دیدگاه

اغلب متن‌ها و بحث‌هایی که درباره‌ی چالش‌های چپ ایران مطرح می‌شوند، به موضوع‌های نظری و تاریخی و مفهوم‌های کلی و انتزاعی می‌پردازند. این مباحث به دلیل غیبت سازمان‌های چپ و گرایش‌های مترقی در عرصه‌ی سیاست عملی، در کوره تجربه‌ی عملی سنجیده نشده، در سطح مباحث نظری باقی مانده و مدام تکرار می‌شوند. در بیش‌تر متن‌ها و بحث‌ها درباره‌ی چالش‌های چپ ایران، به موقعیت و وضعیت مشخص ِ گرایش‌های چپ و مترقی کم‌تر اشاره می‌شود. در این متن به غیبت سیاست عملی و سازماندهی می‌پردازم که از مهم‌ترین چالش‌های گرایش‌های چپ و مترقی ایران در دوران کنونی است.

توصیف‌هایی که در این مقاله می‌آورم نه نتیجه پژوهش میدانی و آماری که نتیجه مشاهدات فردی و تجریه‌ی زیسته من و برخی دیگر است پس تعمیم آن‌ها به تمامی یک نحله‌ی فکری و سیاسی خطا است. اما توصیف‌ها و تحلیل من از وضعیت کنونی دست‌کم تصویری از بخش بزرگی از واقعیت را به دست می‌دهد.

گریز نسل‌های پیر و جوان ِ چپ و مترقی از عرصه عمل

گرایش‌های چپ و مترقی در فضای سیاسی کنونی ایران، چه در داخل و چه در خارج از کشور، در جامعه، و حتا در میان مخاطبان مطلوب و بالقوه‌ی ‌خود، نقش موثر چندانی ایفا نمی‌کنند. در دیکتاتوری جمهوری اسلامی نیروهای چپ و مترقی، چون دیگر نیروهای مخالف نظام، از امکان سازماندهی و مشارکت در گفتمان و سیاست ِ عملی محروم و با سرکوب خشن از سپهر سیاسی حذف شده‌اند. هر گونه حرکت جمعی و حتا فردی در این بستر، از تاسیس سندیکاها گرفته تا محفل‌ها و جمع‌های سیاسی، هر چند کوچک و محدود، به سرعت و به شدت سرکوب می‌شود. استبداد و سرکوب از دلایل مهم غیبت گرایش‌های چپ و مترقی در عرصه‌ی سیاست ِ عملی است اما در خارج از کشور و رها از سرکوب جمهوری اسلامی نیز این غیبت دیده می‌شود.

بیش‌تر فعالان سابق سازمان‌های چپ، نسل‌هایی که انقلاب ۵۷ را تجربه کرده‌اند، فعالیت سیاسی سازمان‌یافته ندارند، منفعل و منفرد هستند، برخی خود را سیاسی نمی‌دانند و فعالیت‌های مدنی، حقوق بشری و آکادمیک را به فعالیت سیاسی ترجیح می‌دهند. شماری از آن‌ها در نهادهایی با حداکثر ۷۰ تا ۱۰۰ عضو اما با عنوان‌های پرادعایی چون حزب و اتحاد، خود را سازمان‌یافته می‌نمایند اما این سازمان‌ها، حزب‌ها و تشکیلات قدیمی در گفتمان و در فضای سیاسی کنونی تاثیر چندانی ندارند، فعالان آن‌ها با نسل‌های جوان‌تر، که پس از انقلاب چشم به جهان گشوده‌اند، ارتباط چندانی ندارند، برد و نفوذ این گونه سازمان‌ها به اعضای آن‌ها و فعالیت سیاسی آن‌ها به انتشار بیانیه‌ و برگزاری نشست‌ها و میزگردهای سیاسی محدود است.

