دیدگاه

بازار رواقی‌گری در دوران ما گرم است. در سال‌های اخیر کتاب‌های متنوعی دربارهٔ رواقیون در انگلیسی و به‌تبع آن در فارسی منتشر شده است. هم کتاب‌های رواقیون باستان با اقبال مخاطبان مواجه است و هم آثار متنوعی که به شرح و تفسیر یا جرح و تعدیل رواقی‌گری برای مخاطبان امروزی می‌پردازند. افزایش جستجوی رواقی‌گری(۱) در اینترنت هم معنادار است. گوگل ترند نشان می‌دهد که جستجوی عبارات مرتبط با رواقیون رشد کرده است. مثلاً محبوبیت جستجوی رواقی‌گری در بیست سال گذشته در جهان چهار برابر شده است. روند مشابهی در جستجو به زبان فارسی هم مشاهده می‌شود.

رواقی‌گری عنوان مکتبی فکری است که در یونان باستان شکل گرفت و در قرون اولیهٔ میلادی در امپراطوری روم شکوفا شد. رواقیون هدف تفکر را فهم ضرورت‌های ابدی طبیعت (یا هستی)، زندگی مبتنی بر فضیلت، وظیفه‌شناسی، و آرامش ذهن می‌دانستند. رواقی‌گری در اخلاق و سیاست مکتبی محافظه‌کار به‌شمار می‌آید از آن رو که جامعه را بخشی از طبیعتِ قانونمند با ضرورت‌های ابدی می‌داند و مبلغ سرنوشت‌باوری(۲) است. چنان‌که اپیکتتوس نوشت:

از یاد مبرید که شما بازیگرِ نمایشی هستید که به‌دلخواه مؤلف شکل گرفته است… اگر او طالب آن باشد که شما نقش سائل، معلول، دولتمرد، یا رعیت را ایفا کنید آن را با کمال مهارت انجام دهید. ازآن‌رو که تکلیفِ شماست که نقش محوله را به‌خوبی اجرا کنید. اما انتخابِ نقش خارج از اختیار شماست.(۳)

شاید به نظر برسد چنین توصیه‌ای با روح سرمایه‌داری که به افراد وعدهٔ آزادی فردی و سروری بر سرنوشت خود می‌دهد، سازگار نیست. اما تعالیم سرمایه‌دارانه دو روی مکمل دارد، شبیه به صفحهٔ گرمافون که دو طرف دارد. یک طرف آن با موسیقی حماسی، انگیزشی، و «انرژی مثبت» پر شده است؛ مناسبِ حالِ کسانی که روی تردمیلی رفته‌اند که عموماً کلید روشن-خاموش و تنظیم سرعتش در اختیار خودشان نیست. روی دوم صفحه، نواهایی تسلی‌بخش برای سرشکسته‌ها، درجازده‌ها، یا چپاول‌شده‌های بازی است. این‌ها شاید موسیقی مراقبه با صداهای طبیعت باشد.

سرمایه‌داری افراد خسته، مضطرب و ناامید را به‌صورت انبوه تولید می‌کند. تمثیل دیگری به‌کار ببریم. هر بازی‌ای یک پلتفرم است. مثلاً پلتفرم فوتبال تشکیل شده از زمینی در ابعاد مشخص، به‌رنگ سبز، با دو تیم ۱۱ نفره، دروازه‌ها، قواعد بازی، داورها، تیم مربی‌گری و غیره. این پلتفرم جزئي از یک پلتفرم بزرگ‌تر است که شامل باشگاه‌های ورزشی کشورها، فدراسیون‌های ملی، فیفا، جام جهانی و غیره است. به هر فعالیت یا صنعتی که نگاه کنیم پلتفرم‌ها را می‌بینیم. اما یک پلتفرم نهایی یا پلتفرم همهٔ‌ پلتفرم‌ها وجود دارد که در رسانه‌های اصلی معمولاً از آن حرفی زده نمی‌شود: سرمایه‌داری. پلتفرمِ پلتفرم‌ها در روزگار ما ویژگی‌های بسیار مشخصی دارد که قبول یا رد آنها از اختیار تک تک بازیگران خارج است. برونداد ضروری آن این است که اکثریت مطلق بازیگران ببازند و اقلیتی کوچک برنده شوند.

