صادق هدایت
صادق هدایت، داستاننویس، پژوهنده و مترجم نامآور و از پیشگامان داستاننویسی مدرن ایران، خالق آثار ماندگاری چون «سه قطره خون»، «نیرنگستان»، «سگ ولگرد»، «ولنگاری»، «علویهخانم» و «بوف کور»، ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در چهلوهشتسالگی در پاریس به زندگی خود پایان داد و در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد.
کانون نویسندگان ایران مینویسد:
«هدایت از جهل و خرافه و تعصب مذهبی که در جامعهی استبدادزده ایران بیداد میکردند سخت بیزار بود و هر جا که دست میداد از نواختن آنها با نیش قلم فروگذار نمیکرد. اما نه جامعه تاب انتقادهای تندوتیز و طنز تلخ و گزندهی نوشتههای او را داشت نه دیکتاتوری حاکم. هنوز پنج سالی از ورود آثار هدایت به عرصهی نشر نگذشته بود که در پی انتشار «وغوغ ساهاب» در سال ۱۳۱۳ از نخستین نویسندگان ادبیات معاصر ایران شد که قلمش را رسماً ممنوع کردند؛ با شکایت علیاصغر حکمت (وزیر معارف وقت) در ادارهی تأمینات شهربانی از او امضا گرفتند که دیگر حق ندارد مطلب یا نوشتههای خود را چاپ کند. از آن پس برای فرار از سانسور نوشتههای خود را در نشریهها به نام دیگران یا با نام مستعار منتشر میکرد تا گرفتار سر و کله زدن با «رجالهها» نشود. «بوف کور» را نیز که از سالها پیش در ذهن داشت در همان دورهی اقامت در هند به خط خود نوشت و ۵۰ نسخه از آن با ذکر هشدارِ «اجازهی پخش در ایران ندارد» با چاپ دستی فراهم کرد و برای دوستان و آشنایان فرستاد. استفاده از نام مستعار برای آثار هدایت در سالهای پس از مرگ او هم کم و بیش ادامه یافت. آخرین اثر طنزآمیز هدایت «قضیهی توپ مرواری» (نوشتهی سال ۱۳۲۶) هنگام چاپ در سال ۵۷ نام هادی صداقت را بر پیشانی داشت. در چهلوچند سال اخیر قلم او همچنان، گفته و ناگفته، ممنوع بوده است و آثاری که اینجا و آنجا به نام صادق هدایت عرضه میشوند اغلب عاری از جعل و تحریف نیستند.»
ناصر پاکدامن، نویسنده فقید در کتابی خودکشی صادق هدایت را با نگاهی جامعهگرا بررسی کرده است. روزبه جورکش این کتاب را خوانده.
ناصر پاکدامن (متولد ۱۳۱۱ درگذشته ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲) اقتصاددان و پژوهشگر سیاست و فرهنگ بود. قتل کسروی و انتشار نامههای صادق هدایت به شهید نورایی از آثار اوست.
۱.
صادق هدایت در آذر ۱۳۲۴ در شرح مختصری از زندگیاش نوشته بود:
از این گذشته، شرح حال من هیچ نکته برجستهای در بر ندارد نه پیشآمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشتهام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بودهام بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت روبهرو شدهام. در اداراتی که کار کردهام همیشه عضو مبهم و گمنامی بودهام و روسایم از من دل خونی داشتهاند؛ به طوری که هر وقت استعفا دادهام با شادی هذیانآوری پذیرفته شده است. روی هم رفته موجود وازده بیمصرف قضاوت محیط درباره من میباشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.
