این روزها در تهران گروه‌های مختلفی به تئاتر آلترناتیو روی آورده‌اند. این نوع از تئاتر که بعد از قیام ژینا متداول شده، تمام‌قد مقابل تئاتر رسمی ایستاده است و معمولاً در فضاهایی متفاوت با کمترین امکانات و بدون تبلیغات علنی و رسمی و البته با خلاقیت بیشتر و به شکل‌های متنوع و شیوه‌های اجرایی غیرمرسوم اجرا می‌شود.
با بررسی نمایش‌های آلترناتیو که هر روز در مکان‌های غیررسمی مختلف در تهران به اجرا درمی‌آیند درمی‌یابیم که جنبش «زن، زندگی، آزادی» که تأثیرات عمیقی در جامعه داشت، تئاتر را نیز دچار تحول کرد. چنانکه با سرکوب همه‌جانبه و سیستماتیک جنبش، بسیاری از گروه‌های تئاتری به‌خصوص هنرمندان جوان در برابر حکومت موضع گرفتند، به حاکمیت وزارت ارشاد اسلامی پشت کردند و در همان حال هنرشان را روی صحنه‌های غیررسمی، بدون نیاز به مجوز اجرا کردند. چنین هم نیست که این نوع نمایش‌ها سیاسی باشند. از ویژگی‌های این نمایش‌ها این است که اغلب از تئاتر تجربی می‌آیند و شیوه‌های مختلف بیان تئاتری را به شیوه‌های مرسوم و رایج ترجیح می‌دهند. علاوه بر اینکه بازیگران خود را ملزم به رعایت حجاب اجباری نمی‌دانند، از موسیقی و رقص هم فراوان بهره برده‌اند.
با تکیه بر اجراهای آلترناتیو می‌توان گفت سانسور تئاتر در ایران فقط ناظر به محتوای سیاسی و مذهبی نمایش‌ها و صرفاً محدود به نظارت بر اجراها از نظر رعایت حجاب اجباری و سایر منع‌ها نیست، بلکه سانسور تئاتر از کوته‌فکری کارشناسانی‌ نیرو می‌گیرد که به عنوان بازخوان متن‌های نمایشی و بازبین نمایش‌ها برای دادن مجوز اجرا با مرکز هنرهای نمایشی همکاری می‌کنند و معمولا به خاطر اینکه با تئاتر روز دنیا آشنا نیستند با هر نوعی تئاتری که متفاوت و غیرمرسوم باشد و یا بخواهد بدعتی ایجاد کند برخوردی غیرمنصفانه دارند و طبق چهارچوب بسته و جزمی آموزه‌هاشان می‌پندارند تئاتر حتما باید همان چیزی باشد که آن‌ها از آن اطلاع دارند. لذا به بسیاری از نمایشنامه‌ها و اجراها که از نظر محتوایی هم ممکن است مشکل سانسور نداشته باشند فقط به همین علت مجوز اجرا نمی‌دهند. «نقطه آبی کمرنگ» یکی از این نمایش‌هاست که اواخر اسفند گذشته در تهران اجرا شد. روژان کلهر این نمایش را دیده است:
 

«نقطه آبی کم‌رنگ‌» درباره جوانانی‌ست که در یک پارتی شبانه‌ حضور دارند. روابط آن‌ها با یکدیگر، با خانواده و جامعه، تحت تاثیر شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران پرتنش و در حال گسست است.

در آغاز و پایان نمایش دو‌ اپیزود مجزای کوتاه اجرا می‌شود. اجرای این اپیزودها از نظر ساختار با پرده اصلی نمایش متفاوت است. اما به طور کلی نمایش درباره بحران رابطه است. روابط آزاد و غیررسمی دختران و پسران جوانی که تن به ازدواج نداده‌اند و رابطه‌شان با خانواده و اجتماع کاملاً گسسته است. آنها از خانواده فراری‌اند و تنها مفرشان پارتی‌های شبانه هفتگی‌ست تا بی‌هراس از ممنوعیت‌های حاکم در جامعه مشروب بنوشند، برقصند و شاد باشند. جوانانی از قشر متوسط که به دلیل شرایط اقتصادی سیاسی حاکم، بیشترشان رویای مهاجرت دارند. آنها چنان از این شرایط به ستوه‌ آمده‌اند که از خانواده و دولت قطع امید کرده‌اند، آینده برایشان مبهم و تاریک است و نسبت به حکومت و خانواده‌شان و حتی به یکدیگر نیز بی‌اعتماد شده‌اند و ریشه اصلی این بی‌اعتمادی چیزی نیست جز شرایط وخیم اقتصادی حاکم و فضای بسته‌ی جامعه. نمایش بیان این از هم‌گسیختگی و بی‌شالودگی اجتماعی‌ست.