جای فعالیت سازمان‌یافته‌ و موثر ِ فعالان نسل‌های جوان‌تر ِ گرایش‌های چپ و مترقی نیز در سپهر سیاسی امروز خالی است. نسل‌های جوان‌تر در سال‌ها و دهه‌ها زندگی در کشورهای غربی با امکان فعالیت آزاد سیاسی، موفق نشده‌اند سازمان‌ها و تشکل‌های جدید با گرایش چپ و مترقی شکل دهند. ارتباط آن‌ها با نسل‌های قدیمی‌تر اندک و تجربه‌های عملی آن‌ها محدود است.

نسل‌های جوان‌تر ِ گرایش‌های چپ و مترقی بیش‌تر به فعالیت‌های حقوق بشری، مدنی، فرهنگی و آکادمیک و گاه محفلی روی آورده‌اند. بسیاری از آن ها در عرصه‌های ترجمه، پژوهش و بحث‌های نظری دستاوردهای مهمی دارند اما بیش‌تر در بحث‌های انتزاعی‌ درگیراند. بحث‌ها و موضوع‌هایی که گرچه مهم و ضروری‌ند، اما در دنیای واقعی ِ سیاسی ایران تاثیر و نقش چندانی ندارند. پاسخ‌هایی هستند به مسئله‌های آکادمیک یا مسئله‌هایی که در جوامع دیگر مطرح هستند. پرسش‌های برآمده از جامعه کنونی ایران به ندرت در بحث‌های این نسل‌ها مطرح می‌شوند. این به این معنا نیست که پرداختن به چنین مسائلی اشتباه است یا به غنی‌تر شدن گفتمان چپ و مترقی کمک نمی‌کند، اما ما نیازمند آن نوع فعالیت فکری و نظری نیز هستیم که پرسش‌های برآمده از وضعیت کنونی ما را مدون، برای پاسخ بدان‌ها تلاش کرده و این پاسخ‌ها را در کوره‌ی عمل و پراکسیس و تجربه سیاسی بیازماید و ارتقا دهد.

Ad placeholder

چرا از متن به حاشیه رفته‌ایم؟

سازمان‌ها، حزب‌ها و تشکل‌های چپ ایرانی نزد بخش بزرگی از جامعه ایرانی، و از جمله در نگاه بیش‌تر مخاطبان مطلوب و بالقوه آنها، لایه‌هایی از جامعه که به گفتمان چپ و مترقی گرایش دارند، اعتبار سیاسی و فکری و سازمانی خود را از دست داده‌ و نهادهایی شکست خورده تلقی می‌شوند.

کارنامه‌ی بخش بزرگی از سازمان‌ها، حزب‌ها و تشکیلات چپ ایرانی در سال‌های پس از انقلاب ۵۷ منفی‌ست. این سازمان‌ها، برخلاف باور عمومی و تبلیغات راست‌ها، در براندازی نظام پهلوی و پیروزی انقلاب نقش چندانی نداشتند اما برخی از این سازمان‌ها چون حزب توده و سازمان اکثریت با توجیه‌‌هایی مانند اولویت مبارزه با امپریالیسم، راه رشد غیرسرمایه‌داری و …، در سال‌های نخستین انقلاب از جمهوری اسلامی و سیاست‌های سرکوب‌گرانه‌ی آن دفاع و حمایت کردند. بخش دیگری به مبارزه با جمهوری اسلامی برخاستند اما استراتژی، تاکتیک و برنامه‌های آن‌ها با واقعیت‌های جامعه در تضاد بود و شکست خوردند. برخی سازمان‌های چپ پس از شکست انقلاب ۵۷ و سرکوب شدید دهه ۶۰، به نقد ریشه‌ای، عمیق و جدی دیدگاه‌ها، سیاست‌ها و عقاید خود برنخاستند و روشن و شفاف از آن فاصله نگرفتند. این سازمان‌ها نقد خطاهای گذشته خود را به سخنان کلی و انتقاد از این یا آن سیاست خود محدود کرده و از نقد بینش‌ها و دیدگاه‌های خود ناتوان هستند. هنوز هم می‌توان رگه‌های خطاهای بینشی را، که پس‌زمینه‌ی سیاست‌های خطای گذشته بود، در گفتار و کردار آنان به وضوح دید.

