نشر آسمانا (تورنتو) مجموعه شعر تازه‌ای از مهدی گنجوی را با عنوان «کهکشان خاطره‌ای از غروب خورشید ندارد» منتشر کرده است.
بر اساس اطلاعیه نشر آسمانا، این کتاب تجربه‌های شعری گنجوی در یک دوره‌ی ده ساله، در فاصله بین سال‌های ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ را دربردارد. دوره‌ای که از مرگ ناگهانی نیما روزبهانی، خواننده‌ی هنجارشکن زیرزمینی، شروع می‌شود، عاشقی و زندگی مشترک پی‌ریزی‌اش کرده، و زمان‌لرزه و آشفتگیِ حواس ناشی از‌ مهاجرت به کانادا و مواجهات با دیاسپورای ایرانی، اقتصاد، و فراز و فرود و سرکوب جنبش‌های اجتماعی و سیاسی خواب‌هایش را به هم ریخته یا به سوی خود کشیده‌اند.
نشر آسمانا می‌نویسد:
«تجربه‌های شعری‌ گنجوی برخوردهای برهم‌ریزاننده‌ی او با تاریخ و زبان شعر مدرن فارسی، درهم‌انداختن سبک‌ها و زیبایی‌شناسی‌های متفاوت و متکثر، و تحریف‌ها و‌ بازخوانی‌هایی خلاق او را از سنت‌های متعدد شعری شامل می‌شود.»
نشر آسمانا، مؤسسه انتشاراتی‌ست که به چاپ ادبیات دیاسپورا، ادبیات به حاشیه رانده شده و کم‌ بازنمایی شده به زبان فارسی می‌پردازد.
«کهکشان خاطره‌ای از غروب خورشید ندارد» در ۳۰۰ صفحه است، ۱۳ دفتر دارد و‌ ۱۳۲ شعر در آن برای نخستین بار منتشر می‌شود. طرح جلد کتاب اثر مهدی پوریان، گرافیست ایرانی-کانادایی، است.
«کهکشان خاطره‌ای از غروب خورشید ندارد» پنجمین مجموعه شعر گنجوی‌ست. سال گذشته او «غریبه‌هایی که در من زندگی می‌کنند» را ددر نشر آسمانا منتشر کرد و پیش از آن سه مجموعه شعر با عنوان‌های «وغیره می‌گذاری وسط زندگی‌ام» (انتشارات جامه‌دران، ۱۳۸۸)، «کلماتی که وغیره را پر می‌کنند» (انتشارات الکترونیکی عروض، ۱۳۸۸)، «و احساسات پیش‌پا‌افتاده» (انتشارات الکترونیکی روزبهانی، ۱۳۹۰) را منتشر کرده است.
مهدی گنجوی تاکنون نقدهای متعددی بر شعر معاصر و جریان‌های آن نوشته است، ترجمه‌هایی در زمینه شعر از تری ایگلتون و پل هوور و مقالاتی درباره تئوری ترجمه شعر، و شعر زیست‌بومی منتشر ساخته است. در مصاحبه‌ای با مجله «هفته» درباره شعر گفته است:
«من رابطه‌های متفاوت و در حال تغییری با شعر در زندگی‌ام داشته‌ام. در سال‌های کودکی تا نوجوانی علاقه‌ام به درک احساساتم بود که مرا به شعر پیوند می‌داد. فهم انواع احساسی که در زندگی می‌کنیم، تفاوت‌هایشان، ارزششان و دلایل ناپایداری‌شان. در نوجوانی با معنای امور درگیر شدم که مرا به شکلی دیگر از شعر پیوند داد. وسواس بر معنا، اهمیتِ جای کلمات را در جمله برایم مشخص کرد. کم‌کم می‌دیدم رابطه‌ام با کلمات دستخوش دست‌کاری اجتماعی و دولتی‌ست. کلماتی از ما دریغ می‌شود و کلماتی برای ما به شکل خاصی معنا می‌شود. شعر به من امکان این را می‌داد که دوباره به معنای زندگی و ارزش امور فکر کنم و علیه ایدئولوژی حاکم خیال بورزم.»
اسفندیار کوشه این کتاب را خوانده است.

