فیلم «دختر لُر»، ساخته اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا اولین فیلم ناطق ایرانی است که به خاطر استفاده از صدا، نقطه‌عطفی در تاریخ سینمای ایران به حساب می‌آید اما فیلم به دلیل حضور اولین بازیگر زن ایرانی نیز اهمیت تاریخی دارد.

در جامعه‌ای با بافت سنتی و مذهبی که همواره زنان به خانه‌نشینی و پنهان شدن پشت چادر سیاه و روبنده سفید محکوم بودند، نمایش زنان بر پرده سینما نوعی پرده‌دری و بی‌حیایی تلقی می‌شد. از این رو ورود زنان به سینمای ایران توسط زنان هنرمند ارمنی همچون آسیا قسطانیان، مادام سیرانوش، لیدا ماطاوسیان، ژاسمین ژوزف‌ و زما اوگانیانس بود که حساسیت کم‌تری پیرامون آنها وجود داشت. در چنین دورانی خان‌بهادر اردشیر ایرانی تصمیم می‌گیرد با همکاری عبدالحسین سپنتا اولین فیلم ناطق سینمای ایران را بسازد و از یک بازیگر زن مسلمان ایرانی برای شخصیت اصلی خود استفاده کند.

اردشیر ایرانی از زرتشتیان ایرانی ساکن در هند به حساب می‌آید که برای اولین بار چندین شرکت پخش فیلم همچون کمپانی استارفیلم، رویال آرت استودیو و امپریال فیلم را راه‌اندازی می‌کند و مدتی به عنوان نماینده استودیوی یونیورسال در هند نیز فیلم‌های هالیوودی را نمایش می‌دهد. اما مهم‌ترین کمپانی او همان امپریال فیلم است که در آن اولین فیلم ناطق و اولین فیلم رنگی هندی را می‌سازد. به همین دلیل به پدر سینمای هند شهرت دارد. او تا پیش از دیدار و آشنایی با عبدالحسین سپنتا فقط به تولید و پخش فیلم‌های هندی و خارجی می‌پردازد. تا اینکه عبدالحسین سپنتا موقع بازدید از امپریال فیلم ایده ساخت فیلم فارسی زبان برای ایرانیان را با اردشیر ایرانی مطرح می‌کند.

عبدالحسین سپنتا نیز در مدرسه زرتشتیان تهران درس خوانده و به ادبیات باستانی علاقه زیادی داشته است. در سال ۱۳۰۷ به هندوستان می‌رود و با حمایت دین‌شاه ایرانی، رئیس انجمن زرتشتیان در بمبئی مشغول ترجمه متون پهلوی به فارسی می‌شود. در همان دوران روزنامه‌های دورنمای ایران و پیام راستی را نیز منتشر می‌کند. ارتباط او با دباکی بوز، فیلم‌ساز بنگالی مورد ستایش، ساتیا جیت‌رای به او کمک می‌کند تا شناخت بهتری از سینما پیدا کند.

سپنتا به واسطه دین‌شاه ایرانی با اردشیر ایرانی آشنا می‌شود و با هم تصمیم به ساخت اولین فیلم ناطق ایرانی را می‌گیرند. سپنتا فیلمنامه «دختر لُر» را می‌نویسد، اشعار درون فیلم را می‌سراید و خودش نقش شخصیت مرد فیلم به نام جعفر را نیز بازی می‌کند. برای نقش راهزن و هم‌دستش نیز از بازیگران مرد هندی بهره می‌برند که می‌توانند فارسی صحبت کنند. مشکل اصلی سپنتا و اردشیر ایرانی، یافتن زن ایرانی است که بتواند فارسی صحبت کند و حاضر شود جلوی دوربین بازی کند. زیرا در آن زمان هیچ زن مسلمانی اجازه بازی در فیلم‌ها را نداشت.  

