دیدگاه

موضوع اخیرِ اضافه‌شدن زبان‌های غیرفارسی (همچون کُردی) به آزمون رانندگی کشور آلمان و واکنش‌های فارسی‌زبانانِ دیاسپورا به این موضوع (خصوصاً در فضای مجازی)، بهانهٔ مناسبی‌ست برای بررسی ایده‌ای که سال‌هاست در ایران همچون یک مسئلهٔ فرهنگی-زبانی، لاینحل باقی مانده است: عدالت زبانی؛ ایده‌ای که فارسی‌زبانانِ مهاجر در جوامع مقصد خود آن را حقی طبیعی و قابل گفتگو قلمداد کرده و برایش مبارزه می‌کنند، اما به نسبت جامعهٔ ایران یعنی جامعهٔ مبدأ خود، آن را عامل تضعیفِ وحدت ملی و مبارزه برای آن را عموماً ناشی از زیاده‌خواهیِ اقلیت‌های زبانی می‌دانند.

بنا بر گزارش‌ها، از امسال یعنی سال ۲۰۲۴ قرار است زبان کُردی (گویش کرمانجی) و زبان اوکراینی به زبان‌های مجاز برای آزمون گواهینامهٔ رانندگی در آلمان اضافه شوند. آلمان میزبان مهاجرین کُرد زیادی از ایران، عراق، سوریه و ترکیه است و این مهاجرین از امکانات مناسبی برای زندگیِ عادلانه در این کشور برخوردارند، افزودن زبان کُردی به آزمون رانندگی تلاشی دموکراتیک برای برقراری عدالت زبانی در آلمان است؛ تلاشی که با واکنش‌های زیادی از سوی ایرانیان مقیم اروپا و آلمان مواجه شده است.

مسئله در اینجا دو بُعد اساسی به خود می‌گیرد. بُعد کلی‌تر مربوط به به‌رسمیت‌شناختن تکثر زبانی در یک جامعهٔ به لحاظ زبانی متکثر است؛ در آلمان زبان‌هایی همچون انگلیسی، ترکی، عربی، اسپانیایی، فرانسوی، ایتالیایی، روسی، یونانی، پرتغالی، لهستانی، کرواسیایی، رومانیایی و اخیراً هم کُردی و اوکراینی زبان‌هایی هستند که از حقوق اجتماعیِ نسبی‌ای برخوردارند، در کشورهایی همچون نروژ و سوئد هم زبان کُردی (گویش سورانی) جایگاه خود را دارد و حقوق اجتماعی‌ای بدان اختصاص داده شده است. یعنی امکان تحقق عدالت اجتماعی و زبانی امکانی دور از دسترس نیست. بُعد دیگر مسئله برمی‌گردد به واکنش ایرانی‌های فارسی‌زبان به این مسئله: چرا زبان کُردی زبانِ آزمون رانندگی در آلمان است ولی فارسی نه؟! مسئله برای این دسته از معترضین زمانی بغرنج می‌شود که زبان کُردی یکی از زبان‌هایی‌ست که در جامعهٔ ایران حقوقِ اجتماعیِ مشخصی ندارد و احتمالاً بخشی از واکنش مذکور هم به همین نکته است.

بُعد اول مسئله با بررسی مختصری از وضعیت زبانی و قوانین زبانی در ایران ملموس‌تر می‌شود. به گزارش دانشنامهٔ اتنولوگ در ایران ۶۶ زبان زنده وجود دارد. با این وجود تنها زبانِ رسمی‌ای که در قانون اساسی به عنوان زبانِ برخوردار از حقوق اجتماعی کامل (همچون همین آزمون رانندگی) به رسمیت شناخته شده، زبان فارسی‌ست. در چندین دههٔ گذشته هم هرگونه تلاش برای تغییر این وضعیت از سوی اقلیت‌های زبانی، به وسیلهٔ حاکمیت و جامعهٔ مدنیِ فارسی‌زبان پس رانده شده است. پس‌راندنی که گاه با خشونت‌های سخت و نرم زیادی همراه بوده است. خشونت‌هایی از جنس استیگما! گویی طلب حقِ زبانی نوعی استیگماست؛ استیگمایی که توجیهش حفظ وحدت ملی‌ست و هرآنکه این وحدت را به واسطهٔ طلبِ حقوق زبانیِ نشانه بگیرد تجزیه‌طلب است. به عبارتی دیگر نه‌تنها این تکثر زبانی نادیده گرفته شده است، بلکه مطرح‌کردنِ آن هم به نوعی جرم‌انگاری شده است؛ نوعی از جرم‌انگاریِ غیررسمی و عرفی. بنابراین در این سطح از طرح مسئله، عدالتِ زبانی اساساً مطرحیت نمی‌یابد و حتی سرکوب و جرم‌انگاری هم شده است. در اینجا باید گفت که امکان‌های اندکی برای برقراری عدالتِ دموکراتیکِ زبانی فراهم است.

