دیدگاه

دیگر نگران نباشید! امروز، به‌ویژه پس از موج‌های سرکوب دو رژیم سابق و کنونی، دیگر سازمان‌دهی چپی در کار نیست که بخواهید از آن بترسید. چپ‌هراسی البته سر و کارش لزوما با خود چپ نیست، بلکه می‌خواهد زمین راست افراطی را هموار کند.

طی یک سال اخیر، خصوصا پس از خیزش ژینا (مهسا) وهم‌زمان با گسترش مخالفت‌ها علیه جمهوری اسلامی در زمین‌های مختلف، شاهد موج شدید و گسترده‌ای از چپ‌ستیزی هستیم. از شبه مستندهای بی‌بی‌سی فارسی، شبکه‌ی منوتو و ایران اینترنشنال گرفته تا به اصطلاح تاریخ‌اندیشی کسانی همچون مهدی تدینی و محمدعلی جنت‌خواه و البته در تلویزیون جمهوری اسلامی، جلوه‌های چپ‌هراسی را همه جا می‌توان دید. همگی دست به دست هم داده‌اند تا چپ را بکوبند؛ در رسانه‌ها از هیچ چپی دعوت ‌نمی‌کنند که در سمت مقابل بنشیند بلکه در مقام پاسخگویی برآید. در این رابطه می‌توان به انبوهی از اکانت‌های توییتری و اینستاگرامی نیز اشاره کرد که با تحریف تاریخ سعی در تغییر نگاه مخاطبان نسبت به تاریخ چپ دارند. و البته مدام راست‌ها را چپ جا می‌زنند.

در ادامه به بررسی برخی دلایل و عوامل این قبیل اقدام‌ها خواهیم پرداخت و شرح می دهیم که چرا سلطنت‌طلبان و جمهوری اسلامی به طور مشترک از حمله به چپ سود می‌برند.

Ad placeholder

منظور از چپ‌ها چه کسانی هستند؟

آنان که دست به تخریب چپ می‌زنند، هیچ گاه روشن نمی‌کنند که این چپ‌ها چه کسانی هستند؟ چه دسته‌بندی‌هایی دارند؟ طوری وانمود می‌کنند که گویی آنان یک طیف یا گروه یکپارچه و هم عقیده اند و به تفاوت‌ها و نزاع‌ها و نقد درونی میان طیف‌ها و جنبش‌های متفاوت چپ علیه یکدیگر اشاره‌ای نمی‌کنند. به علاوه، به جای پرداختن به نقد مبانی فکری چپ، بر نمونه‌هایی تاریخی انگشت می‌گذارند که امروز دیگر کمتر کسی از آن نمونه‌ها دفاع می‌کند و چپ‌ها هم دیگر آنها را قبول ندارند.

چپ اما یک طیف است.

آیا سازماندهی‌های تک حزبی غیر دموکراتیک دولتی، همچون نمونه‌های روسیه استالین، چین مائو و کره‌ی شمالی و کوبا الگوی چپ‌های امروز است؟ امروز وفادارترین هواداران چپ نیز، اگر سرسخت‌ترین منتقد استالینیزم نباشند، دست‌کم آن را الگو و نسخه‌ی قابل دفاعی نمی‌دانند. همین طور در مورد مائو نیز جدی‌ترین انتقادات را خود چپ‌ها به مائوییسم وارد کرده‌اند و اگرچه بعضا دستاوردهای درخشانی هم برای مائو قائل باشند، آن را نسخه‌ی قابل تجویزی برای سایر ملل دنیا و برای جهان کنونی نمی‌دانند. درمورد کره شمالی هم که بهتر است وقت خود را تلف نکنیم. در مورد کوبا اگرچه نقدهای جدی به سیاست داخلی این کشور وارد است، اما نمی‌توان اقتصاد آن را بدون اشاره به نیم قرن تحریم مورد بررسی قرار داد.

