گروه خودمختار a.f.r.i.k.a گروهی مستاصل و بیباک بودند که به صورت پارهوقت در استانهای جنوب آلمان فعالیت اعتراضی داشتند. این گروه در اوایل دهۀ ۹۰ میلادی در پاسخ به طغیان نژادپرستی آلمانی که خانههای خارجیها و پناهجویان را به آتش میکشید، با خشم ظاهر شد. آنها خیلی زود متوجه شدند که خطرناکترین اراذل و اوباش در تالارهای شهر و دفاتر منطقه نشستهاند، یعنی نژادپرستان اتو کشیدهای که گفتمان غالب را در مرکز جامعه بازتولید میکنند.
گروه a.f.r.i.k.a خسته از توزیع اعلامیه، به انجام و تجزیه و تحلیل کنشهای چریک ارتباطی بهعنوان شیوهای لذتبخش برای سیاستورزی از طریق براندازی نشانههای قدرت به جای ضربه زدن به آنها پرداخت. این گروه در مبارزۀ بیامان خود علیه نیروهای شر، با استفاده از تمام رسانههای موجود از قبیل چاپگرها، بروشورها، فنآوری اطلاعات، بازی کروکت، بدنها و زبان در فضای عمومی مداخله میکرد.[۱]
چندین سال پیش، ما اصطلاح «چریک ارتباطی» (communication guerilla) را برای تعیین تعدادی از اشکال پراکسیس سیاسی ابداع کردیم؛ اشکال پراکسیسی که مرزهای قدیمی بین کنش سیاسی و جهان روزمره، خشم سوبژکتیو و کنش سیاسی عقلانی، هنر و سیاست، میل و کار، تئوری و عمل را پشت سر میگذارد. به بیان دیگر، این واژه به تشکیلاتی مانند «جهانیکردن مقاومت» (Globalize Resistance) یا شبکهای سیاسی همانند Attac[۲] و یا هیچیک از تشکیلات پیچیده، ریزوموار و پیوستۀ متاخر جنبش اعتراض جهانی، همچون «کنش جهانی مردم» (People’s Global Action) و شبکۀ اروپای بدون مرز اشاره نمیکند. تیپهای متصور چریکهای ارتباطی الزاماً با هم شبکه نیستند. آنچه آنها را بههم پیوند میدهد، سبک خاصی از اقدام سیاسی است که چشمانداز دقیقی از تضادها و پوچی قدرت را ترسیم میکند؛ بازی با بازنماییها و هویتها، و بازی با بیگانهسازی و بیشهمانندسازی (over-identitication) به نقطۀ شروعی برای مداخلات سیاسی تبدیل میشوند.
در دهۀ ۹۰ میلادی، مفهوم «چریک ارتباطی» کموبیش پاسخی به فرسودگی جنبش چپ سنتی پس از فروپاشی دیوار برلین بود. جستوجوی اشکال جدید پراکسیس (حداقل در برخی نقاط) به پراکسیس جدید و فراگیری خارج از حوزۀ کنشگری «قدیم» رهنمون شد، اگرچه نقطۀ عزیمت این جستجو، تجربۀ شکست اولیۀ چپ بود.
امروز به دنبال ظهور و احتمالاً سقوط اولیۀ جنبش جهانی جدید، وضعیت متفاوت است؛ و این سوال مطرح است که تا چه حد این مفهوم دهۀ ۹۰ هنوز کار میکند. کنشگری جدید بیشتر جهانی و شبکهای شده است؛ اما بیش از همه، پویایی جدیدی فراتر از مرزهای سیاسی و ملی ایجاد کرده است. در عین حال، این کنشگری هنوز بسیاری از خصوصیات کنشگری سیاسی قدیم را نشان میدهد، نه فقط در نسخۀ حزبی نئوکمونیستیِ حزب کارگران سوسیالیست (SWP) و «جهانیکردن مقاومت». با وجود تمام لفاظیها، کنشگری اغلب هنوز حالتی دارد که بهطرز عجیبی از زندگی روزمرۀ مردم جداست، حتی از عمدۀ بازیگران خود. آیندۀ این کنشگری جهانی وابسته است به اینکه آیا موفق میشود در سطح محلی، در سطح زندگی روزمره، توانایی کنش داشته باشد، در عین حال که به توسعۀ ویژگی مرزگذری (border-crossing) و تلاقیپذیرِ (transversal)[۳] آن ادامه میدهد. مهمترین مرزی که باید از آن عبور کرد، مرزی است که کنشگر خودش را از «بقیۀ» جامعه جدا میکند. ما فکر میکنیم که عملکرد چریک ارتباطی میتواند به این نوع مرزگذری کمک کند. انگیزۀ ما در متن زیر این است که تجربههای این پراکسیس را در راستای خطوط گریز (lines of flight)[۴] که در آن ثبت شده و در امتداد مرزگذریهایی که آن را شکل داده، شرح دهیم.
