با وجود آنکه تیغ سانسور حکومت همیشه زیر گلوی نویسندگان، ناشران و کتابفروشان ایران بوده، با این حال چراغ کتاب و کتابخوانی در ایران همچنان روشن مانده است. در دورهای که به دلیل فشارهای اقتصادی مواد غذایی، یک به یک از سبد خرید خانوادهها حذف میشود و طبقات پائین جامعه دغدغه تأمین مواد غذایی ضروری خود را دارند، بسیاری از کتابخوانان فقط میتوانند اندک کتابهای ارزشمند و مجاز موجود را به دلیل قیمت بالای آن با حسرت از پشت ویترین کتابفروشیها نگاه کنند.
در این شرایط نامناسب که زندگی روزانه دشوار شده است، عدهای از ایرانیان به یاری یکدیگر در شبکه اجتماعی فیسبوک گروهی به راه انداختهاند که اعضای آن کتابهایشان را با هم تاخت میزنند یا از یکدیگر کتاب قرض میگیرند تا از این طریق افراد مشتاق بتوانند کتابهای بیشتری را بدون فشار مالی تهییه کنند. اعضای این گروه همچنین به کتابهایی که سالهاست در ویترین کتابفروشیها یافت نمیشود، دسترسی پیدا میکنند.
گروه «تاخت کتاب» قلمرو تبادل کتاب را برای اعضایش به شکل «شهر به شهر» تعیین کرده است و اکنون در شهرهایی مانند: استکهلم، اسلو، اصفهان، اراک، اهواز، برلین، بولونیا، پاریس، تبریز، تورنتو، تهران، رشت، سنندج، ساری، شیراز، مشهد، لسآنجلس، مونیخ، وین و همدان فعال است.
گروه «تاخت کتاب» در شهرهایی مانند: استکهلم، اسلو، اصفهان، اراک، اهواز، برلین، بولونیا، پاریس، تبریز، تورنتو، تهران، رشت، سنندج، ساری، شیراز، مشهد، لسآنجلس، مونیخ، وین و همدان فعال است.
طبق اعلام بنیانگذاران گروه «تاخت کتاب»، این گروه در زمینه علوم انسانی فعالیت میکند و کتابهای ادبی، هنری، جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه و غیره را بین اعضایش به اشتراک میگذارد.
قوانین این گروه بسیار ساده و کاربردی است. از جمله اینکه در این گروه «میتوانید کتاب تاخت بزنید اما نمیتوانید کتاب بفروشید»، «تاخت [زدن] کتابهای درسی ممنوع است» و چند قانون بسیار ساده دیگر. مهمترین ویژگی این گروه این است که عضویت در آن رایگان است و «تنها هزینه عضویت این گروه به اشتراک گذاشتن آن است». همچنین هیچ عضوی از گروه نباید اقدام به درج هر نوع «تبلیغات» کند. اعضای این گروه کسانی هستند که در بدترین شرایط اقتصادی و با وجود محدودیتهای آزادی عقیده و بیان دست از کتاب و کتابخوانی نکشیدهاند و نیازهایشان را از طریق مشارکت در یک کار گروهی تأمین میکنند.
ایجاد ارتباطات اجتماعی
گروه «تاخت کتاب» بهجز کار اصلیاش که همانا دستیابی به کتابهای مورد علاقه اعضاء از طریق تبادل کتاب است، خواسته یا ناخواسته سبب ایجاد ارتباطات اجتماعی کتابخوانان نیز شده است. بر روی صفحه این گروه خطاب به اعضاء اعلام شده که اگر موفق به تبادل کتاب شدند موضوع را به گروه اطلاع دهند تا «دیگران هم بدانند و خوشحال شوند». حتی توصیه شده است: «عکسی از ملاقاتتان روی صفحه گروه بگذارید» تا دیگران از طریق مشاهده نمودهای این کار گروهی در دنیای واقعی تمایل بیشتری به مشارکت از خود نشان بدهند.
