امروزه پاسداری از طبیعت و محیط زیست یکی از بایدها و هنجارهای بنیادین در بسیاری از جوامع است. قوانین و مقررات گوناگونی به این هدف وضع شده و جریمه‌های سنگین برای متخلفان در نظر گرفته شده است. آموزش‌ و تعلیم و تربیت نیز به شیوه‌های گوناگون برای اقشار مختلف طراحی شده تا پیروی از این‌گونه قوانین و مقررات تضمین شود. بدین‌سان، روش‌ها معمولاً سلبی و بازدارنده‌اند. حتا زیست‌محیط‌گرایان نیز اغلب بر طبل منع و اجبار می‌کوبند و تقصیرکار بودنِ انسان‌ها درمورد ویرانیِ محیط زیست و وظیفه‌ی آنان در این باره را یادآوری می‌کنند و می‌کوشند با ایجاد احساس شرم و تقصیر در انسان‌ها آنان را از آسیب به طبیعت بازدارند.

اما رویکردی روان‌شناختی به نام «بوم‌روان‌شناسی» راهی دیگر در پیش گرفته، به جای روشی سلبی رویکردی ایجابی را برگزیده و به جای زور و انضباط ما را به درک و فهمی نو فرا می‌خواند. بوم‌روان‌شناسی شاخه‌ای نوپدید در روان‌شناسی است که پیوند میان بوم و روان را در کانون پژوهش می‌گذارد.

ما در این عصر در ذهن‌های جمعی اسیر می‌شویم و از ارتباط ژرف با طبیعت باز می‌مانیم. در چنین دورانی، بوم‌روان‌شناسی راه‌کاری به ما می‌دهد که باید جدی بگیریم.

بوم‌روان‌شناسی: پیشینه و تاریخچه

در سال ۱۹۸۹ میلادی مجموعه‌ای از گفت‌وگوها میان گروهی از دانشگاهیان در برکلی درگرفت که زمینه را برای پاگیریِ رشته‌ی بوم‌روان‌شناسی فراهم کرد. از آن زمان تا کنون، بوم‌روان‌شناسی هرچه بیش‌تر چونان یک برنامه‌ی بلندپروازانه هم در روان‌شناسی و هم در بوم‌شناسی بالیده است. یک اثر آغازگر در این زمینه کتاب «آوای زمین» اثر تئودور روزاک است که به سال ۱۹۹۲ میلادی منتشر شد. در این اثر بود که برای نخستین بار اصطلاح «بوم‌روان‌شناسی» به کار رفت.

این نگره که روان انسان در پیوند با طبیعت است اما پیشینه‌ای بسیار درازتر دارد. روان‌کاویِ فرویدی — که پیش از پیدایش بوم‌روان‌شناسی هنوز در روان‌شناسی بسیار پرهوادار بود — در نگاه نخست بر فرد و ناخودآگاه فردی متمرکز است. اما باید در نظر داشت که جای‌گاه کانونیِ انگاره‌هایی چون شور جنسی (لیبیدو) در دیدگاه فروید فرد را به معنای مهمی با امر زیستی پیوند می‌دهد و برخی از بوم‌روان‌شناسان معتقدند که ناخودآگاه در دیدگاه فروید پیوندی جدی با طبیعتِ غیرانسانی دارد.[۱]

به شاگرد فروید کارل یونگ که می‌رسیم، بسیار آسان‌تر و سرراست‌تر می‌توان تفسیرهای بوم‌روان‌شناسانه داشت. کهن‌الگوهای یونگی در واقع هسته‌های طبیعی هستند که از زمان انسان اولیه هنوز در ناخودآگاه انسان‌ها باقی مانده‌اند.[۲]

گذشته از اینها، یک باور کلیدی در رویکردهای وجودی یا اگزیستانسیالیستی که پس از فروید رواج یافت این است که انسان با طبیعت بی‌گانه شده است. با این همه اما می‌توان گفت که باور به پیوند روان و بر و بوم باوری به قدمت حیات انسان بر روی زمین است. از همین رو به‌آسانی می‌توان چنین باورهایی را در میان بومیان و در افسانه‌های بومی شناسایی کرد. برای یک مثال، می‌دانیم که در گذشته‌های بسیار دور بسیاری از مردم بر این باور بودند که دیوانگی ناشی از نبود هماهنگی یا توازن میان فرد و طبیعت است.[۳]

Ad placeholder

بوم‌روان‌شناسی و نگرشِ مدرن

بوم‌روان‌شناسی بسیار زود جای‌گاهی کانونی یافت طوری که برخی از پژوهش‌گران این رشته را بنیاد یک نظریه‌ی انتقادی درباره‌ی جامعه‌ی مدرن و کنش‌یار یا کاتالیزوری برای تغییر اجتماعی دانستند.[۴] در دوران مدرن این پنداشت فراگیر گشت که هر انسانی یک درون‌آخته[۵] یا سوژه است که نه‌تنها از پیرامونش جداست بلکه به‌ناگزیر بر محور خودش رفتار می‌کند یعنی پیوسته و سیری‌ناپذیرانه در طلبِ امنیت و اطمینان برای خودش و در پیِ مهارِ پیرامون و اعمال قدرت است.[۶] در واقع، نگرش مدرن را می‌توان چون کیشی در نظر گرفت که این سوژه‌ی جداپنداشته را در کانون خود می‌گذارد و پرستش می‌کند. باید در نظر داشت که بوم‌روان‌شناسی درست در مقابل این نگرش پا گرفته است.

