در دورانِ مدرن که انسان‌ها به قدرتِ فناوری مجهز شدند و درختِ انقلابِ صنعتی هرچه بیش‌تر بار و بر داد، امکانِ تولید و فرآوری فزاینده‌وار افزایش یافت و در نتیجه تولیدِ انبوه و بیش‌اندازه و نیز عرضه‌ی انبوه و بیش‌اندازه جوامع بشری را سخت متأثر کرد. وضعیتی که در زمینه‌ی تولید و عرضه پدید آمد با خودش شکلی از اندیشه و سبکِ زندگی را نیز به همراه آورد. تولید امری مقدس گردید، تولیدمحوری بر ذهن‌ها چیره گشت، و این باور فراگیر شد که تولیدِ بیش‌تر همیشه و همه‌جا ارزشمند است. چرخِ تولید اما جز با مصرف به گردش درنمی‌آمد و زین‌رو مصرف‌گرایی نیز به شکل‌های گوناگون ترویج شد. این تغییری بس سترگ بوده که زندگی بر روی کره‌ی خاکی را از بن و پایه دگرگون کرده است.

نگرشی شگرف در این باره هنوز و همچنان در میانِ ما رایج و فراگیر است: اینکه رشد همیشه و لزوماً خوب است. در این رشدگروی آنچه از رشد مراد می‌شود چیزی است که بتوان سنجید و اندازه‌گیری کرد. پس آنچه ستوده می‌شود رشدِ کمّی است و هرآنچه «کیفی» خوانده می‌شود نیز در نهایت چیزی است که بتوان با مقیاس‌های کمّی اندازه‌گیری کرد. چنین است که حتا کشورها نیز همچنان بر اساسِ تولیدِ ناخالصِ داخلی (GDP) رتبه‌بندی می‌شوند.

رشدگروی بر انگاشتی استوار بود که امروزه‌ می‌دانیم درست نیست. گمان بر این بود که منابعِ طبیعی پایان‌ناپذیر هستند. امروزه می‌دانیم که منابعِ طبیعی روزی — شاید بسیار زودتر از آنچه گمان می‌کنیم — ته می‌کشد. بر ما روشن است که افسانه‌ و افسونی که در ایده‌ی رشد هست چه زیان‌ها به ما و محیط زیست‌مان می‌رساند. آگاهی‌هایی از این دست برخی اندیشمندان را به بازاندیشی در نگرشِ رشدمحور کشانده است تا حدی که «مهارِ رشد» (Degrowth) را خواستار شده‌اند.

کتابِ به‌سوی جامعه‌ای که رشد را مهار می‌کند

در دورانِ معاصر تاکنون نظریه‌های چندی از مهارِ رشد دفاع کرده و پارادایمِ رشدِ اقتصادی را به بوته‌ی نقد گرفته‌اند. این نظریه‌ها طیفی گسترده را شامل می‌شوند و از چندین شاخه‌ی دانش — برای نمونه، بوم‌شناسیِ سیاسی، اقتصادِ بوم‌شناختی، بوم‌شناسیِ زنانه‌نگر، عدالتِ زیست‌محیطی، و عدالتِ میان‌نسلی — مایه گرفته‌اند. گفتنی است که هواداری از مهارِ رشد به کارِ نظری محدود نمانده بلکه جنبش‌هایی اجتماعی و سیاسی را نیز برانگیخته است.

Onofrio Romano: Towards a Society of Degrowth. Routledge 2019
Onofrio Romano: Towards a Society of Degrowth. Routledge 2019