آن چنان صبور بوده‌ام
که همه چیز را فراموش کرده‌ام؛
ترس و رنج به آسمان‌ها گریخته‌اند؛
عطشی مهلک
رگ‌های مرا تیره می‌کند.
چونان مَرغ‌زاری
روینده و شکوفا از تلخه و کندر
که به غفلت،
به وز وزِ وحشیانه‌ی هزار مگس کثیف
رها گشته است.
آرتور رمبو، بلندترین برج

شعر تنها حاصل مکاشفه‌ی خلوتِ شاعر و درهم‌آمیزی حس و احساس و سپس دخالت ناخودآگاهش نیست. مهم‌ترین رویدادهایی که در مسیر تجربه‌ی شاعر قرار می‌گیرند، برانگیزنده‌ی حس شاعریِ او خواهند بود. تجربه‌هایی که گاه ویران‌کننده‌اند و گاه برسازنده. شاعر به تکامل احساس می‌رسد، بال می‌گشاید و زبان فرومی‌بندد تا ذهن، کارکردِ نهایی‌اش را در هیأت کلمات برون‌ریزی کند. اما هریک از این تجربه‌ها، که ذهن را سرریز می‌کنند، مجال برون‌ریزی نمی‌یابند. چونان زندانیِ گوشه‌گیری در تهِ ذهن رسوب می‌کنند تا به‌گاه آزادی از پیله‌ی فروبستگی بیرون بیایند و بدین‌گونه‌ است که پس از آمیختگی با تجربه‌ی اکنونی دچار دگردیسی می‌شوند و بر این اساس رفیق مرده‌ی شاعر دیگر رفیق مرده‌ی ‌او نیست بلکه کاراکتری‌ست که در ذهن مخاطبان تکثیر می‌شود. شعری که برای او گفته می‌شود، زمزمه‌ی آدم‌هایی می‌شود که او را نه دیده نه از او چیزی شنیده‌اند و تنها پاره‌یی کلمات او را به وصف درآورده‌اند و حالا در ذهن مخاطب زنده شده ‌است.

وارطان سخن نگفت/ وارطان ستاره بود/ یک‌دم در این ظلام/ درخشید و جست و رفت…

کارکرد شعر در این‌جا بیرون آوردن خاطره‌های شخصی و تزریق آن به حافظه‌ی جمعی‌ست.

Ad placeholder

شعر روایی

مجموعه شعر «کهکشان خاطره‌یی از غروب خورشید» ندارد، اثر مهدی گنجوی در فاصله‌ی ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ را دربرمی‌گیرد؛ تجربه‌هایی ده‌ساله که در سطرهای کوتاه و بلند شاعر پنهان شده‌اند. این مجموعه شامل ۱۲ بخش است و در هر بخش شاعر چند شعر را برای بیان فضای ذهنی‌اش گنجانده‌است.

گنجوی مجموعه‌اش را با شعرهایی آغاز می‌کند که رودرو با مخاطب سخن می‌گویند همچون شعرهای روایی که سرگذشتی را برای شما تعریف می‌کنند. به‌گونه‌یی که شعر ساختاری عمودی پیدا می‌کند مصراع‌ها وابسته به سطرهای پیش و پس خود هستند. در عین‌حال دو صدا در شعر شنیده می‌شود صدای راوی و صدای شاعر که گاه قابل تفکیک نیستند. این رویه البته تا پایان مجموعه حفظ می‌شود و می‌توان گفت بیش‌تر شعرها از روایتی سیال بهره گرفته‌اند.

