محمد رسول‌اف، فیلمساز برجسته ایرانی که به هشت سال زندان محکوم شده ۲۴ اردیبهشت با انتشار دو بیانیه، یکی به زبان انگلیسی خطاب به جامعه سینمایی در جهان و دومی به زبان فارسی و خطاب به حاکمان جمهوری اسلامی اعلام کرد که موفق شده است از ایران فرار کند. در بیانیه دوم آمده است:

اگر فکر می‌کنید مرزهای ایران در دست شماست در خواب خوشی هستید. اگر ایران جغرافیایی زیر چکمه‌های استبداد دینی شما رنج می‌کشد ایران فرهنگی در ذهن مشترک میلیون‌ها ایرانی که از ظلم و توحش شما ناچار به ترک ایران شدند زنده است و هیچ قدرتی نمی‌تواند اراده‌ی خود را به آن تحمیل کند. از امروز من ساکن ایران فرهنگی‌ام. سرزمینی بی‌مرز که میلیون‌ها ایرانی با تاریخ و فرهنگی کهن در هرگوشه و کنار جهان آن را ساخته‌اند.

رسول‌اف و پناهی به اتفاق راه درازی را در سینمای اجتماعی و مستقل ایران پیموده‌اند. بسیاری از فیلم‌های این دو فیلمساز که در جشنواره‌های جهانی به ویژه جشنواره فیلم کن و جشنواره فیلم برلین برای سینمای ایران افتخارآفرین بود، بدون مجوز ارشاد اسلامی، اغلب با ساده‌ترین امکانات و با بودجه بسیار اندک ساخته شده است. (برای مثال می‌توان به «این فیلم نیست» ساخته مشترک پناهی و مجتبی میرتهماسب اشاره کرد که فقط در یک روز ساخته شده بود.)

Ad placeholder

نگرانی از آینده

پناهی و رسول‌اف را می‌توان گشاینده راه سینمای بدون مجوز با رویکرد جامعه‌گرا و دریچه ورود این نوع سینما به جشنواره‌های مهم جهانی دانست. آن‌ها بودند که به سینماگران نشان دادند که با دست خالی می‌توان فیلم ساخت و در جشنواره‌های معتبر به نمایش گذاشت. این دو فیلمساز اکنون به فاصله چند ماه از هم، از بندی در زندان اوین به نقطه‌ای رسیده‌اند که رسول‌اف از آن به عنوان «ایران فرهنگی» یاد می‌کند. اسماعیل نوری‌علا، شاعر برجسته در سال‌های دهه ۱۳۷۰ از آنچه رسول‌اف «ایران فرهنگی» می‌نامدش، به عنوان «کشور خارج از کشور» یاد می‌کرد. در هر حال این محدوده را هرچه بنامیم مخاطبان و امکاناتی در اختیار نویسندگان و شاعران و هنرمندان قرار می‌دهد که به وسعت مخاطبان و امکانات داخل مرزهای جغرافیایی ایران نیست. جعفر پناهی نوشته است:

وقتی خبر رفتن رسول‌اف منتشر شد، با این‌که از قبل می‌دانستم، اما دچار حسی دوگانه شدم. هم خوشحال و هم ناراحت! خوشحال از به سلامت رسیدن‌اش و ناراحت از این‌که فرصت دیدن فیلم‌های نساخته‌اش در سرزمین مادری از دست می‌رود‌.

https://www.instagram.com/p/C687zSCoANL/?hl=de

او در ادامه به امیر نادری، بهرام بیضایی و محسن مخملباف سه فیلمساز سرشناس تبعیدی – یا به تعبیر رسول‌اف – ساکن ایران فرهنگی اشاره کرده است:

وقتی امیر نادری رفت همین حال را داشتم، برای بیضایی، مخملباف و… هم همین‌طور! آیا فیلم‌هایی همانند «دونده» و «آب باد خاک»، «باشو غریبه کوچک» و «رگبار»، «سلام سینما» و «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما»… باز هم در این سرزمین تشنه‌ی فرهنگ ساخته خواهد شد؟ وقتی امیر نادری را در نیویورک دیدم همین سئوال را کردم و گفتم دلم برای فیلم‌هایی که می‌توانستی بسازی و دیگر در ایران نمی‌سازی تنگ شده.