بُعد دوم مسئله برمی‌گردد به موقعیت‌های سوژگی‌ای که ایرانیانِ دیاسپورا تجربه می‌کنند و احتمالاً برخی از واکنش‌های غیردموکراتیک‌شان در فضای مجازیِ این روزها به واسطهٔ درکِ همین موقعیت‌های سوژگی قابل فهم باشد. در گفتمان هژمونیک و مسلط بر ایران، زبان فارسی یک دالِ اساسی و تا حدودی مرکزی محسوب می‌شود، بالطبع فارسی‌زبانان هم به‌واسطهٔ این مفصل‌بندی گفتمانی از امتیازات زبانیِ [Language Privileges] ویژه‌ای برخوردارند.

زبان فارسیِ مفصل‌بندی‌شده در گفتمان ایرانی همچون پدیده‌ای تاریخی، کارکردی، وحدت‌بخش و خودخواسته-اختیاری بازنمایی شده است، یعنی زبان فارسی به لحاظ تاریخی زبان -حتی مادریِ- تمام ایرانیان بوده، کارکردهای اجتماعی-ارتباطی آن مشخص بوده، همچون ریسمانِ وحدتِ ملی عمل کرده و تمامی این موارد هم برخواسته از یک میل و ارادهٔ جمعیِ خودخواسته در میان ایرانیان بوده است. در این مفصل‌بندی، زبان‌های غیرفارسی امکانی برای ابراز وجود نداشته‌اند، چه به واسطهٔ تقلیل‌دادن آن‌ها به گویش‌هایی پیشامدرن از فارسی و صداها و آواهای محلی و چه به‌واسطهٔ سرکوب‌های سخت و نرمِ گفتمانی. در اینجا گویشور زبان فارسی از موقعیتی برخوردار است که به‌واسطهٔ گفتمان مسلط به وی اعطا شده است، موقعیتی که به‌صورت پیشینی از حقوق زبانی کامل برخوردار است، اما گویشوران زبان‌های غیرفارسی در نقطه مقابل آنها قرار دارند و عملاً طلبِ حقوق زبانی برای‌شان نه‌تنها از مطرحیت افتاده است، بلکه از ابراز آن هم واهمه دارند.

در اروپا و در میان ایرانیان دیاسپورا این موقعیت‌ها تغییر کرده‌اند، هم فارسی‌زبانان و هم غیرفارسی‌زبانانی همچون کُردها موقعیت «مهاجر» را دارند و باید برای احقاق حقوق زبانی‌شان مبارزه کنند و البته با توجه به بستر دموکراتیکِ موجود، امکان به‌ثمررسیدن مبارزه هم برای‌شان فراهم است. در آلمان زبانِ کُردی‌ای که در ایران یا به یک گویش از زبان فارسی تقلیل داده می‌شد و یا همچون زبانی پیشامدرن که امکانِ ریخته‌شدن در ظرف زمانه را ندارد بازنمایی می‌شد، اکنون بر زبان فارسی اولویت داده شده و کارکرد اجتماعیِ مشخصی به خود گرفته است. برای دیاسپورای ایرانی بدیهی‌بودنِ برتری زبان فارسی همچون یک اصل اساسیِ پیشینی درهم شکسته شده است و همین می‌تواند یکی از دلایل اصلیِ واکنش‌های منفی آنان به افزودن زبان کُردی به آزمون رانندگی آلمانی‌ست.

واکنش‌ها به این کنشِ اجتماعی-زبانیِ دولت آلمان دو بُعد دارد، یکی ناشی از فقدان است، فقدانِ موقعیتِ برتر زبان فارسی و نبود آن در لیست خدمات اجتماعی، و دوم ناشی از حضور است، حضور زبان کُردی، زبانی که در ایران اساساً امکان درونی و بیرونی‌ای برای قرارگرفتن در لیست خدمات اجتماعی برایش فراهم نیست. بنابراین واکنش‌ها هم بسته به این موقعیت‌ها متفاوت است. عدالتِ زبانی برای ایرانیان دیاسپورا یک بام دارد و دو هوا! در ایران عدالتِ زبانی منجر به برآمدن هوایی طوفانی می‌شود که وحدت ملیِ را به خطر می‌اندازد، ولی در اروپا فضای زیستن را مطبوع‌تر می‌کند و باید برایش مبارزه کرد!

همین یک موردِ ساده از نقش زبان و خدمات اجتماعیِ منتج از آن در عدالت زبانی و بالطبع عدالت اجتماعی و همچنین واکنش‌ها به آن، وضعیتِ افق‌های عدالت و دموکراسی برای ایران را مشخص می‌کند. افق‌هایی که ایرانیانِ دموکراسی‌دیده و دموکراسی‌چشیده هم استانداردهای دوگانه‌ای برایش تعریف می‌کنند.