بیلی زنگیوا، متولد ۱۹۷۳ مالاوی، در سال‌های دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در زیمباوه و بوتساوانا زندگی کرد. پدرش مهندسی بود که کمک کرد تا سیستم‌های برق در آفریقای جنوبی ساخته شوند و خانوادۀ او همواره در حال نقل‌مکان بود. او اکنون در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی کار و زندگی می‌کند؛ او کلاژهایی از تکه‌های دست‌دوز ابریشم خام می‌دوزد که تصویرگر تجربه‌های زیسته‌اش به‌مثابه زن هستند. این کمپوزیسیون‌های فیگوراتیو در تلاش برای به چالش کشیدن کلیشه‌های تاریخی، شی‌انگاری و استثمار فرم زنانۀ سیاه، به واکاوی هویت متقاطع معاصر می‌پردازد. او که کارش را با صنعت مد و تبلیغات شروع کرده است، پارچه را برای ترسیم تجربه‌های شخصی و جهانی از طریق فضاهای داخلی خانگی، چشم‌اندازهای شهری و پرتره‌نگاری به کار می‌گیرد. زنگیوا از جمله در نمایشگاه‌های «صحبت تنانه: فمینیسم، سکسوالیته و بدن در کار شش هنرمند زن آفریقایی» (۲۰۱۵)، «قدرت نرم» (۲۰۱۹-۲۰۱۸)، «بیلی زنگیوا: اولین تارهای نساجی» (۲۰۲۲) شرکت کرده است.

اولین کارهای او گلدوزی روی تکه‌پارچه‌ها بود، با ترسیم صحنه‌های گیاهی و حیواناتی که از بوتسوانا در خاطرش مانده بود، جایی که هنرمند بزرگ شد. اما طولی نکشید که بیلی با تمرکز روی تجربۀ زنانگی در شهر ژوهانسبورگ و روابط شخصی خودش به خلق فضاهای شهری روی آورد. این کارها تجربۀ او را از نگاه مردانه کاوید و بیلی را به این سمت هدایت کرد که با نگاه انتقادی‌تری در این مورد فکر کند که زنان چه نگاهی به خودشان دارند و چگونه می‌توان از طریق خودنگاری نگاه زنانه را ترسیم کرد.

«حالا/ تو اینجایی/ غریب‌تر از آنی که بتوانی در خانه باشی/ خارجی‌تر از آنی که بتوانی این جا باشی/ و هیچوقت نه آن‌قدری که بتوانی هر دو جا باشی.»[۱]

«کسی هشدارتان نداد/ زنانی که پای دویدنشان را بریدید/ دخترانی به دنیا می‌آورند/ که بال پرواز دارند.»

بعد از تولد پسرش، زنگیوا به سراغ فضاهای داخلی خانگی معروفش رفت تا تحول نگاهش را از خودکاوی و زنانگی به مادرانگی و خانه بکاود. زنگیوا که غالباً به صحنه‌ها یا تجربه‌های زندگی روزمره ارجاع می‌دهد، می‌گوید علاقمند است کار زنان را به تصویر بکشد که جامعه را می‌گردانند، اما اغلب اوقات این کار زنان مورد غفلت واقع می‌شود، کم‌ارج شمرده می‌شود یا به آن بی‌اعتنایی می‌شود. او این نگاه خود را «فمینیسم روزمره» می‌نامد که می‌توان نسخۀ معاصری از «امر شخصی امر سیاسی» شمرد.

«تو آمینِ مادرت هستی/ بر تمامی نیایش‌هایش/ تو آرامش روح لرزنش هستی.

او جمع می‌کند شادی‌ات را/ می‌کِشدش بر پوستش/ تا خود رفته‌رفته نورانی شود.»

«ببخش مادرت را/ بابت همۀ آن معجزه‌هایی که نتوانست بکند.»