سلامت، هم سلامتِ جسمی و هم سلامتِ روانی، و به‌طورکلی نیک‌زیستی در کانونِ بحث‌های بوم‌روان‌شناسانه جای دارد. به‌ویژه وقتی سخن از سلامت روان در میان باشد، به نظر می‌رسد نگرش مدرن به گرفتاری‌های پرشماری در این زمینه دامن زده است. بسیاری بر این باورند که توسعه‌ی مدرن نه‌تنها سلامت روان و احساس شادی و خوش‌بختی را برای ما به ارمغان نیاورده بلکه معضلات روانی در این دوران آشکارا افزایش یافته است. با نظر به همین معضلات جدید است که بوم‌روان‌شناسان سلامت روان را در بازنگری و تغییرِ رابطه‌ی انسان با طبیعت می‌جویند.

بوم‌‌درمان‌گری

بر همین اساس، در بوم‌روان‌شناسی نگرش‌های گوناگونی در زمینه‌ی روان‌درمانی نیز پدید آمده‌اند که هریک شیوه‌ای نو را برای پیوند با طبیعت به ما پیش‌نهاد می‌کنند تا از این راه سلامت روان را بازیابیم. برای مثال، سفر به طبیعت بکر (Wilderness Journey) به‌عنوان روشی در روان‌درمان‌گری معمولاً به‌ این صورت انجام می‌شود که گروهی از آدم‌ها برای رشد فردی و بازیابیِ روانی مدتی با هم‌دیگر خلوتی در جایی در دل طبیعت بکر می‌گزییند. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که این گونه برنامه‌ها به‌طور چشم‌گیری در کاهش دادنِ استرس و اضطراب، افسردگی، و احساس پوچی کارساز هستند.

یکی دیگر از روش‌های درمانی که در چارچوب بوم‌روان‌شناسی جای می‌گیرد باغ‌بانی و پرورش گل‌وگیاه است. پژوهش‌ها نشان داده که این شیوه‌ی ارتباط با طبیعت تأثیر شگرفی بر سلامت روان دارد، و به‌طور خاص افسردگی و اضطراب را کاهش و احساس خرسندی را افزایش می‌دهد.[۷] کسانی که، به‌علت اختلالات روانی، به رابطه‌ی اجتماعی یا ارتباط کلامی توانا نیستند می‌توانند از طریق پرورش گیاهان به گونه‌ای ارتباط غیرکلامی با طبیعت دست یابند که این کار آن‌ها را برای ارتباط اجتماعی با دیگر انسان‌ها آماده می‌کند. یکی از برنامه‌های درمانی که از این روش بهره می‌گیرد پروژه‌ی رشد طبیعی (Natural Growth Project) است که روان‌درمانی را با باغ‌بانی و کشت‌وکار در هم می‌آمیزد و از این طریق به کسانی که آسیب‌های روحی شدید دیده‌اند کمک می‌کند.

همچنین، امروزه بسیاری از روش‌های درمانی که متضمن ذهن‌آگاهی، مراقبه، و خودآگاهی هستند گونه‌ای ارتباط با طبیعت را در خود می‌گنجانند و برنامه‌های مراقبه معمولاً در محیط‌های بکر و طبیعی برگزار می‌شود. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که بودنِ خودآگاهانه در طبیعت تأثیر به‌سزایی بر سلامت روان دارد. افزون بر این اما بسیاری بر این باورند که بودن در محیط طبیعی به‌نحوی مراقبه و ذهن‌آگاهی را تسهیل می‌کند.

از این روش‌ها که بگذریم، بسیاری از ما خودمان اثر درمان‌گرانه‌ی طبیعت و امر طبیعی بر سلامت روان را تجربه می‌کنیم. می‌دانیم که احساس خوبی از طبیعت می‌گیریم و برای همین است که با شور و شوق به دل طبیعت می‌زنیم. یا وقتی با حیوان خانگی‌مان بازی می‌کنیم تأثیر این کار بر روان‌مان را به‌خوبی حس می‌کنیم.

سخن پایانی

امروزه آنچه میان انسان‌ها و طبیعت فاصله می‌اندازد دیگر صرفاً شهرنشینی و زیست مدرن نیست بلکه، مهم‌تر از آن، زیستن در عصر دیجیتال ما را به‌نحو مضاعفی از بودن در طبیعت باز می‌دارد. به عبارت دیگر، فاصله میان ما انسان‌ها و طبیعت دیگر صرفاً فاصله‌ی فیزیکی نیست، چراکه ما ممکن است در دل طبیعت هم هنوز سرمان در گوشی‌هایمان باشد. در واقع ما در ذهن‌های جمعی اسیر می‌شویم و از ارتباط ژرف با طبیعت باز می‌مانیم. در چنین دورانی، بوم‌روان‌شناسی راه‌کاری به ما می‌دهد که باید جدی بگیریم.

Ad placeholder

–––––––––––––––––––––––––––––––

پانویس‌ها

[1] Roszak. T. Towards an Eco-Psychology.  (youtube ,accessed April 7, 2024).

[2] Merritt, D. L. Jungian Ecopsychology.

[3] Roszak. ibid.

[4] Fisher, A. (2002). Radical ecopsychology: Psychology in the service of life. Albany, NY: SUNY Press.

[5] واژه‌ی «درون‌آخته» را زنده‌یاد میرشمس‌الدین ادیب سلطانی برای «سوژه» پیش‌نهاد کرده است.

[6] Adams, W.W. (2005). Ecopsychology and phenomenology: towards a collaborative engagement. Existential Analysis 16(2): 269-283.

[7] Soga, M., Gaston, K.J., Yamaura (2016). Gardening is beneficial for health: A meta -analysis. Preventive Medicine Reports Nov 14;5:92-99. eCollection 2017 Mar.