«دشمن خدا» به کارگردانی مجید عراقی و بر اساس نمایشنامه عمادالدین رجبلو پیش از این آبان و آذر ۱۴۰۲، در سالن عمارت نوفل لوشاتو همچنین آذر و‌ دی همان سال در سالن قشقایی تئاتر شهر اجرا شده و به دلیل استقبال تماشاگران این‌ روزها در سالن هامون روی صحنه اجرا می‌شود. در این نمایش علی ‌غریب، مجید ‌عراقی، سیده ‌اسوه ‌صادقی، امیرمحمد ‌درویش، حامد ‌فعال، نفس جافری و ضحا ‌رجایی‌‌فر بازی می‌کنند.

تزویر و دروغ

نمایش از دو اپیزود تشکیل شده است. اپیزود نخست درباره دو دانش‌آموز دختر است که یکی‌شان معترض است که برگه‌ی انشاء او را هم‌کلاسی‌اش از دفتر مشق‌اش دزدیده، ولی هم‌کلاسی‌اش که متهم است به دزدی این موضوع را تکذیب می‌کند. ناظم با توسل به فریاد‌ و تهدید و برخوردی پرخاش‌گرانه، در پرس و جو از آنها کم کم متوجه‌ می‌شود که هر دو دانش‌آموز دروغ می‌گویند. نکته این است که هر دو دختربچه در دفاعیات‌شان تاکید می‌کنند «دروغگو دشمن خداست»؛ اما هر دو، داستانی سراسر دروغین را برای ناظم، بازگو می‌کنند. وقتی ناظم، آن‌ها را مجبور می‌کند تا از روی انشاء بخوانند هر دو اشتباه می‌خوانند. ناظم با زیر سؤال بردن انشاء موفق می‌شود کاری کند که آنها اعتراف کنند انشا را هم‌کلاسی دیگرشان نوشته که مریض شده و از مدرسه به درمانگاه رفته است. پس از اتمام ماجرا، نور می‌رود و می‌آید و ما متوجه می‌شویم باز هم دو هم‌کلاسی دختر درگیر شده‌اند و ماجرا همچنان بر مدار تزویر ادامه می‌یابد.

در اپیزود دوم سربازی ماجرای درگیری خشن دو سرباز دیگر را به فرمانده گزارش می‌دهد. فرمانده، دو سرباز خاطی را که با یکدیگر درگیر شده‌اند احضار می‌کند. اما هر کدام از سربازان روایتی متفاوت از ماجرای درگیری را بازگو می‌کند. فرمانده نیز با فریاد و رفتاری خشن و نهایتاً تهدید آنان متوجه‌ می‌شود که دروغ می‌گویند. در اینجا هم باز هر دو سرباز تأکید دارند که «دروغگو دشمن خداست»؛ اما هر دو داستانی کاملا دروغین را برای فرمانده بازگو می‌کنند. فرمانده، آن‌ها را مجبور می‌کند تا صحنه‌ی دعوا و درگیری‌شان را بازسازی کنند؛ اما هر دو، مجبور می‌شوند اعتراف کنند که دروغ می‌گویند. در نهایت فرمانده موفق می‌شود تا روایتی دیگر را از زبان این دو سرباز بیرون بکشد. اینجا هم ما شاهدیم که پس از ختم این قائله، همچنان درگیری این دو سرباز بر همان مدار تزویر تکرار می‌شود.

Ad placeholder

جامعه طبقاتی و ترس از بالادست

نمایش بر اساس دو روایت که بر محور دروغ، در دو موقعیت متفاوت اما با یک دینامیسم درونی یکسان اتفاق می‌افتند، شکل گرفته است. بن‌مایه‌ی اصلی هر دو موقعیت دروغ است. درونمایه نمایش در شکل اجرا نیز نمود دارد: در هر دو اپیزود چه ناظم در اپیزود نخست چه فرمانده در اپیزود دوم وسط تماشاگران نشسته‌اند و بازیگران هم رو به تماشاگر نقش‌شان را با فرمی بسیار ساده و کاملا خطی ایفا می‌کنند. در اپیزود نخست دانش‌آموزان توسط ناظم مدرسه با لحنی مستبدانه مواخذه‌ می‌شوند. در اپیزود دوم فرمانده پادگان هم دقیقاً به همین شکل با دو سرباز خاطی رفتار می‌کند. فقط شدت عمل در اینجا به فراخور محیط نظامی بیشتر است. ناظم مدرسه و فرمانده، هر دو طرفین دعوا را تهدید می‌کنند که اگر حقیقت را نگویند به مقام بالاترشان گزارش می‌دهند و روی این تهدید هم پافشاری دارند. در این میان کاملا مشخص است که آن‌ها هم مجبور به دروغ‌گویی هستند. به یک معنا موقعیت‌هایی شکل می‌گیرد که در آن موقعیت‌ها همه ناگزیر به دروغگویی و ریا هستند.