زنگیوا مدرک کارشناسی هنرهای زیبا را در سال ۱۹۹۵ از دانشگاه رودز گراهامستون در آفریقای جنوبی گرفت. او نمایشگاه‌هایی در انگلستان، آمریکا، کرۀ جنوبی، پاریس، آفریقای جنوبی برگزار کرده است. از جمله نمایشگاه‌های گروهی که زنگیوا در آنها شرکت داشته تارهای روایت: هنر بافت امروز در مرکز هنرهای مودی هیوستن تگزاس (۲۰۲۳)، خودت را فاش کن (کوئیر): مانیفست‌های فمینیستی از زمان مبارزه در راه حق رأی زنان در خانۀ هنرمندان بتانین برلین (۲۰۲۲) و چندین نمایشگاه گروهی دیگر در سوئیس، نیویورک، فرانسه، دانمارک، یونان، نروژ، مراکش، آفریقای جنوبی، اسپانیا و هلند است.

زنگیوا کلاژهایی از تکه‌های دست‌دوز ابریشم خام می‌دوزد که تصویرگر تجربه‌های زیسته‌اش به‌مثابه زن هستند. این کمپوزیسیون‌های فیگوراتیو در تلاش برای به چالش کشیدن کلیشه‌های تاریخی، شی‌انگاری و استثمار فرم زنانۀ سیاه، به واکاوی هویت متقاطع معاصر می‌پردازد. او که کارش را با صنعت مد و تبلیغات شروع کرده است، پارچه را برای ترسیم تجربه‌های شخصی و جهانی از طریق فضاهای داخلی خانگی، چشم‌اندازهای شهری و پرتره‌نگاری به کار می‌گیرد.

Ad placeholder

پارچه: تکنیک و محتوا

کار هنری که با منسوجات انجام می‌شود، یا به طور عمومی‌تر مصالحی که با پیشه‌وری سروکار دارد، از دیرباز زنانه محسوب شده و مورد توجه دنیای هنر معاصر قرار نگرفته است. زنگیوا قبول دارد که کارش زنانه است. همچنین می‌پذیرد به جامعۀ بزرگ‌تر هنرمندانی تعلق دارد که از همین مصالح و تکنیک‌ها برای انتقاد از مردسالاری سرمایه‌دارانه استفاده می‌کنند. از نظر «پیشه‌های» زنانۀ سنتی می‌توانند در دوری زنان از خانه، در خلق فضایی امن برای زنانی که مشکلات خانوادگی دارند و بیان سرگذشت شخصی نقش داشته باشند.

«خیلی راه‌ها هست که خودت را دوست بداری/ بی‌آن‌که برای مردی به دو نیم شوی.

این را حتی مادرت هم فراموش کرد به خودش یاد دهد.»

«مادر گیتی پیش از خلق تو/ دستانش را شست/ و گفت/ «این وقت می‌برد.»/ و عمرش را وقف آن کرد.»

اما پارچه فقط مدیوم کاری بیلی زنگیوا نیست، بلکه از جهاتی پیام اوست. کار مادر بیلی سوزن‌دوزی بود و بیلی با تکه‌های دورریز ابریشم صحنه‌ها را کلاژ می‌کند. برخی از این صحنه‌ها گیاهی هستند: چشم‌اندازهای پرشاخ‌وبرگ سبز از دوران کودکی‌اش در بوتسوانا؛ برخی دیگر خانگی یا خانوادگی هستند، مثلاً پسرش که از نگاه مادری مراقب به تصویر کشیده شده است. همگی از این جنبه سیاسی‌اند که جایگاه زن سیاهپوست را در دنیا از نو تعریف می‌کنند. او معتقد است باید کلیشۀ زن سیاهپوست بینوا را شکست و او را در حین مادری، استراحت، تفریح و کارهای روزمره در خانه و بیرون از خانه به تصویر کشید.

«همواره قدرتمندتر خواهد شد/ زن تنها/ در تکاپوی یافتن بخش‌هایی از خودش/ که هیچ‌گاه نمی‌دانسته وجود داشته‌اند.»