گروه «تاخت کتاب» بهتدریج زمینههای ارتباط علاقمندان به کتاب و دیدار رو در روی آنان با هم را فراهم آورده است. همشهریها بر مبنای علاقه مشترکشان به کتاب با هم آشنا میشوند.
بهنظر میرسد گروه «تاخت کتاب» نقش یک رابط را برای دیدار چهره به چهره کتابخوانان به عهده گرفته است؛ امری که میتواند سبب آشنایی همشهریهای اهل کتاب با یکدیگر شود. در یک نمونه جالب عضوی از گروه اطلاع داده که بعد از تاخت زدن کتاب با شخص دیگری متوجه شده که هر دو در یک محل و به فاصله یک خیابان زندگی میکنند.
اما صرفنظر از فواید غیر قابل انکار و گسترده این گروه در این میان این پرسش پیش میآید که با توجه به اینکه هیچگونه کنترل دقیق و جدی برای پیوستن اعضای فیسبوک به گروههای اینترنتی وجود ندارد آیا مزاحمت افراد ناهنجار در راه هدفهای مفید این گروههای شهری مانعی بهوجود نمیآورد؟
برای یافتن پاسخی برای این پرسش مطابق قوانین گروه دو کتاب را بر روی صفحه دو شهر ایران برای تاخت زدن معرفی کردم و منتظر پیشنهاد تبادل کتاب از سوی دیگران ماندم. از آنجایی که هر دو کتاب از مجموعه کتابهای «یاب» هستند خیلی زود پاسخ خود را گرفتم. اما با وجود تلاش فراوان تا این لحظه موفق نشدم در شهر دیگری جز تهران قرار ملاقات بگذارم. البته با توجه به اینکه جمعیت تهران از دیگر شهرهای ایران بیشتر است، این امر طبیعی بهنظر میرسد.
بار اول میترسیدم!
محبوبه از اهالی کرج است اما در گروه «تاخت کتاب» شهر تهران عضو است. او دو بار در کنکور ورودی دانشگاه شرکت کرده، ولی به این دلیل که خانوادهاش نمیتواند شهریه او در یک دانشگاه غیر دولتی را تأمین کند، موفق به ورود به دانشگاه نشده است. او عاشق ادبیات است. قرار اولیه ما در رابطه با یک رمان ایرانی شکل گرفت اما در صحبتهای تکمیلی به ناگاه درخواست کرد کتاب «فاوست» را از من امانت بگیرد و در عوض کتابی را برای تضمین بازگرداندن کتاب به امانت گرفته شده نزد من به گرو بگذارد.
در مجموع من و محبوبه پنج بار گفتوگوی اینترنتی داشتیم و از آنجا که در این گفتوگو اعلام کرد از خواندن کتاب «پائیز پدرسالار» از گابریل گارسیا مارکز لذت برده، به او پیشنهاد خواندن کتاب «سور بز» نوشته ماریو بارگاس یوسا را دادم. نظر او مدام عوض میشد و من گمان بردم که چندان به کتابخوانی علاقه ندارد. اما خیلی زود فهمیدم عشق به مطالعه است که او را بیقرار و بیتصمیم کرده است.
سرانجام با هم قرار گذاشتیم و در یک پارک و بر روی نیمکتی به فاصله ۱۰ متری از کیوسک پلیس به گفتوگو پرداختیم. کتاب مورد علاقه محبوبه را به عنوان هدیه به او تقدیم کردم و درخواست کردم به تعدادی از سؤالاتم پاسخ بدهد.
محبوبه: آدم احساس امید و حمایت میکند. کتابهای خوب را میشود امانت گرفت. نیاز نیست هر دفعه برای خریدن کتاب پول بدهم.
−چندمین باری است که در قرارهای حضوری تاخت کتاب شرکت میکنید؟
− شش بار قرار گذاشتم. سه بار آن به هم خورد. سه بار کتاب عوض کردیم.
