در جوامع سنتی و در بیشتر طول تاریخ، دهقانان بهدرستی خود را نوع اصلی بشریت میانگاشتند، و البته اکثریت مردم جهان را تشکیل میدادند. تا اندازهای همهی مردم یا نوع بشر به طور مشخص دهقان بودند و بقیه، اقلیتهای غیر اصلی به شمار میرفتند.
دهقانان و تاریخ، اریک هابسبام [۱]
… چندهزار روستایی به ویژه از فومن و کسما به آنها پیوستند. جمعیتی انبوه در منجیل گرد آمد. آنها بر بالای تلگرافخانه پرچمهای سرخ برافراشتند و گفتند این علامت خون است. تا زمانی که به مقصودمان نرسیدهایم، دست بر نمیداریم.
سهراب یزدانی، روستاییان و مشروطیت ایران۲ [۲]
سهراب یزدانی آخرین کتابش یعنی «روستاییان ومشروطیت ایران» را با این جمله به پایان میبرد:
در میان زمینهها و علل ناتمامماندن انقلاب مشروطیت ایران، هیچ یک به اندازهی بیثمر ماندن جنبش دهقانی و برجاماندن زمینداری بزرگ اهمیت نداشت. [۳]
این جمله درواقع چکیدهی رویکرد نویسنده درمورد اهمیت دهقانان در تاریخ معاصر ایران است.
یزدانی تحت تاثیر برینگتون مور معتقد است ائتلاف میان طبقهی متوسط با اشراف زمیندار ایران را از مسیر دموکراسی منحرف کرد. برای روشنتر شدن بحث باید به طور مختصر اشارهای به نظر مور در کتاب «ریشههای اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی» داشته باشیم. مور معتقد است جوامع سنتی برای گذار به دورهی جدید فقط سه مسیر را طی کردهاند. مسیر اول به واسطهی روی کار آمدن طبقهی سرمایهدار قدرتمندی ایجاد شد که بی آنکه نیازی به ائتلاف با اشراف زمیندار داشته باشد توانست آنان را کنار بزند و ساختار فئودالی را منهدم کند. کشورهایی مثل آمریکا، فرانسه و انگلستان این مسیر را پیمودند.
مسیر دوم در کشورهایی مثل ژاپن و آلمان پیموده شد. در این کشورها طبقهی سرمایهدار جدید نتوانست اشراف و زمینداران را حذف کند پس با آنها ائتلاف کرد، لذا ساختار سنتی در درون جامعهی جدید تداوم یافت و حکومتهایی محافظهکار شکل گرفت. راه سوم نیز مسیری بود که کشورهای کمونیستی طی کردند. در این جوامع دولت عهدهدار نوسازی شد. اهمیت مسائل دهقانی در همین نکته است، چرا که از نظر یزدانی مسیر دهههای بعدی ایران برای حرکت در مسیر دموکراسی یا انحراف از آن در همین برههی تاریخی رقم میخورد. در ادامه به این پرسش میپردازیم که چرا ناکام ماندن جنبش روستاییان ایران در اواخر دورهی قاجار بر سرنوشت انقلاب مشروطه و حوادث پس از آن تاثیری اساسی داشت.
یزدانی فصل اول کتاب را با اشاره به این نکات مهم آغاز میکند که بیش از نیمی از جمعیت ۱۰ میلیون نفری ایرانیان در اوایل سدهی بیستم میلادی روستانشین بودند. الباقی شامل ۳ میلیون نفر ایلیاتی و ۲ میلیون نفر شهرنشین میشد. اقتصاد کشور وابسته به کشاورزی بود و ۸۰ الی ۹۰ درصد نیروی کار در این بخش فعالیت میکردند. درآمد دولت که از مالیاتستانی حاصل میشد، تقریباً به طور کامل بر دوش روستاییان بود.
۸۵ درصد صادرات ایران محصولاتی بود که کشاورزان تولید میکردند. آنها «به این موضوع آگاه بودند که خورد و خوراک هممیهنانشان را فراهم میآورند و جامعه به آنان وامدار است» [۴] و در عین حال میدیدند که وضعیتشان به مراتب بدتر از شهرنشینان و ایلات است. افزون بر کار کشاورزی روستایی مکلف بود خدمات دیگری برای ارباب و ماموران حکومتی انجام دهد.