«همواره از خود پرسیده‌ام/ چگونه است زنانی که جنگ حمل می‌کنند/ درون استخوان‌هاشان/ هم‌چنان گل می‌رویانند/ میان دندان‌هاشان.»

«به دخترم خواهم آموخت/ چطور شب‌ها شیر باشد/ و صبح‌ها کبوتر.

خواهم آموختش که مهربان باشد با خودش/ و آوازخوانان بازگرداند خودش را به عشق/ با شعر، با رقص، با چای/ با سکوت و انزوا.»

https://twitter.com/OfBaang44902/status/1752981597333156126

«گاهی شعرها/ در هیئت معشوقی/ از راه می‌رسند.»

در مقایسه با درد و رنجی که معمولاً با تصاویر بدن سیاهپوستان تداعی می‌شود و عنوان تروما پورن[۲] گرفته است، کار زنگیوا یادآور لطافت و لذتی است که می‌توان در امور ساده و روزمرۀ زندگی سیاهپوستان، از کودک و زن و مرد، و زندگی آنان در کنار دیگران مشاهده کرد.

زنگیوا می‌گوید علاقمند است کار زنان را به تصویر بکشد که جامعه را می‌گردانند، اما اغلب اوقات این کار زنان مورد غفلت واقع می‌شود، کم‌ارج شمرده می‌شود یا به آن بی‌اعتنایی می‌شود. او این نگاه خود را «فمینیسم روزمره» می‌نامد که می‌توان نسخۀ معاصری از «امر شخصی امر سیاسی» شمرد.

مقصود از «تروما پورن» ساخت محتوای خشن گرافیکی از ترومای دیگران و اشتراک آن در رسانه‌های اجتماعی است. این اشتراک محتوای گرافیکی به تجاری‌سازی یا حتی کالایی‌سازی تروما در ازای سود یا سرگرمی می‌انجامد. از نظر سیاهپوستان این نوع ترومافروشی لینچ‌ مدرن است. لینچ [زجرکش کردن بدون محاکمه] به منظور ترور، تحقیر و اعمال درد و رنج بر بدن سیاهان صورت می‌گرفت. خشونت پلیس یا نژادپرستان و اشتراک ویدئوهای وایرال آن در رسانه‌ها از نظر سیاهپوستان تداوم همان سنت است. زنگیوا، برعکس، قصد دارد با تصویر زندگی روزمره که می‌تواند لحظاتی از استراحت، تفریح، گشت‌وگذار و تمدد اعصاب باشد، این کلیشه را بشکند، چون به قول خودش «دیگری»‌سازی برمبنای نژاد، رنگ پوست، جنسیت، مذهب انسان‌زدایی از اوست.

«او همیشه گلی وحشی بود- حتی غمش، چون آب، کمکش کرد که رشد کند.»

«از پدرت پرسیدی/ نام خود را چگونه باید تلفظ کنی.

پدرت گفت اگر نمی‌توانند نامت را تلفظ کنند/ باید خودشان تلاش کنند؛

تو نباید ساده‌اش کنی/ نباید جادویش را از آن بگیری/ نباید از آن شرمنده باشی.»

«دریا را دادی به زنی و خیال کردی/ غرق خواهد شد.

و زن اَلَک کرد دریا و از آن شِکَر گرفت.

معجزه!»

آنچه در اغلب کارهای هنری بیلی برجسته است، ناتمامی تابلوهای ابریشمی است که همچون ابریشم به امضای او هم تبدیل شده است. خودش دربارۀ «درس شنا» می‌گوید:

قرار بود در گوشۀ بالای راست مربی شنا و سمت چپ این کار خودم را روی صندلی هم کار بکنم. بعد متوجه شدم این کار فرصتی است برای خودم تا این لحظه را بیان کنم: لحظه‌ای که پسرم به تنهایی باید راهش را در میان این آب‌ها پیدا کند.

