افغانستانی‌های ایران در سال‌ها اخیر بیش از پیش رؤیت‌پذیر شده‌اند. این مسئله به‌ویژه شامل نسل‌های جدید آنان می‌شود، نسل دوم و سوم، فرزندان مهاجرانی که سال‌های پیش و پس از حمله‌ی آمریکا به ایران آمده‌اند، اکنون نوع زندگی و ظاهر شدنی خاص خود را نمایان می‌سازند. مشارکت آنان در فضاهای عمومی بیشتر شده و گاهی، البته هنوز نه‌چندان زیاد، امکان اختلاط بیشتر با هم‌نسلان ایرانی خود پیدا می‌کنند.

پیش از این حضور این نسل از افغانستانی‌ها و برخوردشان با ایرانیان هم‌نسل خود بیشتر منحصر به فضاهای آکادمیک بود که ایشان اقلیت بسیار ناچیزی از آن را تشکیل می‌دادند، ضمن آنکه غالب این جمعیت به‌قصد تحصیل موطن خود را ترک کرده بودند و از نسل‌ دوم مهاجران نبودند، زیرا امکانات تحصیل تقریباً برای هیچ‌یک از مهاجران غیرقانونی فراهم نبود.

جز اینان، در محله‌هایی که بیشتر ساکنان آن را مهاجران افغانستانی تشکیل می‌داده‌اند و امکان تلفیق ملیتی و فرهنگی با ایرانیان فراهم بود، موانع جدی محرومیت از اسناد هویتی، سد راه مراودات عمیق‌تری بین بومیان و مهاجران بوده است. امروز نیز که روستاهایی در اطراف تهران در نزدیکی ری و ورامین وجود دارند که اکثریت‌شان را مهاجران عمدتاً تازه‌از‌راه‌رسیده‌ی افغانستانی تشکیل می‌دهند، این شکل‌ از گتوهای بدون در، همچنان رفت‌وآمد جمعیتی و فرهنگی را محدود می‌کند.

آنچه بیش از همه تاکنون امکان مشاهده‌پذیری این مهاجران را فراهم کرده نیروی کار مورد استفاده‌ی آنان در مشاغلی بوده که یا به دلیل پایین‌تر بودن دستمزد یا به‌علت نقصان و فقدان سرمایه‌ی اجتماعی و فرهنگی در آن مشاغل، یا به هر ترتیب به‌خاطر طمع‌ورزی کارفرمایان، ایرانیان رغبتی به مشغول شدن در آنها نداشته‌اند.

کار مجرد و سیاه

از این رو بنا بر آمارهای رسمی که از سرشماری سال ۱۳۹۵ به‌روز نشده‌اند و شمار مهاجران افغانستانی را یک میلیون و ششصد هزار نفر بیان می‌کنند تا گفته‌های غیررسمی که گواه بر جمعیتی از ۴ تا ۷ میلیون نفر دارند، تقریباً جمعیت عظیمی که از این کشور به ایران مهاجرت کرده‌اند نیروی کاری در خالص‌ترین شکل خود را در اختیار بازار کار ایران گذاشته‌اند.

«خالص» از این رو که آنان شکلی از نیروی کار را عرضه می‌کنند که با تمام استانداردهای تاریخی فاقد هر وجه ممیزه‌ی دیگری جز امکان سودآوری خود است، بدین دلیل که هیچ‌یک از جنبه‌های دیگر آن امکان بروز پیدا نمی‌کند. در واقع کارهایی که غالب آنان در آن مشغولند، که عموماً به‌علت به‌رسمیت شناخته‌نشدن در نظام حقوقی کار، از هر سنخی که باشد و با هر درجه‌ی تخصصی، کار سیاه تلقی می‌شود، به همین علت خصلت غیررسمی پیدا می‌کند و در نتیجه آن‌کس که آن موقعیت شغلی را اشغال کرده به سکوت هرچه‌بیشتر درباره‌ی وضعیت کنونی و پیشین خود فرامی‌خواند. این سکوت اجباری نیروی کار را وامی‌دارد تا همه‌ی ویژگی‌های فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و شخصی خود را کنار بگذارد و به‌معنایی دوبرابر کار رسمی معمول کاری مجرد ارائه کند.

از طرف دیگر، نسل تازه‌ی مهاجران شیوه‌های نویی برای ظهور و مشاهده‌پذیری و برقراری پیوندهای درون‌جمعیتی و برون‌جمعیتی پیدا کرده‌اند. به‌ویژه رسانه‌های اجتماعی به آنان امکان داده تا در بسیار جلوه‌های فرهنگی و هنری از موسیقی تا هرچیز دیگر که این روزها قابلیت فراگیر شدن آنلاین را دارد، حضور خود را تثبیت کنند. علاوه بر این وجه مجازی حضور بیرونی نسل‌های خصوصاً جدیدتر مهاجران در فضاهایی که صراحتاً عنوان‌ها یا محتواهای افغانستانی را بر خود دارند، از جمله کافه‌ها و رستوران‌ها، بیشتر و بیشتر می‌شود و واکنش‌هایی هم از جانب ایرانیان برمی‌انگیزد. 