«او ناچار بود از مالک و همراهان او پذیرایی کند. گاه تعداد آنها چنان بود که کمر روستاییان را میشکست… رعیت مکلف بود چند روز در سال برای ارباب بیگاری کند یا به کارهایی بپردازد که ربطی به کشت و کار زمین نداشتند… برای ساخت خانه و قلعهی اربابی بنایی میکرد، هیزم و گون فراهم میآورد، به لایروبی و تعمیر نهرها میپرداخت و برای ارباب و دولت راهسازی میکرد… رعیت سهمبر موظف بود از محصولات مزرعه هدیههایی به مالک بدهد.» [۵]
اربابان با انواع و اقسام بهانهها (پول چوب و فلک، پول بیادبی، پول هوایی، عوارض نوروزی، پول اجاق، پول شیربهای عروس و…) از روستاییان اخاذی میکردند. بخش بزرگی از حاصل کشت و کار رعایا نیز سهم ارباب شمرده میشد. علاوه بر اینها حکومت نیز مالیات سنگینی از روستاییان میگرفت. اما بیش از همه نوعی مالیات که فرع یا تفاوت عمل نامیده میشد، کمر روستاییان را خم کرده بود. این نوع مالیات هیچ ضابطه و معیاری نداشت و اغلب چند برابر مالیات اصلی بود.
نحوهی اخذ این مالیاتها بسیار غیرانسانی و خشونتآمیز و در عین حال رایج و عادی بود.
«بسیاری از اربابها ابزارهایی مانند چوب و فلک و داغ و درفش در روستای خود نگاه میداشتند. این ابزارها هنگام گرفتن بهرهی مالکانه به کار میافتادند تا بر سهم ارباب بیفزایند.» [۶]
منابع تاریخی درمورد وضعیت روستاها اندکاند ولی همین اطلاعات اندک نیز نشان میدهد بسیاری از روستاییان زیر بار این فشارها برای اخذ مالیات کشته شدهاند، بیآنکه قاتلان آنها مورد بازخواست قرار بگیرند. یزدانی مینویسد:
روستا دنیایی دورافتاده بود و زورمندان هر بلایی میخواستند بر سر رعایا میآوردند… زدن، کشتن و بردن عادت ماموران حکومت شمرده میشد. [۷]
فارغ از تمام این ستمها روستاییان رنج بزرگتری داشتند و آن حملات گاه و بیگاه ایلات بود. این حملات گاه به قدری وحشتناک و مرگبار بود که روستا به کلی خالی از جمعیت میشد و کشتزارها به چراگاه ایل مهاجم بدل میگردید. روستاییان در برابر چنین حملاتی بیدفاع بودند، نه ارباب نه حکومت از آنان در برابر این حملات محافظت نمیکردند. اربابان اغلب با سران ایلات متحد بودند و از نیروی ایلات برای فشار بیشتر بر رعایا استفاده میکردند تا اعتراضات را سرکوب کنند یا آنان را به پرداخت مالیات بیشتر مجاب نمایند. بنابراین عجیب نیست که اهالی روستاهای ایران قرنها به چنین وضعیت ظالمانهای زیر یوغ اربابان تن دادهاند. بیرون از این نظم اربابی دنیای بهتری برای آنها وجود نداشت. با این توضیحات بهتر درک میکنیم که اخبار انقلاب مشروطه که به روستا میرسید چه مقدار برای روستاییان امیدبخش بوده است.
نقد «انفعال روستاها»
برخلاف بسیاری از پژوهشگران که معتقدند روستاهای ایران در عصر قاجار در وضعیت انفعال بودهاند، سهراب یزدانی در این پژوهش مجموعهای از دادهها را بازیابی کرده است که نشان میدهد چنین قضاوتی صحیح نیست. او به طور مشخص مواضع کاتوزیان و آبراهامیان را مورد نقد قرار میدهد. کاتوزیان معتقد است مشروطیت جنبش شهرنشینان بوده و ماهیت طبقاتی برای این جنبش در نظر نمیگیرد. به باور او دهقانان در این دوره خواستهای نداشتند و به طور مستقل در جنبش شرکت نکردند. یزدانی در نقد کاتوزیان مینویسد:
این موضوع بدیهی است که مورخ باید بر پایهی سند، مدرک و منابع معتبر به بازآفرینی رویدادهای تاریخی بپردازد. اما در این بخش نوشتهی کاتوزیان حتی به یک سند، روزنامه، مذاکرات مجلس یا کتاب استناد نمیشود. [۸]
کتاب سیصد صفحهای یزدانی مملو از ارجاعاتیست که خلاف داوری کاتوزیان را نشان میدهد.
