[گوینده یک] شنونده رادیو زمانه هستید از آمستردام
[موسیقی]
[آرش] سگ های راهنما توی حوزه های مختلف
به آدم ها کمک می کنن
توی حوزه های امنیتی
نجات و امداد
و یه حوزه بسیار مهمی که
امروزه سگ های راهنما توش فعالن
کمک رسانی به انسان های معلوله
انسانهایی که نیازمندن در یک حوزه مشخصی
اون سگ کمک دستشون باشه
سگ راهنمایی که امروز میخوایم بهش بپردازیم
یه سگ راهنمای نابینایانه
سگ های راهنما چه شکلی اند؟
چجوری میتونیم تشخیصشون بدیم؟
و باید باهاشون چگونه برخورد کنیم؟
سگهای راهنما یک لباسی به تن دارن که یک دسته داره
وقتی اون دسته به دست کسیه
اون سگ در حال انجام یک کاریه
پس در نتیجه سعی کنیم با سگهای راهنما
چشم تو چشم نشیم
چون حواسشون رو پرت میکنیم
و زندگی اون آدمی که به اون سگ اعتماد کرده رو
مواجه می کنیم با یه خطر
سگهای راهنما خیلی بامزه اند
پس یه وقت هوس نکنید که بخواید نازشون کنید
یا فکر نکنید که باید اجازه بگیرید که
این کار رو بکنید کلا این کار رو نباید بکنید
به سگ های راهنما پیشنهاد هیچ غذایی ندین
تک تک این موارد شاید سبب این بشه که
اون حواسش پرت بشه
خیلی کوشیده شده تا یک سگ راهنما
متمرکز متوجه کاری باشه که میکنه
من توی این جلسه با سگ راهنمای خودم
توی شهر دارم میگردم و میخوام شما رو
مواجه کنم با یک دنیایی که
شاید براتون جدید باشه
با من باشین توی این برنامه
و توی منهتن نیویورک قدری قدم بزنیم
[موسیقی]
خب امروز میخوایم قصه من، آرش
و تورتیا رو بشنویم سگ راهنمای من که
حول و حوش شش ساله داره با من زندگی میکنه
تورتیا همه کارش رو با
فرامینی که از پیش بهش یاد دادن انجام میده
یعنی یه سری کلمه است و یه سری جمله
که وقتی من از اونها استفاده کنم
اون کار رو انجام میده
پیر هم به معنی پشت زانو
یک فرمان نظامیه
و وقتی من این کار رو می کنم و میگم
و میزنم دقیقا کنار زانوم
اون میاد کنار من وایمیسته و من راحت میتونم لیشش کنم
بعد حالا یه هارنسی داره تورتیا
که به قول خودمون بهش میگیم عنان
که از دو بدنه چرمی سبک
و یک پلاستیک سبک درست شده
اون رو من تن تورتیا می کنم
خودش آماده میشه سرش رو می کنه توی اون حفره
و من از زیر قفلش رو میبندم
این بدنه سبک به من کمک میکنه که خیلی راحت
از دسته ای که به تورتیا وصله رو بگیرم
از این به بعد خیلی قصه راحته دیگه برام
صد و یک سال از اولین باری که یک سگ راهنما رو
تربیت کردند تا یک نابینا
با اون حرکت کنه
داره میگذره ۱۹۲۳
پس از جنگ جهانی اول
وقتی سربازان آلمانی نابینا شدن
آلمانیها به این فکر افتادند که
چگونه شرایطی رو فراهم بیاریم
که سگهای راهنما بتونن اونها رو هدایت کنن
که هر روز ساعت هفت و نیم پا میشم…
به تورتیا غذا میدم
و طبق برنامه روزانه ای که تورتیا داره
باید اون رو ببرم دستشویی
زندگی سگ های راهنما به این شکله که
اونها یک برنامه از پیش مشخص شده ای رو دنبال میکنن
تورتیا هولت
چگونه آموزش داده شدن و چگونه
به این مرحله رسیدن که
ما اینقدر بهشون اعتماد میکنیم
که با چشمان بسته دنبالشون بریم
خب واقعا یک تبحر در آموزشه
و چگونه این حیوانات اهلی شدن
[موسیقی]
طبقه ای که من زندگی می کنم
چند تا در آسانسور داره
و برای من خیلی سخته که تشخیص بدم
کدوم در باز میشه البته یه بوقی میزنه