فهرست فیلمسازانی که به دلیل سرکوب و سانسور از ایران خارج شدند بسیار طولانی‌تر از سه فیلمساز یاد شده است. رضا علامه‌زاده در سال‌های دراز دوری از وطن با کمترین امکانات فیلم‌های داستانی و مستند ساخته و چند نمایش هم روی صحنه برده است. از آن میان «جنایت مقدس»، فیلم به یاد ماندنی «میهمانان هتل آستوریا» که از برخی لحاظ بیانگر موقعیت رسول‌اف و هنرمندانی مانند اوست و همچنین «تابوی ایرانی» در تاریخ به یاد می‌مانند.

از جوان‌ترها می‌توان از بابک پیامی یاد کرد که مستند «۷۵۲ یک عدد نیست» درباره خانواده‌های قربانیان هواپیمای اوکراینی را ساخته و به نمایش گذاشته. او در سال ۱۳۸۲ هنگامی که برای داوری جشنواره مسکو برای اخذ ویزا به سفارت‌خانه روسیه مراجعه کرده بود در بازگشت بازداشت شد. مأموران مواد فیلم «سکوت بین دو فکر» که در آن زمان در مرحله تدوین قرار داشت را با خود بردند و سپس او را به قید وثیقه آزاد کردند. مدتی بعد او برای شرکت در جشنواره فیلم مسکو از ایران خارج شد و دیگر هرگز بازنگشت. پیامی در مصاحبه با زمانه گفته بود مفهوم و معنای تبعید، سیال است و از هنرمندی به هنرمند دیگر ممکن است تغییر کند. در هر حال، معنای تبعید و پیامدهای آن هرچه باشد، گاهی چاره‌ای هم جز فرار باقی نمی‌ماند. پناهی به درستی یادآوری می‌کند:

رسول‌اف پاسپورتی نداشت که بتواند به‌صورت عادی سفر کند. باید از کوه و دشت مخفیانه می‌رفت یا این‌که می‌ماند و حکم ابلهانه هنرمندکش؛ او را در گوشه‌ی زندان می‌پوساند.

و در ادامه به سویه دیگری از این بن‌بست اشاره می‌کند: «اگر زندان را به جان می‌خرید و در ایران می‌ماند چه اتفاقی می‌افتاد؟» پناهی می‌نویسد:

به خود می‌گویم اگر نمی‌رفت همچون تقوایی در حسرت فیلم ساختن می‌ماند. یا مثل مهرجویی سلاخی می‌شد. شاید هم سرنوشت پوراحمد در انتظارش بود! این پاندولِ ماندن و رفتن همچون بودن و نبودن هملت، هر روز چون خوره ذهن و روح هنرمند ایرانی را می‌خورد! جوانان فیلمساز بسیاری در حال رفتن هستند. دلم برای فیلم‌های نساخته آن‌ها هم تنگ خواهد شد.

واقعیت این است که برای همه این چالش‌ها، ایرانیان تبعیدی در سال‌‌های دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ پاسخ‌های درخور یافته‌اند. اسماعیل خویی، شاعر فقید در انتهای اشعارش مکان سرایش شعر را «بی‌درکجا» می‌نامید. او در مصاحبه با مهدی جامی گفته بود:

آدم تا هنگامی که می‌تواند به میهن خودش بازگردد، احساس بیدرکجایی نمی‌کند. لحظه‌ای این حالت پیدا می‌شود و درمان‌ناپذیر هم هست که تو می‌دانی چیزی جز مرگ حالیا در میهن چشم انتظار تو نیست.

خویی شعر «از میهن آنچه که در چمدان دارد» را با گوشه‌چشمی به «ای کاش آدمی وطنش را مثل بنفشه‌ها…» از شفیعی کدکنی و «چراغم در این خانه می‌سوزد» از احمد شاملو سروده بود. او در این شعر به خوبی موقعیت هنرمندان جان به در برده از «ایران واقعی» را بیان می‌کند.

