دیدگاه

در همان روزهایی که رویای نبرد موعود، می‌رفت تا به حقیقت بپیوندد، و آن‌همه رهرو‌ بی‌شماری که از شهریور شصت، تا کنون راه قدس را می‌جویند، به مقصد برسند، و زرادخانه پرهیاهوی موشکی که سال‌ها نان و خانمان مردم را بلعیده و عقل و هوش مسئولین را ربوده بود، نابودی «رژیم مجعول» را رقم بزند، فرمانده، به آرامی از کنار اسراییل و از کنار ردیف ژنرال‌هایش که پیش چشم او برای ابد خفته بودند، گذشت و روی سوی میدان سرکوب زنان نهاد و در بدعتی دیگر، مفهوم اندیشیده و عمق و غنا بخشیده‌ای را رونمایی کرد: «حرام سیاسی»!

این‌بار نظریه‌پردازی او برای جنگ، هم‌چنان که اشاره شد، با برنامه و با قاعده بود. او با وضع مفهوم‌ «حرام سیاسی» ناگاه فقه و شرع و حقوق را به امر سیاسی پیوند زد و بنیان‌های ایدئولوژیک نظام را به عالم سیاست سپرد.

«حرام» مقوله‌ایست شرعی، که بنا بر قول متشرعین، مجازاتش در آخرت محقق می‌شود. اگر حاکم قصد کند مردم را به خاطر ارتکاب گناه مجازات کند، باید قانون بنویسد و گناه را به جرم بدل کند و در «جرمی» مانند بی‌حجابی، در یک مبارزه فرساینده، یکایک زنان معترض را به قوه قضا بسپارد و جنگ را در محدوده فردی نگه دارد. اما رهبر این‌بار در چارچوب ‌گفتمان سنتی زن ستیزش که دقیقه‌ای آن را وانگذاشته، با واسطه قراردادن امر سیاسی به منزله موتور محرکه سرکوب، آتشبارهای خود را به سوی زنان انقلابی چرخاند.

کارل اشمیت در کتاب «مفهوم‌ امر سیاسی»(۱) بر این عقیده است که:

هرنوع برنهاد دینی، معنوی، اقتصادی، اخلاقی‌ یا هر نهاد دیگری، برابر نهاد‌ی سیاسی می‌شود اگر چندان قوی باشد که ابنای بشر را در عمل بر مبنای تمایز دوست و دشمن دسته بندی کند. به عبارتی انتساب وصف سیاسی به یک منع شرعی یا قانونی، به منزله تعریف مرزهای میدان جنگ و نیروهای مقابل متخاصم مقابل یکدیگر است که در بطن‌ مفهوم امرسیاسی همیشه امکان‌ نبرد‌ حضور دارد. همه‌ معانی و مضامین حاشیه‌ای را باید از این اصطلاح کنار گذاشت، معانی دوست، دشمن و ستیز از آن‌رو معنایی واقعی دارند که به امکان واقعی کشتن جسمانی اشاره می‌کنند، جنگ نتیجه دشمنی است. جنگ هر آینه نفی وجودی دشمن است.

بلافاصله پس از سخنرانی خامنه‌ای و اعلام تولید مفهوم حرام سیاسی، ده‌ها نظریه‌پرداز حرفه‌ای رژیم، در اقدامی هماهنگ و سازمان یافته، به تفسیر این مفهوم‌ پرداختند و میدان جنگ را آراستند.

محمد صادق کوشکی، استاد دانشگاه و تحلیل‌گر سیاسی گفت که: «از ترویج بی‌حجابی و دامن‌زدن به آن از سوی رسانه‌های بیگانه، سرویس‌های امنیتی و فضای مجازی ولنگار و بی‌قانون، در واقع ابزاری برای ایجاد یک جنگ داخلی فرهنگی در کشور و راهی است که برای براندازی استفاده می‌شود.»

سیدسجاد ایزدهی تئوریسینی دیگر در نشریه پاسدار اسلام گفت:

نظام اسلامی می‌­تواند در حوزه «حرام شرعی» نسبت به برخی محرمات و در محدوده زندگی شخصی، تسامح کند و به اعمال حاکمیت مبادرت نورزد، اما هرگاه «حرام شرعی» رویکردی سیاسی، حکومتی به خود بگیرد و به «حرام سیاسی» تبدیل شود، حکومت نمی‌تواند با آن با تسامح مواجه شود.

و «کیهان» توپخانه مکتوب نیروهای امنیتی نوشت:

حاصل سخن؛ آنچه که در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، امنیتی، قضایی و…، موجب اختلال نظام اسلامی‌ شود، حرام، و آنچه لازمه حفظ نظام باشد، حلال می‌شود. با این بیان، منع اختلال در نظام و وجوب حفظ نظام، دو روی یک سکه به‌شمار می‌روند و به ‌اصطلاح، اختلال نظام، ضدعام حفظ نظام است.

و همه آنها در هماهنگی کامل، طوری از امر سیاسی سخن گفتند و مفهوم‌سازی فرمانده را تقدیس کردند که گویی جملگی پای منبر «اشمیت» بزرگ شده‌اند که می‌گفت:

امر سیاسی صحنه‌ی شدیدترین و آخرین حد تخاصم است و هرخصومت انضمامی هرچه به نقطه اوج یعنی به نقطه تقابل دوست و دشمن نزدیک‌تر شود سیاسی‌تر می‌شود. دولت خود در مقام یک موجودیت سیاسی سازمان یافته تکلیف تمایزگذاری بین دوست ودشمن را روشن می‌کند.

