کنفرانس بین‌المللی «نظریه‌های بازتولید اجتماعی» از ۲۲ مه ۲۰۲۴/دوم خرداد ۱۴۰۳ طی سه روز در دانشگاه سوربن در پاریس برگزار شد. دو فلسفه اجتماعی و سیاسی در قلب این کنفرانس قرار داشتند و نظریه‌پردازانی چون نانسی فریزر ، سارا آر. فریس و تی تی باتاچاریا در آن شرکت کردند.

آن‌چه در ادامه می‌آید گزارشی است از روز اول این کنفرانس که به «اکنونی‌بودن و مفهومی‌بودن نظریه‌های بازتولید اجتماعی» اختصاص داشت. تلاش‌ شده‌ است بحث سخنرانان هم‌زمان و به‌طور زنده از زبان فرانسه و انگلیسی به فارسی ترجمه و خلاصه شود و در نتیجه این گزارش ادعای دربرگیرندگی تمامی بحث را ندارد. همچنین یادآوری این نکته ضروری است که آن‌چه از پی می‌آید تلاشی است برای طرح بحث برخی از این سخنرانان برای خوانندگان علاقه‌مند به نظریه‌های جامعه‌شناسی کار و نظریه‌های مارکسیستی و فمینیستی در حوزه بازتولید:

بخش اول – امروزه بازتولید را چگونه فهم کنیم؟

لئوپولدینا فورتوناتی (Leopoldina Fortunati)، فمینیست ایتالیایی، نظریه‌پرداز و نویسنده‌ی کتاب «اسرار بازتولید: کار خانگی، روسپی‌گری، کار و سرمایه۱» است و تحلیلش از تغییرات بازتولید اجتماعی را در سه دوره‌ی تاریخی شرح داد: یک) سال ۱۹۴۵ تا پایان سال‌های ۱۹۶۰؛ دو) از پایان سال‌های ۱۹۶۰ تا پایان سال‌های ۱۹۹۰؛ و سه) از سال‌های ۲۰۰۰ تا اکنون.

به‌زعم فورتوناتی، در دوره‌ی اول این تولید کالاهاست که ریتم‌، روش‌ و زمان سرمایه و سازمان‌دهی اجتماعی را مشخص می‌کند و در نتیجه بازتولید در این دوره با تولید کالاها فهم می‌شوند و نیروی کار ارزش بسیاری برای سرمایه دارد.

در دوره‌ی بعدی با شروع جنبش زنان برای کاهش میزان کار خانگی، ارتباط میان زن و مرد تغییر می‌کند و تعداد افرادی که تنها زندگی می‌کنند افزایش می‌یابد، همچنین در این دوره بحث نسبت هویت جنسیتی و نبرد طبقاتی آغاز می‌شود: خانواده ناکارآمد می‌شود و در نتیجه‌ی آن، سازمان‌دهی اجتماعی ناکارآمد می‌شود. هرچند نیروی کار زنان بیش از پیش در دسترس قرار می‌گیرد، اما در این دوره سرمایه مهاجرت می‌کند و به کشورهایی همچون چین و دیگر کشورهایی که سابقا عضو اتحادیه شوروی بوده‌اند می‌رود تا نیروی کار ارزان مورد نیازش را آن‌جا بیابد. به این‌طریق، مبارزات افزایش دستمزد در غرب ضعیف شد: نیروی کار ارزان در کشورهای دیگر و در چرخشی جهانی در دسترس قرار گرفت. با این‌حال و به شکلی متناقض، در این دوره سپهر بازتولید در قلب سیستم سرمایه قرار گرفت. سرمایه از سپهر بازتولید برای تضعیف مبارزات کارگری در سپهر تولید بهره برد و مناسبات کار بدون دستمزد در قالب کارآموزی‌های طولانی‌مدت برای جوانان، کارهای ارزان و … ادامه یافت.