آنان که دست به تخریب چپ می‌زنند، هیچ گاه روشن نمی‌کنند که این چپ‌ها چه کسانی هستند؟ چه دسته‌بندی‌هایی دارند؟ طوری وانمود می‌کنند که گویی آنان یک طیف یا گروه یکپارچه و هم عقیده اند و به تفاوت‌ها و نزاع‌ها و نقد درونی میان طیف‌ها و جنبش‌های متفاوت چپ علیه یکدیگر اشاره‌ای نمی‌کنند.

یکی از ترفندهایی که تخریب‌گران چپ به کار می‌برند این است که پدیده یا اتفاقی را از واقعیت تاریخی پیش از خودش جدا می‌کنند و آن را همچون اتفاقی نابه‌هنگام و رخ داده در خلاء معرفی می‌کنند. پیشتر به امکان‌ ناپذیری بررسی کوبا و اقتصادش بدون اشاره به نیم قرن تحریم اشاره کردیم.

نمونه‌ی دیگر از لفاظی‌های آناکرونیستی و زمان‌پریشانه برای تخریب چپ، بحث پیمان استالین و هیتلر در جنگ جهانی است، و البته بدون اشاره به این که روی کار آمدن هیتلر نتیجه‌ی حمایت راست جهانی از هیتلر و موسولینی و فرانکو و سکوت فرانسه و بریتانیا و آمریکا در مقابل قلع و قمع سوسیالیست‌ها در آلمان، ایتالیا و اسپانیا بود.

موسی غنی‌نژاد که از چهره‌های اصلی موج چپ‌ستیزی اخیر بوده است

 چپ‌ستیزان به دفاع برخی از طیف‌های چپ ایرانی از حجاب اجباری در آغاز انقلاب ایران اشاره می‌کنند؛ چپ‌ها به کنار، چه کسی از آن پدیده‌ی ننگین دفاع نکرد؟ راست‌گراها آن روز کجا بودند و چه مخالفتی کردند؟ 

مجاهدین و حزب توده از جمله احزاب ایرانی بوده‌اند که موج چپ‌ستیزی متوجه آنها نیز بوده است. چپ‌هراسان اما نمی‌گیند که چپ‌ها مجاهدین نیستند و مجاهدین چپ نیستند. امروز کمتر کسی را پیدا می‌کنید که ادعای چپ بودن داشته باشد و الگوی او از یک جریان چپ قابل دفاع ایرانی ربطی به مجاهدین یا حزب توده داشته باشد. چپ امروز مدافع دموکراسی، برابری جنسیتی، طبقاتی، قومیتی است و مدافع حفاظت از محیط زیست است.

از سوسیال دموکراسی اولاف پالمه و احزابی نظیر پودموس و سیریزا یونان تا کوبانی و زاپاتیست‌های چیاپاس در جنوب مکزیک، و به همین‌تریب، از شوروی سوسیالیستی و کره شمالی و خمرهای سرخ تا لیبرال‌هایی نظیر برنی سندر را چپ می‌نامند یا حتی اوباما و بایدن به طرز مضحکی سوسیالیست نامیده می‌شوند تا سوسیالیسم را بی‌معنا کنند. 

چپ‌ها بهتر از هر طیف دیگری به این مهم پی برده اند که موفقیتشان در گروی سازماندهی و تشکل‌یابی است. سازماندهی در دی.ان.ای. چپ‌هاست و این آنها را به چشم مخالفان خطرناک می‌کند. 

