[گوینده یک] شنونده رادیو

زمانه هستید از آمستردام

[آرش] هنر رو بعضی ها بهش خیلی علاقه دارن

و سعی می کنند که توی زندگیشون

به یک مسئله ای که یک رابطه‌ای

با هنر داشته باشه بپردازن

بعضی ها هنر رو نه تنها بهش علاقه دارن

بلکه چنان در اون زیست می کنند

که موضوع زندگی شون میشه

ما به اونها میگیم هنرمند به اونهایی که

نفس می کشند توی هنر به اونهایی که

از هنر وام می‌گیرند و به

هنر چیزی رو اضافه میکنن

این بخش دوم بعضاً محل

ارتزاقش رو هم هنر میکنه

یعنی که سعی میکنه از

همین هنر روزیش رو در بیاره

تجربه این آدمها توی جامعه ما خیلی شنیدنیه

من از شما دعوت می کنم

به صحبت‌های اونها گوش کنید

به صحبت‌های آدمهایی که

زندگیشون رو با هنر آمیختن

[موسیقی]

یه آدمی که عروسک میسازه

توی کشور ایران چه موقعیتی داره؟

چه تعریفی داره اصلا واقعا

خودت رو چجوری معرفی میکنی؟

میگی من عروسک سازم؟

[مهمان] آره این یه یکم چیز

آره من خودم رو عروسک ساز معرفی می کنم

ولی اصولاً مخاطبها یک کم فکر میکنه که خب

منظورم چیه منظورم اینه که عروسک می‌سازم

مثلا از این تعداد زیاد تیراژ بالا

حالا دارم جایی میفروشم

چون خیلی گستره زیادی رو در بر میگیره

به خاطر همین بعداً حتما

با دستم نشون میدم که

عروسک نمایشی و بعد کاملاً

حالت صورتشون تغییر میکنه یعنی که

کاملا معلومه یه چیز دیگه فکر کرده بودند

پس شاید به خاطر همین این

کلمه عروسک سازی باید یکم

محدودتر شه و شاید بگم عروسک نمایشی مشخصا

[موسیقی]

[آرش] چی میشه که یه آدم میشه عروسک ساز؟

[مهمان] فکر میکنم خیلی

راحت این اتفاق بیفته چون

وقتی که بچه ایم به هر حال داریم

یه کارهای این شکلی میکنیم یه

حالا من که کودک زمان بعد از جنگم

و یادم میاد با دخترخاله ام

تیکه پاره های اسباب بازی

ها رو سر هم می کردیم

و ازشون یه موجود جدید در می آوردیم

که خب خیلی رقت انگیزتر بود ولی خب

کاراکتری بود که شخصیتی بود

که خودمون به وجود آورده بودیمش

به خاطر همین خیلی

بیشتر احساس بهتری داشتیم

بهتر ارتباط برقرار می‌کردیم

ولی می خوام بگم شاید هر

آدمی یعنی خیلی سخت نیست

فکر کنم مامان هامون

همه این کار رو می‌کردن

چون نمیرفتن عروسک بخرن

مادربزرگهامون مثلا مادر

بزرگ من عروسک می ساخته

و خودش صورت هاشون رو نقاشی می کرده

[موسیقی]

[آرش] برای اینکه فهمی

برای خودمون ایجاد کنیم

یه عنوان یه آدمی که عروسک میسازی

فکر می‌کنی که اگر تعداد زیادی بسازی

کیفیتش میاد پایین یا هنرش کمرنگ میشه؟

[مهمان] فکر میکنم آره

مثلا برای هر عروسک وقتی

تو خیلی با عشق و علاقه

یه کاری رو می کنی شاید

مثلا دو سه تا بیشتر از اون بخوای درست کنی

که هیچکدوم شبیه قبلی نمیشه به هر حال

ولی اصلا امکانش وجود نداره

حالا حداقل توی کار عروسک سازی

که مثلاً سه هفته یک ماه ممکنه طول بکشه

یک عروسک تموم شه برای من حداقل با سرعت من

خیلی معنایی نداره مثلا تو بخوای

یک سال یک عروسک رو تکرار کنی

[موسیقی]