− سه مرتبهای که قرار به هم خورد به چه علت بود؟
− یکبار به دلیل مشکل کاری کسی که با او قرار داشتم. یک بار دیگر هم به دلیل مزاحمت تلفنی. اشتباه از خودم بود که شماره تلفنم را برای هماهنگی قرار به او دادم. بعد از آن دیگر فقط با مسیج فیسبوک قرار میگذارم. یکبار هم چون طرف مقابل به اینترنت دسترسی نداشت وقت گذشت و یادمان رفت. نشد.
− در سه قراری که داشتید با مزاحمت مواجه نشدید؟
− نه. اتفاقاً هر سه نفر آقا بودند. یک نفرشان فقط ۱۶ سال داشت. خیلی خوب بود. کتاب تاخت زدیم. خیلی محترم بودند همهشان. هیچ مشکلی نبود.
− دفعه اول که سر قرار تاخت زدن کتاب حاضر شدید به این دلیل که تجربه اینکار را نداشتید مشکلی پیش نیامد؟
− بار اول میترسیدم اما الان عادی شده. هر بار قبل از قرار، مشخصاتی که از آن فرد دارم را یادداشت میکنم و داخل دفترچه تلفن برای مادرم میگذارم. ساعتهای مناسب روز و کنار کیوسک پلیس یا کافه نزدیک خانه قرار میگذارم. مشکلی نیست. کسانی که عضو گروه هستند آدمهای خوبی هستند. محترم و با فرهنگ هستند. با دو نفر از آنها دوست شدهام و بعضی شبها در اینترنت درباره کتابهایی که خواندهایم صحبت میکنیم.
− عضویت در این گروه تأثیری روی مدت زمان کتاب خواندن شما گذاشته است؟
− بیشتر شده
− چه اتفاقی افتاده که بیشتر شده؟
− آدم احساس امید و حمایت میکند. کتابهای خوب را میشود امانت گرفت. نیاز نیست هر دفعه برای خریدن کتاب پول بدهم. کتابهایی که خیلی دوست دارم را فقط میخرم. همین که در جمع اشخاصی هستم که کتاب میخوانند احساس غرور میکنم. کتاب خواندن عادت است. هر چی بیشتر کتاب میخوانم، علاقهام به کتاب خواندن بیشتر میشود. وقتی کتاب را میخرم، خیالم راحت است که همیشه هست، برای همین شاید نخوانمش، اما وقتی کتاب امانت است باید تند بخوانم که پس بدهم.
− چرا گروه «تاخت کتاب» کرج را راهاندازی نمیکنید؟
− فاصله کرج تا تهران زیاد نیست. گروه تهران فکر می کنم نزدیک ۹ هزار نفر عضو دارد. وقتی گروه کوچک باشد کتابها کمتر است.
− در گروه «تاخت کتاب» حاشیه یا مزاحمتی وجود ندارد؟
− نه. فقط درباره کتاب حرف میزنیم. همه دقت دارند. اگر کسی مزاحم بشود به ادمین اطلاع میدهیم و رسیدگی میکند. کسی که واقعاً اهل کتاب خواندن است، معمولاً از آدمهای با فرهنگ است. هر کسی خودش باید بتواند در جامعه زندگی کند. مثل مدرسه، دانشگاه، خیابان و بازار، اینترنت هم فرقی ندارد. رفتار خود آدم باعث خیلی از اتفاقات است. مادرم همیشه به من میگوید اگر معقول رفتار کنم، مشکلاتم در اجتماع کمتر میشود. خود آدم باید با فکر باشد.
− چه پیشنهادی برای بهتر شدن این گروههای شهری دارید؟
− نمی دانم. مثلاٌ میشود اسممان را ثبت کنیم و برای اعضاء کارت عضویت صادر کنیم. یک بار در سال همه گروه جمع بشویم جایی و همدیگر را ببینیم. کتابفروشها را هم عضو خودمان کنیم تا کتابهای تازه را معرفی کنند. شاید آنها هم تاخت زدند، چون یک کتابفروشی در کرج هست که کتاب امانت میدهد. یکبار با صاحب آن کتاب عوض کردم. شاید بشود.