Ad placeholder

جوانان سرگردان

دختر و پسری که پنج سال است باهم در ارتباط‌اند، رابطه‌شان به پایان می‌رسد فقط به دلیل اینکه دختر قصد مهاجرت دارد و پسر با مهاجرت مخالف است. دختر به عنوان یک زن در جامعه‌ای که زنان هیچ اختیاری از خود ندارند به تنگ آمده است. او با اینکه تحصیلکرده تئاتر ا‌ست، از هنر و حرفه‌اش نمی‌تواند درآمدی داشته باشد. از طرف دیگر بارها پیش آمده که پس از شش هفت ماه تمرین نمایش‌شان مجوز نگرفته و تمام تلاش‌شان به باد رفته است. این بحران بسیاری از کسانی‌ست که در ایران به تئاتر مشغول‌اند و تنها امیدشان این است که شاید با اجرای تئاتر مشهور و سرشناس شوند و بتوانند به سینما بپیوندند. پارتنر دختر اما اعتقاد دارد مهاجرت چاره کار نیست چراکه با مهاجرت او مجبور است به عنوان یک پناهجو در کشوری غریب دست به هر کاری بزند و آنجا هم نمی‌تواند حرفه‌ی اصلی‌اش را ادامه دهد. همین اختلاف عقیده در جر و بحثی بی‌نتیجه آن‌چنان بالا می‌گیرد که بحث به موضوعات دیگر کشیده می‌شود و رابطه‌شان قطع می‌شود.

یا در آن‌سو رابطه‌ی پسر و دختر جوان دیگری را شاهدیم که از دو طبقه اجتماعی و فرهنگی مختلف‌اند. دختر از قشری مرفه و پسر از قشر متوسط رو به پایین. دختر که دلباخته معشوق‌اش است به پشتوانه قدرت مالی پدرش او را از نظر مالی تامین می‌کند در عوض انتظار دارد پسر کاملا مطیع او باشد و در همان حال نسبت به روابط پسر با دیگر دختران به شدت حساس است. در اینجا هم فاصله‌ی طبقاتی و‌ شکاف بین قشر مرفه و دیگر اقشار جامعه باعث اختلاف و قطع ارتباط پسر و دختر می‌شود. در این میان در جای جای نمایش می‌بینیم چگونه اوضاع وخیم اقتصادی و شرایط بسته اجتماعی باعث شده جوانانی که باید آینده‌ساز‌ باشند یا بیکارند یا دست به هر کاری می‌زنند و با این حال نمی‌توانند یک زندگی ساده و راحت داشته باشند و تنها تفریح آنها پارتی‌های شبانه مخفی دور از چشم خانواده ا‌ست. فقط در این مهمانی‌هاست که آن‌ها ناگزیر نیستند چیستی و کیستی خود را انکار یا پنهان کنند. آزادانه لباس می‌پوشند، می‌رقصند و به ظاهر شادند. دختری که به دلیل تعدیل نیروی شرکتی که در آن کار می‌کرده، از کار بی‌کار شده حالا مانده است که در این اوضاع چگونه می‌تواند کاری برای امرار معاشش دست و پا کند. در میان گویه‌ها و واگویه‌های او به طور سربسته اشاراتی به ارتباط او با مدیر شرکت می‌شود.

واقع‌گرایی از هرگونه تخطی از واقعیت جلوگیری می‌کند در حالی‌که برای تغییر دادن واقعیت‌های اجتماعی در قدم اول می‌بایست از آن‌ها تخطی کرد. در این میان «نقطه آبی کم‌رنگ‌» بر آن است که با بازنمایی واقعیت تحریف‌شده از زندگی روزانه جوانان، تحریف واقعیت با ابزار سانسور با هدف تحمیل زبان و رفتار حاکمیت را خنثی کند. به همین سبب این نمایش به جای تخطی از واقعیت از تخطی از سانسور نیرو می‌گیرد.

زبان عریان صحنه

نمایش در بستری واقع‌گرایانه اتفاق می‌افتد. لاجرم نوع پوشش و بازی بازیگران کاملا واقعی و به دور از بزرگ‌نمایی‌ست.‌ نمایش بدون هیچ سانسوری و با حجاب اختیاری اجرا می‌شود، دیالوگ‌ها و شکل پوشش بازیگران به‌نوعی‌ست که امروزه ما در جامعه سراغ داریم و این نکته‌ مهمی‌ست که باعث می‌شود تماشاگری که همیشه در نمایش‌ها با زبانی سانسورشده روبه‌رو بوده، راحت‌تر با نمایش ارتباط برقرار کند. استفاده بی‌پرده از زبان جوانان که در صحنه های رسمی جزو خطوط قرمز است از دیگر ویژگی‌های این نمایش است. دیالوگ‌هایی مثل: «جر دیگه خوردم توی این رابطه… پاره شدم… عموها چرا اینقدر تخمی‌ان!…. تو که ریدی!… فامیلای تو خیلی تخمی‌ان! ریدم به هیکلشون! پفیوزا! شرتمو درآوردم پرت کردم تو صورتشون… توی این مملکت باید حق رو‌ همینطوری گرفت کون لخت و…»