[آرش] مگه غیر از اینه که از تولیده که

یه سرمایه ایجاد میشه

و از قبل اون سرمایه هه کیفیت میره بالا؟

[مهمان] من اینطوری فکر نمیکنم

در مورد عروسک سازی

لزوماً با تعداد بالا به پول نمیرسی

مثل تو میتونی

برای نمایش های خیلی باکیفیتی

عروسک نمایشی بسازی

یا حتی برای انیمیشن ها

یا مثلا شرکت های خیلی حالا مش– معروفتر

عروس– انیمیشن سازی عروسک بسازی

و میتونه یکی باشه و میتونه آره خیلی مثلا

پرکارتر باشی در روز شاید

مثلا تعداد بیشتری عروسک بسازی شاید اصلا

تخصصی فقط داری لباسشون رو میدوزی

اینجا وقتی که کیفیت کارت بالاتره

فکر میکنم تو میتونی به اون درآمده برسی ولی

فکر نمی‌کنم واقعاً مخصوصا اینکه خب

خیلی مواقع پیش اومده یه

کاراکتری خیلی توی ایران

معروف تر بوده و آدم ها

هی میومدن به من گفتن که

مثلا چرا این رو عروسکش رو نمیسازی

که پولدار شی یا ازش خیلی سفارش بگیری

خیلی ها این رو میخوان

ولی در نهایت وقتی که محاسبه می‌کنی

قیمت رو میبینی که مثلا

خب چین میتونه این رو

خیلی تعداد بالاتر ارزونتر یعنی

حتی یک سری کاراکترها و شخصیت های

انیمیشن‌های ایرانی هستند بودن

همین شکرستان

که در نهایت اینها رو دادن چین ساختن براشون

یعنی با یه تیراژی و بیش

ارزونتر در میاد تا بخوای

اینجا انجام بدی به خاطر همین

نه توی عروسک یا حالا هنر

من نمیدونم مثلا اگه پرینت باشه

چاپ باشه اوکی تیراژ بالا ولی

کار دستی نه فکر نمیکنم توی

تعداد به اون امنیت مالی برسی

فقط فکر می کنم من اینطوری تصمیم گرفتم که

با بالا بردن کیفیت کار

به اون امنیت مالیه برسم

هرچند هنوز نرسیدم و

هنوز مثلاً در کنارش کار گرافیکی

کارهای دیگه انجام دادم

مثل بقیه هنرمندها که

امنیت مالیم رو از اون تامین کنم

و خیلی تن به قضیه مالی ندم توی کار هنری

[موسیقی]

[آرش] ته فکر تو این هست که بخوای یک

یه عروسکی داشته باشی که

توی خیلی از خونه های دنیا بره

یا فکر می کنی هنر

اختصاصا باید محدود باشه؟

[مهمان] من هیچ وقت این

رویا رو نداشتم که بخوام

یه کاریم مثلا توی خونه های زیادی باشه

به خاطر اینکه کارم عروسک نمایشیه میدونین؟

ولی آره من فکر میکنم

توی تولید کیفیت میاد پایین

کیفیت پایین تر میاد نه به خاطر اینکه

دوست ندارم توی تعداد

بیشتری از خونه ها باشه کارم

ولی آره اگه بتونی با

همون کیفیت انجام بدی و

به– مثلا حق فروشش

رو داشته باشی چرا که نه

خیلی هم عالیه

حتی بیشتر زنده

نگه میداره اون شخصیتت رو

[موسیقی]

[آرش] هیچکی نیومده توی این سالها

به شما بگه برو شغلت رو عوض کن

با عروسک سازی که نمیشه به جایی رسید؟

[مهمان] کسی تا حالا به

عنوان شغل حسابش نکرده

که بخواد بیاد بگه عوض کنم

و خب مثلا شاید خیلی موقعها

آدمها بپرسن خب چیکار می کنی؟ خب

حالا اینکه بازیه چیکار میکنی؟

آره خیلی ها حتی فکر میکنن

عروسک سازی شبیه عروسک بازیه

یعنی قبلا اینطوری بود الان

شاید فکر میکنم خیلی بیشتر

جا افتاده این نقش

ولی قبلا حالا تعداد آدم هایی

که این کار رو انجام می‌دادند

محدود میشد به کسایی که همین خانم محبوب

کسایی که برای کلاه قرمزی

مثلاً عروسک کلاه قرمزی

این خیلی شاید اونقدری به

عنوان یک شغل حساب نمیشد

[موسیقی]

