«ناسیونالیسم به مثابه مطالبه دولت: انقلاب یونان ۱۸۲۱ و شکل‌گیری یونان مدرن» عنوان کتاب جدید جان میلیوس است که انتشارات بریل در ۲۰۲۳ منتشر کرده است.

جان میلیوس

کتاب میلوس همان قدر که زمینه‌ها، پیش‌شرط‌ها، پویایی‌ها و درگیری‌های داخلی انقلاب ۱۸۲۱ یونان را مورد بررسی قرار می دهد به موضوع انقلاب‌ و دولت‌‌سازی بورژوایی به طور کلی نیز می‌پردازد. ایده وجود انقلاب بورژوا-دموکراتیک و در واقع نفس حقیقت تاریخی آن در دهه‌های اخیر از دو سو مورد چالش قرار گرفته است: از سوی تاریخ‌نگاران رویزیونیست دست راستی که در دهه هفتاد و هشتاد میلادی تا مرز براندازی مفهوم انقلاب پیش رفتند و از سوی دیگر محققان ماتریالیست تاریخی که وجود یک مرحله مشخص ضروری در تاریخ تحت عنوان انقلاب بورژوا-دموکراتیک را به چالش کشیده‌اند. علی‌رغم این،‌ مفهوم انقلاب بورژوا-دموکراتیک در قلب تحلیل جان میلیوس قرار دارد. 

جان میلیوس اقتصاددان یونانی است که شهرتش مربوط کتاب‌ها و مقالاتی است که در حوزه نقد اقتصاد سیاسی و مارکسیسم نوشته است. سرمایه داری، نظریه بحران و سیاست‌گذاری‌های اقتصادی محورهای عمده پژوهش‌های او هستند. از جمله کتاب‌های برجسته میلیوس می‌توان به «خاستگاه‌های سرمایه‌داری به عنوان یک نظام اجتماعی» (۲۰۱۸) اشاره کرد.

Ad placeholder

چرا انقلاب یونان در رومانی کلید خورد؟

در سال ۱۸۲۱ در یونان چه اتفاقی رخ داد؟‌ این آغاز یک انقلاب جدایی‌طلبانه علیه امپراطوری عثمانی بودند که از زمان فتح قسطنطنیه در قرن پانزدهم جغرافیای یونان را تحت سیطره و سلطه خود داشت. جنگ انقلابی در ماه فوریه ۱۸۲۱ آغاز شد و ۸ سال و ۶ ماه و ۳ هفته به طول انجامید. خاستگاه نزدیک انقلاب اما به هفت سال قبل از آن برمی گردد، زمانی که سه تاجر یونانی در اوسا یک انجمن مخفی را بنیان گذاشتند: جامعه دوستان (Filiki Eteria).

انقلاب اما نه در خود یونان که در جغرافیایی کلید خورد که حالا رومانی نامیده می‌شود. درون مرزهای رومانی امروز بود که ساندر ایپسیلانتیس رهبر این انجمن اعلامیه انقلاب یونان را صادر کرد. میلیوس می‌گوید این واقعیتی است که تاریخ‌نگاری مدرن یونان از مواجهه با آن طفره می رود. رمز و راز شعله‌ور شدن انقلاب یونان در رومانی در چه بود؟

در روایت ملی‌گرایه، این امر معنایی جز وجود ابهام در حدود جغرافیایی ملت یونان در آغاز قرن نوزدهم ندارد. در دهه‌های اول قرن نوزدهم، شارحان جنبش روشنگری یونان که به نوعی پیشروان ملی‌گرایی یونانی بودند، معتقد بودند که حدود یونانی بودن را می‌توان برحسب مناطق سکونت ارتدوکس‌های مسیحی امپراطوری عثمانی تعریف کرد. این عقیده که هرجا در امپراطوری عثمانی مسیحی وجود دارد آنجا یونان است، کم و بیش تا نیمه قرن نوزدهم رواج داشت تا اینکه دیگر جنبش‌های ملی‌گرایانه مسیحی غیریونانی در این منطقه ظهور پیدا کردند.

دولت یونان بر حسب این ایده توسعه‌طلبانه یونان بزرگ زاده شد. و استراتژی آن در دهه نخست توسعه مرزها در بالکان و در امتداد دریای سیاه بود. یک جزء برسازنده این باور، این اعتقاد بود که مردمان یونانی در زمان باستان در این مناطق زندگی می‌کردند. این گرایش توسعه طلبانه و توتالیتر دورنمادگار در ملی‌گرایی یونانی به رانه‌ای برای همگسان ‌سازی و استعماری جمعیت‌ها بدل شد. 

Ad placeholder

زایش یک ملی‌گرایی توسعه‌طلبانه و استعماری

انقلاب یونان به برپایی نخستین آپارتوس جمهوری‌ را در یونان منجر شد. و این کم و بیش همزمان با دریافت نخستین وام‌های بین‌الملی در ۱۸۲۵ است، پس از آنکه ارزیابی بازارهای مالی بین‌المللی این بود که دولت تازه‌تاسیس در این کشور ماندگار خواهد بود. 