هنر و سیاستها
یک وبسایت که با نام جعلی سازمان تجارت جهانی WTO راه افتاد: یک دستیار کنفرانس بیدقت، کلمات WTO را در یک موتور جستجو وارد میکند و یک نماینده از Yes Men می تواند بهعنوان نمایندۀ سازمان تجارت جهانی در کنگرهای برای حقوق بینالملل ظاهر شود و کنفرانس را بهسوی یک سناریوی کمدی بزنوبکوب ببرد. ما بلافاصله پس از تظاهرات پراگ با همان Yes Men مواجه میشویم، در حالیکه در نمایشی علیه سرکوب و بازداشتها در جلوی کنسولگری چک لباس «کاپیتان یورو» (Captain Euro) را پوشیده بود؛ همچنین در جشنوارۀ آرسالکترونیکا (Ars Electronica) در شهر لینتز در اتریش، در رویداد هنری بارسلونا، وین یا لندن؛ آیا همۀ اینها در خودش یک هدف هنری است یا کنش سیاسی؟
کمپین علیه شرکت هواپیمایی آلمانی لوفتهانزا با یک نمایشگاه پوستر (“Deportation Class”) شروع میشود که به تصاویر تبلیغاتی این شرکت هواپیمایی حمله میکند و آن را به موضوع دیپورتها مرتبط میکند. این نمایشگاه از طریق موسسات هنری آلمانی دایر میشود، درحالیکه این شرکت هواپیمایی در همان زمان، با تهدیدات حقوقی بیامان به نسخۀ اینترنتی آن تصویر حمله میکند. این نیز یک روش مهار ناشدنی از معامله با مرزهای بین هنر و سیاست است. سوال این نیست که کدام یک از دو زمینۀ یک پروژه را باید برگزید، بلکه باید پرسید: آیا آن کار میکند؟ چگونه میتوان یک شخص یا نهاد احمقِ بهظاهر قدرتمند را کنترل کرد و احتمالاً حتی تا حدی آنها را به اتخاذ موضع دفاعی مجبور کرد؟
چریک ارتباطی با اشکال سنتی کنش سیاسی متفاوت است، زیرا آگاهانه با انبوه معانیِ تصاویر و روایات شکل میگیرد. ما از خدمات امنیتی خصوصی و اینکه همه چیز قابل خریدن باشد، برداشتن نیمکتهای پارک که رهگذران را مجبور به مراجعه به کافههای کاپوچینو میکند، خسته شدهایم. ما از خصوصیسازی شهرها، ناپدید شدن فضای عمومی اطلاع داریم. اما چگونه میتوان در برابر این فرآیندهای ظاهراً خودکار مداخله کرد؟ با یک رویداد اطلاعاتی؟ با یک تظاهرات؟ محاصرۀ منطقۀ عابر پیاده؟ یا چه میشد اگر ناگهان مانعی یا وقفهای وجود داشت که تجارت شنبه منطقه عابر پیاده را مختل میکرد؟ منظور یک تئاتر خیابانی رنگارنگ یا پروژه نمایشگاهی که اطلاعاتی را در مورد محدودیتها و قیود فضای شهری خصوصیشده ارائه میکند نیست؛ بلکه چیز دیگری که دیدن و تجربۀ این محدودیتها را ممکن میکند، مثل یک پرسشنامه، که در آن به کاربرانِ مغازههای خیابان، نقشهای واقعیشان نسبت داده میشود اما به نحوی اغراقشده.[۵]
تصاویر: یک منطقۀ عابر پیاده ـ مغازههای لایفاستایل، کافهها، فروشگاه، نوازندگان خیابانی و ولگردها، کسانی که با احتیاط از میدان طرد میشوند، تابلوهای تبلیغاتی، محافظ سیاهپوش در درگاه پاساژهای مجلل…. سایتهای ساختمانی … موانع قرمز و سفید در جریان گردش جمعیت … محدودۀ بزرگی وسط میدان شهر که با نوارهای قرمز و سفید مسدود شده است، یا محاصرهشده با گاردهای امنیتی که شلوار جین مشکی و تیشرت سفید پوشیدهاند. کارمندان مهربانی که آرم شرکت را بر تن دارند، عابرین را هدایت میکنند؛ همان آرم در یک جدول اطلاعات تکرار میشود. برگههای اطلاعاتی با پرسشنامهای دربارۀ استفاده از منطقۀ پیادهرو توزیع میشود: هر چند وقت یکبار به شهر میآیید؟ انتظار دارید امروز چقدر هزینه کنید؟ کدام روش پرداخت را ترجیح میدهید؟ این پرسشنامهها مشخص میکند که آیا اجازه دارید از منطقه عبور کنید یا نه.