[آرش] چجوری حرمت یه عروسک ساز

میتونه توی جامعه ای

مثل جامعه ما ایجاد بشه؟

یعنی که چه ساز و کاری باید پیاده کنیم؟

[مهمان] من فکر می‌کنم که

توی نسل‌های بعدی این مسئله حل شده

و الان خیلی وقته که اگه من بگم عروسک سازم

کسی تعجب نمی کنه یا خیلی

احتیاج به توضیح بیشتری نیست

فکر میکنم حتی خیلی خیلی رشته های زیادی

توی دانشگاه ها اومده مثلاً

یکی از راهها شاید این باشه

این رشته ها وارد دانشگاه بشه

ببینن که اینها عنوان یک رشته تخصصی

میتونه وجود داشته باشه

در نتیجه مثل چمیدونم رشته ریاضی

این هم به همون اندازه عادی بشه

و خب به هر حال ما توی

ایران همیشه عروسک سازی مون

حرمت خودش رو داشته مثلا توی دانشگاه تهران

رشته عروسک نمایشی داریم و خیلی

کارهای خوبی ازش در اومده و

واقعاً کارهای عروسکی مون خوبه

[موسیقی]

[آرش] بخوایم یه عروسک رو بسازیم

توی پنج شیش مرحله

این پنج شیش مرحله چیه؟

[مهمان] عروسکهای مختلف مراحل مختلف داره

مثلا عروسک نمایشی که برای

تلویزیونه

فرق داره با عروسک نمایشی که برای تئاتره

حالا مثلا یکی از مواردش یعنی

ساده ترین موردش که

شبیه کلاه قرمزیه مثلا اینه که

اول باید شخصیت طراحی بشه بر اساس داستان

هر چند فکر می کنم خیلی

وقتها این اتفاق نمی‌افته

و خود عروسک ساز فقط

…شروع میکنه به ساختن

یه شخصیتی بدون مثلاً طراحی اولیه

به هر حال اول باید شخصیت طراحی بشه و بعد

ساختار بدن عروسک

با فوم با یون– اسفنج بریده بشه

مثل مجسمه و بعد با پارچه روکش بشه

و مرحله بعدی زدن میله توی دست هاست

درست کردن دهنه

البته قبل از پوست کشی

که دست بتونه راحت بره

توش گردن درست حرکت بکنه

حرکت ها رو در آوردنه

و بعد از پوست کشی هم که لباس و

دوختن لباس و مو و چشم

و اضافه کردن جزئیاته

[موسیقی]

من مثلاً نسبت به اینکه خب

یه سری عروسک بسازم

الان من خیلی عروسکهام

رو خواستم یه موقع برم

یه جاهایی بفروشم توی

مثلا یه سری آرت شاپ ها

ولی خب بهم گفتن که با این قیمت مثلا خیلی

منطقی نیست تو بهتره که مثلا

بری توی یه گالری با این کیفیت

بذاری توی گالری کارها رو مثلا بفروشی

ولی مثلا خود من ترجیحم اینه که

عروسک رو بذارم توی خیابون

مثلا دم مترو مردم که

رد میشن ببیننش میدونی؟

خیلی مثلا اون حالت فانتزی رو دوست ندارم

یعنی همه توقعشون از عروسک

یک تصویر فانتزیه

ولی من دوست دارم که

خیلی حتی بتونه مثلا دردناک باشه یه جاهایی

و فکر می‌کنم که این تاثیرش

تاثیر اتفاقا جالب تری باشه

که مثلا یک عروسک ظریفی که

همه دوست دارن توی یه حالت

خیلی یک عروسک ظریف شکننده رو

آسیب‌پذیر رو بذارم توی جای

روزمره ای که مردم رد میشن

و خیلی موقع ها واکنشهاشون

برام جالب بود اینکه

خیلی موقع اصلاً نمی دیدند

یعنی اینقدر حال مردم خراب بود

همه توی خودشون بودن

که اصلا نمیدیدن یه عروسکی

اون بالا مثلا وایساده

ولی فکر میکنم

این چیزها برای من

اتفاق جالب تریه یعنی

بیش– تعداد آدم های بیشتر ببینن

یک– یکم بهش فکر کنن

حالا یاد یکی زنده بمونه یا مثلاً

با یک مدیوم دیگه به این مشکلاتی که

همه مون باهاش مواجه ایم مخصوصا کودکان

که برای من خیلی مهمن

با یک رویکرد دیگه ای بهشون نگاه بشه

خیلی از نزدیک تر به جای

اینکه توی نمایشگاه باشه

برای فقط هنرمندان و مخاطب هنری

[موسیقی]