«بگذارید از مرگ رفیقم برایتان بگویم
او برای زن‌ها گلادیاتور بود و
برای مردها کامیون.
وقتی می‌خندید
حداقل حواس دو نفر پرت می‌شد و
اگر می‌گفتی:
جناب مهندس… جوابت را نمی‌داد
اجراهایش را در زیرزمین خودش
با رکابی می‌کرد یا با شورت
گوشه‌ی خانه‌اش…» (ص۱۱)

این شعرهای روایی بخشی از طغیان‌های اجتماعی، بحران‌های سیاسی و هیجان‌های شاعرانه را بازتاب می‌دهند تا مخاطبِ شعر، میان ناخودگاه شاعر و خودآگاه قضاوت‌گرش توازنی پدید بیاورد که منجر به ارتباط با شاعرانگی شعرها باشد و از سویی دیگر فضاهای غیر شاعرانه را نیز که در بستر شعرها به عینیت درآمده، مشاهده کند:

«وطن همیشه از یک جمله که شهیدی در وصف انقلاب گفته شروع می‌شود»

ص۳۳

Ad placeholder

نگاه آینده‌نگر

شعر گنجوی همچون فوتوریست‌ها که نگاهی طغیان‌گر به تاریخ و مظاهر تمدن داشتند و در بیانیه‌های خویش به نابودی آن‌ها رأی می‌دادند و از مظاهر مدرن بشریت ستایش می‌کردند، تلاش دارد مرز میان شعر نمادین و وابسته به اصالت زبان را به سطح گفتار روزانه نزدیک کند.

فوتوریست‌ها تأکید زیادی بر یکی شدن نقاشی و تماشاگر و نیز شعر و خواننده، داشتند و می‌گفتند «باید تماشاگر را در مرکز نقاشی قرار داد تا به درک اجتماعی حیرت‌آور درون نقاشی‌های این سبک پی ببرد.» در این‌گونه شعر نیز که مایاکوفسکی یکی از سرآمدان آن به شمار می‌آید، مرز میان اصالت زبانی و گفتار برداشته می‌شود تا شاعر قید وبند معنا، اسطوره، قواعد شعری و حتا اخلاق را بردارد و راحت‌تر شعر بگوید.

ویژگی‌های دیگری نیز در شعر گنجوی دیده می‌شود که تأپذیری‌اش از شاعران فوتوریست را بیش‌تر نشان می‌دهد که البته در شعرهای آغاز دهه‌ی ۹۰ او دیده می‌شود. از جمله استفاده از عناصری فراواقع در شعر و فراهم آوردن زمینه‌یی برای پذیرش آن‌ها در شعر.

مهرناز می‌گوید:
بچه که بودم خرخاکی‌ها را جمع می‌کردم گوشه‌ای و می‌شستم.
او دور خرابه می‌چرخد و هر بار پشت دیوار جلوتر از من قایم می‌شود.
“نصر من الله و فتح قریب” بر دیوار خرابه می‌چرخد دور سرم.
یک ماهی روی سقف به ناخن اشاره‌ی دست من
اشاره می‌کند…
همیشه در فرودگاه
جای بخیه‌ی دو شهر
درد می‌گیرد.
ص۲۷ و ۲۸

این تأثیر صرفاً به فوتوریست‌ها محدود نمی‌شود. رگه‌هایی از کالیگرام‌های [اشعار تصویری] گیوم آپولینر  که خالق کوبیسم ادبی بود نیز در میانه‌های این دفتر شعر دیده می‌شود.

از همین موضع به نظر می‌رسد رویدادهای روزمره به شکلی کاریکاتوروار خود را وارد شعرهای گنجوی کرده‌اند تا تصویری از فضای ذهنی شاعر بدهند؛ فضایی که متاثر از فضای اجتماعی ایران دهه‌ی ۹۰ است. یکی از نمونه‌های این فضای کاریکاتوروار را در بخش زوربای کرمانی می‌بینیم که در آن شاعر، شعرهایی برای بیان ویژگی‌های شخصی خاص آورده‌است.