در دوره‌ی سوم که دوره‌ی کنونی را در بر می‌گیرد، بسیاری از ابعاد غیرمادی کار خانگی از جمله تاثیر و تاثر، سکسوالیته، آموزش و … تحت کنترل مستقیم نظام سرمایه درآمده است. ارتباط با نسل جدید که سابقا در سلطه‌ی زنان خانه‌دار بود، حال به‌واسطه‌ی کامپیوترها، اینترنت و شبکه‌های اجتماعی در اختیار و کنترل سرمایه قرار گرفته است و به این ترتیب، تکنولوژی فریب جمعیت‌ها از ابتدای کودکی‌شان ممکن شده است. نتیجه‌ی این مواجهه‌ی خشونت‌بار با ابزارهای ارتباطی دیجیتال تنش‌ها و رنج‌های عمیقی در سطح فردی و در سطح اجتماعی بوده است و عاقبتش را می‌توان در چرخش گسترده به راست مشاهده کرد. نوجوانان با زندگی‌کردن در شبکه‌های اجتماعی در اصل کارگرِ کارِ خانگیِ غیرمادی می‌شوند و به‌طور متناقضی برای تولید ارزش (مثلا هزینه اینترنت، خرید بازی‌های کامپیوتری، تعمیر کامپیوتر و …) پول پرداخت می‌کنند. این کارِ غیرمادی، تمامی جوانب بازتولید غیرمادی از جمله بازتولید اجتماعی، سکسوالیته و … را از آن خود می‌کند و برای مثال آموزش‌های مربوط سکسوالیته از طریق پورن صورت می‌پذیرد.

امروز تمامی جنبه‌های غیرمادی کار بازتولیدی در تکنولوژی‌ها بلعیده شده‌اند. در نتیجه کار کودک در کشورهای صنعتی به این شکل غیرمادی استحاله یافته است. و در یک کلام، شهروندان به کارگران دیجیتالی تبدیل شده‌اند.

از سویی، برای انجام این کارِ بازتولیدی نوعی اجبار از سمت دولت وجود دارد: افراد را مجبور می‌کنند برای استفاده از خدمات دولتی و انجام کارهای اداری پول پرداخت کنند؛ اما از سوی دیگر با فروش داده‌های افراد به شرکت‌های بزرگ و باز فروش دوباره‌ی آن‌ها به شرکت‌های دیگر، بر شهروندان کنترل پیدا می‌کنند. این مساله بخشی از پروژه‌ی تحقیقی کنونی فورتوناتی است.

به‌ نظر او، امروزه سرمایه می‌تواند بدون کار مزدی ادامه پیدا کند و با کمک هوش مصنوعی و رسانه‌ها و …، نیروی کار دیگر ارزشمندترین چیزی نیست که سرمایه لازم دارد؛ سرمایه امروزه با تولید جامعه و با تولید واقعیت کار می‌کند چرا که وجودش به وجود جامعه گره خورده است، همچنین سرمایه‌‌ی امروز، سرمایه‌ی جنگ است و به افرادی نیاز دارد که برای کشتار و جنگ در دسترس‌ باشند.

سوال و نظر: شما می‌گویید برخی از وجوه استفاده از تکنولوژی امروز ذیل کارِ خانگی قرار می‌گیرد – اما کارِ خانگی کاملا با تکنولوژی جایگزین نشده است.

پاسخ: بله به نظر من کار با کامپیوترها کار است. نظام سرمایه ما را مجبور می‌کند ۸ ساعت در روز جلوی یک صفحه بنشینیم و انضباطی به‌وجود آورده است که حرکت کردن، که مبنای آزادی است، را محدود می‌کند. این اجبار به نشستن، با آزادی و با انضباط مرتبط می‌شود: آموزش، سکس، ارتباط، آگاهی همه و همه از طریق کامپیوترها انجام می‌شوند. روزی زنان ابزار کنترل کودکان بودند و امروز دیگر چنین نیست.

سوال و نظر: آیا همان‌طور که شما می‌گویید کار آنلاین، کارِ خانگی است، می‌توان گفت کارِ خانگی هم کارِ آنلاین است؟

پاسخ: در دوران همه‌گیری کرونا کارکرد جدیدی از خانه شکل گرفت و دیگر کارِ در خانه صرفا کارِ خانگی نیست بلکه کارِ آنلاین هم هست. خانه جای کارِ آنلاین است و به‌عبارتی کارِ از راه دور بدون وجود خانه ممکن نمی‌شود. بحث زیادی بر سر کار هوشمند وجود دارد و مخالفان و موافقان‌اش بسیارند. بسیاری از شرکت‌ها اجازه می‌دهند که دو روز در هفته را در خانه بمانی، یا بعضی اجازه می‌دهند که کلا از خانه کار کنی.