در نتیجه این تفکر و اقتدای دانسته یا ندانسته به اشمیت، امر سیاسی را مقدم بر زندگی عادی و روزمره مردم و‌ حاکم را مسوول منقادکردن‌ همه به اصول ثابت خود دانستن است. و‌ همچنین تن به برقراری نوعی تازه از فاشیسم‌ دادن که بنا دارد بیش از گذشته برای یک دست کردن جامعه و حذف تفاوت‌ها و منقادکردن بدن‌ها به خشونتی ساختار یافته متوسل شود. چکیده و عصاره همه نظریه‌پردازی‌های حکومت ولایت فقیه این است که اصل و اساس و محور قدسیت و مبنای وجود همه دست اندرکارانش حفظ نظام به هر قیمتی و با هر وسیله‌ای است. به‌قول روح‌الله خمینی اوجب واجبات است؛ خمینی که جرآت آن را داشت که بگوید:

این یک تکلیف الهی است برای همه که اهم تکلیف‌هایی است که خدا دارد، یعنی حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر باشد اهمیتش بیشتر است.

Ad placeholder

برهمین بنیان فرآیند خشونت‌بار حفظ نظام در برابر جنبش زنان، با تلقی آنان به مثابه پیاده نظام دشمنان خارجی، با فرمان پانزدهم فروردین خامنه‌ای آغاز شد و جنبش انقلابی مهسا که از سوی زنان هممچنان زنده، پوینده و پرشور، وجب به وجب خیابان را از آن خود می‌کرد و اجازه نداده بود آبی خوش از گلوی رژیم پایین برود، به عنوان تهدید اصلی و خط مقدم براندازی و کابوس خواب و بیداری دستگاه‌های سرکوب، هدف حمله‌ای سیستماتیک قرار گرفت. پلیس و سپاه پاسداران و بسیج و حجاب‌بانان موهوم و مجعول به جان زنان افتادند. بر سر زنان مانند شکارهای رمنده، پتو انداختند و صیدشان کردند، جامه بر تنشان دریدند، زدند و کبود کردند و شکستند و گیسوانشان را کشیدند و بریدند و دستِ آلوده و بیمار خود را بر سر و روی و تن اسیران دست و پا بسته کشیدند.

زرادخانه سرکوب محصولات خود را رونمایی کرد و ون‌های قفس مانند دوطبقه خوف انگیز، برای حمل بدن‌های مجروح، به میدان آمدند و همدلی «هم ونی» بودن به ادبیات جنبش افزوده شد. اما این‌بار رژیمی که به گواهی مراجع بین‌المللی به جنایت علیه بشر دست یازیده بود، در برابر کثرتی از مقاومت‌های بی‌بدیل و بدیع درماند. سرکوب آنان را تکثیر کرد و توان تازه بخشید. تنها با مراجعه به روایت‌های زنان بازداشت شده و شیوه‌های مقاومت آنها، به میزان شگفت‌انگیز قدرتی که از ورای مقاومت تولید شده و به ابعاد فضایی که زنان به بهای جان، آزادی و امنیتشان بدست آورده‌اند، پی‌می‌بریم.

بدن‌ها در لایه‌های فضای اجتماعی و در خلق سوژه جمعی سیاسی برای تولید فضای خود و آگاهی از توانایی، تصورات، مشکلات بالقوه‌شان سهم برجسته‌ای دارند و به همین خاطر باید پیش‌قراول ورود به برهوت مقاومت در نظم امروز باشند. نقش بدن‌ها در تجربه فضای مقاومت برجسته است؛ چرا که بدن‌ها، روابط اجتماعی را به سان انتزاع‌های انضمامی تعریف می‌کنند که جز در فضا و از طریق فضا، هیچ موجودیت واقعی ندارند. بدن‌ها با فرآیند «اشغال» و «تولید»، مقاومت را اینچنین می‌خواند: مبارزه در ساحت مقاومت با اندک چیزی برای ازدست‌دادن و همه چیز برای به‌دست‌آوردن.
با این حساب بدن‌ها در جایگاه سوژه‌های جمعی سیاسی حامل تولید فضای اجتماعی و سیاسی خواهند بود و آن را در فراز «لحظه» به سیاست فضا پیوند می‌زنند و می‌توانند امکان تولید فضای مقاومت و ایستادگی در برابر نظم سلطه و دولت را حفظ ‌کنند.(۲)

اینک بدن‌های حذف شده مطرود، زخمی و مجروح، چهل و چند سال با یکی از مخوفترین حکومت‌های جهان جنگیده‌اند و در زخم‌هایشان شکفته‌اند. زمان آن رسیده که در آزمون بزرگ سرنوشت، همه‌ محذوفین و طردشدگان، همه کسانی که جمهوری اسلامی آن‌ها را از متن به حاشیه، از حاشیه به ورطه حذف فرو فکنده، هویت خود را به مثابه «مردم» درنظم‌ نمادین حک کنند. مردم به مثابه برساختی گفتمانی که از یک زنجیره هم ارزی میان خواسته‌های ناهمگن بر آمده است؛ خواسته‌هایی که وحدتشان از راه یکی شدن با فهمی رادیکال دموکراتیک از شهروندی و تضادی مشترک با الیگارشی تامین می‌شوند.(۳)

Ad placeholder

پانویس و منابع:

  1. کارل اشمیت، مفهوم‌ امر سیاسی، ترجمه صالح‌ نجفی، مندرج در کتاب قانون وخشونت، نشر نی
  2. سهند ستاری سیاست فضا پیکاری برای فضای مقاومت، وبسایت تز یازدهم
  3. شانتال موفه، برای پوپولیسم چپ، ترجمه امیر رضایی پناه