رهبران و چهره‌های اصلی این سازمان‌ها بیش‌تر همچنان همان کسانی هستند که سابقه‌ی خطاهای بزرگ سیاسی چون حمایت از جمهوی اسلامی، تحمیل ساختارهای استبدادی و غیره را در کارنامه‌ی خود دارند؛ نمونه‌ای روشن از گریز از پاسخگویی و پذیرش ِ عملی ِ مسئولیت خطاها که از مولفه‌های اصلی نگاه و کردار دموکراتیک است.

هیچ گرایش و سازمان سیاسی بدون نگاه انتقادی به خود، بدون نقد ریشه‌ای، روشن و صریح ِ خطاهای بینشی و سیاسی خود، بدون پاسخ‌گویی و پذیرش نظری و عملی مسئولیت خطاها، دستکم در حد کنار رفتن رهبران خطاکار از رهبری و مهم‌تر، بدون ارائه‌ی سیاست‌های جدیدی که در میان مخاطبان آن‌ها مقبولیت یابد، اعتبار و اعتماد از‌دست‌رفته را باز نمی‌یابد.

سرکوب جمهوری اسلامی، حذف فیزیکی و فرهنگی و سیاسی مخالفان با اعدام و شکنجه و زندان و تبعید و سانسور، از دیگر دلایل مهم ضعف سازمان‌ها، حزب‌ها و تشکیلات چپ ایرانی است.

در غیبت نیروها و متفکران چپ به دلیل سرکوب و در جامعه تک‌صدایی در ایران، رسانه‌های وابسته و نیمه‌وابسته به رژیم سال‌هاست که به گرایش‌های چپ و مترقی حمله می‌کنند. نقد هر جریان و گرایش فکری لازم و مفید است اما آن‌ها به جای نقد، با استناد به داده‌های نادرست و اطلاعات غلط، با بسته‌های ضداطلاعاتی برساخته‌ی نهادهای امنیتی، با تحریف تاریخ، تقلیل گرایش چپ به تجربه‌هایی مانند شوروی و کره شمالی (که باید نقد شوند)، نادیده گرفتن تجربه‌های مثبت چپ دموکراتیک در جهان و نادیده گرفتن دستاوردهای چپ، به گرایش‌های چپ و مترقی حمله می‌کنند و این گرایش‌ها به دلیل حذف و سانسور امکان پاسخ‌گویی و دفاع از خود را در رسانه‌های داخل ندارند. این حمله‌ها نیز در نگاه منفی بخشی از جامعه به چپ بی‌تاثیر نبوده‌اند.

از دلایل دیگر نگاه منفی بخشی از جامعه به چپ، دموکراتیک نبودن ِ بخشی از تشکل‌های چپ ایران است. دموکراسی در کشورهای برخوردار از دموکراسی چون اروپای غربی، ناقص و محدود است و نیروهای مترقی و چپ با نگاه انتقادی برای گسترش و تعمیق دموکراسی موجود مبارزه می‌کنند ‌اما در کشورهای استبدادی، آن هم در جامعه ما که یکی از سیاه‌ترین شکل‌های استبداد سیاسی و دینی بر آن تحمیل شده‌است، نیاز به دموکراسی و حقوق بشر، حتا در حد دموکراسی ناقص ِ اروپای غربی، خواستی جدی است و با مبارزه علیه استثمار، بهره کشی انسان از انسان، انواع تبعیض‌ها و …، در تضاد نیست. دمکراتیک نبودن، باور نداشتن به و مخالفت با ارزش‌های دموکراسی و حقوق بشر، آن هم در جامعه‌ای چون ایران که استبداد از شاخصه‌های اصلی آن و خواست دموکراسی از مهم‌ترین خواست‌های لایه‌های گوناگون جامعه است، نه تنها درست و عقلانی نیست که به انزوای سیاسی نیز منجر می‌شود. نزد برخی از مدعیان چپ ایرانی، دموکراسی و حقوق بشر ارزش‌هایی نه مثبت که به تقریب منفی و متعلق به «بورژوازی» و «جوامع لیبرال» است و خود ِ این مفاهیم نیز در نزد آنان بار منفی دارد. این گونه گرایش‌ها در چپ ایران در اقلیت هستند، اما راست‌ها آن‌ها را بزرگ می‌کنند تا چون چماقی علیه چپ به کار برند. تقابل آشکار این گونه گرایش‌ها با خواست عمومی مردم برای رهایی از استبداد و تحقق دموکراسی، چهره‌ای منفی از چپ به دست می‌دهد. این گونه گرایش‌ها، در کنار آن‌چه به «چپ محور مقاومتی» مشهور شده و از جمهوری اسلامی حمایت می‌کند، واکنش منفی به چپ را در میان حامیان بالقوه چپ و عموم مردم تشدید می‌کنند.