Ad placeholder

بخش دوم – کار رایگان برای سرمایه… بازاندیشی کار و استثمار آن از طریق تحلیل‌های کار بازتولیدی

مود سیمونه (Maud SIMONET) جامعه‌شناس فرانسوی است که کارش بر موضوعاتی چون کار نامرئی و به‌رسمیت‌شناخته‌نشده، بنیان سیاسی کار رایگان، و پیوند کار نامرئی و کار رایگان متمرکز است. او جامعه‌شناس «کار» است و در کنار سیلویا فدریچی از جمله نویسندگان کتاب «کار رایگان و اعتصاب فمینیستی۲» و همچنین نویسنده‌ی کتاب «خیانت کار۳» است که اخیرا منتشر شده:

«آن‌ها می‌گویند عشق، ما می‌گوییم کار بدون مزد»

فدریچی

سیمونه بحثش را با چند پرسش طرح کرد: نا-کار [nonwork] چطور ساخته می‌شود؟ چطور نهادی می‌شود؟ چطور یک فعالیت، نا-کار می‌شود تا به‌مثابه چیزی دیگر شناخته شود؟

از نظر سیمونه این فقدان دستمزد برای کارِ خانگی است که باعث طبیعی‌سازی‌شدن و زنانه‌سازی‌شدن آن می‌شود؛ همچنین پیوند میان رایگان‌بودن و نامرئی‌بودن کار و نا-کارسازی آن را می‌توان در حوزه‌های دیگر، از جمله برای مثال در اعتصاب دانشجویان در کِبِک جست‌وجو کرد که سعی کردند کارآموزی را به کاری دارای دستمزد تبدیل کنند.

در درخواست دستمزد برای کارِخانگی و در نقل قول بالا از فدریچی، یک «ما» و یک «آن‌ها» وجود دارد: «آن‌ها می‌گویند عشق، ما می‌گوییم کار بدون دستمزد». در این دوگانه، پرسشی که طرح می‌شود این است: چه کسی می‌تواند کار را تعریف کند؟ چنین پرسشی سیاسی است. همچنین، در درخواست فمینیست‌ها درباره‌ی دستمزد برای کار خانگی هم پرسشی طرح می‌شود: آن‌ها از چه کسی دستمزد می‌خواهند؟ از دولت به‌مثابه نماینده‌ی سرمایه. این فرض هم به غایت سیاسی است.

برای جامعه‌شناسان کار بسیار مهم است که دولت را به مثابه نماینده سرمایه به رسمیت بشناسند. دولت هم‌زمان هم بزرگ‌ترین نامرئی‌ساز کار غیرمزدی است و هم نهادی‌ساز آن است. برای مثال تبلیغات کار داوطلبانانه در بخش‌های مراقبت، درمان و خدمات که در ابتدا در زمان کووید شکل گرفت همچنان ادامه دارد و وجهی نهادی پیدا کرده است.

در مورد کارهای داوطلبانه یا دوره‌های کارآموزی بدون مزد، به جوانان وعده داده می‌شود که کاری که امروز به آن مشغول هستند رایگان است اما بعدا در رزومه‌‌شان خواهد آمد و ارزش‌ خواهد یافت و به حساب خواهد آمد. سیمونه با تکیه بر تحقیقات آماری‌اش در مورد فرانسه و ایالات متحده امریکا، دولت را به عنوان بزرگ‌ترین استفاده‌کننده‌ی کار رایگان (کار داوطلبانه، کارآموزی و…) معرفی می‌کند. از نظر او، اعتصاب فمینیستی یا اعتصاب داوطلب‌ها یا کارآموزها ضرورت اجتماعی وجود این کارها را (که به‌طور دائمی بر غیرضروری بودنشان تاکید می‌شود) نشان می‌دهد.