بنابراین، این نظام به تعالیمی نیاز دارد تا بازندگان را سربه‌راه نگه دارد. در اینجا دو گونه تعلیم کاملاً متضاد به‌کار می‌آید. یکی که تقصیر شکست را متوجه خود فرد می‌کند. دیگری تقصیر را متوجه سرنوشت می‌کند. رواقی‌گری از گونهٔ دوم است. به‌هرحال، فرد باید باور کند یا از خودش شکست خورده است یا از سرنوشت، و به پلتفرم پلتفرم‌ها و امکان جایگزین کردن آن با پلتفرم‌هایی دیگر فکر نکند. 

رواقی‌گری در روزگار ما احیا شده است تا کارکردی را که مذهب برای سده‌ها به‌عهده گرفته بود اجرا کند. مذهب با گفتن اینکه پشت هر پیشامدی مشیت الهی است مصائب جهان را برای مؤمنین تحمل‌پذیر می‌کرد، رواقی‌گری همین کار را با ضرورت‌های طبیعت به‌جای مشیّت الهی می‌کند. رواقی می‌گوید وقتی می‌فهمم که چیزی به‌ضرورت رخ داده دیگر از آن ناراحت نمی‌شوم؛ تسلیمش می‌شوم تا قادر شوم به سرنوشتم عشق بورزم. البته ما با خوانش‌های متنوعی از رواقی‌گری مواجه‌ایم که بعضی ساده‌تر و بازاری‌ترند و بعضی پیچیده‌تر و آکادمیک‌تر. رواقی‌گری بازاری را تا جایی با رواقی‌گری عصر کلاسیک هم می‌توان نقد کرد.

Ad placeholder

در رواقی‌گری کلاسیک عنصری بود که خوانش‌های عامیانهٔ امروزی فاقد آن است. در آن خوانش‌ها انفعال با فهم کنترل می‌شد. این هم شامل فهم ضرورت‌های طبیعت بود و هم اینکه زندگی خوب زندگی منطبق بر فضیلت‌ها است. آنها می‌گفتند هیچ اتفاق ناگوار یا رنجی نباید ما را ناراحت کند تا زمانی که ما را از فضیلت دور نکرده است. از نظر آنها فضیلت عالی انسان فهم یا خرد بود. رواقی‌گری عامیانه این فهم را کنار می‌گذارد و هدفش را کنترل احساسات و هیجانات قرار می‌دهد. در سطحی‌ترین خوانش هدف از این هم محدودتر است: رسیدن به «حال خوب». در اینجا رها شدن از احساسات منفی (غم، اضطراب، حسد، خشم و …) و تجربهٔ احساسات مثبت (شادی، آرامش، و …) هدف می‌شود. در رواقی‌گری عالمانه همهٔ انفعالات یا عواطف باید کنترل شوند حتی عواطفی که مثبت تلقی می‌شوند. زیرا ما تا آنجا انفعالی را تجربه می‌کنیم که از فهم وامانده‌ایم. بنابراین حتی شادی از آن حیث که مانع فهم می‌شود بد است و باید از آن اجتناب شود. اما در رواقی‌گری عامیانه فهم اساساً مسئله نیست. در این خوانش اگر قرار باشد در وضعیتی مشخص بین فهم و شادی، یکی انتخاب شود شادی انتخاب می‌شود.

شکل دیگری از رواقی‌گری امروزی هست که مانند رواقی‌گری کلاسیک همهٔ عواطف را هدف قرار می‌دهد. البته هرگز نمی‌توان انفعالات یا عواطف را کاملاً از بین برد. دستیابی به وضعیتِ بی‌احساسیِ مطلق برای هیچ انسان زنده‌ای ممکن نیست. این را رواقیون قدیم به‌خوبی می‌دانستند. هدف واقع‌گرایانه‌ای که هر قسم رواقی‌گری یا هر مکتب دیگری می‌تواند محقق کند کمک به ساختن انسانی است که انفعالات را در سطح حداقلی تجربه کند؛ انسانی که تا جای ممکن از انفعالات خلاص شده است. اما چنین انسانی می‌تواند هیولا، یک جنایتکار تمام‌عیار باشد. شخصیت هُس، فرماندهٔ اردوگاه آشویتس، را به‌یاد بیاوریم؛ که از این نظر چه‌خوب در فیلم منطقهٔ دلخواه(۴) تصویر شده است. او انسانی خونسرد است؛ البته نه بدون هیچ انفعالی؛ اندکی نفرت از یهودیان، کولی‌ها، و کمونیست‌ها برایش بس است، یا نفرت به‌میزان لازم. او به فرزندانش نیز محبت دارد اما به‌اندازه، و زمانی که پای وظایف سازمانی‌اش به میان می‌آید آنها را ترک می‌کند. گاهی دل‌تنگ آنها هم می‌شود اما خدمتگزار بی‌نقصی برای نظام است. یا رؤسا، مدیران عامل، و سهام‌دارانی را تصور کنید که می‌توانند ضمن آرامشی رواقی با «حال خوب» از استثمار زیردستانشان سود ببرند. عجیب نیست که رواقی‌گری در بین میلیاردرها پرطرفدار است و کتاب‌هایی مثل مدیرعامل رواقی(۵) نوشته شده است. 