Ad placeholder

دو همراه

پناهی و رسول‌اف را فقط سینما به هم پیوند نمی‌دهد. در پی ریزش برج متروپل در آبادان، استان خوزستان صحنه ناآرامی‌های اجتماعی بود. شمار زیادی از سینماگران ایرانی با بیانیه‌ای تاریخی با عنوان «تفنگ‌ات را زمین بگذار» از نظامیانی که «تبدیل به عامل سرکوب مردم شده‌اند»، خواسته بودند که سلاح‌هایشان را زمین بگذارند و «به آغوش ملت بازگردند.» در پی انتشار این بیانیه محمد رسول‌اف و مصطفی آل احمد، از امضاکنندگان این متن بازداشت شدند. خبرگزاری دولتی جمهوری اسلامی (ایرنا) این دو فیلم‌ساز را به «ارتباط با ضدانقلاب» و «التهاب‌آفرینی و برهم زدن امنیت روانی جامعه» در جریان ریزش متروپل آبادان متهم کرده بود. سپس ۳۰۰ سینماگر و فعال فرهنگی با انتشار بیانیه‌ای بازداشت محمد رسول‌اف و مصطفی آل احمد را محکوم کردند. پناهی اوایل تابستان ۱۴۰۱ همراه با گروهی از سینماگران برای پیگیری بازداشت همکارانش به دادسرای زندان اوین مراجعه کرده بود که هنگام خروج از دادسرا به بهانه محکومیت او در سال ۸۹ بازداشت شد.

پناهی و رسول‌اف در زندان هم بیانیه مشترکی منتشر کردند که در یادها باقی می‌ماند. در این بیانیه آمده بود:

ما عضو سینمای مستقل ایرانیم. زیستن را در آفرینش آثار می‌دانیم. آثاری که سفارش‌پذیر نیست. از این رو نزد صاحبان قدرت مجرمیم. سینمای مستقل تصویرگر روزگار خود است. از جامعه الهام می‌گیرد و نمی‌تواند نسبت به آن بی‌تفاوت باشد. تاریخ سینمای ایران گواه حضور مؤثر و مستمر فیلمسازان مستقل است که با کوشش‌های خود سانسور را به عقب رانده و حیات این هنر – صنعت را قوام بخشیدند. در این راه بسیاری ممنوع الکار شدند. برخی ناچار به مهاجرت ناخواسته و عده‌ای به گوشه‌ی انزوا رانده شدند. فیلمساز مستقل در هر شرایط، زمان و مکان در حال ساختن و یا به فکر ساختن فیلم است. ما فیلم‌سازیم. مستقل.

پناهی با چنین حدی از احساس مسئولیت اجتماعی درباره انفعال مهم‌ترین نهاد صنفی سینماگران ایرانی می‌نویسد:

وقتی تأئید حکم محمد منتشر شد من هم مانند دیگر اهالی سینما در انتظار موضع‌گیری خانه سینما و محکوم کردن این حکم ابلهانه بودم. که چنین نشد. وزیر ارشاد همچنان بر طبل تهدید خود می‌کوبد و همچون وزرای ارشاد پیشین دم از مرگ سینمای مستقل ایران می‌زند. زهی خیال باطل! خواهیم دید که چند صباحی او هم دن‌کیشوت‌وار با الاغ رو به موت خود، سینه‌چاک و عربده‌کشان منم منم خواهد کرد و این روزها هم خواهد گذشت. اما خودش هم خوب می‌داند آن‌چه خواهد ماند سینمای مستقل ایران است. چه در درون این جغرافیا و یا به قول رسول‌اف در آن ایران فرهنگی به وسعت تمام جهان.

Ad placeholder

امید به آینده

اگر متن پناهی با نگرانی آغاز شده بود، در آخرین سطرها با امید به آینده به پایان می‌رسد. این وضعیت را می‌توان مهم‌ترین شاخص و ویژگی یک هنرمند تبعیدی در «کشور خارج از کشور» یا به تعبیر تخفیف‌یافته‌اش در «ایران فرهنگی» در نظر گرفت. این امید بی‌پایه و اساس نیست.

فیلمسازان بدون مرز (اف سی سی) درباره مفهوم «سینمای ملی» می‌نویسد:

مفهوم سینمای ملی، تعاریف و معانی آن برای چندین دهه موضوع مباحثات طولانی تاریخی در این عرصه بوده است. با در نظر داشتن فحوای سینمای فارسی‌زبان، ابتدا مهم است که حدود و ثغور یک فیلم ایرانی یا افغانستانی را بشناسیم و از خود بپرسیم اگر فیلمساز برای ساختن فیلم در یک کشور خارجی از ریشه‌های خود جدا بیفتد، آیا محصول نهایی همچنان در دامنه آثار سینمای فارسی زبان قرار می‌گیرد؟ و یا چنانچه یک فیلمساز افغانستانی در فرانسه فیلمی بسازد، آیا ما همچنان قادر هستیم آن را به عنوان یک فیلم افغانستانی تعریف کنیم؟

و در پاسخ به این پرسش از «گذشته» ساخته اصغر فرهادی، «کات» ساخته امیر نادری و «کپی برابر اصل» عباس کیارستمی به عنوان آثاری که مرزهای جغرافیایی ایران را درنوردیده اند یاد می‌کند.