این سطور را صادق هدایت در وصف زندگی خود در همان سال انتشار حاجی آقا نوشته است. در همان سال مجلس بزرگداشتی در انجمن فرهنگی ایران و شوروی برای او برپا گردید. نویسندهی بوف کور هفده سال پیش از آن که این شرح مختصر را بنویسد برای اولین بار دست به خودکشی زد و به قصد پایان زندگی خود را به رود مارن سپرد که ناموفق بود. ۱۳ اردیبهشت ۱۳۰۷ کارتپستالی برای برادر خود، محمود هدایت، فرستاد و نوشت: «یک دیوانگی کردم به خیر گذشت» (جمشیدی، ۱۳۷۳، ص ۶۵)۱. اما حدود بیست و سه سال بعد این دیوانگی به خیر نگذشت – البته عزم خود را نیز این بار جزم کرده بود برای اینکه زودتر به زندگی خود پایان دهد. این عزمِ جزم را میتوان از خلال گفتههای خانم کوپی، سرایدار ساختمان ۳۷ کوچه شامپیونه همان ساختمانی که هدایت در آن به زندگی خود پایان داد، یافت. خانم کوپی آن روز را اینطور شرح میدهد:
… کلیدسازی که در همسایگی ماست را آوردم و او در را باز کرد و جسد مستأجر جدیدمان را که بر کف آشپزخونه دراز کشیده بود دیدیم. تمام سوراخها و درزهایی که هوای بیرون را به آشپزخانه میآورد بهدقت با پنبه بسته شده بود.
(اظهارات خانم کوپی به مأموران، صورتمجلس مأموران پلیس کلانتری ناحیة هجدهم پاریس به تاریخ ۹ آوریل ۱۹۵۱ / ۱۹ فروردین ۱۳۳۰، از «پروندهی صادق هدایت در دادگستری پاریس»؛ بهنقل از کتیرایی، ۱۳۵۴، صص ۳۷۲-۳۷۱).
صادق هدایت در پاریس خودکشی کرد و تأویلها از زندگی، آثار و خودکشیاش را گذاشت بر عهدهی آنانی که به قول خودش «بنویسند، به من چه» (مرگ در پاریس، ص ۷۷).
۲.
تحلیلها و خوانشهای متفاوتی تا کنون از زندگی و مرگ و زمانهی صادق هدایت ارائه شده است. شاید بیشتر از هر نویسنده و متفکر دیگری در ادبیات معاصر ایران و دلیل آن هم به وجه تکنیکال داستاننویسی او برمیگردد و هم به نوع زیست و مرگ وی. از جمله مهمترین این شرح و تفسیرها میتوان از بر مزار هدایت (۱۳۷۴) از یوسف اسحاقپور، صادق هدایت و مرگ نویسنده (۱۳۷۲)، از محمدعلی همایون کاتوزیان، داستان یک روح (۱۳۷۹) از سیروس شمیسا، صادق هدایت در تار عنکبوت (۱۳۸۴) از مصطفی فرزانه، مقالهی اشباح هدایت (۱۳۸۲) از مراد فرهادپور یاد کرد. هرکدام از این آثار به نحوی و از زاویهای به مرگ هدایت نزدیک شدهاند. در زمستان سال ۱۴۰۲ نیز در ایران کتابی توسط انتشارات «مان کتاب» منتشر شده است با عنوان صادق هدایت: مرگ در پاریس تألیفِ ناصر پاکدامن. او در این اثر تلاش کرده است خودکشی هدایت را در پرتوی امر اجتماعی تحلیل کند و آن را بیش از یک تصمیم فردی که ناشی از آلام روحی شخصی است، مورد خوانش قرار دهد.
۳.
ناصر پاکدامن، نویسنده و عضو پیشین کانون نویسندگان ایران، که حالا یک سالی از مرگش میگذرد، متنِ مقدمهی کتاب یا در واقع یادداشتِ تحلیلیاش را در حدود سال ۱۳۷۵ نوشت و اولین بار و پیش از آن که در هیئت یک کتاب درآید، در شمارهی ۳۷ مجلهی آوای تبعید منتشر ساخت۱. او کوشیده که وجوه اجتماعی مرگ هدایت را نه بهواسطهی نظریههای ادبی یا تئوریهای علوم اجتماعی و روانکاوی که بر اساس نامهها و مکتوبات و گفتههای خودِ هدایت بررسی کند. در واقع پاکدامن با کنار هم قراردادن این نامهها و گفتهها تکّههای یک پازل را بچیند. پازلی که در نهایت در ساختمان ۳۷ کوچه شامپیونه تکمیل میشود. البته که پاکدامن در یک سوم پایانی کتاب صرفاً به شنیدهها و گفتهها دربارهی مرگ هدایت بسنده نکرده است و برای درک و وصف بهتر روزهای آخر صادق هدایت از مکانهایی بازدید کرده و با افرادی حرف زده که روزگاری خود هدایت در مکانها قدم زده است و با آن اشخاص به گفتگو نشسته.