فاز دشوار انقلاب پس از آن آغاز شد که نیروهای مصری متحد سلطان عثمانی در ۱۸۲۵ به یونان حمله کردند. قدرت‌های بزرگ مثل فرانسه، روسیه و بریتانیا خیلی زود هم به شکل دیپلماتیک و هم به شکل نظامی به نفع استقلال‌طلبان یونانی مداخله کردند. پروتکل سن‌پترزبورگ ۱۸۲۶ و پروتکل لندن در ۱۸۳۰ گام‌های بزرگی در جهت تثبیت دولت یونان بود. این پروتوکل‌ها استقلال یونان را به رسمیت شناختند و خواستار پایان دادن به خصومت‌ها علیه آن شدند.

جلد کتاب «ناسیونالیسم به مثابه مطالبه دولت: انقلاب یونان ۱۸۲۱ و شکل‌گیری یونان مدرن» نوشته جان میلیوس – انتشارات بریل ۲۰۲۳

دولت مدرن بورژوایی در یونان اما به شکلی ترک خورده و با تنش و شکاف زاده شد: این شکاف‌ها به دو جنگ داخلی و تشکیل سه حزب عمده منجر شد که دست‌کم برای سه دهه قدرت سیاسی را این کشور در انحصار خود داشتند. مضمون این تنش‌های برسازنده به نقل از میلیوس عبارت بودند از:‌ فرم قانون اساسی و دولت،‌پخصلت فدرال یا متمرکز آن، نقش و جایگاه نظامی‌ها و غیرنظامی‌ها در دستگاه دولت، شکل نظام انتخابی و حدود آزادی‌های فردی.

به دلیل این شکاف‌های داخلی و نظر به شرایط بین‌المللی، روح مشروطیت بر دم و دستگاه جمهوری برآمده از انقلاب غالب شد و ملی‌گرایی به عنوان عنصر وحدت بخش میان جریان و گروه‌های سیاسی رواج به صحنه آمد. ملت مدرن یونان محصول همین ملی‌گرایی بود و نه برعکس. 

این در واقع این یک نتیجه‌گیری روشن کتاب میلیوس است: ملی‌گرایی ملت‌ را می‌سازد و نه ملت‌ ملی‌گرایی را. مضاف بر آن، خصلت و محتوای ملی‌گرایی نه فقط معرف یک ایدئولوژی بلکه برآمده از فرایند اجتماعی سیاسی شدن توده‌هاست.

کتاب میلیوس نشان می‌دهد که چگونه ملی‌گرایی توده‌ها را به خط مقدم سیاسی آورد، توده‌هایی که سپس دولت سرمایه‌داری آن‌ها را در مقام «مردم حاکم (sovereign)» درون دستگاه‌ خود ادغام کرد. ملی‌گرایی مبنایی فراهم کرد برای بسط و گسترش بازپیوندخواهی یا الحاق‌جویی ( irredentism) [خواست بازستانی یا اشغال دوباره قلمرویی که سرزمین از دست‌رفته مادری پنداشته می‌شود]. در واقع، ملی‌گرایی ابزاری بود برای جذب و ادغام مردم درون استراتژی‌های توسعه طلبانه-امپریالیستی طبقات حاکم.

میلیوس تاکید می‌کند که شکل‌گرایی دولت مدرن یونان در زمینه‌ای رخ داد که سرمایه‌داری از پیش به عنوان شیوه تولید غالب خود را تحمیل کرده بود. ملی‌گرایی یونانی، به ویژه در مناطق مشهور به یونان جنوبی و جزایر همچین در زمینه وحدت ایدئولوژیک، اجتماعی و اقتصادی جمعیت‌ها و مناطق مسیحی از نیمه دوم قرن هجدهم به بعد رخ داد. این وحدت را باید در نسبت با توسعه سریع روابط سرمایه‌دارانه و شبکه‌های تجاری آن فهمید. تا نیمه قرن نوزدهم، یونانی‌ها ۵۰ درصد تولید صنعتی امپراطوری عثمانی و ۵۰ درصد تجارت خارجی آن را در کنترل گرفته بودند. یونانی‌های تازه سرمایه‌دار به عنوان سفیران و منادیان توسعه‌طلبی جغرافیایی و فرهنگی دولت یونانی عمل کردند. 

طی این فرایند اقتصادی-مذهبی، ارتباط و پیوند میان مناطق روستایی و شهری برقرار شد و به طور کلی تری نوعی همگن‌سازی استعماری زبان و فرهنگ رخ داد. مقام‌های یونانی ماموریت تاریخی خود را «وظیفه مهم و مقدس متمدن‌سازی شرق» تعریف کردند. و تحقق این ماموریت مستلزم اشکال جدیدی از سلطه از جمله سلطه نژادی بود. قتل‌عام هزاران مرد و زن و کودک مسلمان و یهودی در سپتامبر ۱۸۲۱ در جریان محاصره تریپولی یک نمونه گویاست. این یک واقعه منحصر به فرد و استثنائی نبود و انقلابی های یونان هرجا را که تسخیر کردند نتیجه قتل‌عام غیر مسیحیان بود.

خلاصه کنیم:
دولت بورژوایی یونان همگام با بسط روابط سرمایه‌دارانه، با توسعه‌طلبی جغرافیایی، همگن‌سازی فرهنگی و خشونت نژادی زاده شد، و میانجی این فرایند‌ها نوعی ایدئولوژی ملی‌گرا بود. باید اضافه کرد که این تجربه یونانی را می‌توان معرف الگوی عام دولت‌-ملت سازی بورژوایی در دو قرن گذشته دانست.