دیدگاه

سلطه مردانه آنچنان نظام دانش بشر را در هزارتوهای خود اسیر کرده که مقوله‌ای به نام «زن» همواره در حجاب نگونبختی پیچیده شده و نیازمند آن است که نیرویی نجات بخش فرارسد و دستش را بگیرد و در مسیر توانمندسازی بدنبال خودش بکشد، و او را وارد عرصه توسعه کند.

آنچه در این سنت فکری معمولا مغفول می‌ماند، پرداختن به میزان توان شگفت‌انگیز زنان در پذیرفتن مسئولیت نسبت به دیگری و اجراگری‌های متنوع آنان در بستر جامعه‌ای است، که نظام جنسیتی حاکم بر آن، تا حد ممکن دست و بالشان را بسته است.

اثر انگشتان زنان بر تولید و بازتولید اجتماعی و فرهنگ و ادب و هنر و همه‌ی اندوخته‌های بشری نقش بسته، درحالی‌که چرخ روزگار نیز همواره بر مدار فرودست‌سازی آنان می‌چرخیده است.

زنان، چالش‌های کار مزدی و زحمات بدون دستمزد: شما چه فکر می‌کنید؟

برای شرکت در نظرسنجی زمانه در مورد «موانع کار مزدی زنان و مسائل کار بدون دستمزد آنها» اینجا را کلیک کنید.

همزمان با اول ماه مه می‌توان به کارخانگی زنان اندیشید و به حجم سترگ‌ کاری که به دست‌های زنان انجام می‌شود؛ به کارگران زن‌ اندیشید که توان خود را بین کار محتوم‌ و مقدر در خانه و کار در کارخانه و کشتزار و‌ مدرسه و بیمارستان و هرجای دیگری تقسیم‌ می‌کنند‌. و به حد و اندازه قدرت زنان که در زیر سایه حاکمیت مردانه مجال ظهور نیافته است. مسولیت‌پذیری آنان در محدوده مرزهای معین حبس نشده، با حساب و کتاب نسبتی ندارد و انسان گونه، همواره بی‌کران‌مندی خود را بر مرزها فایق ساخته است. او هنگام‌ جنگ‌ها به مسئولیتش در قبال بچه‌های خود بسنده نکرده، که به آب و نان و آسایش سربازان مجروح هم رسیده؛ به مسئولیتش در برابر خودی‌ها اکتفا نکرده و به اسیران هم پرداخته، و گوشه چشمی هم به پیران و بیماران داشته و هم‌زمان نگران زمین و گُل‌ها و باغچه‌ها و درختان و آب‌ها بوده و شگفت اینکه برای جملگی اینها هیچ حقی مطالبه نکرده و نان از عرق جبین خورده است. اتفاقا همین استغنای او از پاداش و دستمزد سبب بی‌کرانگی مسئولیت‌پذیری او شده است. به‌نظر می‌آید‌که دانش بشری هرگز نتوانسته دستان خویش را از بند مردسالاری رسوب کرده در عمق همه‌نظام‌های اقتصادی و‌ همه مطالعات جامعه شناسانه آزاد کند و هروقت به سراغ زنان رفته، آنان را ضعیف و‌ محتاج و سرکوب شده نمایانده و هرگز نخواسته پا از مدار متصلب پیش فرض‌هایش بیرون بگذارد که آنان ای بسا از همگنان غیر همجنس خود بسی توانگرترند. چرا که با وجود قفل و زنجیرهایی که بر پا دارند، قدر مسلم نیمی از کار جهان که کارهای خانه‌هاست را بر عهده دارند و سهمی هم از بازار کار جهان را بدوش می‌کشند. زنان همواره بیش از آنکه در توان باشد مسئولیت انسانی خویش را بر پای داشته اند و این ممکن است اساسا قابل درک‌ و فهم در ‌نظام دانش مردانه نباشد. آنان مصداق مسئولیت‌پذیری نابی‌ اند که دریدا روزی از آن‌ سخن گفته بود:

آن هنگام که تجربه و آزمون امر امکان ناپذیر در کار نباشد مسئولیت نیز در کار نخواهد بود. آنگاه که مسئولیتی مطابق با امر امکان‌ناپذیر به عهده گرفته شود، به سادگی دارای مسیر حرکتی مشخص بوده و برنامه‌ای معین را دنبال می‌کند، از آنجا که این چنین مسیری عاری از خرد عملی یا قدرت تصمیم‌گیری است این به معنای مسولیت‌پذیری نیست.