محمد دهقاني، پژوهشگر ادبيات فارسي در پیشگفتار خود بر این کتاب ضمن ذکر این نکته که خودکشیِ هدایت باعث شد که توجهات ایرانیان به نویسندهی سه قطره خون بیش از پیش جلب شود، مینویسد:
هنگامی که هدایت دست به این کار [خودکشی] زد و ظاهراً آگاهانه تصمیم گرفت زندگی خود را در اتاقی کوچک در یکی از محلههای پاریس ـ شهری که در چشم ایرانیان نماد اعلای مدنیت بود ـ به پایان رساند، جامعهی ایرانی هنوز عادت نکرده بود که با هیولایی به نام خودکشی چشم در چشم شود و حضور دردناک آن را در عرصهی اجتماع بپذیرد.
(مرگ در پاریس، ص ۱۲)
به گفته دهقانی همین وحشت از خودکشی و غرابت و رازوارگی آن بود که هدایت را پس از مرگش به نویسندهای مرموز و نابهنجار بدل کرد و به کنجکاوی مردم دربارهی او و نوشتههایش دامن زد. این پژوهشگر در ادامه به هدف و اهمیت کتاب مرگ در پاریس نیز اشاره میکند. از نظر وی، ناصر پاکدامن تلاش کرده است که از راز خودکشی هدایت به استمداد از نوشتههای هدایت پرده بردارد و نشان دهد که خودکشی وی نه تصمیمی آنی و از سر هیجان بوده است و نه هدایت خود به تنهایی و فارغ از علل و عوامل اجتماعی به آن روی آورده است (همانجا).
۴.
همانطور که پیشتر اشاره شد، پروژهی پژوهشی / فکری ناصر پاکدامن از این جهت میتواند برای مخاطبان و پژوهشگران کمککننده باشد که زمینه و ساحت اجتماعیِ خودکشی هدایت را یادآور شده است. پاکدامن مینویسد:
خودکشی امر فردی نیست و فقط از روان فرد سرچشمه نمیگیرد. خودکشی امر اجتماعی است و، همچون هر امر اجتماعی، حامل پیامی به دیگران است. خودکشی بریدن از دیگران است. در فروبستن و دم درکشیدن که دیگر نیستم، چراکه نیستید. همین.
(مرگ در پاریس، ص ۲۲)
پاکدامن به قول معروف آلبر کامو درباره خودکشی اشاره میکند که آن را «یگانه مسئله فلسفی واقعا جدی» میداند و به تعبیر پاکدامن، «رازی است همچنان ناگشوده. جعبه اسرار». به باورِ پاکدامن: «راز همچنان در برابر ماست و ما را به پاسخ می خواند». از این روست که «خودکشی آخرین پرسش از ماست، خیل معاصران، همنوعان و آیندگان. و ما همچنان عاجز از پاسخ به این پرسش. شاید که پرسنده پاسخ را به همراه برده است» (همان، ص ۲۳). هرچند که هدف مؤلفِ مرگ در پاریس گشودن رازی که سربسته میماند نیست، بلکه خواسته برای خوانشِ اجتماعی از خودکشی هدایت و اثبات تز خود مجموعهای از آنچه هدایت در یکی دو سال پایانی، اینجا و آنجا، از حالات و روحیات خود و وضع و گردش زمانه گفته و نوشته است و یا شهادتهای این و آنی که در آن ایام و خاص در سفر پاریس با او نشست و برخاستی و گفتوگویی داشتهاند دربارهی اینکه چه میگفت و چه میکرد و چه میدید. (همان، ص ۲۴) به جز نامهها و اشاراتی که خودِ هدایت داشته و آنها مستقیماً در این کتاب آمدهاند، از جمله شخصیتهایی که در این کتاب از آنها نقل شده است، میتوان به حسن شهیدنورایی، محمدعلی اسلامی ندوشن، حسن قائمیان، محمدعلی جمالزاده، ونسان مونتی، بیژن جلالی، تورج فرازمند، هانری ماسه، فریدون هویدا، رحمتالله مقدم مراغهای، ابولقاسم انجوی شیرازی، م.ف.فرزانه و دیگران اشاره کرد.