روایت: «ما این نظرسنجی را برای «کمپانی بینل» Bienle انجام میدهیم، که در حال بررسی خرید تمام میدان قلعه است. ما با استفاده از این پرسشنامه، مشخصات عابرانی را که برای منطقهای که خرید در آن انجام میشود، از لحاظ سودآوری، معین میکنیم.»[۶] مهم این است که تصویر درست باشد. مانع دقیقاً ایجاد میشود. زبان بدن گارد امنیتی ناسازگاری را بروز میدهد. کارمندان شرکت بهآرامی و بهشیوهای دوستانه، اما محکم عمل میکنند. هویت شرکت بهطور کامل و حرفهای طراحی شده است، از لوگوی شرکت تا لباس برای «پرسنل». کنشگران زبان قدرت را تطبیق میدهند؛ همانندسازی باورپذیر از طریق مشاهدۀ دقیق و موشکافانه، با نیمنگاهی به جزئیات زیباییشناختی و روش حرفهای برخورد با مواد انجام میشود.
این اقدام توسط گروه هنرمندان کنشگر سیاسی «۰۱» پیگیری شد، اما بهعنوان یک اقدام هنری شناخته نشد – به جز چند نفر از اعضای رنجیدهخاطر نیروی پلیس که مشخصاً از قبل توسط «کمپانی بینزل» Bienzle Company مطلع نشده بودند. بنابراین برچسب هنری اینجا فقط بهصورت ابزاری بهمثابه استتار و سپر محافظ بهکار گرفته شد. این اقدام برای این رهگذران، واقعیت آزاردهندهای بود که به تجربۀ ذهنی (سوبژکتیو) از واقعیت فرآیند خصوصیسازی در شهرشان منجر میشد و آنها را مجبور میکرد تا موضعی بیش از یک رویداد اطلاعرسانی یا اعتراضی اتخاذ کنند. همچنین میتوان تصور کرد که پروژهای مانند این میتواند در چهارچوب یک جشنوارۀ هنری انجام شود. اما در آنجا برای ناظران خارجی، چارچوب غالب تفسیر، «خصوصیسازی» یا «مداخله در آزادی جنبش» نخواهد بود، بلکه «هنر» خواهد بود: همان پروژه اگر در مرزهای یک فضای هنری انجام شود، نقد اجتماعی هنرمندانۀ ملایمی را تولید میکند، نه چریک ارتباطی. همچنین میتوان تصور کرد که پروژهای مانند این میتواند در یک موزه به نمایش گذاشته شود ـ طمع کنونی تجارت هنری برای تماس با بازیگران «معتبر» این امکان را فراهم میکند.[۷] Yes Men متعاقباً سیمای خود را بهعنوان «کاپیتان یورو» با یک ویدیو اینستالیشن در وبسایت worldinformation در وین به نمایش گذاشت. در همان رویداد یک دستگاه فنی برای بررسی عنبیۀ چشم، درِ چرخانِ مدخل ورودی را کنترل میکرد. در اینجا انتقاد از امکانات نظارتی جامعۀ کنترلی، در حراست از موقعیت نمایش که موزۀ فنآوری بود، شکلی از بازیگوشی فنی به خود میگرفت. ظرفیت یک کنش به زمینه بستگی دارد. این مشخص میکند که حضار از کدام کدها برای خوانش آن استفاده میکنند.
چریک ارتباطی یک نگرانی سیاسی را دنبال میکند؛ میکوشد برای نقد نقشهای هنجاری، محرکها و ابهامهایی را ایجاد کند؛ بنابراین روشهای جدیدی برای خوانش تصاویر و نشانههای آشنا فراهم میکند. انتقاد از ساختارهای قدرتِ اهلیشده، نخست مستلزم رویتپذیری آنها است. و آنها جایی رویتپذیر میشوند که کارکرد روان سیستمهای نشانه و مکانیسمهای تفسیر با وقفه مواجه میشوند. با این حال، این امر بهسختی در چارچوب عملیات هنری امکانپذیر است: چهارچوب تفسیر عمومی «هنر»، بهمثابه روغنکاری عمل میکند و به بیننده امکان میدهد حتی خامترین انگیزش را بهراحتی ببلعد. برای مثال، مدتهاست که هجو ریشهای عرصۀ هنرِ مستقر، مشروعیت یافته و بنابراین بهعنوان شیوهای از آوانگارد هنری خنثی شده است. ترکیب تصاویر و نشانهها با بهکارگیری تکنیکهای هنری، وقتی که چهارچوب یکپارچۀ هنر را پشتسر بگذارد، نخست هیجانانگیز میشود.