[آرش] یعنی ارتباط هنر

رو با عامه مردم میپسندی

[مهمان] خیلی یعنی در واقع

نمیخوام حالا مثلا رسالتش کنم

بگم رسالت هنر اینه ولی

برای من این اهمیت داره

برای من کودکان اهمیت دارن

چون به من اگه بتونم کاری بکنم

فکر می کنم که به زندگی خودم معنی داده

خیلی خودخواهانه است

و خب وقتی که حالا توی شرایط

این شکلی داری زندگی میکنیم

اصلا چطوری میشه وقتی که همه در حال

غصه و غم و سوگواری جمعی اند

تو چطوری میتونی مثلا

برای من اصلا برنمیاد ازم

که مثلا بخوام یه عروسک

بی ربط یا فانتزی درست کنم

البته که شده حالا

به خاطر دل خودم یه

کارهای دیگه هم انجام دادم ولی

نمیدونم نمیشه هم حالا بخوام بگم ادای دینه

چون خیلی کار بزرگی نیست ولی

مثل یک کاری که توی سوگواری می کنی

یه کاری که مثلا میری توی جمع

توی سوگواری و این حال خودت رو خوب میکنه

این هم مثلا توی این دو سال اخیر که

میدم همه هنرمندها

با مد– با مدیوم های خودشون هر کی

به یه نوعی داشت مشارکت

می‌کرد توی این سوگواری

حالا اگه اسمش رو بذاریم سوگواری

اگه نخوایم بگیم اصلا تاثیری داشته

این یه کاری بود که حال من رو بهتر می کرد

از این احساس تنهایی در میومدم

[موسیقی]

[آرش] به عنوان کسی که داری از یه هنری

درآمد کسب می کنی

یک اینکه برای خودت باورپذیر بود

که از هنر میشه پول درآورد؟

یا هنر رو به چه درجه ای باید رسوند تا

بشه ازش پول درآورد؟

[مهمان] خب من چون سفالگر هستم

و کارم کلا با ساختن در ارتباطه

اینکه بسازم ایده ای که توی ذهنم هست رو

بسازم و بهش یک فرم واقعی ببخشم

فروختنش برای من مشکلی نبود

یعنی میدونستم که می تونم

کارم رو عرضه کنم به بازار بفروشمش

ولی میگم اینکه

اون چیزی که توی ذهن من هست رو

دیگران بخوان بپذیرند دوست داشته باشن

و اینکه حاضر باشن بابتش پول بدن

این

رو هنوز نمی دونستم

سالها زمان برد تا اینکه

به این نتیجه برسم که من فقط کافیه که

چیزی که خودم دوست دارم

و از دلم بر میاد رو بسازم

و فکر نکنم به اینکه بازار از من چی میخواد

مردم از من چی میخوان

از یک تایمی به بعد فقط به این فکر کردم که

هر چیزی که خودم دوست

دارم رو بسازم هر چیزی که

توی فکر خودم هست و

خودم دوست دارم که توی

خونه ام ازش استفاده کنم

به این طریق رفتم جلو و دیدم که

اتفاقاً مشتری های خاص

خودش رو هم پیدا میکنه کار

[موسیقی]

[آرش] آیا برای فهم بهتر شنونده

میتونی به من بگی که

کالایی که تو تولید میکنی

بین دو تا نقطه در نوسان باید باشه یکی

کالای تزئینی

که از حس زیبایی شناسی بررسی اش میکنی

یکی کالای کاربردی

تو چگونه بین این دو تا حرکت کردی؟

دقیقا کارهایی که من انجام دادم

کارهایی که ساختم و میسازم

زیرشون مینویسم که اینها

هم تزئینی اند هم کاربردی اند

یعنی هم میتونی به عنوان یه اوبژه تزیینی

توی خونه ات نگهش داری

و هم میتونی ازشون کاربرد بگیری

به همین خاطر تونست که جای خودش رو

توی خونه ها پیدا بکنه

نه صرفا میخواستم تزیینی باشه و

نه صرفا میخواستم که فقط کاربردی باشه

برام خیلی مهم بودش که از نظر زیباشناسی هم

یک جذابیتی داشته باشه کارهام

یعنی این ایده فکر شده بود که چیکار کنم

که کار از نظر بصری هم جذابیت داشته باشه

و نه صرفاً کاربردی باشه

چون به هر حال ما توی حوزه سفال سرامیک

سابقه خیلی طولانی داریم

توی ساخت ظروف در واقع

که صرفاً فقط به جنبه

کار– کاربردیش توجه شده

ولی اون جنبه که من دلم بخواد

این ظرف رو بذارم روی میزم

روی میز غذاخوریم

یا روی میز وسط اتاقم

که صرفاً از نظر بصری

جالب و جذاب باشه برای من

این ایده خیلی کمک کرد به من

که در واقع همین هم تزیینی بودنش

و هم کاربردی بودنش

رو لحاظ بکنم توی کارم که

کارم بیشتر دیده بشه

[موسیقی]