ناشفافی مناسبات قدرت در سازمان‌های چپ، ساختار و رفتار غیردموکراتیک سیاسی، شمار اندک زنان، اقلیت‌های جنسی و جنسیتی و مذهبی و زبانی و اتنیکی در این سازمان‌ها نیز از دیگر دلایل اقبال اندک این سازمان‌ها نزد مخاطبان بالقوه و مطلوب آنان است.

دلایل گریز از سازماندهی سیاسی

شکست عملی و نظری سازمان‌ها، حزب‌ها و تشکیلات چپ ایرانی، بی‌اعتمادی بخش مهمی از جامعه به آن‌ها، اجبار به فعالیت در تبعید به دور از ضربان قلب جامعه ایران و …، حضور این نهادها را در عرصه سیاست عملی به تقریب محو کرده‌است.

فعالان چپ ِ نسل‌های قدیمی‌تر، بیش‌تر منزوی و منفعل و منفرد شده یا به فعالیت‌های حقوق بشری، مدنی، فرهنگی و اکادمیک روی آوردند. نسل‌های جوان‌تری که به جریان چپ و مترقی گرایش داشتند نیز، به تبعیت از نسل‌های قدیمی‌تر، این راه را ادامه دادند. نگاهِ (به‌حق) انتقادیِ نسل‌های جوان‌تر به سازمان‌های سیاسی موجود، سبب شده تا آن‌ها از پیوستن به این سازمان‌ها خودداری کنند. اما نسل‌های جوان‌تر موفق نشده‌اند سازمان‌ها و نهادهای سیاسی یا حتی مدنی موثر و پایدار خود را تاسیس کنند و بیشتر به فعالیت‌های فردی مشغول‌اند.

مشارکت در این بحث

آیا دوست دارید در بحث درباره مسأله سازماندهی، حزب، و نیروهای چپ‌گرا شرکت کنید؟ می‌توانید دیدگاه خود را بنویسید. برای آشنایی با بخش دیدگاه، مقررات انتشار یادداشت در آن و نحوه‌ی تماس با زمانه به این صفحه مراجعه کنید: نحوه تماس و همکاری با زمانه

گرایش‌های چپ و مترقی در عرصه فرهنگی همچنان فعال و موثر هستند و محتوا تولید می‌کنند. اما حضور و تاثیر فرهنگی و آکادمیک آنان به حضور و تاثیر در عرصه‌ی سیاست عملی بدل نمی‌شود چراکه سازمان موثر چپ یا مترقی در سپهر سیاسی ایران وجود ندارد تا از این تاثیر و دستاورهای فرهنگی بهره گیرد. گرایش‌‌های چپ و مترقی در کشورهای دموکراتیک غربی در عرصه فرهنگ و تفکر، محتوا تولید و گفتمان‌سازی می‌کنند و سازمان‌های سیاسی چپ و مترقی از این کوشش‌ها بهره می‌گیرند و آن‌ها را به نفوذ و تاثیر سیاسی بدل می‌کنند. این تقسیم کار در نیروهای چپ و مترقی ایرانی در خارج از کشور وجود ندارد.