علاوه بر غیرعادی‌سازی و سیاسی‌سازی کارِ بدون مزد خانگی، در کنش‌هایی چون اعتصاب فمینیستی، فمینیست‌ها همچنین تعریف عمومی از کار را از طرف سوژه‌ی مرد بازپس می‌گیرند. برخی فمینیست‌ها تا آن‌جا پیش می‌روند که می‌گویند کار از ابتدا توسط مردها تعریف شده و می‌بایست بر آن‌ نام دیگری همچون «فعالیت» نهاد. با این‌حال نهایتا سوال اصلی این است که چگونه کار را زنانه بررسی کنیم و چطور درباره‌ی مرزهای نامرئی‌شده‌ی کار بازاندیشی کنیم؟‌

در قدم اول، می‌بایست تمامی کارکنان را مرئی کنیم و جنبه‌های خصوصی‌سازی و رایگان‌سازی را در تحلیلِ کار در نظر بگیریم. سیمونه همچنین یادآوری این نکته را ضروری دانست که در تحلیلش، هدف گسترده‌تر کردن دایره‌ی تعریف کار برای در برگرفتن کارهایی نیست که سابقا در نظر گرفته نمی‌شدند بلکه هدفش بازتعریفی از کار است برای بازاندیشی بر مرزها و محدودیت‌های تعریف کنونی کار. مساله سیاسی در خواستِ دستمزد برای کار خانگی، وارد کردن زنان به طبقه‌ی کارگر است و به این طریق ایجاد فضاهای جدید مبارزاتی.

Ad placeholder

بخش سوم – کدام نظریه بازتولید اجتماعی؟

امانوئل رنو (Emmanuel RENAULT) فیلسوف مارکسیست فرانسوی و استاد فلسفه در دانشگاه پاریس- نانتر، و نویسنده کتاب «الغا استثمار۴» در ارائه‌اش پانورامایی ارائه داد از جریان‌ها و نظریه‌های فمینیستی استثمار. 

رنو،‌ از یک سو، وجوه اشتراک و اختلاف فاز اول نظریه‌های بازتولید اجتماعی (مندرج در کار نظریه‌پردازانی همچون سیلویا فدریچی، ماریاروسا دالا کوستا و سلما جیمز) و فاز دوم آن، یعنی فاز توسعه‌یافته کنونی آن (در آثار نویسندگان «مانیفست فمینیسم ۹۹ درصدی»، نانسی فریزر، تی تی باتاچاریا و چینزیا آروزا) را، و از سوی دیگر، شباهت‌ها و تفاوت‌های میان نظریه‌‌های بازتولید اجتماعی و نظریه‌های فمینیسم ماتریالیستی (کریستین دلفی) را به بحث گذاشت. 

فدریچی و متفکران فاز اول نظریه بازتولید اجتماعی بر این تاکید داشتند که کاربازتولیدی ارزش تولید می‌کند و عدم پرداخت دستمزد به آن از جانب سرمایه‌داران به آنها اجازه استخراج ارزش اضافی می‌دهد. در مقابل، برای نویسندگان «مانیفست فمینیسم ۹۹ درصدی» این موضوع و در واقع بازاندیشی استثمار کار بازتولیدی محوریت ندارد و در عوض، تحلیل تضادهای میان سرمایه‌داری و بازتولید اجتماعی است که در مرکز نظریه‌پردازی قرار گرفته. در مفهوم‌پردازی وسیع آنها از بازتولید اجتماعی، موضوع دیگر نه فقط بازتولید نیروی کار و استثمار آن، بلکه تولید اشخاص و بازتولید کل سپهر زندگی اجتماعی، در تمام وجوه اخلاقی و فرهنگی آن، است. همان طور که نانسی فریزر تصریح می‌کند مبنای تضاد میان سرمایه‌داری و بازتولید اجتماعی بیش از آنکه استثمار نیروی کار زنانه باشد، صاحب و سلب مالکیت از فعالیت‌ها و بدن‌های زنانه است.

 همچنین یک تفاوت دیگر میان دو این فاز در بازشناسی مکان بازتولید اجتماعی است: اگر نظریه‌های فاز اول بر بازتولید اجتماعی در داخل خانه تاکید دارند، در نظریه‌‌های فاز کنونی، خانه به سادگی دیگر مرکز بازتولید نیست و نظام‌های مراقبتی، آموزشی و اجتماعی‌سازی بیرون از خانه هم در فرایند بازتولید اجتماعی مورد بررسی قرار می‌گیرند. 