تکه‌پارچه‌ها در زمینۀ این برش‌ها، کاستی‌ها و حاشیه‌های بی‌قاعده گرد هم آمده‌اند و تصویری ناتمام ساخته‌اند؛ این ناتمامی دو چهره دارد: بازنمایی کاستی‌ها، خدشه‌ها، زخم‌های درونی، خطاهای گذشته یا چشم‌اندازی از آینده معلق. بخیه‌های ظریفی که دیده نمی‌شوند جایگزین کار روزانۀ مادرانه شده‌اند، کلاژها تکه‌های روز هستند و نقص هندسی برخی از کلاژها استعاره‌ای است از کارها، روابط، احساسات روزمره‌ای که ناتمام مانده‌اند؛

«معشوقت شتابان ترکت کرد/ و گذاشتت با نشانه‌های خستگی بر پوستت./ تصمیم گرفته‌ای جای صبحانه/ دیروزت را بخوری.

می‌بینمت که خاطراتت را جمع می‌کنی/ مانند هیزم، گرم می‌کنی خودت را/ برای یک شب غریبانۀ دیگر.»

«دختران نباید به ارث برند/ سکوت مادران‌شان را.»

یکی دیگر از مضامین کلاژهای ابریشمی بیلی روایت استقلال زنان است که پشتوانۀ بسیاری از کارهای اوست. بیلی در مصاحبه‌ای گفته است:

در مالاوی، نقش‌های جنسیتی سنتی‌اند. زن‌ها در خانه می‌مانند و به بچه‌ها می‌رسند، در حالی که مردها سر کار می‌روند و پول درمی‌آورند. پدرم رفتاری متفاوت با برادرهایم با من داشت و این خوب نبود. این بذر را در وجود من کاشت که نوعی آزادی و توانمندی شخصی پیدا کنم. از سن پایین می‌دانستم در ساختاری که پسرها را ترجیح می‌دهد، مراقب خودم باشم.

مادر زنگیوا بود که کمکش کرد امکانات زنان را تصور کند. مادر که خودش زادۀ روستایی کوچک در ساختار سرکوبگر آفریقای جنوبی بود تصمیم گرفت زنگیوا را در بوتساوانا بزرگ کند و او را از ترومای آپارتاید نجات دهد و او را به این سمت هدایت کند که درس بخواند. زنگیوا می‌گوید:

بوتسوانا کشوری بود از نظر سیاسی آزاد با زنانی قدرتمند در مجلس، زنانی که کسب‌وکارهایی را اداره می‌کردند و رأساً بچه‌های‌شان را بزرگ می‌کردند. آنجا بود که من الگوهای زنانگی را پیدا کردم.

او شاهد بود که مادرش و سایر زنان از انجام کارهای روزمره قدرت و شفا می‌گیرند: دوزندگی، تربیت فرزندان و ساختن خانه برای خانواده‌شان. همین تلاش زنان تأثیری دیرپا روی بیلی گذاشت، تأثیری که در کار هنری‌اش نمود پیدا می‌کند:

حالا خودم این حس را تجربه می‌کنم، اینکه چقدر باید تلاش کنی تا خانه سرپا بماند، فرزندانت را بزرگ کنی؛ در مورد من پسرم که عاشق و حامی زنان خواهد بود. و در تمام این مدت باید راه‌هایی پیدا کنی تا عاقل بمانی و مراقب خودت هم باشی.

 تصاویر زنگیوا از زنان (در حالی که کودکی را به مدرسه می‌برند، در حال تدارک صبحانه نوزادی را آرام می‌کنند، در خلوت خود دوش یا آفتاب می‌گیرند) نه فقط بازنمایی ارزش کار روزمرۀ زن‌ها و ویترینی برای مراقبت از خویش است، بلکه به انسانیت زنان سیاهپوست به صورتی اذعان دارد که تخیل فرهنگی مجاز یا مقبول نمی‌شمرده است.