حادثههای خوشایند!
قرار بعدی تاخت زدن کتاب را در شهر تهران تنظیم کردم. علیرضا شماره موبایلاش را به من داد و قرار شد عصر روز پنجشنبه با او تماس بگیرم و در جایی حوالی گیشا قرار بگذارم. تماس تلفنی من با علیرضا منجر به اتفاقی غیرمنتظره شد: علیرضا یک قرار دیگر هم برای تاخت زدن کتاب ترتیب داده بود تا در یک روز به دو کار خود رسیدگی کرده باشد. به دلیل تأخیر فرد دیگر، قرار ما به صورت همزمان انجام شد.
علیرضا: من اینجا میآیم تا شخصیت کتابهایی را که خواندهام، ببینم. با یک گروه از بچه های دانشگاه علامه قرار گذاشتم. سال اولی بودند. احساس میکردند بزرگترین منتقدان ادبی دنیا هستند. ساعتها درباره «برادران کارامازوف» بحث کردیم.
علیرضا، من و یک تیم چهار نفره از دانشجویان دانشگاه تهران به صورت اتفاقی همصحبت شدیم. گفتوگوی من با علیرضا با تأخیر زیادی مواجه شد زیرا بحث ملاقاتکنندگان درباره اختلاف فکری بین “ژان پل سارتر” و “آلبرکامو” بالا گرفت و یک ساعت و چهل دقیقه بحث نیز اختلاف را حل نکرد.
بالاخره بعد از بحث فراوان دو طرف راضی شدند که کتاب «انسان طاغی» و «آدم اول» را با «انگیزههای روانی» تاخت بزنند و من فرصتی یافتم تا با علیرضا صحبت کنم.
− چندمین باری است که کتاب تاخت میزنید؟
− بیشتر از ۱۰ بار!
− عضویت در این گروه چقدر در هزینه های شما صرفهجویی کرده است؟
– هیچی!
− چرا؟ مگر تاخت زدن کتاب هزینهای دارد؟
− نه. من مشکل مالی ندارم و کتابهایی را که لازم دارم میخرم.
− متوجه نمی شوم. پس چرا قرار میگذارید برای تاخت زدن کتاب؟
− لذتبخش است!
− اگر امکان دارد واضحتر صحبت کنید.
− از حرف زدن با آدمهای مرده خستهشدهام. آدمهای روزمره و ماشینی. تمام این کتابها را چند سال پیش خواندهام. من فیلمنامه مینویسم. این آدمها هر کدام برای خودشان یک قصه دارند. آدمهای روزمره نیستند. در ذهن هر کدام یک ایده وجود دارد. با همه اینجا قرار میگذارم. هر بار پیش خودم فرض کردهام که اینجا یک استودیو است و من دوربین هستم. سوژهها را در یک جایگاه ثابت قرار میدهم تا بتوانم آنها را با هم مقایسه کنم. هفته قبل کسی اینجا آمده بود؛ دهانش را که باز میکرد انگار در یک باغ مخفی انگلیسی باز میشد. یک دنیای مخفی داخل خودش قایم کرده بود. «جان شیفته» رومن رولان آن طرف این آدم بود. دنبال این کتاب میگشت؛ خبر نداشت خودش دارد این کتاب را زندگی میکند.من اینجا خانمی را ملاقات کردهام که فلسفه زندگیاش «خانواده خوشبخت» بود. خانم دیگری را دیدم که «دفترچه ممنوع» را خودش زندگی میکرد. شخصیت اول داستان خودش بود. من اینجا میآیم تا شخصیت کتابهایی را که خواندهام، ببینم. با یک گروه از بچه های دانشگاه علامه قرار گذاشتم. سال اولی بودند. احساس میکردند بزرگترین منتقدان ادبی دنیا هستند. ساعتها درباره «برادران کارامازوف» بحث کردیم.