امانوئل رنو البته وجوه اشتراک این دو فاز را هم برشمرد، از جمله اینکه در هر دو جریان، تمامی فرایندهای تولیدی، همچنین فرایندهایی بازتولیدی در نظر گرفته می‌شود. و برای هر دو،‌ سلطه جنسیتی با استثمار پیوند دارد. و به همین خاطر، هر دو جریان تاکید دارند که فمینیسم بخشی از یک پروژه سوسیالیستی است.

استثمار کار خانگی عنصر مهمی در انباشت سرمایه است و از همین روست که مساله استثمار زنان در مبارزات طبقاتی مساله‌ای استراتژیک است و در مبارزه برای دستمزد و مبارزه علیه استثمار نقش مهمی دارد. در این خصوص، رنو همچین به تمایز میان رویکرد نظریه‌پردازان بازتولید اجتماعی و فمینیسم ماتریالیست پرداخت. به زعم نظریه‌پردازانی همچون کریستین دلفی و دیانا لئونارد، فرض این‌همانی میان کار خانگی و کار بازتولیدی تقلیل‌گراست. کار خانگی فقط شامل کارهایی نیست که نیروی کار را بازتولید می‌کند بلکه کارهایی را نیز در برمی‌گیرد که وارد بازار نمی‌شود. دلفی معتقد است که تجربه استثمار زنان در خانه بیش از آنکه استثمار از جانب سرمایه‌داران باشد، استثمار به‌وسیله شرکای مرد آنهاست.

استثمار کار خانگی نوعی از آن خودسازی کار خانگی زنان توسط مردان، یا همان سلطه‌ی پدرسالارانه‌ی طبقه‌ی مردان بر طبقه‌ی زنان است. در رویکرد غالب نظریه‌پردازان بازتولید اجتماعی، استثمار کار خانگی به‌مثابه شکلی از سلطه‌ی گروهی سرمایه‌دار بر زنان بررسی شده و تمایز استثمار کارِ خانگی زنان طبقه متوسط و فرادست و استثمار کار خانگی زنان طبقه فرودست در نظر گرفته نشده.

امانوئل رنو تصریح کرد که هدف او از برشمردن تمایزها میان فاز اول و کنونی نظریه‌های بازتولید اجتماعی و همچین نظریه فمینیسم ماتریالیستی این نیست که اهمیت یکی را در تقابل با دیگری برجسته کند یا طرف یکی را در مقایسه با دیگری بگیرد، بلکه قصدش نشان دادن این است که آنها بیش از آنکه باهم تعارض و تناقض داشته باشند، «تکمیل کننده» یکدیگر اند.

سوال و نظر – فکر می‌کنم درباره‌ی بی‌ارزش‌سازی کار یک‌جور کژ‌فهمی در حوزه‌ی کار داوطلبانه وجود دارد که مقایسه‌اش را با کار خانگی دشوار می‌کند. مثلا درباره‌ی کار خانگی مساله این است که این کار ارزشی ندارد اما در حوزه‌ی کار داوطلبانه ارزشی ایدئولوژیک وجود دارد. همچنین فکر می‌کنم این‌‌که بگوییم کار خانگی بدون دستمزد است و دیگر انجامش نمی‌دهیم کافی نیست و ضروری است که برای امتناع از کار سازمان‌دهی کنیم، یعنی برای تنها مبارزه‌ی سازمان‌دهی شده علیه کار خانگی که می‌تواند این کار را به‌ معنایی غیرسرمایه‌دارانه دارای ارزش کند.

Ad placeholder

بخش چهارم – آیا نظریه بازتولید اجتماعی برای نیروی کار تقلیل‌گرایانه است؟

نانسی فریزر (Nancy Fraser) فیلسوف و نظریه‌پرداز امریکایی در حوزه‌ی عدالت است که با تماس ویدئویی به کنفرانس متصل شد. چندی پیش، رئیس دانشگاه کلن به خاطر حمایت فریزر از فلسطین، دعوت این دانشگاه از او را لغو کرد. دانشگاه کلن برای توجیه این کار به نامه «فلسفه برای فلسطین» اشاره کرده که در نوامبر ۲۰۲۳ و با امضای ۴۰۰ تن از جمله نانسی فریزر منتشر شد. بعد از لغو سفر فریزر به کلن، او در این کنفرانس هم از راه دور شرکت کرد:

او گفت که وجه بالقوه‌ی مثبت نظریه بازتولید اجتماعی این است که می‌تواند سطح همکاری را میان نیروهای اجتماعی که اکنون ممکن است شکاف داشته باشند یا پراکنده باشند افزایش دهد. با این‌حال، برای افزایش همبستگی میان نیروها در مبارزات رهایی بخش، نظریه‌های بازتولید اجتماعی می‌بایست حتما با با تئوری‌های دیگر ادغام شود و تمایزگذاری میان تولید و بازتولید می‌بایست از میان برداشته شوند: اگر نظریه بازتولید اجتماعی نتواند چنین کند، پویندگی‌های فمینیستی، ضدنژادزدگی و ضدسرمایه‌ی نظام اجتماعی را از دست می‌دهد. نظر به چنین ادغامی، فریزر از از سه نوع کار سخن می‌گفت: کار استثمار شده در ازای مزد و سود برای شرکت‌ها، کار خانگی مراقبتی، کار وابسته‌ی افراد نژادزده.

فریزر بحثش را با ارجاع به آراء جامعه‌شناس، فعال جنبش حقوق مدنی و مبارز پان‌افریکنیسم آمریکایی، دابلیو. ئی. بی. دو بویس پیش برده برد که تمایز و البته درهم‌تنیدگی کار بردگان سیاه‌پوست و کار به اصطلاح «کارگر آزاد» سفیدپوست را نشان داده بود.

از نظر فریزر ، بازشناسی پیوند میان کار سیاه اجباری بردگان و کار سفید کارگران آزاد ضروری است. رهایی بردگان بخشی از مبارزه‌ برای رهایی کارگران است. فریزر به معادله دو بویس مبارزات زنان را نیز اضافه می‌کند و از « دو بویس به علاوه یک» حرف می‌زند: بیش از یک جنبش کارگری و بیش از یک نوع «کار» وجود دارد و هیچ یک از جنبش‌های کارگری نمی‌توانند بدون یکدیگر وجود داشته باشند. این‌که امروزه با وجود الغای برده‌داری، استثمار کار رایگان در نظام‌های سرمایه‌داری پایان نیافته از این روست که کار همچنان بسیار نژادزده است.

نه فقط جنبش الغای برده‌داری، که جنبش‌های زنان هم بخشی از مبارزات کارگری بوده است. به همین طریق، مبارزه با نسل‌کشی هم بخشی از مبارزات کارگری است، همچنین مبارزات کار مراقبتی از کودکان، سالمندان، یا مبارزات عدالت باروری، کارِ خانگی، اتحادیه‌های پرستاران، خدمه و … هم همین‌طور. به این جهت، فریزر پیشنهاد کرد که فمینیسم را به مثابه سومین جنبش کارگری بازشناسی کنیم.

ایده کلیدی فریزر این است که جوامع سرمایه‌دارانه بر کار استثمار شده (کاری که ارزش تولید می‌کند) و کار رایگان اما متمایز بنا شده‌اند. آنچه نا-کار (یا به تعبیر فریزر کار-سایه) نامیده می‌شود، کاری نیست که تماما بدون پرداختی باشد یا تماما در خانه انجام شود بلکه کاری است که «خانگی‌شده» (domesticated/اهلی شده).

بازتولید اجتماعی در تمام جوامع و برای حفظ جامعه وجود دارد اما صرفا در جامعه سرمایه‌داری است که به زنان تحمیل شده و زنانه‌سازی شده و مراقبت نام گرفته است.

از این جهت، نظام سرمایه به دو نوع کار نیاز دارد: کار قابل استثمار و کار قابل مصادره. این‌جا نوعی از فمینیسم تقاطعی را میان زنان سیاه و مردان سفید طبقه کارگر و نوعی فمینیسم تقاطعی را در مورد مردان سیاه نژادزده پیدا می‌کنیم که در برخورد مناسبات جنسیت، نژاد و طبقه ،نیرویی سیاسی ایجاد می‌کنند. به این ترتیب، فهم از طبقه نمی‌بایست متمایز از نژاد و جنسیت باشد بلکه پذیرش این نکته ضروری است که نژاد و جنسیت در درون طبقه وجود دارند، حتی اگر میان‌شان تنش‌هایی وجود داشته باشد. بنابراین، هرچند در نظر، همبستگی میان این سه جبهه در طبقه کارگر ممکن به نظر می‌رسد اما باید دشواری آن را هم پذیرفت.