دریدا می‌گوید شرط امکان‌پذیری مسئولیت تجربه نمودن و از سر گذراندن سرگشتگی و تعارضی است که مابین تصمیمات تجویزی و تصمیمات شخصی وجود دارد(۱) به عبارتی تقبل مسئولیت، گردن ننهادن به مرزها و حدود مقرر و قواعد  تشکل یافته، نوعی آتش به اختیاری انسانی و از خود گذشتگی برای دیگری است. حتی برای آنان که مرده اند و آنان که هنوز نیامده اند و حتی برای زمین و طبیعت و این در روح زنانه میسر می‌شود.

Ad placeholder

زنان کارگر خانگی در ایران

با این مقدمه طولانی یادی می‌کنیم از زنان کارگر خانگی در ایران؛ اما بر خلاف عادت مالوف همراه با یادآوری ستم‌هایی که بر آنها می‌رود از زور بازو و توان روحی‌شان نیز باید سخن‌گفت. آنان که در زمره محرومترین اقشار اجتماعی اند، همه امور خانه و فرزندان خود را بر عهده دارند و‌ اوقات استراحت و فراغت معمول را باید در خانه کار کنند. در محل کار نوع و میزان کار و درجه سختی و‌ آسانی آن، ساعت‌های مقرر، مرخصی، بازنشستگی و از حقوق قانونی هیچ ندارند. نظام اقتصادی حاکم بر کار آنان را به محدوده قوانین و مقررات خود الحاق نمی‌کند و از این طرد و حذف آنان را دستمایه استثمار و محرومیت بیشتر قرار می‌دهد. آنان کارگرانی هستند که هر روز کار می‌کنند اما ممکن است محل کارشان هم هر روز تغییر کند. گاه بعضی از کارفرمایان ماهی یک روز آنها را به‌کار می‌گیرند، گاه ماهی دوبار و در بهترین حالت هفته‌ای یک‌بار. این به این معنی است که باید نظافت اساسی مورد نیاز ماهانه یا هفتگی چندین خانه را متحمل شوند، در صورتی که اگر همواره در محل واحد کار کنند، حجم‌کار تعدیل می‌شود. این شرایط به‌واقع غیر انسانی و مهلک است.

هر یک از این کارفرمایان به شیوه خودش از آنها کار می‌کشد و به قدر وسعش به آنها حقوق می‌دهد و بسته به پایگاه اخلاقی‌ که دارد، کرامت کارگرشان را پاس می‌دارند. بدین سان نمی‌توان‌کارِ کارگر خانگی را حتی با سخت‌ترین‌کارهای کارگری قیاس کرد؛ چون در آن فقط شانس و بخت‌ و اقبال حاکم است نه حق و قاعده و قانون.

زنان‌ کارگر خانگی نماد آشکار هجوم بی‌رحمانه‌ی همه‌ی انواع محرومیت‌ها و تبعیض‌ها بر بدن بی‌دفاع بشرند. نظام تبعیض جنسیتی داغ خود را بر بدن آنها حک کرده است. اغلب آنها به کارگری در خانه‌ها روی آورده‌اند، چون ازدواج در کودکی حق آنان بر تحصیل را به تاراج برده و با مدرک اول و دوم‌ راهنمایی که قبل ازدواج بدست آورده‌اند، اشتغال به هیچ‌کار دولتی‌ای را متصور نیستند و باز از آن‌روی که ازدواج در کودکی فرصت هرگونه مهارت‌آموزی را از آنها ربوده، توان استخدام به عنوان‌کارگر رسمی مشمول قانون کار را هم ندارند.