ولی خب تورتیا خودش به محض اینکه دری که باز میشه
میره اونجا وایمیسته و من رو متوجه میکنه
که من میتونم از طریق این آسانسور به طبقه های پایین برم
خیلی هم آرومه توی آسانسور کنار من وایمیسته و
افراد دیگه ای که توی آسانسور هستن
…احساس آرامش میکنن و خیلی هم
سگ های راهنما چیکار میکنن؟
اول اینکه با موانع که روبرو میشن
سعی میکنن اون کسی که
دارن هدایتش میکنن رو از اون موانع بگذرونن
وقتی به پله میرسن
می ایستن و به این شکل
اون فرد نابینا متوجه پله میشه
تعیین شده برای دستشویی سگ ها…
تورتیا رو میاریم و
لباسش رو از تنش درمیاریم و ازش میخوایم که
همینجا فقط دستشویی کنه
تورتیا دو یور بیزینس
تورتیا هم به محض این که این جمله رو میشنوه
شروع میکنه به دستشویی کردن
[انگلیسی]
من هم مثل یه آدمی که همیشه یه بچه ای همراهشه و
پوشک باید داشته باشه یه سری پلاستیک دارم
که وقتی تورتیا توی ساعت مقررش دستشویی میکنه
بهم آموزش دادن که چه جوری برش دارم
خیلی این قصه جالبی داره
وقتی که تورتیا پشتش کمی خم میشه
من میش– میدونم که کار دو رو میکنه
وقتی که پشتش صافه
من متوجه میشم که شماره یک رو انجام میده
یعنی از این طریق میتونم پام رو
به سمت جایی که دستشویی کرده
هدف گذاری کنم
و بتونم راحت به عنوان یه آدم نابینا
دسشا– دستشویی تورتیا رو بردارم و این اون امکانی که
تورتیا بتونه توی خیابون دستشویی کنه
و من نفهمم رو از بین میره
مثل اکثر روزهای پاییزی نیویورک
یه نم بارونی هم داره میاد و
خب تورتیا هم با اینکه یه سگ راهنماست
ولی خلق و خوهای خودش رو داره
و بارون خیلی خوشش نمیاد
خب حالا یه سطل آشغالی دم خونه ماست که
ما میریم تا دستشویی تورتیا رو اونجا هميشه بندازیم
و بعد راهی دانشگاه شیم
تورتیا کام
[موسیقی]
خب حالا قصه ما آغاز میشه
تورتیا طبق عادتش میخواد برگرده توی خونه ولی
[انگلیسی]
تورتیا تشخیص نمیده که
چراغ قرمزه یا سبزه
به قولی اونی که تشخیص میده
منم به عنوان یک نابینا
و کاری که باید بکنم اینه که به ترافیک گوش بدم
یا از اپلیکیشن های مختلف استفاده کنم که
اونها میتونه به من راهنمایی بده که
معمولاً از لابرادور رتریور و ژرمن شپرد
از این سه نوع سگ که خیلی خلق و خوی
اجتماعی دارن و در ضمن علاقه مندن به غذا
که آموزش پذیر میشن استفاده میشه
برای سگ های راهنمای نابینایان
با اینکه مردم نیویورک
بارها و بارها سگ راهنما دیدن
و شاید معلول ها فرصت این رو دارن که وارد جامعه بشن
[انگلیسی]
تجربه جالبی بود
ما گمشده بودیم و یه آقایی به ما کمک کرد که بریم
و جالب تر از اون اینکه
وقتی این آقا داشت من رو راهنمایی می کرد
به من میگفت این طرف بیا
یا اون طرف بیا یا برو اون طرف
برای نابینا این طرف اون طرف
راستش رو بخواین معنا نداره
یعنی من متوجه نمیشم این طرف کجاست
از جمله این… کمک هایی که میشه و
به من کمکی هم نمیکنه
مثلا مواظب باشه
مواظب باش
من نمیدونم واقعا باید مراقب چی باشم؟
امروز شنبه صبحه و
خیلی خیابون های خلوتیه اینجا
ما راحت داریم از میون خیلی از موانع
احتمالا رد میشیم که من اصلا متوجه نمیشم
و تورتیا میره
یکی از توصیفاتی که
دوستهای من میکنن اینه که
وقتی توی خیابون های شلوغ من راه میرم
حجمی از مردم
همه یه دفعه کنار میرن