آبراهامیان در پژوهش مشترکی با فرهاد کاظمی به نتایجی درمورد جنبشهای دهقانی میرسد که از نظر یزدانی قابل نقد است. آبراهامیان معتقد است جنبش دهقانی بزرگی در قرن نوزدهم و بیستم در ایران رخ نداد، چرا که از سه شرط لازم برای ایجاد جنبشهای دهقانی فقط یکی در ایران موجود بود. اولین شرط وجود دهقانان متوسط ناراضی است که از نظر آبراهامیان در ایران بسیار کمشمار بودند. دومین شرط تکوین اقتصاد بازاری متزلزل است که به داوری آبراهامیان در ایران اساساً پا نگرفت چه رسد به اینکه متزلزل باشد یا نباشد. سومین شرط نیز ضعف دولت مرکزی است.
آبراهامیان باور دارد فقط آخرین مورد در ایران وجود داشت و فقدان دو شرط نخست را علت اصلی رخ ندادن جنبشهای دهقانی بزرگ میداند. یزدانی از چند جهت با او مخالف است. به لحاظ نظری یزدانی قائل به تفکیک طبقاتی جامعهی روستایی در شرایط پیشاسرمایهداری نیست، لذا به باور او در دورهی مورد بحث اساساً طبقهی متوسط روستایی هنوز موجودیت نیافته است، چه رسد به آنکه کمشمار یا پرشمار باشد.
دیگر آنکه یزدانی معتقد نیست همواره و همهجا لزوماً روستاییانِ طبقهی متوسط سوژهی انقلابی هستند. یزدانی در مقدمه نمونههایی از جنبشهای دهقانی در سایر نقاط جهان ذکر میکند که ذیل الگوی آبراهامیان قرار نمیگیرند. به لحاظ تاریخی نیز یزدانی گرچه با این نظر آبراهامیان موافق است که جنبش دهقانی بزرگی در ایران سدههای نوزدهم و بیستم رخ نداده است، اما این تبصره را اضافه میکند که پدیدهی جنگهای دهقانی گسترده همواره پدیدهای نادر بوده است و اعتراضات دهقانی نباید لزوماً با این معیار سنجیده شوند. دهقانان همیشه جنبشهای سیاسی بزرگی برای کسب قدرت به راه نمیاندازند، آنها به صورتهای گوناگون اعتراضشان را نشان میدهند، مثلاً امتناع از پرداخت مالیات، بستنشینی، ارسال شکایتنامه، راهپیمایی به سمت شهرها و انواع و اقسام اعتراضات که تا کنون جز در کتاب «روستاییان ومشروطیت ایران» در کمتر پژوهشی به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است.
یزدانی مقاومت دهقانان در برابر نظام بهرهکشی را به دو دستهی مقاومت انفعالی و مقاومت فعال تقسیم میکند. در شیوهی نخست که به طور روزمره و عادی همواره جریان داشت آنان آگاهانه و هدفمند در انجام کار تنبلی میکردند، چرا که میدانستند حاصل کارشان در نهایت متعلق به دیگریست. مالکان و مباشران معتقد بودند تنبلی رعیت ذاتی اوست لذا از راهکارهای خشونتآمیز برای افزایش بهرهوری استفاده میکردند.
راهکار دیگر انواع کلکهایی بود که روستاییان سوار میکردند تا بتوانند بخشی از حاصل کارشان را از آن خود کنند. اگر فرصتی پیش میآمد آنان بخشی از بذر یا محصول نهایی را میدزدیدند. راه دیگر فرار از روستا بود، به ویژه هنگامی که دیگر توان پرداخت قرضها و مالیاتهای سنگین را نداشتند. روش دیگر بستنشینی در اماکن مذهبی یا تلگرافخانهها بود. اما علاوه بر اینها گزارشهای بسیاری از شورش دهقانان علیه زمینداران بزرگ و ماموران حکومتی خبر میدهند. علیرغم فقر منابع دربارهی روستاها پژوهش یزدانی به روشنی نشان میدهد که روستاییان ایران در اعتراض به ساختار ارباب-رعیتی تحرکات بسیاری داشتند و به هیچ وجه آرام و منفعل نبودهاند.