در سال‌های قبل از انقلاب در برخی از آثار غلامحسین ساعدی، اسماعیل خلج، بهمن فرسی و برخی دیگر از نمایشنامه‌نویسان و هنرمندان تئاتر زبان صحنه به زبان کوچه و خیابان نزدیک شده بود اما بعد از انقلاب این روند متوقف شد و زبانی که منطبق بود با آموزه‌های اخلاقی و ایدئولوژیک حاکمیت به تئاتر ایران تحمیل شد. شکل متکامل این زبان متظاهر و پر از تعارف و ریاکار را می‌توان در برنامه‌های صدا و سیمای جمهوری اسلامی سراغ گرفت. از تئاتر و سینما هم همان انتظار را دارند که البته با مقاومت هنرمندان توقعاتشان برآورده نشده است. «نقطه آبی کم‌رنگ‌» به زبان رسمی کاملاً پشت می‌کند.

نمایش به شکل گروهی کار شده و به یک معنا یک نمایش کارگاهی‌ست و در فضایی نسبتا خالی با کمترین ابزار صحنه‌ای اجرا می‌شود. فقط چند صندلی و یکی دو چهارپایه و چند لیوان و بطری مشروب روی صحنه وجود دارد.‌ با طراحی میزانسن‌هایی که بیشتر به واسطه‌ی بازیگران و نور تا حد امکان فضاهای موردنظر نمایش را القا می‌کند. مثلا سالن ویلایی که پارتی در آن برگزار می‌شود، بالکن ویلا و یا ماشین… فضاهای موردنظر با توجه به طول و عرض نسبتاً بزرگ سالن به خوبی و درستی ایجاد شده به شکلی که از تمام فضای صحنه به خوبی استفاده شده است. بازیگران دختر و با شلوارک و کراپ و پسران با شلوارک و رکابی روی صحنه بازی می‌کنند. مثل این است که آن‌ها نقش خودشان را روی صحنه بازی می‌کنند: با یکدیگر در ارتباط قرار دارند و همین هم باعث می‌شود که بتوانند با تماشاگر هم ارتباط تنگاتنگی داشته باشد.‌

Ad placeholder

ضعف نمایشنامه

دیالوگ‌ها بر اساس بداهه پیش می‌رود و این بداهه‌گویی‌ها لحظاتی در نمایش را رقم می‌زند که باعث ارتباط بیشتر و واکنش تماشاگر به شکل خنده و… می‌شود و از طرف دیگر گاه باعث کش آمدن دیالوگ‌ها و‌ گم شدن خط اصلی نمایش می‌شود. در این میان ظاهراً مشکل اساسی در نمایشنامه است که به خوبی شکل نگرفته، پاره پاره است و گروه با همفکری هم صرفا یک خط داستانی یا ایده مدنظرشان را تمرین کرده‌اند تا به اجرا برسند. دیالوگ‌ها در برخی صحنه‌ها درخشان و بازی‌ها شگفت‌انگیز است اما در برخی از صحنه‌های دیگر با دیالوگ‌هایی خام، شکل‌نگرفته و اضافه روبه‌رو هستیم و بازی‌ها هم در این صحنه‌ها کشش لازم برای جذب تماشاگر را از دست می‌دهند.

باید توجه داشت که وقتی از «واقعیت» روی صحنه یا «رئالیسم» صحبت می‌کنیم، معمولاً واقع‌گرایی را به عنوان تصویر ناب از واقعیت درک می‌کنیم. به همین دلیل هم برخی از هنرمندان تئاتر با اشاره به آموزه‌های برشت واقع‌گرایی روی صحنه را رد می‌کنند. مبنای استدلال آن‌ها هم این است که واقع‌گرایی، از هرگونه تخطی از واقعیت جلوگیری می‌کند در حالی‌که برای تغییر دادن واقعیت‌های اجتماعی در قدم اول می‌بایست از آن‌ها تخطی کرد. در این میان «نقطه آبی کم‌رنگ‌» بر آن است که با بازنمایی واقعیت تحریف‌شده از زندگی روزانه جوانان، تحریف واقعیت با ابزار سانسور با هدف تحمیل زبان و رفتار حاکمیت را خنثی کند. به همین سبب این نمایش به جای تخطی از واقعیت از تخطی از سانسور نیرو می‌گیرد.