پس وقتی از چپ حرف می‌زنیم ضروری است مشخص کنیم که منظورمان کدام چپ است. در این یک کاسه کردن «چپ‌ها» استالین و مائو کنار اشخاصی نظیر خوزه موخیکا و سالوادور آلنده قرار می‌گیرند و این مقایسه‌ای مغرضانه و خطرناک خواهد بود. با این اوصاف، امروز نمونه یک چپ قابل دفاع هیچ کدام از این موارد نیست. شاید بهترین نمونه اوروگوئه باشد که بتوانیم آن را مورد ارزیابی قرار دهیم و دستاوردهایش را بررسی کنیم. اما کلی‌گویی از چپ و عدم اشاره به مولفه‌های مدنظرمان از چپ، به نوعی گفتاری پوپولیستی منجر خواهد شد. شاید اگر به جای صحبت از چپ و راست، همواره برابری و رفع تبعیض را معیار قرار دهیم، تکلیفمان روشن‌تر باشد. این‌ها البته چیزهایی نیست که چپ‌هراسان دوست داشته باشند بشوند.

Ad placeholder

سازماندهی چپ‌ها، یک خطر بالقوه

چپ‌ها استاد سازماندهی‌اند. به گواه تاریخ دیده و خوانده‌ایم که چپ‌ها به واسطه‌ی ضدیت با قدرت و ایدئولوژی مسلط، ناگزیر بوده تا پیوندهای درونی خودشان را مستحکم‌تر کنند تا بتوانند بقا یابند. چپ‌ها بهتر از هر طیف دیگری به این مهم پی برده اند که موفقیتشان در گروی سازماندهی و تشکل‌یابی است. سازماندهی در دی.ان.ای. چپ‌هاست و این آنها را به چشم مخالفان خطرناک می‌کند.

چپ امروز مدافع دموکراسی، برابری جنسیتی، طبقاتی، قومیتی است و مدافع حفاظت از محیط زیست است.

در فردای جمهوری اسلامی، در خلا قدرت مسلط، دست بالا را طیفی خواهد داشت که بتواند در کوتاه‌ترین زمان ممکن به منظم‌ترین شکل سازمان یابد. با توجه به اختلاف طبقاتی فعلی و جمعیت روز افزون زیر خط فقر، احتمال اثرگذاری چپ‌ها در فاصله امروز و فردا بیش از هر زمان دیگری خواهد بود؛ خصوصا در نبود دستگاه سرکوب‌گر و در شرایطی که آزادی بیان تحقق یافته باشد.

پس یک هدف از چپ‌ستیزی فراگیر این است: از دور خارج کردن تنها آلترناتیوی که امکان سازماندهی وسیع درکوتاه ترین زمان را دارد، تا در بزنگاه خلا قدرت، بتواند جای خالی راس هرم قدرت را پر کند.

توجیه وضع موجود و سیاست‌های نئولیبرالی جمهوری اسلامی

از دیگر اهداف جریان‌های ضد چپ این است که از تغییرات بنیادی اقتصادی-اجتماعی پس از سقوط جمهوری اسلامی پیشگیری کنند تا بتوانند با صاحبان قدرت و ثروت داخل ایران ائتلاف کنند. اگر فردای فروپاشی جمهوری اسلامی یک ساختار حکومتی بدیل جای ساختار فعلی را بگیرد و بتواند با مافیای چپاولگر فعلی مقابله کند، این تهدید بزرگی خواهد بود برای کسانی که منتظر نشسته‌اند تا رهبر فعلی بمیرد تا خودشان جای او را بگیرند، یا آنهایی که می‌خواهند به جای یک انقلاب بنیادی، پوست‌اندازی در ایران رخ بدهد و تنها پوسته‌ی نازک ایدئولوژیک رژیم فعلی، جای خودش را به لباس ایدئولوژیک محافظه‌کارانه‌ی دیگری بدهد. در آن فردای احتمالی یا در هر بزنگاهی که قدرت فعلی به تعلیق درآید، این گروه از مخالفان جمهوری اسلامی می‌توانند با سرمایه‌داران فعلی که در دستگاه‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی فعالیت دارند، دست بدهند و طیفی از حاکمیت را که تاریخ مصرفش گذشته با کمترین هزینه دور بریزند و خودشان به جای آنان بنشینند.

چپ برای فاعلان و عاملان استبداد و بهره‌کشی یک خطر بالقوه هستی‌شناسانه است.