مبنای این موقعیت‌ها بر سلسله مراتب در یک جامعه طبقاتی است. در این میان آنچه که اهمیت ندارد حقیقت است. هر کس در پی منافع خود است و همه نیز از هم می‌ترسند. ناظم مدرسه از مدیر مدرسه می‌ترسد و فرمانده‌ی پادگان هم از رئیس بازرسی. تکلیف دانش‌آموزان و سربازان هم که در پایین‌تر سطح قرار دارند مشخص است. بنابراین می‌توان گفت آنچه سبب تزویر و دروغ می‌شود ترس است.

حاکمیت اسلامی در بیش از چهار دهه جامعه‌ای را ایجاد کرده است که در آن ترس، سردرگمی و سرگردانی غلبه یافته است. زیست طبیعی انسان‌ها در کنار هم، همدلی، احترام و بردباری در اثر سرکوب‌های سیاسی و بحران‌های ژرف معیشتی ناپدید شده است. با اتکا بر ساز و کارهای قدرت مبتنی بر ترس و دروغ، اقدام‌های مخرب به ساختارهای خانوادگی و دوستی نفوذ کرده و تأثیری پایدار و تفرقه‌انگیز داشته است. بررسی ابعاد این موضوع و ترجمه آن به زبان صحنه و نمایاندن ساز و کارهای شرطی‌سازی انسان‌ها و ارائه راهکارهایی برای رهایی از این وضعیت از عهده این نمایش برنمی‌آید و اصولاً در دو موقعیت ساده یاد شده هم نمی‌گنجد.

از سوی دیگر همانطور که نمی‌توانیم ارتباط برقرار نکنیم (پل واتزلاویک)، نمی‌توانیم هم بدون دروغ زندگی کنیم. با این حال، انسان‌ها از نظر فراوانی دروغ‌هایشان، تکنیک‌هایی که استفاده می‌کنند و مهم‌تر از همه مخرب بودن دروغ‌ها با یکدیگر تفاوت زیادی دارند. نمایش درباره ماهیت دروغ و تفاوت آن با هم ساکت است.

Ad placeholder

جامعه بی‌شالوده و فشل

نکته قابل تأمل در این نمایش این است که در پادگانی آموزشی که قرار است نظم و انظباط را به سربازان آموزش دهند همه سربازانی که می‌بینیم از دو سرباز خاطی گرفته تا سربازی که موضوع درگیری را گزارش می‌دهد هیچ‌یک آموزش‌های اولیه نظامی را درست نیاموخته‌اند. از بازخواست عقیدتی سربازان توسط فرمانده معلوم می‌شود که آن‌ها حتی نمی‌توانند درست وضو بگیرند و نماز را هم درست نمی‌خوانند و با این حال در نمازهای جماعت که اجباری‌ست شرکت می‌کنند.

«دشمن خدا» مفهومی است که در قرآن بارها تکرار می‌شود. سوره مجادله و از کوبنده‌ترین آیه‌های قرآن به مؤمنان هشدار می‌دهد که جمع میان «محبت خدا» و «محبت دشمنان خدا» در یک دل ممکن نیست، و باید از میان این دو یکی را برگزینند. عنوان نمایش به این مفهوم به طور سربسته اشاره دارد.

 نمایش با زبانی ساده و البته با برخورداری از مایه‌های طنز در موقعیت‌های کمیک به صراحت نشان می‌دهد که چگونه مذهب هم به نیرنگ و دروغ آلوده شده است.

استفاده درست از کمدی و عبورهای محتاطانه از سانسور و همچنین بازیگران دختری که با وجود سن‌وسال پایین به زیبایی روی صحنه به ایفای نقش‌ می‌پردازند از دلایل برجسته‌‌ای‌ست که باعث جذابیت نمایش شده است.

نکته قابل توجه دیگر این است که این نمایش هیچ قهرمانی ندارد. از رده فرادست تا فرودست همه برای نفع شخصی دروغ می‌گویند. شخصیت‌ها هم با هم هم‌ارزند. دشمن خدا در بین نمایش‌هایی که سال گذشته روی صحنه رفته‌ بدون استفاده از بازیگران سرشناس و زرق‌وبرق‌های آنچنانی که در برخی نمایش‌ها به‌چشم می‌خورد، هم نمایشی پرمخاطب و پرفروش بوده و هم اینکه نظر منتقدان را به خود جلب کرده است.

نمایش به‌طور کامل یک نمایش مینی‌مالیستی است. از تعداد کم و به‌اندازه‌ی بازیگران گرفته تا دیالوگ‌های شسته‌رفته و جافتاده بدون اضافه‌های کلامی، زمان نمایش، حتی میزانسن‌ها که در یک فرم ایستای مشخص بدون حرکت‌های اضافه طراحی شده‌اند. فضای صحنه نیز یک فضای خالی در نظر گرفته شده که البته به وسیله نور و صداها فضاسازی لازم صورت گرفته است. همچنین در سمت چپ و راست صحنه سیب‌های سرخ روی زمین قرار داده‌اند. با به پایان رسیدن اجرا همه بازیگران هر کدام سیبی سرخ در دست‌شان رو به تماشاگر سیب را با لذت گاز زده، می‌خورند. کنایه‌ای از داستان درخت ممنوع که در ادیان ابراهیمی به آن اشاره شده است.