رولان بارت یکبار پرسید «آیا تحریف نشانهها بهتر از نابود کردن آنها نیست؟» عرصۀ چپگرای مبارز بهشدت روی نشانهها کار میکند، اقدامات آنها نیز نمادین است ـ با این حال اینجا ژست حملۀ ستیزهجویانه و تخریب نشانهها اهمیت دارد: سنگ فرش کردن پنجرۀ بانکها، فریضۀ زبالهریختن در یک شعبۀ مک دونالد، نبرد با پلیسهای رباتیک. اهمیت پراکسیس نشانهها را با صحنهسازی نبرد، شورشها و غوغاهای آن نباید دستکم گرفت. بیدلیل نیست که شورش سیاتل بهمثابه یک نشانه عمل میکند و بهطور همزمان، نماد و تسریعکنندۀ ظهور یک جنبش جهانی جدید است. برخورد رسانهای با این شورش، تصویر یک مقاومت ستیزهجویانه در برابر فقدان انتزاعی آلترناتیوهای اقتصاد سرمایهداری را در چشم مردم منعکس کرد. این تصویر ـ یک ماشین جنگی که با ماشین جنگی انتزاعی سرمایۀ جهانی مخالفت میکند ـ تأثیر آگاهیبخش گستردهای را توسعه داد. اگرچه در عین حال، مقاومت ستیزهجویانه همیشه از قبل در اسطورۀ دموکراسی پارلمانی غربی ادغام شده است. در رسانههای بورژوازی، تصاویر در انگارهای از اصول اساسی دموکراتیک تحلیل میروند: کسانی که در نبردهای خیابانی «مقصر» هستند، تعدادی اوباش شرورند که اعتراض مسالمتآمیز و رنگارنگ را برای اهداف خود به کار میگیرند. «بلکبلاک» Black Block قواعد اساسی اعتراض غیرخشونتآمیز، بهرسمیتشناسی مالکیت خصوصی، قواعد بازی دموکراتیک را نمیپذیرد و از اینرو باید با حضور گستردۀ پلیس مهار شود. این شکل از استدلال نه تنها به سیمای خشونتآمیز قدرت دولتی، بلکه همچنین حق سردمداران جهانیسازی را برای ادامۀ تصمیمات بدون نظارت عمومی مشروعیت میبخشد.
با این حال میتوان از مثال اعتراضات جهانی نیز برای نشان دادن اثربخشی تحریف تاکتیکی نشانهها استفاده کرد. در تظاهرات بر علیه نشست بانک جهانی در پراگ در سپتامبر ۲۰۰۰، پریهای خوشلباس «بلوک صورتی» نه تنها توانستند به «قلب ددمنشی» نمادین مرکز کنفرانس نشست بانک جهانی نفوذ کنند؛ کاری که توت بیانچ Tute Biancheبا بالاپوشهای بالشتکیشان و رزمندگان سیاهپوش بلکبلاک موفق نشده بودند انجام دهند. علاوه بر این، آنها همچنین تصاویری را خلق کردند که شمایل (آیکون) مبارز خیابانی سنگانداز علیه پلیس را به نقطهای از پوچی رساندند. این جنگجو، زن رزمندهای است با لباس صورتی، او یک رقصندۀ سامبا است. یک سال بعد در جنوا، مریخیها بودند، بشقابپرندهها، سربازان مرد و زن U-NO از PublixTheatreCaravan، دختران بیکینی، مردان تایری و دیگرانی که تصویر ثابت و محکمی از آنچه یک تظاهرات رادیکال قرار است شبیه آن باشد و به آن عمل کند را تحریف و بیگانه کردند.
ما باور داریم تصویری که بسیاری از کنشگرانِ مبارز از خود دارند، این خطر را در بر دارد که شخص خود را از بقیۀ جامعه جدا تصور میکند: یک خردهفرهنگ کنشگری با نشانههای خودش، با ارزشهای خودش و الگوهای مشروعیتبخشی خودش در حال ظهور است. مقاومت، مشروعیت خود را از اعتبار کاربرد بدن شخص و از شدت تعهد شخصی کسب میکند. در مورد انزوای حلقه بسته و گتو وار کنشگر آه و نالههایی وجود دارد؛ اما در همزمان، «خلوص و پاکی» جهتگیری سیاسی که شخص در آن قرار دارد با نگرانی حفظ شده؛ این لفاظی مواجهه و هزارهگرایی آخرالزمانی اردوگاه کنشگران، بهوضوح آنها را از جامعۀ جریان اصلی جدا میکند. این جداسازی در مذاکرات آشفته دربارۀ ارتباط با رسانۀ جریان اصلی یا در دشواری تلاش برای ارتباط گرفتن با همسایگی خانههای اشغالشده نیز تجلی مییابد. یک شخص با وجود همکاری گاهوبیگاه، نه تنها نسبت به دنیای اغلب خودشیفتۀ هنر، بلکه نسبت به «گیکها»، کنشگران سایبری دهۀ ۹۰ که پیرامون رویدادهایی شبیه کنگرۀ «۵ دقیقه بعد» در آمستردام گردآمدند نیز بیاعتماد است.