سیاست عملی و سیاست‌ورزی، تلاش ِ سازمان‌یافته است برای دگرگونی جزئی یا کلی موقعیت و تغییر واقعیت. سیاست‌ورزی موثر جز با رابطه تنگاتنگ و ارگانیک با پایگاه اجتماعی ممکن نیست. یک گرایش سیاسی وقتی نیرو است که نه فقط «آوانگارد»ها و «نخبه‌های فرهنگی» جامعه، که بخش بزرگ‌تری از جامعه را هدف و مخاطب خود بداند، برای آن‌ها و به زبان آن‌ها برنامه ارائه دهد، برای مشکلات واقعی جامعه پاسخ‌های واقعی و تحقق‌پذیر ارائه دهد، نه وعده‌ها و شعارهای توخالی که شرط لازم تحقق آن‌ها «استقرار سوسیالیسم» و «نابودی سرمایه‌داری در تمام جهان» در زمانی دور است. سازمان موثر چپ و مترقی باید آرمان‌های کلی خود را با مبارزه روزمره مردم پیوند زند؛ باید بتواند همراه با زمینه‌سازی برای تحقق آرمان‌های بزرگ خود، برنامه‌هایی ارائه دهد که با ۲۰ درصد آرا در یک انتخابات و با تقسیم قدرت هم تحقق‌پذیر باشند. تنها با تاکید و تکرار آرمان‌ها و شعارهای کلی، که تحقق آن‌ها فقط با در اختیار گرفتن تمامی قدرت ممکن است، نمی توان در جامعه حضور موثر سیاسی داشت چرا که «همه قدرت» برای یا در دست این و آن گرایش در دموکراسی‌های امروزی تصوری دور از واقعیت است.

شکل‌گیری سازمان‌های چپ و مترقی در داخل ایران به دلیل دیکتاتوری جمهوری اسلامی بسیار دشوار است و غیبت آن‌ها قابل فهم اما نیروهای سیاسی چپ و مترقی در خارج از کشور نیز، چه نسل‌های قدیمی‌تر و چه جوان‌تر، پس از دهه‌ها زندگی در دموکراسی‌های غربی و به دور از سرکوب جمهوری اسلامی، نتوانسته‌اند چنین نهاد‌ها و سازمان‌هایی پدید آورند.

نسل‌های جوان‌تر ِ گرایش‌های چپ و مترقی بیش‌تر منزه‌طلبی، هویت‌سازی بر اساس مفاهیم کلی و گفتن و نوشتن در این عرصه‌ها را به کار سیاسی و سازمان‌یافته ترجیح داده‌اند. به جای تحمل نظرهای کمی متفاوت و دنبال کردن توافق و رسیدن به مخرج مشترک، بر تفاوت‌های نظری و کلی تمرکز کرده‌اند تا مبادا با سخنی کمی دور از آرمان‌های حداکثری خود همراه شوند. گویی فعالیت سیاسی در اعلام مواضع حداکثری و کلی خلاصه می‌شود. به همین دلیل بیش‌تر به صورت فردی به طرح مباحث نظری و مواضع حداکثری و تعریف‌های انتزاعی بسنده می‌کنند چرا که اعلام موضع فردی نیازمند توافق با دیگران نیست. نهادها و سازمان‌های آن‌ها یا از محفل‌های چند ده نفره فرا نمی‌رود و یا پس از چند ماه فعالیت از هم می‌پاشد. بیش‌تر درگیر بحث‌های انتزاعی و هویتی‌ند، نگاهشان به خودی‌ها و اعضای محفل است نه به واقعیت‌های جامعه، پرسش اصلی آن‌ها «ما کیستیم» است نه «در این موقعیت مشخص چه باید کرد و برنامه ما برای جامعه چه می‌تواند باشد».