حبیب‌الله فریور دماوندی که در شرکت امپریال فیلم کار می‌کند، همسرش صدیقه سامی‌نژاد را به اردشیر ایرانی معرفی می‌کند. صدیقه سامی‌نژاد متولد ۱۲۹۵ در شهرستان بم است که در کودکی پدرش را از دست می‌دهد و مادرش او را با تنگ‌دستی و سختی بزرگ می‌کند. نامزدی اولش به جدایی می‌انجامد و او در سیزده سالگی با دماوندی ازدواج می‌کند و همراه با او به بمبئی می‌رود. فقط ۱۷ سال دارد که بازی در نقش گلنار به او پیشنهاد می‌شود، اما می‌داند که بازی کردن زنان در سینما چه مخاطراتی را برایشان به دنبال دارد. اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا بعد از ساعت‌ها بحث و گفت‌وگو موفق می‌شوند رضایت او برای بازی را بگیرند. آن‌ها به سامی‌نژاد می‌گویند با بازی در این فیلم نامش به عنوان اولین بازیگر زن در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد. رویای اولین ستاره زن سینما شدن که اردشیر ایرانی و سپنتا پیش چشم سامی‌نژاد می‌سازند، باعث می‌شود که او بازی در فیلم دختر لر را قبول کند.

حق با سپنتا و اردشیر ایرانی است و سامی‌نژاد افتخار عنوان‌ نخستین بازیگر زن سینمای ایران را به دست می‌آورد، اما نه آن‌ها و نه سامی‌نژاد نمی‌دانند که اولین زن بودن چه تبعات تلخی را به دنبال دارد. فیلم‌برداری در اطراف بمبئی انجام می‌شود که جغرافیایی شبیه مناطق لرستان ایران را دارد. سپنتا تمام لوازم و وسایل صحنه را از ایران به هند منتقل می‌کند تا فیلم از فضای کاملا ایرانی برخوردار شود. اما در همان هفته‌های اول فیلم‌برداری است که در بمبئی شایعه‌ای می‌پیچد که یک زن مسلمان ایرانی در حال بازی جلوی دوربین است. ایرانی‌های متعصب مقیم بمبئی با تحت‌نظر گرفتن ماشین سامی‌نژاد متوجه هویت او می‌شوند و مقابل کمپانی امپریال فیلم تجمع می‌کنند. تصور اولیه سامی‌نژاد این است که هموطنانش برای استقبال و تحسین او جمع شده‌اند اما با هجوم سنگ‌ها به سمت خود مواجه می‌شود. حملات و توهین‌ها چنان شدت می‌گیرد که اردشیر ایرانی مجبور می‌شود دو شاگرد راننده با او همراه کند تا از سامی‌نژاد محافظت کند.

سامی‌نژاد در گفت‌گویش با محمد تهامی‌نژاد در مستند «سینمای ایران: از مشروطیت تا سپنتا» از سختی‌های و تلخی‌های بازی در فیلم «دختر لر» حرف می‌زند و می‌گوید:

همه می‌خواستند بیست و چهار ساعت ما را بُکُشند. چون که یک زن مسلمان ایرانی حق ندارد در فیلم بازی کند. با این‌که نامش را تغییر می‌دهد و از اسم هنری روح‌انگیز استفاده می‌کند تا شناخته نشود اما نه فقط در طول فیلم‌برداری، بلکه بعد از پایان آن نیز از سوی مردم متعصب مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد. همسرش او را طلاق می‌دهد و او به‌ناچار نزد مادرش به کرمان بازمی‌گردد. اقوامش که از سوی مردم تحت‌فشار هستند، به او می‌گویند دیگر حق ندارد بازی کند.

سامی‌نژاد تا آخر عمرش در انزوا و تنهایی زندگی می‌کند و درباره گذشته‌اش با کسی حرفی نمی‌زند و از همه پنهان می‌کند که چه کاره بوده است. او در طول حیاتش در هیچ جشنواره سینمایی تقدیر نمی‌شود و هیچ بزرگداشتی برایش نمی‌گیرند و بخت ستارگان سینمای امروزی را ندارد که عکسش روی جلد مجلات برود. در نهایت سامی‌نژاد در یازدهم اردیبهشت ۱۳۷۶ در تنهایی و گمنامی از دنیا می‌رود. در مراسم خاکسپاری‌اش کسی از اهالی سینما شرکت نمی‌کند و حتی در قطعه هنرمندان هم دفن نمی‌شود.