«”خواهر” می‌خوانی‌ام/ نه چون/ از خونَمی/ که چون/ درک می‌کنی/ آن‌گونه مصائبی را/ که هر دو تاب آورده‌ایم/ تا باز/ خود را دوست بداریم/ بار دیگر/ و/ دیگر.»

وقتی در روش تصویرسازی و همین‌طور سوژه، دقیق می‌شویم، هنر زنگیوا ذهن و چشم را با هم جلب می‌کند. کوک‌های او به سختی قابل مشاهده هستند، تکه‌پارچه‌ها گویی از جنس همان چیزی هستند که بازنمایی‌اش می‌کنند: آب و آسمان با ابریشم‌های روشن می‌درخشند، صورت‌ها با سایه‌های رنگی اکسپرسیو از چند تکه تشکیل شده‌اند. نمی‌شود فهمید چطور توانسته پیراهنی چهارخانه را از پشت گیلاس آبجو نشان بدهد. کلاژ ابریشم لطیف کاری است شاق و نیازمند ممارست. بیلی دربارۀ تکنیک کارش و ظرافت‌های آن می‌گوید:

هر کار با احساس یا تجربه‌ای شروع می‌شود. آن را در ذهنم بالا و پایین می‌کنم تا به تصویر روشنی برسم. در این مرحله عکس‌هایی جمع می‌کنم، بعد سراغ پارچه‌های ابریشم می‌روم تا ابریشم پس‌زمینه را انتخاب کنم که به نظرم به درد روایت این کار می‌خورد. بعد روی این پارچه کاغذ کاهی می‌کشم و روی کاغذ  طراحی می‌کنم. این طراحی قالب من است. کار که تمام شد، این کاغذ رشته رشته شده و ابریشم به جا مانده. هر وقت از طراحی راضی شدم، تکه‌ها را روی آن سنجاق می‌کنم و بعد می‌بُرم و تکه‌پارچه‌ها را روی ابریشم زمینه‌ای که انتخاب کرده بودم می‌دوزم. معمولاً کار چندلایه است. لایۀ اول بخش‌های مختلف کار را می‌برم و سنجاق می‌کنم. این کار که تمام شد، به سراغ لایۀ بعدی می‌روم و جزئیاتی را که به نظرم لازم است اضافه می‌کنم. آخر کار هم همۀ تکه‌ها را روی پس‌زمینه دست‌دوزی می‌کنم.

استفاده از ابریشم حاکی از حساسیت فیگورپردازی و پرتره‌سازی سیاه‌پوست است. ابریشم محکم و زیبا و همچنین ظریف و لطیف است. این متریال به کار بیلی رویکردی نرم می‌دهد. این ویژگی‌ها اغلب زنان را تداعی می‌کنند (گرما، عطوفت، لطافت) و با کنار گذاشتن این تصور که زن باید خصوصیات مردانگی را بکاود تا با جامعه همپا شود، خصوصیاتی (همچون قدرت، کفایت، نیروی مردانگی) را واژگون می‌کند که جامعه در مردان ارزش می‌نهد.

«می‌خواهم از زنانی بنویسم/ که دست‌هاشان را به هم می‌کوبند/ که آواز بلند می‌خوانند/ زنانی که/ فراری از گرمای سوزان/ در مغازه‌هاشان می‌نشینند و/ حرف این و آن را می‌زنند/ می‌خواهم از زنانی بنویسم/ که شیفتۀ رنگ‌های پرنقش و نگارند/ که یکوری پشت موتورسیکلت می‌نشینند/ زنانی که زندگی‌های آرام پرصدا دارند/ که دوره‌گردی می‌کنند در خیابان‌ها/ و غذا و تنقلات می‌فروشند/ تا شکم بچه‌هاشان را سیر کنند/ و به انگلیسی شکسته سخن می‌گویند/ مثل زنانی که صابون می‌فروشند/ یا زنانی که لباس‌های قشنگ می‌دوزند/ می‌خواهم از زنانی بنویسم/ که از شادی جیغ می‌کشند/ با دیدنت/ که می‌رقصند/ از شادی رسیدنت/ می‌خواهم از زنانی بنویسم که برایم دعا می‌خوانند/ به زبانی چنان زیبا/ که انگلیسی در برابرش سر تعظیم فرود خواهد آورد.»