یک روش برخورد بازیگوشانه با نشانهها، تصاویر و معانی که امکان اختلاط و همتافتگی را فراهم میکند، میتواند تا حدی به شکستن این مرزبندیها کمک کند. در یک سناریوی خوشبینانه، برخورد متناقض دو حوزۀ اجتماعی حاشیهای، عرصۀ هنر و کنشگری سیاسی، میتواند به ظهور یک کنشگری هنری سیاسیِ تلاقیپذیر منجر شود که بر مرزها و محدویتهای هر دو عرصه غلبه کند. در اکتبر ۲۰۰۰ موزۀ هنرهای معاصر بارسلونا مجموعه کارگاههای آموزشی با موضوع «اقدام مستقیم بهعنوان یکی از هنرهای زیبا» برگزار کرد که به یک نشست دو هفتهای کنشگران تبدیل شد.ین رویداد که در ابتدا توسط بسیاری از کنشگران «کارکشته» با بیاعتمادی مواجه شد، به چندین پروژۀ سیاسی منجر شد که هنوز فعال هستند. ninguna es ilegal در سال ۲۰۰۱ یک اردوگاه مرزی را در انتهای جنوبی اسپانیا ترتیب داد ، جایی که هزاران پناهندۀ آفریقایی وارد میشوند. indymedia Barcelona تاسیس شد، و ائتلافی تشکیل شد که با ابزارهای گرافیکی و نمایشی در اعتراضات علیه نشستِ برنامهریزیشده و سپس لغوشدۀ بانک جهانی شرکت کرد. تصادفی نیست که فرمها و تکنیکهای چریک ارتباطی اغلب با پروژههایی که حول مناسبتهایی از این دست به وجود میآیند، استفاده میشوند؛ شکلهایی که میتوانند تخصیص لذتبخش روشهای هنری در کار سیاسی، و همچنین استفادۀ مؤثر سیاسی از پتانسیلهای هنری را برانگیزند.
اعتراضات جهانی، فضای اجتماعی خود را در قالب خردهفرهنگ کنشگر ایجاد میکند که از مرزهای ملی فراروی میکند و از طریق شبکههای فیزیکی و دیجیتالی متعدد شکل گرفته است. گاهی به نظر میرسد که هنوز خود شبکهسازی و تسلط بر ابزارهای آن مهمترین نتیجۀ این جنبش است. «عرصۀ هنر» نیز جایی را در جانب این فضای اجتماعی فراهم میکند. مردم دوباره ملاقات میکنند، نه تنها در اعتراض جهانی بعدی، بلکه در دوسالانهها و جشنوارههای فیلم، در Documenta و Ars Electronica. تعامل بین هنر و عرصههای سیاسی همیشه متناوب است، و از طریق تعدادی بیش-کنشگر که میان هنر و سیاست در نوسان هستند، با هم ارتباط برقرار میکند. هنوز لازم است در پروژههای ملموس، تعامل قویتری توسعه یابد که بتواند به نقطۀ شروع یک پراکسیس تلاقیپذیر گستردهتر تبدیل شود. علاقۀ کنونی عرصۀ هنر در «زندگی اجتماعی واقعی» میتواند انگیزهای برای این امر باشد؛ امکانهای موفقیت در بازار هنر با شیوههای مقاومتی نیز نقش ایفا خواهد کرد. اینکه آیا بیشتر از این اثر خواهد گذاشت یا نه را باید منتظر ماند و دید.
کنشگری، روزمرگی، کار
تصویر رسانه از کنشگر و همچنین تصویر او از خود (برای شخص بازنماییشده معمولاً «او مذکر» است) کنشگر را به شیوههایی از کنش تقلیل میدهد. به نظر میرسد که این افراد جز اشغال ساختمانها و سازماندهی تظاهرات، کار دیگری انجام نمیدهند، همانطور که هنرمند به پروژهها و محصولاتش در چشمانداز عمومی تقلیل یافته است. با این حال، هر دو، هنرمند و کنشگر معمولاً کاملاً متفاوت اند. آنها در کشاورزی یا در ساختوساز بهعنوان کارگران فصلی، جمعآوریکنندۀ حرفهای کمکهای خیریه در امور اجتماعی یا بهعنوان کارمندان پارهوقت در ادارات و مراکز تلفن کار میکنند؛ آنها در مدرسههای زبان، دانشگاهها یا مراکز آموزش بزرگسالان تدریس میکنند. مهمتر از همه، آنها در زمینۀ رسانههای جدید ـ گرافیک و طراحی وب، مدیریت شبکه، بهعنوان متخصصان کامپیوتر ـ کار میکنند. آنها در دنیای کار و بهطور همزمان در یک دنیای کنشگری که تقویم و نظم زمانی و مکانی خاص خود را دارد حرکت میکنند. این چیز جدیدی نیست (فرانتس کافکای هنرمند نیز یک کارمند اداری بود)؛ به نظر ما آنچه جدید است، ادغام فزایندۀ دانش، سبک زندگی و اندوختههای هر دو حوزه است.