فیلم دختر لُر در سال ۱۳۱۱ در بمبئی ساخته می‌شود و یک سال بعد در آبان سال ۱۳۱۲ در سینما مایاک در تهران به نمایش درمی‌آید و با هجوم تماشاگران روبه‌رو می‌شود. روزنامه اطلاعات خبر اکران فیلم را منتشر می‌کند و پوسترهای زیادی در سطح شهر پخش می‌شود که در آن نوشته بودند به‌زودی فیلمی خواهید دید که بازیگرانش فارسی حرف می‌زنند. فیلم با عنوان جعفر و گلنار، نام شخصیت‌های اصلی فیلم در میان مردم شهرت می‌یابد و به سرعت محبوب می‌شود.

عباس بهارلو، پژوهشگر تاریخ سینمای ایرانی می‌نویسد: «وقتی در ۳۰ آبان ۱۳۱۲ فیلم را در سینماهای تهران و شهرستان‌ها نمایش داده بودند، به تعبیر سیمین بهبهانی حتی مادربزرگ‌های خیلی پیر هم به سینما رفته بودند تا سرگذشت دختر لُر را به چشم ببینند.»

Ad placeholder

سرگذشت دختر لُر، درباره دختری کرمانی به نام گلنار است که در نوجوانی توسط راهزنی به نام قلی‌خان ربوده و اسیر می‌شود و در قهوه‌خانه‌های لرستان می‌رقصد. تا اینکه یک مأمور دولت به نام جعفر به لرستان می‌رود تا قلی‌خان راهزن را دستگیر کند و به طور اتفاقی در قهوه‌خانه با گلنار آشنا می‌شود. آن‌ها به هم دل می‌بندند و قصد فرار دارند که جعفر توسط قلی‌خان زندانی می‌شود. گلنار، جعفر را از زندان نجات می‌دهد و با هم از لرستان می‌گریزند. بعد از تعقیب و گریزهای فراوان و درگیری‌های مختلف میان راهزنان و جعفر و گلنار، قلی‌خان کشته می‌شود و آن‌ها از ترس انتقام‌جویی راهزنان به بمبئی می‌روند. در انتهای فیلم وقتی می‌فهمند که دولت تازه‌ای در ایران مستقر و نظم و قانون و امنیت برقرار شده است، به ایران بازمی‌گردند.

داستان فیلم تحت تأثیر سینمای هند مبتنی بر رابطه عاشقانه زوجی است که برای رسیدن به هم باید از موانع زیادی بگذرند که همین الگوی روایی، آغازگر جریان تازه‌ای در سینمای ایران می‌شود که به فیلم‌ فارسی شهرت می‌یابد. در فیلم از صحنه‌های رقص و آواز استفاده می‌شود که بعدها به موتیفی ثابت در فیلم‌ فارسی‌ها بدل می‌شود.

عباس بهارلو با مقایسه دو فیلم «حاجی آقا آکتور سینما» ساخته اوانس اوگانیانس و «دختر لُر» ساخته اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا که در یک سال اکران می‌شود، بیان می‌کند که «این دو فیلم به شکل تمثیلی و کنایی همه فیلم‌های سینمای ما را در طول تاریخ هشتاد ساله‌اش واخوانی می‌کنند.»

فیلم حاجی آقا آکتور سینما را می‌توان پدر جریان سینمای هنری در ایران و فیلم دختر لُر را پدر جریان سینمای عامه و فیلم‌فارسی دانست. هرچند فیلم دختر لُر باعث ورود صدا و اولین بازیگر زن به سینمای ایران می‌شود اما به دلیل برخورداری از امکانات فنی حرفه‌ای، توان رقابت و مجال ادامه فعالیت را از فیلم‌سازان صامت می‌گیرد و به گفته عباس بهارلو «با مرگ سینمای صامت و تولد سینمای ناطق، سینمای ایران برای یک دوره ١١ ساله دچار فترت شد.»

اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا تحت فشار حکومتی مجبور می‌شوند پایان فیلم را تغییر دهند و فیلم را با بازگشت زوج جوان به ایران بعد از برپایی دولت مقتدر به اتمام برسانند. حمید دباشی، پایان‌بندی فیلم را به سود تبلیغات رضاشاه و حکومت مرکزی می‌داند، اما سپنتا می‌گوید: «از آن‌جا که این نخستین فیلم ناطق ایرانی بود که در جهان پخش می‌شد، احساس کردم که باید تصویر روشنی از ایران ارائه دهد. از این‌رو فیلم تا حدی با تبلیغات حکومتی هم‌سو بود. با این وجود باید اقرار کرد فیلم غرور ملی ایرانیان مهاجر را افزایش داد.»