واقعیت تلخ دیگری که در کتاب به آن پرداخته میشود این است که تقریباً هیچ یک از این اعتراضات به نفع رعایا تمام نشد. چرا که حکومتگران درواقع همان زمینداران بزرگ بودند.
«همهی خاندانهای بزرگ و اعیان و اشراف مالک زمین بودند. مالکیت زمین بند ناف اقتصادیای بود که افراد طبقهی حاکم را به یکدیگر پیوند میداد.» [۹]
دادگاه عادلی برای رسیدگی به شکایات وجود نداشت و اگر وجود داشت در اختیار روحانیون و حاکمانی بود که منافعشان با منافع زمینداران عمیقاً پیوند خورده بود. در چنین وضعیتی شکایتهای روستاییان به جایی نمیرسید. اعتراضات خارج از چارچوب رسمی نیز از جانب ماموران حکومتی یا ایلات به شدت سرکوب میشد.
بنابراین «باید تحولی ریشهای رخ میداد تا آن بساط را در هم بپیچد و طبقهی حاکم را به طور موثر ضعیف کند. تا زمانی که روابط ارباب-رعیتی بر مناسبات تولید اقتصادی سنگینی میکرد، امید نمیرفت که وضع رعیت بهبود بیابد.» [۱۰]
جنبش مشروطهخواهی امید به تغییری اساسی را در دل رعایا برانگیخت و روستاها را نیز تکان داد. با تشکیل مجلس گویی دهقانان پناهگاهی برای خود یافته بودند. سیلی از تلگرافهای دادخواهانه به پایتخت میرسید. تعداد عریضهها به قدری زیاد بود که کمیسیونی برای رسیدگی تشکیل شد و فقط در ماه نخست دو هزار و هشتصد عرضحال را مورد بررسی قرار داد. این در شرایطی بود که ارسال تلگراف اعتراضی کار دشواری بود. روستاییان ناچار بودند پولی روی هم بگذارند و به تلگرافچی بدهند تا مطلبشان ارسال شود ولی او پول را برمیداشت و تلگراف را به همان ارباب که موضوع شکایت بود نشان میداد.
شاید به همین دلایل بود که انبوهی از رعایای ستمدیده برای دادخواهی راهی تهران یا شهرهای بزرگ میشدند.
«گروههای روستایی با طبل و شیپور و گاه با پرچم و علم به سبک مراسم مذهبی وارد شهر میشدند… در یک گزارش میخوانیم که اهالی دهکدهای در آذربایجان به تبریز آمدند و به سراغ ارباب خود رفتند. او به تهدید پرداخت که میدهد ده را خراب کنند. رعایا گفتند یا خراب یا آباد، تا رفع ظلم نشود ما در آن قریه پا نخواهیم گذاشت.» [۱۱]
رابطهی رعیت و ارباب برای قرنها مبتنی بر استثمار و ظلم بی حد و حصر بود اما برههی تاریخی مشروطیت این فرصت را برای آنان فراهم کرد تا گوشههایی از این بخش تاریک را عیان نمایند. حکایت دختران قوچان یکی از بیشمار حکایات رنجآور رعایای مظلومی است که عیان شدنش در همان زمان برای بسیاری از ایرانیان تکاندهنده بود و تا ماهها در مطبوعات و مجلس پیگیری میشد. هزاران عریضهای که روستاییان برای نمایندگان مجلس نوشتهاند منبع ارزشمندی برای آگاهی از وضعیت غیر انسانی زندگی آنهاست که متاسفانه به جز معدودی چندان مورد توجه مورخان تاریخ مشروطیت ایران قرار نگرفته است. بخش بزرگی از کتاب یزدانی به بازخوانی این اسناد اختصاص دارد. این نشاندهندهی رویکرد خاص نویسنده در تاریخنگاری است. روستاییان که همواره به لحاظ جمعیت اکثریت ایرانیان را تشکیل میدادند، در تاریخنگاریهای مرسوم همواره در حاشیه بودهاند. گویی تلگرافچیهای تاریخ هرگز نخواستهاند وضعیت آنان را برای آیندگان مخابره کنند.