همانطور که هنوز در برخی مشاغل مرسوم است که در زمان استراحت ناهار، ابزارهای مورد نیاز در تولید را تهیه کنند، دستگاه کپی اداری برای تکثیر بروشورها استفاده میشود، دادههای اطلاعاتی از طریق دستگاه پست شرکت ارسال میشود. سایتهای روابط عمومی مختلف عمدتا از محل کار بهروز میشوند. از سوی دیگر، بسیاری از کارکنان رسانه، ابزار تولید خود، مانند رایانه و دوربین فیلمبرداری را در خانه دارند و میتوانند از آنها نه تنها برای کار، بلکه برای کنشهای سیاسی نیز استفاده کنند. با این حال، بیش از همه، دانش گفتمان مسلط و زیباییشناسی غالب که دائما از حوزهای به حوزهای دیگر میپرد، میتواند هم برای بازتولید و هم برای انتقاد از روابط موجود قدرت استفاده شود.
در اینجا مرز زدایی در دو جهت پیش میرود: دانش دربارۀ نحوۀ ترتیب دادن متونی که ناشران رومیزیِ (desktop-publishers) کنشگر از طریق بروشورهای جعلی اطلاعات شهری یا سربرگهای رسمی بهدست میآورند، برای کار سفارشی پولی نیز مفید است. از طرف دیگر، کسانی که طراحی و ساختارهای ایدئولوژیک دنیای تبلیغات را روزبهروز در زندگی روزمرۀ حرفهای خود بازتولید میکنند، میتوانند گزارۀ زیباییشناسی تبلیغات را فقط با کمی چرخش در یک جعل موفقیتآمیز وارونه کنند. دانش «زبان قدرت» که در زندگی حرفهای مورد نیاز است، میتواند هر لحظه به مقاومت و خرابکاری تبدیل شود. این دانش برای چریک ارتباطی محوری است. یکی از دلایلی که کمپین علیه دیپورت خطوط هوایی لوفتهانزا موفق بود، این بود که شکل تبلیغات حرفهای آن بسیار عالی تقلید شده بود، درحالیکه منظور با اغراق مداوم به معکوس آن تبدیل میشد: «ما شما را به آنجا پرواز میدهیمِ» لوفتهانزا، به «ما شما را بیرون میکنیمِ» «دیپورتیشنکلاس» (Deportation Class) تبدیل شده بود.
برای چریک ارتباطی شناخت حریف کافی نیست، نکته این است که بر اشکال و نشانههایی که «زبان قدرت» را تشکیل میدهند، تسلط داشته باشیم. چریکهای ارتباطی، جاسوسان یا عوامل مخفی در دنیای کار یا دنیای مورد اتفاق بورژوازی نیستند. در پراکسیس زندگی خود، آنها اغلب بخشی از آن هستند و نقشهای معلم یا همکار را میپذیرند و کارکردهایی را در نظام سرمایهداری بهعهده میگیرند. با این حال، دقیقاً از این طریق است که نوسان بین انتقاد رادیکال و استتار ممکن میشود. روزنامهنگاران دریافتکننده و خوانندگان آنها، مشتریان بالقوه، همۀ کسانی که با دادۀ تبلیغاتی «دیپورتیشنکلاس» مواجه میشوند، بهطور خودکار وارد تضادهای نظام سرمایهداری و ایدئولوژی اومانیستی غربی آن میشوند: آیا «دیپورتیشنکلاس» واقعاً یک پیشنهاد ویژۀ بدبینانه از لوفتهانزا برای صندلیهای ارزان در پروازهای دیپورت است؟ یا درواقع انتقادی موفقیتآمیز از شیوۀ دیپورت آنهاست؟ اگر مخاطب در اولین خوانش تصمیم بگیرد، سپس آنها با این سؤال مواجه میشوند که آیا این امر مستلزم کسب درآمد به قیمت کرامت انسانی است یا ابزاری برای بازاریابی مشروع. اگر آنها «دیپورتیشنکلاس» را جعلی بدانند، نمیتوانند بهسادگی آن را بهعنوان یک تهمت پوچ رد کنند؛ این به منطق روایت ایدئولوژی لوفتهانزا بسیار نزدیک است. صرف نظر از اینکه مخاطب تصمیم میگیرد کدام خوانش را بپذیرد؛ هرگاه سؤالات طرح شدند، به لوفتهانزا میچسبند. به این ترتیب، کثیف کردن یک تصویر، آنچه که بهطور گسترده در سیستم سرمایهداری پذیرفته و بدیهی تلقی شده را متلاشی میکند؛ در نتیجه نظرگاهی بیواسطه از تضادهای بین واقعیت و بازنمایی را میگشاید.