− پس حسابی خوش میگذرد؟
− خیلی زیاد. گروه ما پتانسیل این را دارد که یک حرکت جهانی بشود. آدمها در این گروه به خاطر همکار بودن یا دوست بودن دور هم جمع نمیشوند. ما همه با هم غریبه هستیم. لذت این دیدارها به این است که دو تا غریبه این فرصت را دارند که یک ساعت یا بیشتر روبهروی هم بنشینند و دنیای یکدیگر را کشف کنند. این خودِ هیجان است. پیچیدهترین بازیهای روانی اینجا اتفاق میافتد.
− چرا برای «کشف غریبهها» به صورت اتفاقی با مردم در پارک و اتوبوس همصحبت نمیشوید؟
− اعضای این گروه فرق دارند. کسانی که در این گروه هستند، علیه روزمرگی زندگی میجنگند. جنس این آدمها فرق دارد. آدمهای زیادی توی کافهها و گالریها رفت و آمد دارند اما فاقد جذابیت هستند. چون میخواهند ناقص نباشند، نقش بازی میکنند. مثل بازی شخصیتهای فیلمهای هندی. ولی افرادی که برای تاخت زدن کتاب میآیند نیاز ندارند خودشان را نمایش بدهند. اصلاً نمیدانند که نقص دارند یا نه، اگر هم بدانند مخفی نمیکنند. اینکه یک نفر میگوید: «نه این را هنوز نخواندهام»، برای من یک «قهرمان» است. کسی که برای تاخت زدن کتاب میآید، در زندگی طرف مقابل حضور دائمی ندارد، تلاش نمیکند مخاطبش را تحت تاثیر قرار دهد. تصمیم دارم دفعه بعد با خودم دوربین بیاورم. میخواهم یک فیلم مستند بسازم؛ اشخاصی که هر کدام برای خودشان دنیاهایی ساختهاند. اسم مستندم را میگذارم، مستند «دنیاهای موازیِ متقاطع!»
برنده خوشبخت یک کتابخانه
اعضای گروه «تاخت کتاب» در فیسبوک گاهی در جمعشان دست به قرعهکشی میزنند و به یکی از اعضای خوششانس گروه یک کتابخانه تعلق
میگیرد! شیوه کار به این شکل است که هر عضوی که مایل باشد یک جلد کتاب به نفر انتخابشده هدیه میدهد.
مونا از اعضای گروه تاخت کتاب در یک گفتوگوی اینترنتی میگوید: «این کتابخانه، اگر کوچک هم باشد باز رویائی است. فکرش را بکنید که به شما یک کتابخانه هدیه بدهند. حتی اگر کتابهایش را دوست نداشته باشید یک کتابخانه دارید که هر جلدش را یک نفر که نمیشناسید به شما هدیه داده است. پر از انرژی مثبت است. چه چیزی بهتر از این؟»
اگر شما نیز بر روی شبکه اجتماعی فیسبوک شناسه کاربری دارید میتوانید با رجوع به آدرس گروه “تاخت کتاب” عضو آن بشوید و با افراد کتابخوان شهر خود آشنا بشوید، کتابهای خوانده شده خود را به اشتراک بگذارید و کتابهای مورد علاقهتان را بهدست بیاورید. اگر هنوز گروه تاخت کتاب شهر شما راهاندازی نشده، چه بهتر! می توانید خودتان آستینها را بالا بزنید و این گروه را ایجاد کنید. شما در اینکار تنها نیستید. تجریه و حمایت ده هزار نفر از کسانی در این حرکت جمعی شرکت دارند پشتیبان شما خواهد بود.
برای اطلاع بیشتر:
کارگروه «تاخت» در شبکه اجتماعی فیسبوک
منبع عکسها: گروه تاخت
Trackbacks