جامعهی ایران مملو است از معضل و مسئله، از فقر و بیکاری و ترک تحصیل تا اعتیاد و کودک آزاری و تخریب محیط زیست و آلودگی، از تمسک آسان به خشونت (مثل خشونت خانگی) و دروغگویی و وقت ناشناسی و پشت گوش اندازی شایع و گسترده تا افراط (که خود را در اعتیاد به الکل و مواد مخدر بازمی نمایاند)، بی توجهی به قانون، شکاف میان ظاهر و باطن، قلت غمخواری، نزدیک بینی، فرد- محوری، عدم کار محوری و پایین بودن سطح مدارا و تساهل.
دولت نیز هزاران بیماری و مشکل دارد از دروغ و تقلب و فساد و رانت خواری گسترده تا تنفر و تبعیض ساختاری، از اقتدارگرایی و تمامیت خواهی تا جاه طلبی و روزمرگی و پنهانکاری، و از سوء استفاده از قدرت و تنش زایی در دنیا تا در هم فرورفتگی دین و دولت و عدم چرخهی نخبگان و مهندسی انتخابات.
برای اصلاح وضعیت باید از جامعه شروع کرد یا دولت؟ منتقدان و محققان بر کدام یک تمرکز کنند کاری اساسی و موثر کردهاند؟ آیا با توجه به قدرت دولت و تمرکز بخش عمدهای از منابع کشور در این نهاد بدون همراهی یا حداقل عدم مقابلهی دولت، اصلاحی در جامعه ممکن است؟ آیا این پرسشها شبیه پرسش اول مرغ بود یا تخم مرغ نیستند؟ چطور میشود دولت و جامعه را از هم جدا کرد و اصلاحات را بر یکی از آنها متمرکز کرد؟
مرغ یا تخم مرغ؟
این پرسش در برابرهمهی فعالان اجتماعی، حقوق بشر و سیاسی در ایران وجود دارد که اولویتها چیست؟ آیا باید از رسیدگی به فقرا شروع کرد یا باید به براندازی نظام سرکوب و تبعیض پرداخت؟ آیا درخت بکاریم یا موسسهی نشر راه بیندازیم؟ با سانسور مبارزه کنیم یا در انتقال بکوشیم؟ کارزار مبارزه با حجاب اجباری راه بیندازیم یا به مردم در باب ایدز آگاهی بدهیم؟ آیا با اعتیاد مبارزه کنیم یا برویم در روستاها به بیسوادها درس بدهیم؟ به کودکان کار کمک کنیم یا زنان و دخترانی که از خانه به علت خشونت فرار میکنند؟ بنابر این موضوع، شروع کردن از مرغ یا تخم مرغ نیست بلکه اولویت بندی در فعالیت در جامعهای است که در دریایی از مسئله و بحران غوطه ور است.
نقد جامعه و دلایلش
بخش عمدهای از منتقدان وضعیت موجود به سراغ دولت میروند و معتقدند دولت موجود نه تنها مشوق و همراه پیشبرد اصلاحات نیست بلکه بزرگترین مانع است. اما معدود افرادی نیز هستند که جامعه و تک تک شهروندان را نیز به اندازهی دولت مقصر و قابل سرزنش میدانند چون معتقدند:
۱) این دولت از آسمان نیامده و افرادی از همین جامعه به قدرت رسیدهاند و بر اساس سنتها و روالهای موجود در جامعه حکومت میکنند. اگر دولت به خشونت متمسک میشود بدین علت است که خشونت در جامعه رواج دارد. اگر دولت قومگرا و نژادگرا یا قشرگراست بدین علت است که اکثریت شهروندان چنین هستند. اگر در درون دولپارتی بازی هست علتش رابطه سالاری در میان مردم است. در یک دوره میشد گناه را به گردن خارجیها انداخت اما امروز همین ایرانیان هستند که بر جامعه حکومت میکنند.
۲) در همهی موارد مشکل را نمیتوان به دولت مرتبط ساخت. به عنوان مثال دولت اسلامگرا مشوق رد شدن از چراغ راهنمایی نیست و حتی با این موضوع برخورد میکند اما بسیاری هستند که این تخلف را انجام میدهند. دولت مستقیما و به صراحت مشوق تخریب امکانات عمومی نیست اما بسیاری از مردم آشکارا چنین میکنند؛ دولت مشوق ریختن زباله در خیابان و کوچه و کنار دریا نیست اما بسیاری از مردم چنین میکنند.