در کتابِ به‌سوی جامعه‌ای که رشد را مهار می‌کند که در انتشارات راتلج منتشر شده رهیافتی نو و بدیع به موضوعِ مهارِ رشد آمده است. نویسنده در این کتاب، برخلافِ آنچه در نوشتارگان مربوط به موضوع مهار رشد رایج است، هیچ پروای منابعِ طبیعی ندارد و رویکردِ خود را بر یک دلنگرانیِ زیست‌محیطی بنیاد نمی‌نهد. همراه با دیگر هوادارانِ مهارِ رشد، نویسنده نیز این شیفتگی و وسوسه‌ی دائم برای رشد را که در دورانِ مدرن در ما انسان‌ها پدید آمده بسیار مسئله‌دار و مشکل‌آفرین می‌داند. با این حال اما به دیدِ نویسنده دیدگاه‌های رایج در دفاع از مهارِ رشد نیز خودشان، همچون رژیمِ رشدمحور، بر انگاشت‌هایی نادرست در زمینه‌ی سیاست و انسان‌شناسی استوار شده‌اند.

دلنگرانیِ نویسنده در وهله‌ی نخست ارتباطِ میانِ رشدزدگی و زندگیِ نیکو است. نویسنده رویکردش را بر برخی آموزه‌ها در اندیشه‌ی فیلسوف فرانسوی ژرژ باتای مبتنی می‌کند، همو که مشکلِ اصلی را نه در کمبود و ته‌کشیدنِ منابعِ طبیعی بلکه در شیوه‌ی استفاده از فراوانیِ منابع می‌داند. به عبارتِ دیگر، به نظرِ باتای مشکلی که انسان‌ها در دورانِ کنونی دارند مشکلِ کمبود و ناکافی نبودنِ منابع نیست بلکه این مشکل است که نمی‌دانند چگونه از انرژیِ مازاد برای زندگیِ نیکوتر بهره ببَرند.

بر این اساس، نویسنده بر این باور است که گونه‌ای سودگراییِ فردگرایانه که در دورانِ نو ترویج شده به ما اجازه نمی‌دهد از انرژیِ مازاد به‌درستی بهره ببریم. اینکه در نظریه‌های مهارِ رشد بسیاری از ما دلواپسِ ته‌کشیدنِ منابعِ طبیعی هستیم نیز به نظرِ نویسنده در واقع شکلی از همین سودگراییِ فردگرایانه است. پس اگر می‌خواهیم از وسوسه‌ی دائمیِ رشد رها شویم باید با تغییری بنیادین از نگرشی سودمحور به زندگی که صرفاً در اندیشه‌ی حفظِ حیات یا بازتولیدِ حیات است رها شویم. نگرشِ جایگزین، به دید نویسنده، گونه‌ای جمع‌گرایی است.

این کتاب افقی تازه برای اندیشیدن درباره‌ی رشد و مهارِ رشد می‌گشاید، نوآور و برانگیزاننده است، بسیاری از باورهای رایج درباره‌ی مسائلِ محیطِ زیست را به چالش می‌کشد، و زین‌رو گاهی حتا ما را عصبانی می‌کند، اما حتماً ما را به ژرف‌اندیشی وا می‌دارد. در اینجا با اثری میان‌رشته‌ای طرف هستیم که برای طیفِ گسترده‌ای از مخاطبان در پهنه‌های جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی، بوم‌شناسی، و اقتصاد خواندنی و آموزنده خواهد بود.

Ad placeholder

 از پیشگفتارِ کتاب:

این کتابی علیه رشد نیست. این کتاب خواستارِ جامعه‌ای نیست که پس‌روی کند و رشدِ منفی داشته باشد، بلکه نقدی است بر رژیمی که به پرستشِ رشد دامن می‌زند. رشد «نشانه‌ی» یک «بیماریِ» مشخصِ انسان‌شناختی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، و نهادی است. این بیماری را در این کتاب به بوته‌ی بحث و بررسی می‌گیریم. رشد یکی از رژیم‌های اصلی را نمایندگی می‌کند که در پیدایشِ این بیماری نقش دارد. اما این رژیم ممکن است درنهایت به رشد پشتِ پا بزند و در آینده چهره‌هایی متفاوت از خود نشان دهد در حالی که همچنان در کار است و آسیب‌ می‌زند. خیلی خلاصه بگوییم، ما می‌توانیم رژیمِ رشد را رها کنیم بی‌آنکه از رشد و مصرفِ خاک و منابع طبیعی و انرژی دست بکشیم. به نظر می‌رسد رویکردِ دوم نظراً بر رویکردِ اول برتری داشته باشد.