در مواجهه با این دشواری، پاسخ تاریخ به ما این است: تمایزگذاری میان نیروی کار، ترفندی سرمایه‌دارانه است. من این تمایز را چنین بر می‌دارم: حق سقط جنین از نظر من حقی است که به‌طور مستقیم به کار ربط دارد و اگر زنان نتوانند بدن خود را تحت کنترل داشته باشند، این یک کار بازتولیدی و نا-کار نام می‌گیرد؛ همچنین جنبش من‌هم و آزار جنسی هم به محیط کار و سواستفاده از قدرت در محیط کاری مربوط می‌شود؛ در موضوع تغییرات اقلیمی هم می‌خواهم استدلال کنم که این مساله به‌طور عملی کاملا به کار ربط دارد: طبیعت شرط کار است و کار و طبیعت جفتی در هم‌تنیده‌اند. در مجموع، با چنین نگرشی جبهه‌های مختلف مبارزه با روابط نابرابر اجتماعی در هم ادغام می‌شوند.

سوال و نظر – شاید این نقد به فمینیست‌های مارکسیست وارد باشد که نتوانسته‌اند به‌خوبی نشان دهند که کار صرفا وجهه اقتصادی ندارد. همچنین کار مراقبتی فقط به معنای دوست داشتن بچه‌ها نیست بلکه احساسات و تاثیر و تاثرات منفی را هم در نظر می‌گیرد.

سوال و نظر – تو سه نوع کار را متمایز می‌کنی، فرضیه من این است که آن سوژه یا‌ گروهی که در مرکز این تناقضات (جنسیت، طبقه و نژاد) قرار دارد، می‌تواند محل اتحاد باشد. نظرت چیست؟

پاسخ – جریان‌های متفاوت در اندیشه‌ی مارکس ممکن است به خود انتقاد داشته باشند که برخی موارد را خوب باز نکرده‌اند، اما یک دلیلش این است که سرمایه، کار را به شکلی انتزاعی ایجاد کرده و برای همین هم هست که من کار را ماهیت انسان نمی‌دانم. کار می‌تواند متمایز از هر چیز دیگری باشد: آیا می‌توانم از آن کناره‌گیری کنم تا از تاریخ انسان صحبت کنم؟ شاید دشوار باشد اما آیا اگر در جایگاهی قرار بگیریم که جامعه‌مان را طراحی کنیم، آیا جامعه‌ای طراحی نخواهیم کرد که کار کم‌ترین نقش را در آن داشته باشد؟ و بله کار هم وجوه مادی دارد و هم وجهی تاثیر و تاثر دار.

اما درباره این‌که چه کسی مبارزه را رهبری کند، درست است که زنان طبقه فرودست نژادزده در تقاطع تمام ستم‌ها قرار گرفته‌اند اما مطمئن نیستم که این می‌تواند به رهبری سیاسی بیانجامد. من موافق فروریختن سه جنبش به یک جنبش نیستم، مسائل ضروری آدم‌ها با هم یکی نیست و مساله من این است که تمام مسائل را می‌توان در یک نظام اجتماعی ردگیری کرد و هیچ‌کس نمی‌تواند این نظام را به تنهایی از کار بیاندازد. من هنوز این ایده را فرض می‌گیرم که ضروری است مراکز مختلف مبارزه یکدیگر را جزئی از مبارزه و اتحاد در نظر بگیرند و از سویی هم مثلا از منظر مبارزه طبقاتی جنسیت یا نژاد را فراموش نکنند.

Ad placeholder

عنوان کتاب‌ها و مقاله‌ها:

۱. The arcane of reproduction : housework, prostitution, labor and capital

۲. Travail gratuit et grèves féministes

۳. L’imposture du travail. Désandrocentrer le travail pour l’émanciper

۴. Abolir l’exploitation : expériences, théories, stratégies