چریک ارتباطی نباید از ارتباط هراسی داشته باشد: او باید جرأت کند کاملاً وارد منطق گفتمان منفور غالب شود تا آن را از درون متحول کند. او باید به اثربخشی نشانهها اعتماد کند، نه اینکه پس از همۀ این حرفها تسلیم وسوسۀ ارائۀ اطلاعات توضیحی شود و در نتیجه نقاب را کنار بگذارد. در جریان فرارهای متخاصم دولت SPD آلمان که از سوی سبزها نیز حمایت میشد، پوستری با سرباز خودی در حال مرگ با عبارت: «چرا؟» ظاهر شد. تحریفی ناچیز «چرا؟» را به «چرا نه؟» تغییر داد. نشان SPD و سبزها در لبۀ پایینی پوستر نشان میداد که این پوستر میتواند نشریهای از این احزاب باشد، اگرچه مخاطب آگاه نشانهها بهخوبی میداند که احزاب سیاسی هرگز بدبینی سیاسی خود را آشکارا بیان نمیکنند. از طریق انتخاب و مونتاژ تصاویر، پوستر بهوضوح گفت: یک «چرا نهِ» بدبینانه رویکرد این احزاب است، چه آنها آن را بپذیرند و چه نپذیرند. اما این مداخله با افزودن متنی سرزنشآمیز، فضای چریک ارتباطی را به پروپاگاندا/آژیتاسیون تبدیل میکند. عملکرد آن بهجای رنجش و آزردگی، توضیحی با یک عامل پوزخند است که در بهترین حالت به تفکر وامیدارد.
جهانیسازی
در این شکی نیست: ما بهویژه بهعنوان کنشگر در بحبوبۀ جهانیسازی هستیم. مهارتهایی که با اعتراضات اغلب بهاصطلاح ضدجهانیسازان تمرین میشود، دقیقاً همانهایی است که هر رئیس شرکتی برای کارکنانش آرزو دارد: توانایی کار تیمی در پروژههای زمانمحدود همراه با همکاران جدید، انعطافپذیری، شایستگی فرهنگی، دانش زبانهای بیگانه، سلسلهمراتب افقی، استفادۀ بهینه از منابع محدود، توانایی بداههسازی، تسلط بر ابزارهای دیجیتال، سرعت، پشتکار کامل، همچنین تلاقیپذیری، تنها سوال این است که بهسوی کدام هدف؟
اگر حقیقت داشته باشد که ما خود را در بحبوبۀ گذار به جامعۀ کنترلی مییابیم، پس در آینده اهمیت آن بیشتر خواهد شد که بتوانیم پتانسیل خرابکارانۀ خود را در سطح مولکولی تقویت کنیم تا آن را بیشتر هدفمند کنیم. در امپراطوری در حال ظهور، امکان کمتری وجود خواهد داشت که نارضایتی خود را به دولتهای منفرد ابراز کنیم؛ بنابراین بازی با تصاویر و بازنماییها در بخشهای شبکهای جهان اهمیت فزایندهای پیدا خواهد کرد، بدون اینکه اهمیت اقدامات شدید در فضای عمومی کاهش یابد.
این موضوع یک موضعگیری سیاسی است که به تحلیل نظری از منظر جامعهشناسی و نظریۀ فرهنگی محدود نمیشود، بلکه بیشتر به تصاویر میاندیشد و اینکه چگونه از نظامهای نشانهای استفاده کند. خشم و عصبانیت و میل به کنار زدن قدرت، اغلب موثرتر از تامل عقلانی، به شناخت شکافها و تضادها در گفتمان غالب منجر میشود. با این حال، چریک ارتباطی در یک سردرگمیِ خودارجاعیِ موقت ثابت نمیماند – او (مونث) به پیوند آن با رسانههای بورژوازی و رسانههای خود با استدلالورزی ادامه میدهد؛ به قلمروهای غیرعمومی متصل شده است و به موضوعات و دغدغههای جنبشهای اجتماعی اشاره میکند. این جنبشها در سالهای اخیر، فناوریهای جدید را از تلفنهای همراه گرفته تا استفاده (و جعل) ویدیوها و وبسایتهای بهطور فزاینده تعاملی، تا پخش زنده دربرگرفته و تصاحب کردهاند.