آی کابویِ صلاتِ ظهر در کرمان
که وافورِ چسبِ دوقلو خورده را
در تابوتی به نام پراید گذاشتی و
می‌خواستی عدالت را از دادگستری بگیری
رفتی خانه‌ی خواهرت تریاک کشیدی.
….
تو به ان‌یکادهایی اعتقاد داری که چراغشان روشن نمی‌شود
تو به ان یکادهایی اعتقاد داری که معلوم نیست باطری‌اش مال دیروز است یا دو دهه پیش
تو به تاریخ از چشم پادشاهانِ لم‌داده نگاه می‌کنی
تو به تاریخ از چشم پادشاهانِ لم‌داده نگاه می‌کنی…
ص۴۰

در شعر بلند «امپایر» که می‌توان گفت حدیث نفس شاعر وعصاره‌ی نگرش او به رویدادهای اجتماعی روز است، مهدی گنجوی نقش شاعری را برعهده دارد که مادرش را گم‌کرده و غمگین از نرسیدن‌های مکرر است. این شعر که به نظر می‌آید بهترین شعر مجموعه باشد، نسبت به بقیه‌ی شعرهای دیگر یک‌دست‌تر و حاوی تصاویری واقعی‌تر از نقش‌های امروزی‌ست. برون‌فکنی شاعر در این شعر رابطه‌ی متن با مخاطب را استحکام می‌بخشد و زمینه ‌را برای هم‌ذات‌پنداری با شاعر فراهم می‌کند. در این شعر روزگار شاعری مهاجر به تصویر کشیده می‌شود که در غربتی واقعی به گذشته‌یی نمادین بازمی‌گردد.

ما بهترین سال‌های زندگی‌مان را
در جعبه‌های مکعب با انواع نوارها
حتی اگر خواستید از بالای سقف ماشین بیرون می‌گذاریم و
همه چیز همه چیز همه چیز را
برای همیشه می‌ایستانیم…
ص۱۹۱

Ad placeholder

دیواره‌ی شیشه‌یی مرگ

فضای شعری مهدی گنجوی متاثر از قاعده‌یی به‌نام مرگ است که در بیش‌تر شعرهای او پررنگ شده. او در آغاز از مرگ رفیقش می‌گوید بعد از مرگ امید، سپس از مرگ زوربای کرمانی، افتادن آینه و شکستن آن، سوگواری برای مرگ و…

سرزمین بلند
حوادثش را
شست‌وشو می‌دهد.
مرگ در شعرهای میانه‌ی این مجموعه هم نقشی برجسته دارد.
‌ای امپایر،
مارماهی‌ها را برای زیارت اهل قبور صف کرده‌ایم
مارماهی‌های شرور خود را به درخت‌ها وصل کرده‌اند و می‌گویند:
دنباله‌ی ما هدر رفتن در رویای تو نیست…
ص۱۹۵

ادای دین گنجوی به موج شعری براهنی نیز در فرازهایی از این مجموعه دیده می‌شود:

مرا به او بدهانید
که عشق او در خواب من
دری‌ست که قفل نمی‌شود.
مرا به سرنگی که از او خون می‌گیرد
پرت کنید.
چروکی که از صورتش می‌افتد را
به صورت من بدهانید.
به هر بار که سرش را در دست می‌گیرد
به هر بار که حس لبش دستپاچه‌ام می‌کند
بدهانیدم
ص۲۲۳

گستره‌ی فراگیری این نوع شعر اگرچه از دهه‌ی ۷۰ در میان شاعران به رونقی چندین‌ساله انجامید اما، تنها برای خواصی از مخاطبان می‌تواند جذاب باشد؛ خواصی که مخاطبان اصلی شعر مدرن هستند نه مردم عادی.

کهکشان خاطره‌یی از غروب ندارد در نشر آسمانا در تورنتو چاپ و منتشر شده است.

تهیه کتاب