تحول بزرگ دیگر در این دوره تشکیل انجمنهای محلی بود. بسیاری از روستاییان شکایاتشان را به انجمنهای محلی میبردند. در خود روستاها انجمنهای بسیاری با ابتکار خود روستاییان برپا شد چرا که شهرنشینان اساساً توجهی به روستا نداشتند. مشروطهخواهان اغلب از تشکیل انجمنهای روستایی ناراضی بودند و حاکمان جدید از هر فرصتی برای تعطیلی و سرکوب انجمنهای دهات بهره گرفتند. بسیاری از انجمنهای شهری نیز مخالف انجمنهای روستایی بودند. یزدانی معتقد است منابع تاریخی عمدتاً از بیرون با انجمنهای روستایی مواجه شدهاند و به همین دلیل درمورد آنان قضاوت مثبتی نداشتهاند. یکی از معدود منابعی که از درون این انجمنها خبر میدهد مربوط به انجمن خور در منطقهی جندق و بیابانک است. درمورد فعالیتهای این انجمن میخوانیم:
انجمن هر روز صبح و عصر جلسه تشکیل میداد. هر بار در حدود صد روستایی به آنجا میآمدند و به گفتوشنود اعضا گوش میدادند. گردانندگان انجمن دربارهی محاسن مشروطیت و معایب و مفاسد استبداد برای آنها سخن میراندند. انجمن در مسائلی مانند انتخاب میراب، دشتبان، چوپان و خرمنبان دخالت میکرد، جلو پرداخت عوارضی چون سرشماری و مَراع را میگرفت و به شکایتهای روستاییان رسیدگی میکرد. [۱۲]
بازخوانی چنین روایاتی تصویری متفاوت از تاریخ مشروطیت ارائه میدهد، تصویری که مطلوب جریان اصلی تاریخنگاری مشروطه نیست و اهمیت کار یزدانی را باید در همین نکته جست. برای روشنتر شدن این بحث موضعگیری نویسندگان دو اثر مشهور را در همین مورد مرور میکنیم.
ماشاالله آجودانی در کتاب «مشروطهی ایرانی» (بخش نوزدهم) جنبش روستاییان گیلان را مترادف با غارتگری و چپاول اموال مالکان تفسیر میکند. آجودانی معتقد است نهضت دهقانان گیلانی تحت تاثیر سوسیال دموکراتها پیش میرفت، یعنی همان کسانی که به زعم آجودانی عدهای تروریست بودند. آجودانی تلاشهای سوسیال دموکراتها برای احقاق حقوق روستاییان را ایدههایی خوشخیالانه میداند و باور دارد آنان نگاهی عاریهای به مسائل ایران داشتند که از درون برداشتهای آنان از مارکسیسم سر بر میکشید. به زعم آجودانی مطرح کردن ایدههایی مانند ساعت کار حداکثر هشت ساعتی یا تقسیم اراضی میان دهقانان در آن شرایط تاریخی آب در هاون کوبیدن بود. آجودانی نگاه مثبتی به رهبران روستایی ندارد و مینویسد:
سیدجلال شهرآشوب از کیسهی چه کسی هفت سال مالالاجاره و مالیات را به رعایا میبخشید؟ و میرزا رحیم شیشهبر، چکارهی مملکت بود که در حکومت قانونی مشروطه، خودسرانه روستاییان را تحریک میکرد که سهم پیلهی اربابی و مالالاجارهی مالکان را نپردازند؟
یزدانی نگاه متفاوتی دارد. به چند نمونه اشاره میکنیم. مالکان گیلان تلگرافی به مجلس فرستاده و شکایت داشتند که چون رعایا به درستی معنای مشروطه را نفهمیدهاند، نافرمانی و سرکشی میکنند. مالکان معنای مشروطیت را دو چیز میدانستند: یکی تساوی حقوق عموم ملت و دیگری تحصیل ثروت. یزدانی تلگراف آنان را مغلطهآمیز میداند چرا که اساساً رعایا هیچ حقی به دست نیاورده بودند. آنان حتی حق رای نداشتند و در هیچ نهاد برآمده از مشروطیت نمایندهای نداشتند. ضمناً یزدانی چنین تفسیری از معنای مشروطیت را صحیح نمیداند، گرچه از کنار آن میگذرد و تعریف دقیق مدنظر خودش را ارائه نمیکند، ولی با نگاهی به