چپ‌ستیزی برای برخی میانجی توجیه وضع موجود نیز است. اختلاف طبقاتی شدید و سقوط آزاد ارزش پول ملی، به زیر خط فقر رفتن ده‌ها میلیون از جمعیت ایران مسائلی است که طبقه متوسط رو به بالا را که متاثر از ایدئولوژی‌های راست‌گرایانه هستند کمتر می‌آزارد. چپ‌ها هستند که از برابری سخن می‌گویند و راستگرایان اختلاف طبقاتی، نابرابری، فقر و تبعیض وضع موجود را اغلب امری طبیعی می‌دانند که همیشه بوده و تغییر آن نوعی خیال‌بافی است. 

آبشخور گفتمانی که امروز به بی‌رحمانه‌ترین شکل دست به تخریب چپ می‌زند کجاست؟ چه کسانی از این تخریب نفع می‌برند؟ همان گفتمانی که از مبارزه‌ی بدون خشونت دفاع می‌کند، مبارزه‌ی بی‌خشونتی که تقریبا در هیچ برهه‌ی تاریخی در مقابل قدرت مسلط خشونت طلب نتوانسته به نتیجه برسد. 

چه کسانی از مبارزه‌ی بی‌خشونت دفاع می‌کنند؟ آنان که مخالف تحول ساختاری هستند. آنان که انقلابی نیستند و آنان که منافعی در حفظ وضع موجود دارند؛ در یک کلام کسانی که حاضر نیستند جمهوری اسلامی فروبپاشد، مگر در شرایط بسیار کنترل شده‌ای که به ساختار فعلی دست نخورد و تنها نامش عوض شود و پوست بیاندازد. 

سلطنت‌طلبان و مافیای نظامی اقتصادی سپاه – که روزهای پس از خامنه‌ای چشم دوخته به – ادعا می‌کنند که اوضاع فعلی اقتصادی ایران نتیجه سیاست‌های چپی در آغاز انقلاب است. فرشگردی‌ها و نیلی و غنی‌نژاد یک چیز می‌گویند و اینکه تمام ناکامی‌های اقتصادی و سیاسی در چهار و نیم دهه‌ی گذشته بر دوش اقتصاد به قول ایشان سوسیالیستی ایران بوده است. آنها البته نه به رویکرد حاکمیت در کوچک‌سازی دولت و خصوصی‌سازی سازمان یافته از دهه‌ی هفتاد شمسی به این سو اشاره می‌کنند و نه به اقتصاد سیاسی اسلام شیعی و هسته برسازنده آن یعنی انفال (بنگرید به پژوهش‌های مهرداد وهابی در باب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی).

وانگهی، اگر چپ‌ها بیشترین خدمت را به نظام آخوندی کردند پس چرا از آغاز انقلاب بیشترین تعداد اعدامی متعلق به طیف‌های چپ بوده است؟ چرا چپ‌ها همه در زندانند؟ اصلا اگر واقعا امروز چپ خطرناکی بیرون از زندان است، کجاست؟ نام این چپ‌ها چیست؟ اگر این قدر قدرت دارند چرا کسی جز سلطنت‌طلبان نام و نشانی از ایشان ندارد؟ اگر قدرت ندارند، این همه حمله و دشنام به چپ برای چیست؟

آیا واقعا چپ‌هراسان نگرانند که در قرن بیست و یکم استالینیزم بر ایران حاکم شود؟ با کدام حزب؟ کدام بودجه؟ کدام طیف هوادار؟ در کدام نقطه‌ی دیگر دنیا احزاب چپ نوظهوری را سراغ داریم که توانسته باشند از نو دیکتاتوری استالینیستی برپا کرده باشند؟ مسئله برای آنها هیچ کدام اینها نیست، مسئله این است که چپ برای فاعلان و عاملان استبداد و بهره‌کشی یک خطر بالقوه هستی‌شناسانه است.