این فیلم هرچند الگوی نجات زن در خطر و در معرض فساد توسط مرد را پایه‌گذاری می کند که بعدها در فیلم فارسی‌ها تکرار می‌شود، اما گلنار در فیلم با زنانِ در جایگاه معشوقه منفعل و در حاشیه، تفاوت اساسی دارد. گلنار، زن عاقل، شجاع و فعالی است که نقش مهمی در تغییر سرنوشت خود بر عهده می‌گیرد و رستگاری پایانی‌اش نه فقط به خاطر آشنایی با جعفر و تلاش او، بلکه ناشی از تصمیم‌ها، انتخاب‌ها و کنش‌های اوست. جعفر به گلنار پیشنهاد می‌دهد که با او به تهران برود اما کسی که این مسیر را پیش می‌برد و موانع را از سر راه برمی‌دارد، گلنار است. اوست که با هوشمندی و زیرکی از دست رئیس قهوه‌خانه‌ می‌گریزد و قلی‌خان را فریب می‌دهد و دو بار باعث نجات جان جعفر می‌شود و نقشه فرار را به او نشان می‌دهد. 

Ad placeholder

برخلاف نقش زنان منفعل و بی‌دست‌وپایی که منتظر می‌مانند تا قهرمان مرد، خود را به خطر بیاندازد و نجات‌شان دهد و فقط نقش نظاره‌گر را بر عهده دارند و حتی باعث مزاحمت و دردسرند، گلنار قادر است از حق خودش دفاع کند و پابه‌پای جعفر در تعیقب و گریز و درگیری حضور موثر و فعال داشته باشد.

در صحنه‌ای از فیلم مرد عرب که در ازای پول به رئیس قهوه‌خانه اجازه بهره‌برداری جنسی از گلنار را پیدا کرده است، به اتاق گلنار می‌رود و قصد دارد تا به زور با او بیامیزد. همان لحظه جعفر از راه می‌رسد اما گلنار نیازی به کمک جعفر ندارد و خودش با خنجری مرد را تهدید می‌کند و بعد او را کتک می‌زند و از اتاقش بیرون می‌اندازد. یا در صحنه‌ای که در حال فرار از دست نگهبانان صاحب قهوه‌خانه است و آن‌ها قصد کتک زدن او را دارند، گلنار شلاق را از دست‌شان می‌گیرد و به مردان تازیانه می‌زند و بعد سوار اسبش می‌شود و می‌گریزد. یا وقتی قلی‌خانِ راهزن، جعفر را در دوراهی عشق به گلنار و عشق به وطن قرار می‌دهد، گلنار شجاعانه سینه‌اش را رو به اسلحه جعفر می‌گیرد و می‌گوید «اگر وطن قربانی می‌خواهد، مرا بکش» و عشق و فداکاری در راه وطن را از انحصار مردانه خارج می‌کند و در آن شریک می‌شود. 

اولین تصویری که از گلنار می‌بینیم، زنی با پوشش محلی و سربندی دور موهایش در حال رقص در میان مردان در قهوه‌خانه است، اما در انتها شاهد زنی با ظاهری مدرن در حال پیانو زدن هستیم که از مرد می‌خواهد با آوازش او را همراهی کند. بنابراین با وجود اینکه فیلم آغازگر جریان سینمای عامه‌پسند می‌شود اما به نظر می‌رسد در نحوه بازنمایی زن پیشروتر از فیلم‌های بعد از خود است و به ورطه «زن به عنوان معشوق منفعل» نمی‌افتد و درک مدرن‌تر و مترقی‌تر از زن ارائه می‌دهد.

همچنین به دلیل جسارت در بهره بردن از زن بازیگر ایرانی نقش مهم و موثری در تغییر وضعیت زنان بازیگر در سینمای ایران ایفا می‌کند. هرچند صدیقه سامی‌نژاد برای انتخاب شجاعانه‌اش تاوان سختی را می‌پردازد اما رویای ناممکنی را تحقق می‌بخشد که پیش‌تر اوانس اوگانیانس با تأسیس مدرسه آرتیستی دختران برایش جنگیده و در آن ناکام مانده بود.