کلیت کتاب میتوان دریافت که با تفسیری از مشروطیت که حاکم بر مجلس و زمینداران و هیئت حاکمه آن روزگار بود توافقی ندارد. یزدانی معتقد است نمایندگان مجلس وظیفهی خود را نگهبانی از قوانینی میدانستند که حاکم بر نظام زمینداری بود. [۱۳] او به عدهای از مشروطهخواهان اشاره میکند که با حسن نیت خواهان بهبود وضعیت روستاییان بودند اما در عین حال روستاییان را از تشکیل انجمن یا سرکشی در مقابل ارباب منع میکردند. یزدانی به تمسخر میپرسد:
پس چگونه میشد روابط حاکم بر نظام ملّاکی را دگرگون کرد و شرایط بهتری برای رعایا فراهم آورد؟ [۱۴]
اشارهی کوتاهی به نظر سیدجواد طباطبایی دربارهی انجمنها نیز جالب توجه است. طباطبایی در کتاب مبانی «نظریهی مشروطهخواهی» صفحهی ۳۸۵ مینویسد:
مداخلههای اعضای این انجمنها در زمانی که مجلس اول مشروطه هنوز در آغاز راه بود، یکی از موانع پیشرفت کارها بود. مداخلههای بیجا و بیرویهی انجمنها حُسن جریان امور و حتی نظم عمومی را مختل میکرد و در واقع، هواداران نادان، اگرنه مغرض، نظام مشروطه خود به مانع حکومت قانون و استقرار نهادهای آن تبدیل شده بودند.
طباطبایی گسترش انجمنها را به گاو هزار شاخهی استبداد تشبیه میکند و آن را تعبیر دیگری از استبداد اکثریت توکویل میداند. (بگذریم از اینکه نظر توکویل درمورد آزادی انجمنها دقیقاً برعکس تفسیر طباطبایی است). در هر صورت آنچه مطلوب طباطبایی و زمینداران عصر مشروطیت بود رخ داد و بساط انجمنها با زور و خشونت برچیده شد. یزدانی مینویسد:
هر گاه شکایتی از اربابها یا حاکمان به مجلس رسید که میگفت دهقانان از پرداخت سهم زمیندار خودداری میکنند، نمایندگان به هواداری مالکان آمدند. حتی اجازه ندادند انجمنهای روستایی پا بگیرند و دستور برچیدن آنها را صادر کردند. [۱۵]
یزدانی توضیح میدهد که دستور مجلس مبنی بر برچیدن انجمنها اساساً غیرقانونی بود و مجلسیان نیز از این امر آگاه بودند. «مجلسیان با تصمیم خود ابزار مبارزهی دهقانان را از میان بردند. هدفی جز این نیز نداشتند.» [۱۶]
روستاییان آرام آرام از مشروطیت ناامید میشدند. مجلس هیچ تغییر مثبتی در وضعیت آنها ایجاد نکرده بود.
«تعداد نمایندگانی که نادرستی نظام ارباب رعیتی را گوشزد کردند به شمار انگشتان یک دست نمیرسید. آنها هم نمیتوانستند حرف دلشان را بزنند.» [۱۷] «ترکیب طبقاتی مجلس یکی از ویژگیهای مشروطیت ایران را نشان میداد. در این جنبش سیاسی جابهجایی طبقاتی رخ نداده بود، طبقهی حاکم پیشین همچنان قدرت سیاسی را در دست داشت و دولتمردان و وزیران همان حکومتگران گذشته بودند. همگی آنها زمیندار و تیولدار، و چند نفرشان در زمرهی بزرگترین مالکان کشور بودند. دولت به طور کامل از اربابها پشتیبانی میکرد و دهقانان عاصی را دزد، غارتگر، شورشی، اراذل و مانند اینها میدید.» [۱۸]
این در حالیست که روستاییان در مقاطع حساسی به پیروزی مشروطه کمک کرده بودند. مثلاً در دوران استبداد صغیر در حالی که میرفت تا طومار مشروطیت در هم پیچیده شود، مقاومت روستاییان گیلان بر روند حوادث تاثیر گذاشت. یزدانی معتقد است پیروزی دهقانان تالش بر نیروهای دولتی موجب قوت قلب آزادیخواهان شد. با این حال مجلس به کلی در جهت منافع زمینداران بزرگ حرکت میکرد، یعنی همان کسانی که پیشتر دشمنان مشروطیت بودند.