فناوریهای اطلاعاتی، ابزارآلات مورد استفاده در جامعۀ کنترلی، میتوانند به شکلی خرابکارانه زیرورو شوند، کنشگران میتوانند از مهارتهایی که در کار دستمزدی خود کسب میکنند، برای مقاصد دیگر نیز استفاده کنند. از طرف دیگر، روشهای کاری که آنها در دنیای مبارزه یاد میگیرند نیز میتواند در دنیای روزمرۀ نئولیبرال و انعطافپذیرِ کار برایشان مفید باشد. کار تیمی پروژهمحور و زمانمحدود و انعطافپذیری مکانی، تنها دو نمونه از آنهاست. بهویژه در یک صورتبندی جامعهمحور (societal formation) که در آن نشانهها، برندسازی، تصاویر، نه تنها در دنیای تجارت، بلکه برای دولتها و ساختارهای چندملیتی مانند سازمان بهداشت جهانی (WHO) و جیهشت (G8) اهمیت فزایندهای دارند، چریکهای ارتباطی میتوانند حملات کارآمد و موثری را انجام دهند. دنیای کنشگری بیرون از فرآیند جهانیسازی نیست؛ فرآیندی که گذار از عصر دموکراسیهای بورژوایی است به چیزی دیگر، چیزی که هنوز تعریف نشده است. آن هم بخشی از این امر است، و در دانشِ ژرف از ساختارهایی که باید با آن مبارزه کرد، دستکم پتانسیلی برای زیر سوال بردن آن ساختارها نهفته است ، حتی اگر روایت بزرگ بعدی هنوز در راه باشد.
- این متن از این منبع که به قلم Aileen Derieg به انگلیسی ترجمه شده بود به فارسی برگردانده شده است.
*معلم شهید، عطا ناظم رضوی، از هواداران سازمان پیکار و جزو اولین گروه از زندانیان سیاسی دهۀ ۶۰ بود که در دادگاههای فرمایشی به جوخۀ اعدام سپرده شدند. او در ۷ تیرماه ۱۳۶۰ درحالیکه مشغول دوختن لباس عروسیاش بود، دستگیر و یک هفته بعد به همراه ۲۱ تن دیگر در زندان اوین تیرباران شد.
پانویسها:
[۱] وبسایت گروه خودمختار a.f.r.i.k.a
[۲] Association for the Taxation of financial Transactions and Citizen’s Action یک سازمان فعال است که در اصل برای ترویج ایجاد مالیات بر معاملات ارزی ایجاد شده است.
[۳] داریوش آشوری برای کلمۀ transversal معادل فارسی «تراگذر» را پیشنهاد نموده است. اما در اینجا با توجه به اینکه واژۀ transversality یکی از مفاهیم کلیدی این متن است، و با توجه به سابقۀ مفهومی آن، به نظر میرسد که «تلاقیپذیر» و «تلاقیپذیری» برگردان مناسبتری برای این واژهها باشند. transversality یک ابزار مفهومی و بالینی است که اساساً در اندیشه، کنشگری و آثار گاتاری توسعه یافته و او آن را از سارتر به عاریت گرفته است. بهعنوان مفهومی که برای دگرگونی نهادها طراحی شده است، اولین بار در مورد بیمارستان روانی به کار میرود. گاتاری این مفهوم را در راستای نقد مفهوم روانکاوانۀ «انتقال/ transference» و نقد نهاد روانپزشکی و تجدید نظر در رابطۀ بیمار و پزشک به کار میگیرد. گری جنوسکو در این باره میگوید: «تلاقی پذیری چیزی کمتر از اسکیزوفرنی کردن انتقال نیست». همانطور که معنای این کلمه خط اریب را به ذهن متبادر میکند، هم با عمودی به معنای سلسله مراتب و رهبران، و هم با افقی به معنای گروهی از مردم که در یک خط مشخص یک شکل و یکسان شده اند، متفاوت است. پتانسیل تلاقی پذیری این است که شرایطی ایجاد کند که تکینگی همۀ افراد در گروه تایید شود.
[۴] عبارت lines of flight مفهومی است که توسط ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری در اثر مشترکشان سرمایهداری و اسکیزوفرنی به کار رفته است و به امکانی اشاره دارد که به یک مجموعه اجازه میدهد تا تغییر کند و با تغییرات سازگار شود.
[۵] یک گروه فعال و شبکه حامیان فرهنگی هستند که توسط Jacques Servin و Igor Vamos ایجاد شدهاند. از طریق اقدامات مختلف، در درجه اول هدف خود را افزایش آگاهی در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی قرار دادهاند. آنها وبسایتهای جعلی شبیه به وبسایتهایی که قصد دارند جعل کنند، ایجاد و نگهداری میکنند که منجر به دعوتنامههای متعدد مصاحبه، کنفرانس و برنامههای گفتگوی تلویزیونی میشود. آنها باور دارند که شرکتها و سازمانهای دولتی اغلب به شیوههای غیرانسانی با مردم رفتار میکنند.
[۶] ر.ک. S. Brünzels, Dos ejercicios tacticos para hacerse con el espacio publico, in: Modos de Hacer, ed. P.
[۷] Blanco et. al., Ediciones Universitad de Salamanca 2001 اگرچه پروژۀ هنری «همه یک متخصص هستند» در بینال تورین در ایتالیا پس از انتقاد علنی برلوسکونی کنار گذاشته شد.