چنان‌که در این کتاب خواهیم دید، در بسیاری از روایت‌های مهارِ رشد که در حالِ حاضر رایج است با رشد ضدیت می‌شود اما بنیادهای آن رژیمِ اجتماعی-نهادی که رشد را نمودار کرده به پرسش گرفته نمی‌شود. این شیوه حتا اگر فرض کنیم درست و شدنی باشد اصلاً رضایت‌بخش نیست، زیرا آن عواملی را که جهانِ کنونی را سرانجام سکونت‌ناپذیر خواهند کرد بی‌بررسی رها می‌کند. اما رویکردی که در این کتاب در پیش می‌گیریم در یک سطحِ انتزاعی این امکان را به بوته‌ی ژرف‌اندیشی می‌گیرد که نوعی جامعه را بتوان به راه انداخت که با اینکه از رژیمِ رشد رها می‌شود درباره‌ی ته‌کشیدنِ منابعِ طبیعی و بقای سیاره‌ی زمین هیچ دل‌نگرانی ندارد (اساساً اینکه منابعِ طبیعی به پایان نرسد و سیاره‌ی زمین همیشه باقی باشد در این کتاب به‌خودی‌خود چیزِ مطلوبی به شمار نمی‌آید)، با اینکه می‌دانیم این‌گونه دل‌نگرانی‌ها البته الهام‌بخشِ مدافعانِ مهارِ رشد بوده است. اصلی‌ترین نگرانی که هوادارانِ مهارِ رشد دارند نجات سیاره زمین است. دل‌نگرانیِ ما در این کتاب اما این است که بتوان در جهانی زیست که بشود:

“تا لحظه‌ی آخر عاشقش بود.”

(Bataille, 1976, La conjuration sacrée. In Œuvres complètes (vol. I). Paris: Gallimard. 442)

و اینکه بتوان پذیرفت که این جهان درست به‌علت عشقی که ما به آن داریم ممکن است خیلی زودتر از موعد بمیرد. با این دل‌نگرانی ما باید «رژیمِ رشد» (و نه ضرورتاً خودِ رشد) را رها کنیم. حیات اصلی‌ترین هدفی است که مدافعانِ مهارِ رشد دارند (جست‌وجوی حیاتی «نیکو» معمولاً هدفی ثانوی و پی‌آوردِ آن هدفِ اصلی است)، اما در این کتاب ما هیچ علاقه‌ای به حیات به‌خودی‌خود یا حیات به‌خاطرِ حیات نداریم بلکه آنچه برای ما اهمیت دارد حیاتِ نیکو و خوشایند است. در این کتاب ترجیح می‌دهیم سیاره‌ی زمین به پایانِ حیاتِ خود برسد به‌جای آنکه حیاتی ناخوشایند داشته باشد. به دلایلی که گفتیم، کاری که در این کتاب در زمینه‌ی مهارِ رشد می‌کنیم ممکن است از چارچوبی که روایت‌های مهارِ رشد معمولاً در آن شکل می‌گیرند فراتر رود. و مسئولیتِ این کار را بر عهده می‌گیریم. همچنین در این کتاب مهارِ رشد را روشی نمی‌دانیم برای انطباق با واقعیتی از قبل موجود، یعنی اینکه ادعا می‌شود ما انسان‌ها خواه‌ناخواه ناگزیریم خود را با ته‌کشیدنِ منابعِ طبیعی انطباق دهیم (خواهیم گفت که با این ادعا افسانه‌ی آغازینِ مدرنتیه به‌طورپنهانی دوباره بازآورده ‌می‌شود، گرچه این بار به شکلی سر-و-ته). به جای این کار ما از این فرض می‌آغازیم که آن شیوه‌ی زندگی که رژیم رشد ایجاد کرده برای انسان‌ها خوشایند است.

Ad placeholder