Ad placeholder

نسخه‌ی ایرانی بیگانه‌ستیزی

زمانی که در سال ۱۳۰۷ امان‌الله خان پادشاه وقت افغانستان در بازگشتش از سفر اروپا از ایران دیدار کرد، پوشش غربی همسر او و حضور دوشادوشش در کنار شاه، تعجب رضاشاه و بخشی از درباریان را برانگیخت. خاصه که در آن زمان هنوز همسر شاه در دیدارهای رسمی ظاهر که نمی‌شد هیچ، پوشش متمایزی هم از بسیاری اطرفیان محجبه نداشت. طرفه آنکه همین باعث شده بود همسر امان‌الله، ملکه ثریا، همسر عبدالحسین تیمورتاش، وزیر وقت دربار، را با ملکه‌ی ایران اشتباه بگیرد.

https://www.radiozamaneh.com/788642

امان‌الله را مدتی بعد نیروهای متحجر و سنتی از تخت سلطنت پایین کشیدند، با این حال آن دیدار و اصلاحات او در افغانستان، از جمله تأسیس مدارس دخترانه در کابل و فراهم کردن زمینه‌ی تحصیل زنان افغانستانی در اروپا، از جرقه‌هایی بود که روشنفکران نوگرای دربار با اتکای به آن موفق شدند رضاشاه را راضی به اجرای سیاست‌های تغییر لباس و دیگر اصلاحات غرب‌گرایانه‌ کنند.

از زمان عقد معاهده‌ی پاریس و پایان ادعاهای قاجاریه مبنی بر الحاق هرات به ایران تا این سفر پادشاه افغانستان به ایران، این کشور مسیری مستقل و متفاوت از سرنوشت همسایه‌ی خود پیموده است. جالب این‌که در بخش‌نامه‌ای که وزارت امور خارجه‌ی پهلوی اول برای تغییر نام کشور از «پرشیا» به «ایران» به مجامع بین‌المللی صادر کرده این سطور به چشم می‌خورد:

از نقطه نظر نژادی نیز چون مولد و منشاء نژاد آرین در ایران بوده طبیعی است که خود ما نباید از این اسم بی‌بهره بمانیم خاصه که امروزه در پاره‌ای از ممالک معظم دنیا سروصداهایی در اطراف نژاد آرین بلند شده که حاکی از عظمت نژاد و تمدن قدیم ایران است و پاره‌ای از ملل فخر میکنند که از نژاد آریائی هستند.

از آن زمان این درک از این‌همانی مرزها با نام و وحدت ملیتی ایران زمینه‌ساز جدایی این کشور از تاریخ و اشتراکات فرهنگی آن با همسایگانش شده است. به‌ویژه آنکه نفس خود این نام و زبانی که مبنای تصور یکپارچه از سرزمین بوده، تاریخاً خود ریشه در جایی بیرون از مرزهای کنونی در سرحدات شرقی داشته است. از این رو هرچه از مرزهای شرقی به داخل بیاید برچسب بیگانه خواهد خورد.

این تصور از وحدت ملیتی ایران که به‌واسطه‌ی نام و زبان فارسی تقویت شده، به‌احتمال بسیار قوی‌ترین محرکی بوده که زمینه‌ی این شکل خاص از بیگانه‌ستیزی ایرانی را فراهم کرده است. با این حال احتیاط بسیاری لازم است برای اینکه آن را با ایدئولوژی‌های نژادگرا و یا فاشیستی مرسوم از قرن بیستم تاکنون این‌همان دانست.

نوع نظام‌های حکومتی ایران چه پیش و چه پس از انقلاب، گرچه به لحاظ ملیت، مذهب و یا زبان خود را از همسایگان متمایز می‌کرده‌اند اما از تصور ملیت یکپارچه بیشتر برای تقویت و تحکیم ایده‌ی ملی ایران و سرکوب ملیت‌های ساکن در داخل مرزهای ایران بهره برده‌اند تا ادعاهای منطقه‌ای و یا کشورگشا.