تا من با تورتیا بتونم راحت رد بشم
همونطور که قبلا هم گفتم
خیلی معمول نیست کسی چشم تو چشم تورتیا بشه
[انگلیسی]
وقتی تورتیا یه چیز خیلی خوبی به من میگه من ازش
در واقع من تشکر میکنم بهش غذا میدم
تمام سیستم آموزشی تورتیا بر اساس تشویقیه است
خب ما به یه چهار راه میرسیم
وقتی به یه چهار راه میرسیم همون جاهای
زرد برجسته که معمولاً
اول هر خیابونی هست تورتیا همونجا وایمیسه
من به ترافیک گوش می کنم
و وقتی که ترافیک
از جلوی من رد نمیشه یعنی مسیر من بازه
راه دیگه ای هم وجود داره البته
سر خیابونها
معموله که یه سری… دکمه های
هشدار هست که من میتونم
اونها رو فشار بدم
و از طریق صدای اون بتونم رد بشم
[انگلیسی]
پیدا کردن این دکمه ها
خودش داستانیه
ولی… وقتی شما نابینا میشین
در واقع نشانه ای هم وجود نداره
که نابینایی شما رو تصویب کنه
بگه که آره شما نابینایید حالا مردم هم همه میفهمند
اگه عصا دستتونه خب مشخصا جامعه متوجه شما هم هست
[انگلیسی]
من صدای قطاری این بوق رو که میشنوم
متوجه میشم که
میتونم از اون خیابان امن رد بشم
و کسی قرار نیست که جلوی راه من رو ببنده
[موسیقی]
تورتیا سگ خیلی مهربونیه
واقعا تاثیرش توی زندگی من… چشمگیره
سرعت زندگی من رو تغییر داده و
من به عنوان یه آدمی که
توی دهه– اواخر دهه ۲۰ زندگی
نابینا شدم و تازه یاد گرفتم با عصای سفید کار کنم
خیلی همه چیز میتونست برای من سخت باشه
و… پیچیده ولی خب
تورتیا خیلی زندگیم رو راحتتر کرد
و کمک کرده که خب من همه جا برم
طبق قوانین امریکا و حالا اروپا رو که مطمئنم
اینه که من میتونم هر جا که دلم خواست با تورتیا برم
سوار هواپیما بشم دکتر برم
رستوران برم و… کسی نمیتونه که
به من بگه که تو باید از این سگ راهنما دور بشی
در واقع سگ راهنما مثل یه عصائه برای من
و کسی نمیتونه از یک نابینا عصاش رو بگیره
به همین جهت هم کسی
قانونا اجازه نداره که
بین من و تورتیا فاصله بندازه
حتی وقتی میخوام توی فرودگاه ار گیت امنیتی رد بشم
تورتیا اول میشینه من رد میشم
بعد دنبال من میاد
یعنی فاصله ما در دورترین حالت ممکن
قد قلاده تورتیا و دسته چرمیشه
[انگلیسی]
کارهایی که به من آموزش داده شد
وقتی که با تورتیا توی مدرسه بودم
یعنی تورتیا که بعد از دو سال آموزش
کاندید شد تا بتونه راهنمای آدم نابینا بشه
زمان اون رسید که
تازه من برم آموزش ببینم
و من و تورتیا به مدت ۱۴ روز
در کنار هم بودیم
به ما یه اتاقی رو دادن
چند روز اول من اصلا تورتیا رو ندیده بودم
یه سری آموزش های اولیه رو به من دادن
و بهم یاد دادن که اصلا سگ راهنما
بر اساس نظم و قاعده ای که وجود داره
تونسته به اینجا برسه و من هم باید این نظم و قاعده رو
دنبال کنم به موقع دستشویی ببرمش
که توی مسیر یه وقت نخواد بایسته
به موقع بهش آب بدم به موقع بهش غذا بدم
و بهش رسیدگی کنم مثل یک فرزند
خب ما دیگه رسیدیم خونه
و معمولا تورتیا این لحظه خیلی هیجانیه
با سرعت بیشتری هم میاد
گود گرل
خب حالا دیگه میریم خونه و
من تورتیا رو شونه میکنم و
باهاش یک کم بازی میکنم و میرم سراغ کارهام
زندگی با یه سگ راهنما
سرعت عجیبی پیدا میکنه
و خیلی راحت تر میشه
[موسیقی]
[گوینده دو] زمانه
[گوینده سه] برای هر زمان
[گوینده چهار] برای هر سلیقه
[موسیقی]
04 March 2024