این گونه رادیکالیسم تخیلی و نظری در عمل به انفعال سیاسی می‌انجامد. وقتی بر این باور باشیم که در «دنیای غلط، درست نمی توان زیست» (به نقل از آدورنو)، آن‌وقت هر گونه تلاش برای بهبود اوضاع بیهوده و حتی مضر می‌نماید و انفعال سیاسی و پافشاری بر مواضع حداکثری و راضی نگه‌داشتن افراد و محفل‌های کوچک اما کم تاثیر ِ نزدیک به خود، جای فعالیت سیاسی و توجه به جامعه بزرگ مخاطب را می‌گیرد. رادیکالیسم تخیلی و نظری دستاویز و توجیهی می‌شود برای بی‌عملی در عرصه‌ی سیاست و انتظار ِ منفعل برای ظهور «انقلاب سوسیالیستی». اما بیش‌تر مخاطبان گرایش‌های چپ و مترقی در میان مردم، به‌ویژه کارگران، کارمندان و زحمت‌کشان، به‌حق خواهان بهبود محسوس ِ زندگی‌شان و به دنبال پاسخ‌هایی مشخص برای مسائل و مشکلات مشخص و روشن خود هستند و به نیروی سیاسی که حل مشکلات آن‌ها را به پیش‌شرط‌هایی آخرالزمانی مشروط می‌کند، به زبان او سخن نمی‌گوید و درگیر بحث‌های انتزاعی‌ست که در قالب آکادمیک و غیرقابل فهم برای عموم مردم ارائه می‌شوند و به برنامه و سیاست عملی ترجمه نمی‌شوند، توجه و اعتنا نمی‌کنند.

Ad placeholder

مانع‌ها در راه تشکیل نهاد سیاسی

نداشتن تجربه‌ی کار سیاسی از دلایل شکل نگرفتن سازمان‌های سیاسی موثر و پایدار در نسل‌های جوان‌تر است. فعالیت سیاسی، مانند هر فعالیت دیگری فوت و فن‌های خود را دارد: برگزاری جلسه‌های حزبی، فراهم کردن اکثریت برای یک تصمیم یا یک نامزد پیش از جلسه، به توافق رسیدن با گرایش‌های مختلف درون حزب یا سازمان، تحمل نظر مخالف، انظباط سازمانی و حزبی، پشتکار در کار سیاسی، تفکر سیاسی و هدفمند و پراگماتیک، چگونگی ارتباط با لایه‌های گوناگون جامعه، سخنوری، برخورد با رسانه‌ها و ….

این فوت و فن‌ها را در کار و فعالیت سیاسی، در تجربه‌ی زیسته و در عمل می‌توان آموخت و نه فقط با مطالعه. در دموکراسی‌های غربی بیش‌تر حزب‌ها، سازمان‌های جوانان خود را دارند و دراین سازمان‌ها است که کادرهای آینده خود را پرورش می‌دهند. نیروهای جوان‌تر در این سازمان‌ها تمرین کار سیاسی می‌کنند و با نسل‌های پیش از خود نیز در ارتباط ارگانیک هستند و از تجربه‌ی آن‌ها می‌آموزند. سازمان‌های سیاسی ایرانی در اپوزیسیون، چه چپ و چه راست و میانه، به دلایلی که برخی را برشمردم، موفق به جذب و آموزش نیروهای سیاسی جوان‌تر نشده‌اند.

از دیگر مشکل‌های تشکیل سازمان سیاسی، چه چپ و مترقی و چه راست و میانه در خارج از کشور و فضای دیاسپورا، تعریف کارکردها و ارائه دلیل وجودی است. هر سازمان سیاسی با هدف کسب قدرت یا سهیم شدن در سپهر سیاسی به میدان می‌آید. نیروهای سیاسی ایرانی در خارج از کشور امکان فعالیت سیاسی در داخل را ندارند. هر نیروی سیاسی در خارج کشور، اگر نخواهد فقط به ماشین صدور بیانیه در اعتراض به این و آن رخداد یا به دستگاه برگزاری نشست تقلیل یابد، با این پرسش اساسی رو به روست که پس از تشکیل چه کارکردی دارد. پشتیبانی از جنبش داخل کشور از کارکردها و وظایف اصلی ایرانیان دموکرات در خارج از کشور است. یافتن رابطه‌ی ارگانیک و معنادار با جنبش‌های داخل کشور، تعریف و عملی کردن ِ طرح‌های موثر سیاسی از چالش‌هایی است که نیرو‌های سیاسی چپ و مترقی در خارج از کشور با آن مواجه هستند.