چطور می‌توان خوانش فردگرایانه و محافظه‌کارانه از رواقی‌گری را با خوانشی دیگرگون از رواقی‌گری عصر کلاسیک نقد کرد؟ این مسیر را به‌معنایی اسپینوزا طی کرده است. او فهم را که توان و فضیلت انسان در نظر رواقیون بود به‌معنایی در مرکز بحث خود گنجاند. اینکه فهم در نزد اسپینوزا چه معناهایی دارد البته بحث مفصلی است و اسپینوزاگرایان هر کدام جنبه‌ای از کار او را برجسته کرده‌اند. با توجه به مثال‌های این جستار، چند معنای فهم را برجسته کنیم. رواقی‌گری عامیانه که از این معانی تهی است، رواقی‌گری کلاسیک نیز هرگز به این عمق دست نیافت.

یک معنای فهم در نزد اسپینوزا، فهم نسبت‌ها است. از نظر او ذات هر چیز نسبتی است که بین اجزای آن برقرار است. همچنین تغییر یک چیز نتیجهٔ نسبتی است که با چیزهای دیگر پیدا می‌کند. به‌عبارتی نسبت‌ها هستند که طرفین‌شان را معین می‌کنند. یکی از موارد بارور شدنِ این فهم را در نزد مارکس در تعریف او از سرمایه مشاهده می‌کنیم: سرمایه نه مجموعه‌ای از اشیاء یا ارزشی که خودبه‌خود زیاد شود بلکه یک نسبت یا رابطهٔ اجتماعی است. سرمایه نسبتی است که ارزشِ حاصل از کار را از یک طرف به طرف دیگر منتقل می‌کند و از این طریق یکی را کارگر می‌کند و دیگری را سرمایه‌دار. با چنین فهمی می‌توان به امکان‌های عبور از سرمایه‌داری فکر کرد.

معنای دیگر فهم، فهم تکینگی‌ها یا حالت‌های تکینهٔ هستی به‌مثابه تفاوت‌های فی‌نفسه است. از این نظر، ذات هر چیز تفاوتی در خود است که با چیزهای دیگر مقایسه نمی‌شود؛ در نتیجه نه بد است نه خوب؛ اساساً قابل‌قضاوت نیست. بر مبنای این فهم می‌توان برابری رادیکال انسان‌ها را نتیجه گرفت. تفاوت‌های ماهوی انسان‌ها نتیجهٔ تفاوت‌های فی‌نفسهٔ احوال برسازندهٔ آنها است که غیرقابل‌مقایسه‌اند. در این نگاه، برابری در درجهٔ نخست غایت یا هدفی که باید به آن رسید، یا یک فرض نیست که روی آن توافق کنیم، بلکه واقعیت است. این رویکردی است که از برابری شروع می‌کند، از آن دفاع می‌کند، و آن را نشان می‌دهد. این فهمی است که فاشیست، نژادپرست، و ناسیونالیست فاقد آن است.

Ad placeholder

معنای دیگر فهم، فهمِ امکان‌های واقعی درون هر وضعیتی است. این معنا در متن آثار اسپینوزا کاملاً مضمر است. ازهمین‌رو برداشت جبرباورانه از اندیشهٔ اسپینوزا بسیار رایج است. دلوز امکان واقعی را با مفهوم امر مجازی توضیح می‌دهد. در این معنا، چیزی که در زمانی غیرقابل‌تصور است – اسپینوزا می‌توانست اضافه کند حتی در فاهمهٔ نامتناهی – و بنابراین به‌عنوان «ممکن» به‌تصوردرنمی‌آید، در زمانی دیگر، چه کسی تصورش کند یا نکند، واقعاً ممکن می‌شود و آنگاه می‌تواند به موجودِ بالفعل بدل می‌شود. از این منظر هدفِ کوشش‌های اخلاقی و مبارزهٔ سیاسی هم گسترش دامنهٔ امکان‌ها است و هم کشف و معرفی امکان‌ها.