در کتاب به بخشی سانسور شده از متن مذاکرات مجلس اشاره میشود. گویا در جلسهی ۷ مرداد ۱۲۸۶ چند نفر از معدود نمایندگان مخالف نظام ارباب-رعیتی با شدت و شوری بیسابقه به سیاستهای مجلس در جهت حفظ این ساختار ظالمانه اعتراض کردهاند. بخشی از متن سخنان طرفین ثبت شده است، آنجا که کار بالا میگیرد رییس مجلس جلسه را برای تنفس متوقف میکند، اما در ادامهی متن مذاکرات خبری از مباحث پیشین نیست. ظاهراً در آن تنفس نیمساعته از معترضان خواسته شده که بر آتش این مسئلهی دردساز ارباب و رعیت ندمند. چنان که پیشتر هم اشاره کردیم این مسئله در اغلب متون تاریخنگاران نیز غایب است.
یزدانی معتقد است در جریان یک انقلاب اگر طبقهی متوسط با لایههای اجتماعی میانهحال و فرودستان شهری و دهقانان متحد نشود، نمیتواند تغییری اساسی در طبقهی حاکم ایجاد کند. به زعم یزدانی بازرگانان ایرانی عصر مشروطه نیز اساساً در پی انقلاب در ساختارها نبودند، چراکه از سالها قبل بسیاری از ایشان به خرید و فروش زمین روی آورده و خود در زمرهی زمینداران شمرده میشدند.
بنابراین به هیچ وجه خواهان بر هم خوردن بساط نظام ارباب-رعیتی نبودند، لذا با حکومتگران همراه شدند و هدفی به جز برخی اصلاحات سطحی در جهت تعدیل نظام سیاسی نداشتند. [۱۹] یزدانی البته اذعان دارد که تغییرات بزرگ در شرایط آن روزگار ساده نبود. مثلاً طرح اجتماعیون عامیون را مبنی بر تقسیم رایگان زمینهای خالصه میان روستاییان شدنی نمیبیند. خرید زمینها از مالکان و توزیع میان دهقانان نیز نیازمند سازمان اداری کارآمد و پشتوانهی مالی با ثبات است که دولت وقت ایران فاقد این ویژگیها بود. اما یزدانی با راهحل پیشنهادی محمد امین رسولزاده سوسیال دموکرات مشهور و سردبیر روزنامهی ایران نو همراه است. رسولزاده معتقد بود اگرچه فعلاً گرفتن زمین از مالک و دادن آن به دهقان میسر نیست، اما میتوان رسماً نظام حکومت ملوکالطوایفی را ملغی کرد تا ارباب و رعیت هر دو در برابر قانون برابر باشند. به این ترتیب دهقان از مالیاتها و عوارض گوناگون خلاص میشود و دیگر بنا بر میل ارباب زندانی و شکنجه نمیشود. اما حتی این پیشنهاد معتدل نیز عملی نشد.
یزدانی معتقد است بیتوجهی به خواست دهقانان و سرکوب جنبش آنها موجب شکست دموکراسی در ایران شد. به زعم او هرگاه طبقهی زمیندار با طبقهی تجاری-صنعتی ائتلاف کردهاند، اشراف زمیندار قدرت سیاسی را در دست گرفته و حکومتهای محافظهکار و اقتدارطلب بر سر کار آمدهاند.