نیروهای سیاسی ایرانی دیاسپورا در کشورهای غربی از امکانات دموکراتیک بهره داشته و از سرکوب مستقیم جهموری اسلامی به دورند اما بخش بزرگی از این نیروها، به ویژه نسل‌های جوان‌تر، حداقل تا پیش از جنبش «زن، زندگی، آزادی» هم‌چنان به ایران سفر می‌کردند و بستگان نزدیک آن‌ها در ایران هستند و در معرض سرکوب حکومت. در نتیجه گروهی از ایرانیان خارج از کشور به دلیل ترس از سرکوب جمهوری اسلامی در سفر به ایران یا سرکوب علیه بستگان خود، از فعالیت سیاسی علنی پرهیز می‌کنند. اما هر نهاد سیاسی به فعالان علنی نیاز دارد تا نزد عموم نماد و نماینده آن باشند.

شبکه‌های اجتماعی (سوشیال مدیا) و فضای مجازی نیز، به‌رغم تاثیرهای مثبتی چون شکستن سد سانسور و برداشتن موانع فیزیکی در راه رابطه‌ی انسان‌ها، در انفعال ِ سیاسی نیروهای اپوزیسیون در خارج از ایران نقش مهمی دارند.

تا پیش از پیدایی شبکه‌های اجتماعی، رابطه‌ی نیروهای سیاسی در خارج و داخل بسیار محدود بود. نیروهای سیاسی در خارج از کشور برای فعالیت سیاسی که در داخل نیز به چشم بیاید، نیازمند حداقلی از سازماندهی و هماهنگی و فعالیت علنی بودند. در دوران کنونی برخی «فعالیت»، حضور و بیان نظر در شبکه‌های اجتماعی را فعالیت سیاسی قلمداد می‌کنند. درست است که نیروهای سیاسی برای تبادل نظرو ارتباط با بخش بزرگ‌تری از جامعه به شبکه‌های اجتماعی نیاز دارند و این شبکه‌ها ها فاصله‌ی بین نیروهای داخل و خارج را کم‌تر کرده اند، اما فعالیت سیاسی نمی‌تواند فقط به حضور در فضای مجازی و بیان نظر در شبکه‌های اجتماعی خلاصه شود. سیاست عملی و موثر، پا در زمین ِ واقعیت دارد و در پیوند تنگاتنگ با لایه‌های جامعه شکل می‌گیرد. در حرکت سیاسی است که سیاست، واقعیت را تغییر می‌دهد.

نقش گرایش‌های چپ و مترقی در جنبش‌های آینده

جنبش «زن، زندگی، آزادی» در ایران تکاپوی چشم‌گیری را در اپوزیسیون ایرانی، چه راست و چپ و میانه، برانگیخت. تکاپویی که به دلایل فراوانی تا کنون نافرجام مانده و به تغییر معناداری در اپوزیسیون منجر نشده است. جنبش «زن، زندگی، آزادی» به گذار از جمهوری اسلامی منجر نشد اما در آینده بی شک شاهد موج‌های اعتراضی دیگری خواهیم بود و این اعتراض‌ها بار دیگر بر تکاپوهای نیروهای سیاسی خارج از کشور خواهند افزود؛ تکاپوهایی که اکنون، به دلیل آرام شدن موقتی و نسبی خیابان، کمرنگ‌تر شده اند.

شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهند گرایش و برنامه‌های گرایش‌های چپ دموکراتیک و مترقی در جامعه ایران از پایگاه گسترده مردمی برخوردار است: از اقرار سازمان‌های امنیتی جمهوری اسلامی به نفوذ «عقاید سوسیالیستی» در جامعه ایران گرفته تا همه‌پرسی‌های تا حدودی معتبر که در آن‌ها گرایش‌های چپی چون سوسیال دموکراسی با استقبال بخش قابل توجهی از مردم رو به ‌رو است. خواست‌های بخش بزرگی از جامعه ایران، به مثل دموکراسی و حقوق بشر، عدالت اجتماعی و محیط زیستی، رفع هر گونه تبعیض، رابطه صلح‌آمیز با جهان، با هدف‌ها و ارزش‌های گرایش‌های چپ دموکراتیک و مترقی همخوان است.