رواقیون توافق داشتند که باید ضرورت‌های عالَم را فهمید. رواقیون بازاری امروزی هم با این گزاره مخالف نیستند. مدیرعامل رواقی فکر می‌کند که شوربختی زیردستانش منطبق بر ضرورت‌ها است (ضرورتِ کیهانی، یا ضرورتِ اقتصاد) و آموزه‌های رواقی می‌گوید اگر ضرورت‌ها را فهم کنید عاطفه‌ای که نسبت به چیزی ممکن‌انگاشته داشته‌اید رفع می‌شود. امروزه برخی از مبلغین سرنوشت‌باورِ رواقی‌گری به اسپینوزا هم ارجاع می‌دهند. اما اسپینوزا هستی را تمامیّتی مشتمل بر ضروریات ازلی و ابدی نمی‌داند که اگر چنین بود فیلسوف بسیار ملال‌آوری می‌شد. بنابراین باید به‌دنبال این باشیم که دریابیم چگونه چیزی ضروری شده است. فهمِ راستین فهمیدن این است که چگونه چیزی ضروری «شده» است. امری که اکنون ضروری است همیشه ضروری نبوده، بلکه در یک فرایند و در شرایطی خاص ضروری گشته است، پس امور می‌تواند جور دیگری باشد. پلتفرم همهٔ‌ پلتفرم‌ها را می‌توان اوراق کرد.

فقر، تغییرات اقلیمی، مسابقهٔ تسلیحاتی بین دولت‌ها و … همه در این جهان ضروری شده‌اند. در جهانی که شرکت‌های نفتی بر دولت‌ها حاکم باشند گرمایش زمین ضروری است. در جهانی که سرمایه‌داران از تکنولوژی همچون سلاحی علیه کارگران استفاده کنند بیکاری و فقر ضروری است. از این منظر، معنیِ فهم دریافتنِ امور ضروری‌شده و انطباق خود با آنها نیست، بلکه دریافتن شرایطی است که چیزی ضروری شده است. اگر این شرایط را بفهمیم آن‌وقت «امکان‌های واقعی» را هم شناسایی کرده‌ایم و این‌چنین راه برای تغییر باز می‌شود. امکان‌ها ازلی-ابدی نیستند. اتفاقی که روزی ناممکن است روز دیگری ممکن می‌شود. 

به‌طور خلاصه، ما با قسمی رواقی‌گری سطحی یا می‌توان گفت اینستاگرامی روبه‌روئيم که فهم را کلاً کنار می‌گذارد و به‌دنبال «حس خوب» است. این بیگانه‌ترین موضع از رواقی‌گری کلاسیک است. به‌علاوه، رواقی‌گری‌ای داریم که می‌خواهد همهٔ‌ احساسات را تا جای ممکن کنترل کند. شاید این پاسخی باشد به شرایط روزگار ما، عصر اینترنت و ارتباطات، جایی که افراد شبانه‌روز با اخبار و تصاویر بمباران می‌شوند؛ دوره‌ای که اعصاب انسان فراتر از ظرفیتی که طی تکامل به آن رسیده است تحریک می‌شود. به‌هرحال، این موضعی محافظه‌کارانه است که آموزه‌های رواقی را برای افزایش تحمل و تاب‌آوری افراد به‌کار می‌گیرد. درنهایت، بسیاری از رواقیون جدید همچون اسلاف خود در عصر کلاسیک اهمیت فهم را تأیید می‌کنند. اینجا اختلاف بر سر فهمِ فهم است؛ اینکه فهم را چه بدانیم. با کمک اسپینوزا می‌توان آنها را هم نقد کرد. او به ما کمک می‌کند تا فهم‌مان را از فهم بگسترانیم. در این جستار به سه معنای فهم در اندیشهٔ او اشاره کردیم. با چنین فهمی قادر می‌شویم از چنبرهٔ سرنوشت‌باوری بیرون بیاییم و دریابیم که سرنوشت چرند است. با سرنوشت نمی‌توان درآویخت زیرا اصلاً وجود ندارد، اما سرنوشت‌باوری هست و باید با آن درافتاد.

Ad placeholder

پانویس:

۱.stoicism

۲. fatalism

۳.  Epictetus. n.d. The Enchiridion. Translated by Elizabeth Carter. The Internet Classics Archive. Accessed May 14, 2024. https://classics.mit.edu/Epictetus/epicench.html. 17.

۴.  The Zone of Interest

۵.  Sullivan, David. 2023. The Stoic CEO. Amazon Digital Services LLC. و همچنین Agio, Alkistis . 2019. The Stoic C.E.O.: The 3 Golden Principles of Greek Philosophy to Transform Frustration, Anxiety and Anger into Calm, Confident Self-Leadership. Amazon Digital Services LLC.