۵.
از خلال مکتوبات هدایت و در تأمل در ویژهنامهها و نقلقولهای به جای مانده از او در یکی دو سال پایان زندگیاش که در کتاب مرگ در پاریس آمدهاند، بیش از هر چیزی متوجه عدم رغبت و حس تنفر نسبت به امر نوشتن میشویم. به طوری که هدایت در چندین جا به این موضوع اشاره میکند که دیگر نمیخواهد چیزی بنویسد و حتی برخی از آثارش را پاره کرده و دیگر اثری از آنها باقی نگذاشته است. بنابراین صادق هدایت چندین سال پیش از آنکه جسم خود را نابود کند و به حیات فیزیکیاش پایان ببخشد، آگاهانه و عامدانه صادق هدایتِ نویسنده را در درون خود کشته است. برای نمونه، در کتاب حاضر خاطرهای از دیدار فریدون هویدا و صادق هدایت آورده میشود. هویدا میگوید:
وقتی [هدایت] به پاریس آمد، من به استقبالش در فرودگاه رفتم. به تنهایی رفتم، چون شهیدنورایی سخت بیمار بود. برای هدایت اتاقی در نزدیکی میدان اتوال گرفته بودم، چون شهیدنورایی میخواست که نزدیک منزل او باشد. در حین راه، به من گفت که دیگر نمیخواهد چیزی بنویسد. پرسیم چرا. بهتلخی گفت: چه فایده، همهشان دزدند. حقالتالیف مرا میدزدند. وقتی هم که کتابهای مرا چاپ کنند، سانسور میکنند.
(مرگ در پاریس، ص ۲۵)
هدایت در ادامهی همان گفتگو بار دیگر نیز تأکید میکند:
نه، من دیگر نمیخواهم بنویسم.
(همان، ص ۲۶)
هانری ماسه، ایرانشناس، نیز در سخنرانی خود در چهارمین سالگرد درگذشت هدایت، خاطرهای از یکی از دیدارهایش با هدایت را نقل میکند. او میگوید:
پس از مراجعت از هامبورگ نزدیک ساعت یازده صبح به ملاقات من آمد. برای من هدیهای آورده بود و گفت که این طاس چهل کلید را بهعنوان یادبود برای شما آوردهام. من به او گفتم که هنوز خیلی چیزها دارید که بنویسید و نویسندهای هستید که موجب افتخار کشورتان خواهید شد. ولی او جواب داد: من از این چیزها صرفنظر کردهام.
(همان، ص ۶۰)
بنابراین، یکی دیگر از ویژگیهای مثبت کتاب مرگ در پاریس، ذکر همین خاطرات و آوردن مکتوباتی است که نشان میدهد که هدایت در قامت نویسنده نه یک بار که چندین بار پیش از واقعهی اصلی دست به خودکشی زده است؛ خودکشیهایی که سانسور و خفقان سیاسی و اجتماعی نه یکی از عوامل که شاید مهمترین عاملش باشد. چنانکه خود هدایت نیز بارها به آنها در نوشتههای خود به آن اشاره کرده است.
منابع:
۱. اسماعیلی، جمشید (۱۳۷۳). خودکشی صادق هدایت. تهران: زرین.
۲. پاکدامن، ناصر (۱۴۰۲). صادق هدایت: مرگ در پاریس. تهران: مان کتاب.
پانویس:
۱. این شماره از مجلهي آوای تبعید به یاد آقای پاکدامن منتشر شده است و ضمن اینکه زندگینامه کوتاهی از او در این شماره چاپ شده است، همکاران قدیمی و هستهی اولیه مجلهی چشمانداز نیز دربارهی نحوهی تأسیس و تلاشهای ناصر پاکدامن در راهاندازی این مجله نیز نوشتهاند.