شعار اصلی جنبش اخیر در ایران، یعنی «زن، زندگی، آزادی»، چه در خاستگاه و چه در معنا با گرایش‌های چپ و مترقی نسبت تنگاتنگی دارد. به همین دلیل گرایش‌های راست به سرعت سعی کردند از این شعار، که با استقبال جهانی نیز رو به ‌رو شد، فاصله بگیرند و شعارهایی دیگر نظیر «مرد، میهن، آبادی» را جایگزین آن کنند که موفق نشدند. لایه های مهمی از جامعه به برنامه‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی چپ و مترقی گرایش دارند اما سازمان و نهادی وجود ندارد که از این امکان بزرگ در عرصه سیاست بهره گیرد. جنبش «زن، زندگی، آزادی» فقدان دردناک و ضرورت ِ تشکیل و حضور نهادهای سیاسی چپ و مترقی را به ما نشان داد و بار دیگر بر این واقعیت تاکید کرد که این گرایش‌ها، حتی وقتی که شرایط اجتماعی به نسبت مهیا است و بخش بزرگی از جامعه به دنبال ارزش‌های چپ و مترقی است، بدون سازماندهی نمی‌توانند از این شرایط مهیا بهره برند.

گرایش‌های فاشیستی و ضد دموکراتیک در اپوزیسیون ایران خود را دو سال گذشته نشان دادند. نیروهای مترقی باید که در عرصه‌ی گفتمانی، و به‌ویژه در برنامه و عرصه‌ عمل و سازماندهی با این گرایش‌ها مقابله کنند اگر بخواهند که تجربه‌ی انقلاب ۵۷ تکرار نشود و نیروی ارتجاعی جدید جای نیروی ارتجاعی قبلی را نگیرد.

برگشت به متن

وضعیت اپوزیسیون ایران در خارج از کشور، چه راست و چه چپ و مترقی و میانه، به قایقی می‌ماند که در دریایی ساکن بی‌حرکت مانده ‌است. هر از چندی جنبشی در درون ایران شکل می‌گیرد و موج‌ها و توفان‌هائی در دریا ایجاد می‌کند. این موج‌ها و توفان‌ها قایق ِ بی‌حرکت ِ اپوزیسیون خارج از کشور را به حرکت در می‌آورند.

نیروهای چپ و مترقی در خارج از کشور نمی‌توانند چنین حرکت‌هایی را ایجاد کنند. منشا این حرکت‌ها فقط در خودِ ایران است. اما نیروهای سیاسی چپ و مترقی می‌توانند در فاصله‌‌ی بین حرکت‌های داخل، خود بی‌حرکت نمانده، با سازماندهی خود، با گسترش رابطه‌های خود با داخل، با خلق مفهوم‌ها و ارائه ی برنامه‌ها، بادبان‌هایی بسازند تا در جنبش بعدی، به هنگامی که دریا دوباره طوفانی شد، از حرکت داخل بهره برده، جنبش‌ها و موج‌ها را تقویت کنند، بر آن ها تاثیر نهند و قایق خود را به مقصد نزدیک، یعنی به وجود آوردن نهادی سیاسی که در پیوند ِ تنگانگ با داخل کشور بتواند بخشی از مردم ایران را که مخاطبان بالقوه برنامه‌های چپ و مترقی هستند، نمایندگی کنند و با تشکیل این نهاد جامعه‌ی ما را به مقصد دورتر، یعنی تاسیس ِ آلترناتیو ِ دموکراتیک و گذار دموکراتیک از جهموری اسلامی، نزدیک‌تر کنند. نهادهای موثر سیاسی چپ و مترقی بادبانی‌اند که باید در خلق و برافراختن آ‌ن‌ها کوشید.

دیدن و شناخت ِ کاستی‌های کنونی و روبه روشدن با چالش‌هایی که برخی را برشمردم، از پیش‌شرط‌های تاسیس و نهادینه‌ کردن چنین نهادی و امکان حضور معنادار و موثر نیروهای چپ و مترقی در سپهر سیاسی ایران است؛ حضوری که بتواند این نیروها را از حاشیه به متن برگرداند.