از آنجا که چند فرزند در نوجوانی زاده اند، فرصت کار منظم و تمام وقت را نداشته اند‌ و از آن‌جا که قوانین خانواده حق آنان بر تحصیل و اشتغال را در کف شوهرانشان‌ نهاده است. مردان به هر شکلی که بخواهند این حق را اعمال می‌کنند. زنان، بر فرض داشتن شرایط اشتغال، با ممانعت قانون مواجه می‌شوند‌ و از آنجا که‌ تاریخ بشر روزی در یک‌چرخش سرنوشت‌ساز زنان را از سفره ثروت انباشته انسان بدوی به کناری نهاده، بار کار بی‌مزد، بی‌زمان، بی‌حد و اندازه خانه و زادن و پروردن کودکان را بر دوششان نهاده، چندان که اگر هم شوهر دست و دل‌ بازی کند و اجازه بدهد، کسی نیست بچه‌ها وخانه را اداره کند و اگر به کاری مشغول شوند، آن کار به کار در خانه اضافه می‌شود، زنان علاوه بر تبعیض جنسیتی، بار گران تهی دستی را نیز بر شانه بر شانه می‌کشند. فقر آنان را در خانواده، به مازاد قابل معامله‌ای بدل می‌کند که به مردان‌ مهاجر یا هموطن در قالب ازدواج‌های شرعی فروخته می‌شوند. فقر سبب محرومیت آنان از تغذیه و امکان‌های درمانی و بهداشتی می‌شود. هنگامی که می‌زایند و شیر می‌دهند و بدنی ناسلامت به جا می‌گذارند، ستم طبقاتی مانع دسترسی آنها به آموزش کالایی شده‌ی گران قیمت عالی می‌شود؛ به‌خصوص که‌ اساسا در ماراتون طبقاتی کنکور برای برنده شدن هیچ شانسی ندارند، چرا که نه کلاس کنکور و نه شعبده‌بازی‌های دیگر برای قبولی در دانشگاه‌ها را در اختیار داشته اند.

ستم‌ ملی کارگران‌ مهاجر را از حق برخورداری از حقوق بشری آنها محروم‌ داشته‌ و ستم‌ قومیتی و آداب و آیین‌های آن، زنان را در خانه‌ها اسیر می‌کند. بدن آنان در نظم اجتماعی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی موجودی جنسی شده و نکوهیده است که باید از آن حذر کرد و چشم را از دیدنش منع نمود؛ هرگونه حضورش را منع و محدود و متوقف بر پوشاندن بدن کرد. در نتیجه، عرصه عمومی با نابرابری تقسیم‌ می‌شود و زنان محکوم به طرد از آن می‌شوند و هویتشان در پشت دیوارها شکل می‌گیرد‌. بدین سان جنسیت و نظام اقتصادی، بازوان خود را در عرصه عمومی مردانه در هم آویخته و محرومیت زنان از سخن گفتن را رقم زده و شرایط را طوری برمی‌سازند که‌ زنان همان کارگر ساده‌ای که روحش هم از حقوقش خبر ندارد، باقی بمانند و حتی به فکر قرار گرفتن ذیل قانون‌کار و مقررات ناشی از آن هم نیفتند و  رویای داشتن سندیکا و اتحادیه‌ و بهره‌مندی از حضور و عضویت در جامعه مدنی را هم فراموش کنند.

Ad placeholder

در چاله نوعی خوش خیالی خواهیم افتاد، اگر گمان کنیم، ساختارهای موجود بر سر اعطای حقوق انسانی به آنها توافق خواهند کرد. تنها سازوکارهایی که ممکن است برای این زنان به‌کار اُفتد، رویکردهای خیریه‌ای منحطی است که به حیات اخلاقی آنها تجاوز می‌کند و کرامت انسانی‌شان را هدف قرار می‌دهد. یا دست کم نهادهایی به سراغشان می‌روند که با عَلَم توانمندسازی، آنان را به موجودات دست و پا بسته‌ای تقلیل می‌دهند.

در این میان زنان خود راهشان را یافته اند و در جاده مبارزات رهایی‌بخش و زیر پرچم جنبش انقلابی ژینا ایستاده اند و توان و قدرت خود را در حذف مبانی انقیاد به رخ جهان کشیده اند؛ آنان حق خود را می‌خواهند و جزئی از ارتش پرشور بشریت‌اند، نه زنی به‌خود رها شده یا ناتوان و محتاج توانمندسازی.

پی‌نوشت:

۱) قانون عدالت و مسئولیت در اندیشه دریدا، جهانگیر جهانگیری‌ و بندر ریگی زاده – نشریه متافیزیک