۳) تمرکز بر دولت و انداختن همهی مشکلات بر گردن دولت ما را از توجه به مشکلات اجتماعی که تک تک شهروندان در انها دخیل هستند باز میدارد. نمیتوان از دولت یک لولو درست کرد و به گردن مردم هم مدال انداخت.
۴) اگر حکومت در ملأ عام اعدام میکند برخی از شهروندان نیز در این مراسم اعدام علنی شرکت میکنند بدون آن که مخالفت کنند. حکومت بدون شهروندانی که تماشاگر رفتارهای زشتش باشند نمیتواند نمایش برگزار کند. اگر شهروندان با رفتارهای حکومت مخالف باشند میتوانند با عدم مشارکت اکثریت آنها را تحریم کنند بالاخص آنها که با زندگی روتین آنها ارتباطی ندارد.
نقد دولت و دلایلش
در مقابل، کسانی که دولت را مقصر اصلی میدانند به نکات زیر توجه میدهند:
۱) دولت در ایران پدیدهای بسیار بزرگ، متمرکز و دارای بخش بسیار بزرگی از منابع کشور است. نهاد قدرتمندی در برابر دولت وجود ندارد تا آن را پاسخگو سازد و آن را قید زند. در مقابل دولت، بخش خصوصی یا عمومی یا غیر انتفاعی و مدنی بسیار کوچک و ضعیف هستند. از این جهت نقد و اصلاح حکومت و دولت میتواند بسیار راهگشا باشد و به تقویت بخش میانی کمک کند.
۲) حکومت مستقر در جمهوری اسلامی نه فقط متکی به لاتها و اراذل واوباش در شرایط سرکوب بلکه خود حکومت لاتها و اراذل و اوباش است. کای است به فهرست افرادی که در بیت خامنهای رفت و آمد دارند نگاه کنید. نباید گول مدارک و عناوین تقلبی و دین فروشی آنها را خورد. در این شرایط نه قانونی وجود دارد و نه روال و ترتیبی. قوانین موجود را لاتها و اراذل و اوباش مینویسند برای محکومان و نه خودشان. افراد در حکومت لاتها تنها برای بقای خود و خوشگذرانی خود تلاش میکنند و اصولا خیر عمومی و فضای عمومی وجود خارجی ندارد تا گروهی بر آن اساس عمل کنند.
کسانی که به کلی این ویژگی دولت را کنار گذاشته و به نقد کسانی میپردازند که هر روز لاتها و اراذل و اوباش بر آنها تحکم میکنند سر خود را در برف یا شن فرو میکنند. برخی از کسانی که در داخل کشور زندگی میکنند به دلیل بالا بودن هزینهی انتقاد از حکومت یا عدم امکان آن به نقد جامعه روی میآورند. تنها در شرایط آزادی رسانهها و بیان است که میتوان واقعا فهمید چه کسانی در نقد وضعیت موجود بیشتر دولت- محورند یا جامعه- محور.
۳) شهروندان ایرانی قربانی وضعیت موجود و حکومت سرکوبگر و فاسدند. بخش عمدهی جمعیت در شکل گیری نظام موجود نقشی نداشتهاند و نمیتوان آنها را بدین خاطر ملامت کرد. در این شرایط نمیتوان به سرزنش قربانی پرداخت بلکه باید روالها و سیاستهای دولت و سنتهایی را که آن روالها و سیاستها از آنها مشروعیت میگیرند مورد سرزنش و نقد قرار داد.
۴) شرایط حاکم به گونهای است که افرادی که بخواهند بر اساس اخلاق و قانون عمل کنند بازندهاند. در این شرایط چگونه میتوان شهروندان یا جامعه را مورد سرزنش قرار داد؟ شرایط به گونهای است که بیشتر موقعیتها باخت- باخت یا برد- باخت است و نه برد- برد.
۵) در همهی جوامع افرادی هستند با خصوصیات منفی ذکر شده برای اکثر ایرانیان در نقدهای جامعه- محور. اما آنها اکثریت نیستند یا در حوزهی عمومی به گونهای دیگر رفتار میکنند. از این جهت ملامت جامعه به طور کلی مشکلی را حل نمیکند. سرزنش افراد اگر به برنامه ریزی و آموزش همگانی و تغییر سیاستهایی که شهروندان را به مسیرهای نادرست میکشاند نینجامد بی فایده است. نهادها باید با افزایش سرمایهی اجتماعی و اعتماد عمومی و آموزش شرایطی فراهم آورند که اکثریت درست رفتار کنند و یکی از این نهادها دولت است. در سرزنش افراد وجه نهادی تغییر و اصلاح فراموش میشود.