پاگرفتن افغانستانی‌ستیزی بیشتر محصول نارضایتی‌های اجتماعی و اقتصادی اخیر است تا تأکید بر تمایز تاریخی تمدنی میان دو ملت. وخیم‌تر شدن اوضاع اقتصادی در ایران، از جمله بیکاری گسترده و همچنین نارضایتی‌های اجتماعی از تنش‌های درون جامعه، مثل هرجای دیگر جهان و هر زمان دیگری در تاریخ اخیر که مراودات و رفت‌وآمد بین ملت‌ها گسترش پیدا کرده، اولین بلاگردان خود را در مهاجران و به‌ویژه مهاجران غیرقانونی می‌یابد. خاصه آنکه اینجا بخش عظیمی از ملت از دخالت مستقیم برای تغییر در امورات سیاسی و اجتماعی خویش ناتوان‌اند و چه‌بسا حاکمان نیز تمایلی به بهبود وضعیت نداشته و ندارند، پس دم دستی‌ترین راه حل نشانه گرفتن نوک پیکان اتهام به‌سوی «بیگانگان» می‌شود.

https://www.radiozamaneh.com/783743

جمهوری اسلامی گرچه هرگز رسماً تن به گفتار افغانستانی‌ستیزی نداده است و گاهی نیز قوانینی در جهت تسهیل تعیین تکلیف تابعیت فرزندان حاصل از مادر ایرانی و پدر افغانستانی تصویب کرده، اما عموماً روندی خلاف این جهت پیش گرفته است و مثل بسیاری دیگر از مسائل داخلی رویکرد بلاتکلیفی را در قبال وضعیت آنان اتخاذ کرده، از جمله همین قانون بالا مصوب سال ۱۳۹۸ که سال گذشته لغو شد.

دایره‌ی واژگان مورد استفاده حکومت هم بی‌شک به تخیلات بیگانه‌ستیزانه‌ی ایرانی دامن می‌زند. مثلاً استفاده‌ی بی‌مورد از کلمه‌ی «اتباع» در خصوص مهاجران یا ابداع کلمه و موجودیت «مهمانشهر» برای مناطقی که به‌صورت سیستماتیک مهاجران در آن سکونت دارند از جمله تمهیداتی است که منجر به تداوم حضور آنان در برزخ خاکستری بدون هویت شده که این خود احتمال افزایش تمایلات بیگانه‌ستیزانه را دربردارد.

گرچه یکدستی ایدئولوژی حاکم بر نظام سیاسی ایران امکان نفوذ گرایش‌های نژادپرستانه‌ی سیستماتیک و نظام‌مند را فراهم نمی‌کند اما تمهیدات حقوقی و گفتار سیاسی آن به اشکال پراکنده‌ی این گرایش‌ها مدد می‌رساند. در آذرماه امسال کشته‌شدن جوانی در میبد یزد در پی نزاعی خیابانی و شایعات محلی درباره‌ی افغانستانی بودن ضارب، تب افغانستانی‌ستیزی را مجدداً در این استان بالا برد که منجر به حمله به مهمانشهر میبد و آتش زدن سکونت‌گاه‌های مهاجران شد. در پی این حمله مقامات محلی اطراف این منطقه را حصارکشی کردند و گفتند مسیری تازه برای آن تدبیر خواهند کرد.

پیش‌تر در دیگر شهرهای این استان و خود یزد نزد برخوردها و دیوارنوشته‌های افغانستانی‌ستیزانه خبرساز شده بود. در روزهای اخیر نیز آتش‌سوزی بیمارستان گاندی تهران باعث شد سایت روزنامه‌ی اعتماد خبری منتشر کند مبنی بر اینکه علت حریق سیگار روشن کارگری افغانستانی بوده است. اشاره‌ای بی‌توجیه به ملیت فردی که حتی هنوز روشن نیست واقعاً عامل آتش‌سوزی باشد.

سمت‌وسوی تغییرات سیاسی احتمالی آینده در ایران، با یا بدون تغییر نظم سیاسی کنونی، ممکن است منجر به دست بالا پیدا کردن گرایش‌هایی سیاسی شود که سنتاً در سیاست عمومی از سنخ راست‌گرایی تلقی می‌شوند و لاجرم محتواهایی بیگانه‌ستیز، ضدمهاجر و نژادگرا دربردارند. گشودگی هرچه بیشتر فضاهایی که امکان اختلاط اجتماعی و فرهنگی را ممکن کند و زمینه‌ای فراهم سازد تا مهاجران قانونی و غیرقانونی در ایران بتوانند با تمام ویژگی‌های خاص خود بیش از پیش نمایان شوند، شاید چاره‌ای باشد برای تضمین گوناگونی و تنوع و سلامت جامعه‌ی سیاسی آینده ایران، پیش از آنکه دیر شود و شکل تازه‌ای از فاشیسم بار دیگر بر زندگی و ذهن آحاد مردمان این قلمرو جغرافیایی حاکم شود.

Ad placeholder