[آرش] علل رشد خودت رو در چی میبینی؟

اینکه پایداری کردی توی اون چیزی که

باور داشتی یا هر چیز دیگه ای

[مهمان] علل رشدم رو

ببینید من از سال ۹۲ که

فارغ التحصیل شدم و شروع کردم به کار کردن

تا سال ۹۸ صرفا داشتم

آزمون و خطا میکردم که ببینم بازار

کی به من اقبال نشون میده

و توی اون سالها

نمیتونم بگم که من کارم رشد داشته یعنی

یعنی میتونم بگم که همچنان

یه سیر روی خط داشتم راه میرفتم

کارهام رو می فروختم ولی اقبال عمومی نداشت

یعنی کسی من رو نمیشناخت کسی من رو نمیدید

ولی از سال ۹۸ تا امسال که سال ۴۰۲ هستیم

دیگه پشت سر هم سفارش هایی که

به من میومد از گالری های مختلفی که

درخواست همکاری داشتند با من

خوب این برای من خیلی انگیزه مضاعفی شد که

یه جایی به خودم گفتم که پس اینجا

اون جاییه که من می خواستم

همیشه باشم یه آدمی که

بشناسنش یعنی کارش

شناسنامه داشته باشه برای خودش

وقتی که کارم رو یه

جایی می بینند میگن اِ این

مثلا برند فلانه این کار فلانیه

این برای من یعنی موفقیت

یعنی اینکه کارم دیده شده و شناخته شده

میتونم بگم که عللش این بودش که

یه تلنگری خورد به من و کارم دیده شد

از اون به بعد بودش که انگیزه

بیشتری پیدا کردم برای کارکردن

حالا اگه بخوام جزئی تر بگم

در واقع با گالری های معروف که کار کردم

بیشتر کارم دیده شد

[موسیقی]

[آرش] خیلی ها فکر میکنن هنر وقتی در بازار

محبوبیت پیدا کنه از این وجه

ممتاز بودن هنرش امکان داره دور بشه

در حالی که من فکر میکنم

اتفاقا برعکس وقتی هنر

توان صنعتی شدن پیدا کنه و عمده

و به تعداد تولید بشه

صاحب کیفیت میشه و میتونه رقابت کنه

تو کجای این قصه ای؟

[مهمان] من راستش خودم رو زیاد هنرمند

به معنی آرتیست نمیدونم

همیشه همه جا گفتم که

من آرتیست نیستم شاید

مثلاً من یک آرتیزان باشم یا یه

هندکرافتیست باشم به خاطر اینکه

اون ویژوالی که باید مثل تو از یک هنر

از یک آرت توقع داشته باشی

توی کار من اونطور نمود پیدا نمیکنه

درسته کار من صاحب ایده است صاحب فکر نوئه

و حتی تکنیکش هم داره جدید میشه یعنی

تلاش کردم که جدید باشه تکنیک

با این وجود من صرفا خودم

رو یه هندکرافتیست میدونم

ولی توی اون توضيحی که شما دادین

در رابطه با اینکه هنر و بازار هنر

که بازار هنر یه جاهایی اصلا یک– یک

توهینه انگار به هنرمند که

من صرفاً یک اوبژه ای تولید بکنم

که بفروشمش یعنی دلالی انگار دارم میکنم

من خودم رو از اون تعریف کنار میکشم

من میگم همیشه گفتم که

من یه هندکرافتیست هستم

و کارم تولید و فروشه

و این این نازل کار من نیست

یعنی کار من رو نزول نمیده

اتفاقا باعث ارزش کار من میشه چون

اصلا به همین دلیل ساخته میشه

به همین دلیل که فروخته بشه ساخته میشه

[موسیقی]