اکنون در هفتاد و هفتمین جشنواره فیلم کن علاوه بر فیلم «دانه انجیر معابد» از محمد رسول‌اف، فیلم «کارآموز» از علی عباسی نیز در بخش اصلی به نمایش گذاشته می‌شود.

قبل از آن هم، در فوریه گذشته، در هفتاد و سومین جشنواره فیلم برلین اتفاق خجسته‌ای روی داد: از تهیه‌کنندگان وابسته به بنیاد فارابی و نهادهای وابسته به سپاه مانند سازمان سینمایی اوج هیچ فیلمی در برلین به نمایش درنیامد. از طرف دیگر کانون فیلمسازان مستقل ایران که با قیام ژینا با هدف افشاگری درباره سیاست‌های تبلیغاتی رژیم اسلامی تشکیل شده در این جشنواره مهم سینمایی جهان حضور داشت. به گفته کاوه فرنام، تهیه‌کننده سینمای مستقل ایران که فیلم «شیطان وجود ندارد» به کارگردانی محمد رسول‌اف را تولید کرده، یکی از اهداف کانون فیلمسازان مستقل ایران در برلیناله این بود که چشم‌اندازی از وضعیت سینمای مستقل ایران در دو سال آینده را با توجه به قیام ژینا در اختیار پخش‌کنندگان برلیناله به عنوان یکی از مهم‌ترین بازارهای سینمایی جهان قرار دهد.

«کیک محبوب من» به کارگردانی مریم مقدم و بهتاش صناعی‌ها که به شکل زیرزمینی ساخته شده در برلیناله مورد توجه قرار گرفت. فیلم «شهید» ساخته نرگس کلهر جایزه فوروم جشنواره فیلم برلین را به دست آورد. فیلم‌های «گوسفند» (ساخته هادی بابایی‌فر)، «خمیازه بزرگ» (ساخته علی یار راستی)، «سیاره‌های دزدیده شده من» (ساخته فرحناز شریفی) و همچنین فیلم بازسازی‌شده «بلوغ» اثر سهراب شهید ثالث از سایر فیلم‌های ایرانی بودند که در جشنواره فیلم برلین به نمایش درآمدند.

امین پوربرقی از فیلمسازان جوان و مستقل ایران در مصاحبه زمانه درباره چشم‌انداز پیش روی سینماگران مستقل ایرانی گفته بود:

جشنواره‌های مهم سینمایی جهان اکنون متوجه شده‌اند که این نوع سینما، (سینمای اجتماعی و سانسورگریز ایران) متعلق به حاکمیت نیست. بلکه حاصل تلاش فیلمسازانی با تفکر مستقل است. آن‌ها دریافته‌اند که در ایران یک سینمای دیگر جز سینمای مسلط حاکمیت وجود دارد. اگر تا پیش از این گمان می‌کردند که فیلم‌های سینماگرانی مثل کیارستمی، پناهی یا رسول‌اف بخشی از بدنه سینمای جمهوری اسلامی را نمایندگی می‌کند، حالا دیگر از اشتباه بیرون آمده‌اند.

کافی‌ست به غرفه‌‌های خالی متعلق به جمهوری اسلامی در کن نگاهی بیندازیم تا به ورشکستگی حاکمیت پی ببریم.

https://www.instagram.com/p/C6_9sYpKgTd/

خروج مخفیانه محمد رسول‌اف آن هم دو روز قبل از آغاز مهم‌ترین جشنواره سینمایی جهان بر واقعیت ورشکستگی سیاست های سینمایی ارشاد اسلامی صحه می‌گذارد: یک حرکت هوشمندانه. با زبان او و پناهی سخن بگوییم:

با این همه امید دوباره ساختن دلیل بودن است.