«بر پایهی این درس تاریخی، میتوان گفت که نظام مشروطیت ایران بر بنیان زمینداری بزرگ نمیتوانست به هدفهای بزرگی مانند استقرار حکومت پارلمانی، برابری حقوقی شهروندان، آزادیهای فردی، گردش منظم نخبگان سیاسی و پیشرفت اقتصادی دست بیابد. ناکامی حرکت دهقانان ایرانی موجب شد که طبقهی متوسط نیز به قدرت سیاسی دست نیابد.» [۲۰]
پانویسها:
[۱] ترجمهی فارسی این مقاله توسط سیاوش مریدی در شمارهی ویژهی مجلهی اقتصاد کشاورزی و توسعه در سال ۱۳۷۴ منتشر شده است.
[۲] برگرفته از کتاب روستاییان و مشروطیت ایران، صفحهی ۱۴۷. ارجاعاتی که در ادامه آمده همه از همین منبع است.
[۳] همانجا، صفحهی ۲۵۷
[۴] همانجا، صفحهی ۸۰
[۵] همانجا، صفحهی ۵۴
[۶] همانجا، صفحهی ۶۰
[۷] همانجا، صفحهی ۶۰
[۸] همانجا، صفحهی ۳۴
[۹] همانجا، صفحهی ۴۲
[۱۰] همانجا، صفحهی ۷۴
[۱۱] همانجا، صفحهی ۸۱
[۱۲] همانجا، صفحهی ۱۰۹
[۱۳] همانجا، صفحهی ۱۶۰
[۱۴] همانجا، صفحهی ۲۲۱
[۱۵] همانجا، صفحهی ۱۹۷
[۱۶] همانجا، صفحهی ۱۹۹
[۱۷] همانجا، صفحهی ۱۹۱
[۱۸] همانجا، صفحهی ۱۹۵
[۱۹] همانجا، صفحهی ۲۵۱
[۲۰] همانجا، صفحهی ۲۵۶ و ۲۵۷
بسیار عالی. بهترین مطلبی که در عمرم راجع به انقلاب مشروطیت خوانده ام, و کم نخوانده ام, از ناظمالاسلام کرمانی تا کسروی و آبراهامیان و …
یک دوباره خوانی تطبیقی این کتاب و “تاریخ بیداری ایرانیان” و “تاریخ مشروطه ایران” (پر خواننده ترین متون در مورد این مطلب) شاید بد نباشد, تدقیق جایگاه روستاها و کشاورزان در مشروطه, و روایتها (یا عدم روایت) کرمانی و کسروی از کشاورز و مبارزات کشاورزان و مناطق غیر شهری.
یک مقایسه ساده و سرانگشتی بین انقلاب مشروطه در ایران (۱۹۰۵-۱۹۱۱) و انقلاب مکزیک (۱۹۱۹-۱۹۲۰) هم مزایای خویش را دارد؛ در انقلاب مکزیک با یک گسست انقلابی و ریشه ای بودن اصلاحات ارضی روبرو هستیم, اما در ایران تسلسل سلطه ی زمینداران و ادامه امور بر روال همیشگی محدویت ها و شکستهای اولیه ی انقلاب مشروطه را برجسته می نماید. تا برسد به متمم قانون اساسی.
حتی اصلاحاتی که در دوران پهلوی اول انجام گشت در مقایسه با اصلاحات آتاتورک (بغل دست خودمان) ناچیز و آبروریزی بود. نهایتا آن اصلاحات ارضی که از دوران انقلاب مشروطه منتظرش بودیم, نیم قرن بعد, با مدیریتی آشفته و نادان انجام گرفت که منجر به نابودی کشاورزی ایران و سیل انبوه حاشیه نشینان به شهرهای بزرگ شد.
به هر رو خیلی ممنون بابت معرفی این متن برجسته و بی نظیر. آکادمیسین ها در فرنگ وقتی آثار خارق العاده ی مانند این کتاب منتشر می شود, دست از سرش برنمی دارند و کلی سمینار و سمپوزیوم و….برگزار می کنند و حق مطلب ادا می شود. شوربختانه در ایران فعلا بدینگونه نیست.
یک متن برجسته ی دیگر که آنهم زود از یاد رفت و چندان معرفی نشد (حق مطلب ادا نشد) کتاب “خیز خام, گمشدگان تاریخ”, اثر محمد مالجو می باشد.
در ضمن کتاب “تاریخ مشروطه ایران” توسط “ایوان سیگل” به انگلیسی ترجمه شدهاست.
مینا / 05 February 2024