[آرش] تو به عنوان کسی که حالا

خودت خودت رو هنرمند سعی میکنی ننامی

ولی از همین طریق

تونستی توی این بستر بمونی

حالا شاید اون آدمی که

به یه نحوی یه تولید محتوایی میکنه

یه تولید مفهومی میکنه

که خیلی خیلی شخصیه

خب کمتر هم دیده میشه کمتر هم نقد میگیره

و انگار که هنرمند تا زمانی که خودش رو

مواجه نکنه با جامعه

واقعیتی رو پدید نمیاره

هرچند که برای ما شاید

توهین آمیز باشه که فکر کنیم

هنرمند حتما بتونه چیزی رو بتونه عرضه بده

و اون عرضه باید خریدار داشته باشه

ولی تا زمانی که ما مماس نشیم با جامعه

خب هنر ما مثل یک فیلمیه که بسازیم

و هیچوقت روی پرده سینما نره

[مهمان] درسته میفهمم چی میگی ببین مثلاً

من توی کارهای خودم

چند تا پروژه انجام دادم

که میتونم به اونها بگم کارهای هنری

مثلاً با مفهوم شهر یه سری دودکش ساختم

و این دودکش ها به هر

حال حالا بماند جزئیاتش

من به اون میگم کار هنری یا

مثلاً برای مفهوم… عبور یه سری

قبر درست کردم یه سری قبرهایی که

نشون دهنده یه گورستانه

درست کردم که با مفهوم

عبور این کارها رو ساختم

اونها رو اصلا جدا میذارم

در ارتباط با کار خودم

یعنی کارهایی که الان دارم تولید می کنم

ولی واقعا نظر شخصی ام اینه

تولید به نظر من مرگ هنرمنده

یعنی اینطوریه که وقتی که

تو به وارد بازار کار میشی

وقتی که مزه اون پوله میاد زیر دندونت

اینطوریه که چون لذت بخشه

…یه جوری توی یه دایره

هی داری دور تکراری داری میزنی

به همین خاطر از این جهت شاید

شاید مثلا ایده اولیه خوبه ایده اولیه هنر

توش هست و قابل عرضه است

قابل دیده شدن و شناساییه

از این جهت که وقتی که

تو یه کار جدید رو میبینی

میگی که اِ چقدر این قشنگه

چقدر این هنرمندانه ساخته شده

ولی وقتی که توی اون دوره میفتی

مدام مثلا داری در طول سال

هزار تا یه ظرف رو میسازی

من دیگه به اون نمیگم کار هنری

[موسیقی]

[آرش] اون خط تولیده

اون چرخه اقتصادیه که تو

از هنرت تونستی ایجاد کنی

آیا خب تضمینی برای بقای توی هنرمند نیست؟

[مهمان] هست، مس– مسلما هست

ولی یبین من یه ایده ای داشتم که

هر ماه یه کاری رو به صورت اتود

بسازمش اتودش رو بزنم بسازمش

جدا از کارهایی که تولید انجام میدم

و این رو به صورت مزایده هر ماه ارائه کنم

اون کارها رو با عشق و

علاقه بیشتری انجام می دم

و یک دونه یک نسخه از هر کدومشون میساختم

برای انجام دادن اون کارها

خیلی انگیزه و انرژی زیادی داشتم

نمیدونم به هر حال یه حس شخصیه دیگه

شاید خیلیها میخوان فقط

صرفا به اون پوله برسن ولی

برای من زیاد اون بخش پول درآوردنش

زیاد رضایتم رو جلب نمیکنه

[موسیقی]

[آرش] میشه گفتش که وجه هنری تو

دوام پیدا کرده

چون وجه اقتصادی ات در جریانه

[مهمان] بله صد درصد صد– من خیلی

خیلی راضی ترم که یک کارگاهی داشته باشم

یه سری آدم باشن که بیان

کارهای من رو ایده های من رو بسازند

و اون داره کار خودش

رو انجام میده و انجام بده

و من بشینم با آورده مالی که

از اون بخش دارم بشینم

کارهای هنری خودم رو بسازم

شاید اون موقع به خودم بتونم بگم آرتیست

[موسیقی]

[آرش] اگر که قرار باشه کارت رو توسعه بدی

نیاز به چه چیزهایی داری؟

[مهمان] مسلما به نیروی کار احتیاج دارم

نیروی کار متخصص یا نیروی کار معمولی که

بشه بهش آموزش داد و پرورشش داد

و این نیروی کار خیل– اتفاقاً خیلی سخت

توی این مملکت پیدا می‌شه

من مدت هاست که تقاضای نیروی کار دارم

برای کارگاه خودم

ولی موفق نشدم که بتونم یه

نیروی کار متخصص پیدا بکنم

ولی مطمئنا با پیشنهاد یک درآمد بالا

شاید بشه دیگران رو

قانع کرد که بیان کار کنن

[موسیقی]

♪با هم باشیم یک صدا♪

[گوینده دو] رادیو زمانه

♪یک صدا♪

Ad placeholder