هرچند زنگیوا گاهی آزرده خاطر می‌شود که او و کارش را با نژادش تعریف می‌کنند، اتفاقی که به ندرت دربارۀ هنرمند سفیدپوست یا اروپایی می‌افتد، و با اینکه چشم‌انتظار دورانی است که دیگر نیاز به عناوین کوته‌بینانه‌ای همچون هنرمند سیاهپوست یا هنرمند آفریقایی نباشد، تصدیق می‌کند که رنگ پوستش باعث شده به چشم بیاید:

با این کار که یکی از سمبلیک‌ترین کارهای من است، مرحلۀ جدیدی در کارم شروع شد. در این فیگور تنها ایستاده‌ام و حرکات دست‌ها و پاها کاملاً باز است که نشان می‌دهد این شخص کاملاً احساس امنیت می‌کند و مجبور نیست خودش را بپوشاند.

ابعاد بزرگ این تصویر زن سیاهپوست که بر فراز چشم‌انداز شهر ژوهانسبورگ برخاسته، زن بی‌وزنی را نشان می‌دهد که روی سقف ساختمانی کوتوله، پری‌وار در فضا شناور است و تعادلش را با ظرافت روی انگشتان یک پایش حفظ کرده، گویی در حال رقص باشد. این حالت زیبایی رقاص‌ها را به خاطر می‌آورد که ذهن و تن‌شان را تربیت کرده‌اند تا در کار خود مهارت یابند. در این کار هم نواری از حاشیۀ بالایی بریده شده که نظم هندسی زمینۀ صورتی را به هم زده است.

در این فیگور هم مانند دیگر فیگورهای (نیمه) لخت، بیلی با ظرافت ابریشم موفق شده ته‌رنگ‌های مختلف پوست را بازنمایی کند که در عین حال به رگ‌وپی و اندام‌های درونی فیگور پهلو می‌زنند. این تمهید به کمک هنرمند آمده تا با تداعی اندام‌های درونی فیگورها روی انسانیت آنها، از هر نژاد و رنگی، انگشت بگذارد. با این تکنیک و محتوای فمینیستی (اوج گرفتن زن سیاهپوست بر فراز شهر) ، بیلی زنگیوا قدرت درونی زن سیاهپوست را، دور از پورنوگرافی فلاکت، در فضاهای روزمره، حین کار و تفریح و خوش‌باشی به نمایش گذاشته است.

از آخرین کارهای بیلی زنگیوا، نمایشگاه انفرادی «پهنۀ رویاها» از ۱۷ نوامبر ۲۰۲۳- ۱۲ فوریۀ ۲۰۲۴ در موزۀ سایت سانتافه نیومکزیکو و «آتش آرام» از ۲۵ فوریه- ۱۳ مه ۲۰۲۳ در مرکز برایتون هنرهای معاصر این شهر برای بازدید برقرار است.

Ad placeholder

منابع:

یک، دو، سه، چهار

پانویس:

[۱]. تمام اشعار داخل گیومه نوشتۀ ایجوما اومِبینیو، موزۀ مصیبت‌ها، ترجمۀ پژمان طهرانیان، نشر اتفاق (۱۴۰۰) است. ایجوما اومِبینیو شاعر، نویسنده، فمینیست و وومنیست (womanist) نیجریه‌ای است. وجه مشترک او با بیلی زنگیوا از آنجاست که فمینیسم هر دو معطوف به قابلیت‌های زنان است.

[۲]. Trauma porn