آراستن مو تاریخ بسیار دراز و همراه با احترام دارد. مو برای زنان، گویی جزئی جدا نشدنی از تصویر اوست. در این میان زنان بی‌مو در کنج پنهان و تاریک تاریخند‌. تراشیدن مو هم نوعی تنبیه بوده است، هم نوعی انتخاب. 

اما زنانی که به دلیل استرس یا بیماری کم‌مو یا دچار کچلی می‌شوند، در جامعه‌ای که بر اساس معیارهای مسلط زیبایی کار می‌کند، با دشواری تبعیض و تحقیر روبرو هستند.

یکی از آنها می‌گوید:

روزهای اعتراضات دلم می‌خواست روسری‌ام را بسوزانم، گاهی توی بعضی جمع‌ها می‌گفتند روسریت رو بکن راحت باش و من معذب بودم. گاهی هم سوالی می‌شد برای دیگران: چرا روسریت رو در نمیاری؟

زنی دیگر که با مشکل مشابهی روبروست، می‌گوید:

روزی که در دادگاه تقاضای طلاق می‌کردم همسرم شالم را کشید و گفت: آقای قاضی شما هم باشی با این زن به زور زندگی می‌کنی.

در این یادداشت نگاهی مختصر به تاریخ مسأله مو برای زنان می‌اندازم و از مشکل کم‌مویی زنان حرف می‌زنم.

Ad placeholder

تنبیه

مو بریدن ظاهراً نوعی تنبیه برای زنان بوده است. اصطلاح گیس‌بریده که صورت دشنام و توهین دارد، از همین‌جا ریشه گرفته است. در لغتنامه دهخدا می‌خوانیم: «گیسو بریده: زن بی‌حیای هرزه چانه.»

نمونه این تنبیه را در ادبیات فارسی نیز می‌توان دید:

اگر تو توبه نکنی ز آرزویت / بگویم تا ببرد شاه، مویت

خسرونامه، ۸۲

پوشیده جامه دختر رز ته نما ببین / مستوری لباسی گیسو بریده را

واله هروی

 همچنین تنبیه جزئی از قوانین مدرسه بوده است. در سال‌های اخیر به دلیل اعتراض‌های دانش‌آموزان، دیگر موی آنان تراشیده نمی‌شود.

من که زن متولد دهه شصت هستم، در مدارس روستا و شهرستان‌های کوچک درس خوانده‌ام تجربه تراشیدن اجباری سر، هم به‌ واسطه ترس از شپش، هم تنبیه دانش‌آموزان بی‌انضباط و چرخاندن آنان دور حیاط مدرسه را بارها دیده‌ام. 

در زندان بنا بر روایت بعضی از زنان تراشیدن مو برای تحقیر یا برای رعایت بهداشت و جلوگیری از رشد شپش کاربرد داشته است. 

 از جمله روایت تراشیدن مو، روایت فریبا زن زندانی دهه شصت است که در اعتراض علیه اجباری شدن حجاب دستگیر می‌شود، او می‌گوید «گیس نزد لرها بسیار مورد احترام است»، برای تحقیر در زندان عادل‌آباد، موی او را می‌تراشند. در مورد اعدام مینو گودرزی دختر ۱۷ ساله می‌گوید: «مینو موی بلندی داشت. شب قبل از اعدام موی او را تراشیدند». 

همچنین برای جلوگیری از شپش، زنان مجبور می‌شوند موی خود را بتراشند یا به تراشیدن مو رضایت دهند، روایت کسانی چون مریم ربیعی از زندان قرچک سندی زنده از این تحمیل اجباریست.

در فیلم‌های منتشر شده از بیمارستان‌های اعصاب و روان می‌بینیم که موی سر بیماران تراشیده شده. در خانواده‌ها نیز موی سر دیوانه‌ها یا معلولین و بیمارانی را که قادر به نگهداری از خود نیستند، می‌تراشند. همچنین به دلیل فقر اقتصادی شدید بعضی زنان و کودکان موی خود را می‌فروشند.

Ad placeholder

سنت و اسطوره

تراشیدن مو به این موارد محدود نمی‌شود، در ایران نمونه اسطوره‌ای آن را در سوگ‌ سیاوش می‌بینیم:

«همه بندگان موی کردند باز / فریگیس مشکین کمند دراز

برید و میان را به گیسو ببست / به فندق گل و ارغوان را بخست

سر ماهرویان گسسته کمند / خراشیده روی و بمانده نژند»

در میان لرها و کردها این سنت بسیار قوی است. چنان‌که بی‌بی مریم بختیاری در سوگ فرزندش گیس خود را تراشید. نمونه‌های زنده آن را در جنبش ژینا و در واکنش به قتل ژینا امینی می‌بینیم. زنانی که با تراشیدن مو هم سوگواری را منتقل کردند و هم حق اختیار بدن را.

نمونه گیس‌برانی زنان در جنبش ژینا تصویر خواهر جواد حیدری است.

استرس، بیماری

اما ریزش موی زنان بر اثر بیماری‌های خاص مثل آلوپسی آندروئیک، ریزش مو بر اثر ژنتیک، آلوپسی آرئاتا، آلوپسی سیکاتریک بسیار متفاوت از تراشیدن سر است.

علاوه بر این بیماری‌ها، تشدید استرس در بعضی بیمارهای خود ایمنی مثل سلیاک، بر هم خوردن تعادل زنان بعد از یائسگی، کمبود ویتامین B و فقر آهن و مواد غذایی نیز زنان را در معرض بی‌ مویی قرار داده است.

روایت‌هایی از تبعیض و سرکوب

از طرفی زنانی که در مقابل هجوم استرس، به کندن مو از سر روی می‌آورند، وضعیتشان بسیار متفاوت‌تر از زنان دیگر است.

من به عنوان کسی که سال‌هاست خواهرم به کندن مو روی آورده است، مشاهده خود را بیان می‌کنم تا درک وضعیت این زنان میسر شود: خواهرم در جمع که می‌نشیند، وقتی حواس دیگران را از خود دور می‌بیند، دست می‌برد به موهایش، آرام آرام می‌خاراند، نوک انگشتانش جایی قفل می‌شود، حرکات دست آرام می‌شود و یک مو را با مچاله کردن صورت می‌کند‌. بعد مو را آرام پایین می‌آورد، به اطرافش نگاه می‌کند و آن را می‌خورد.

در تنهایی نیز تمام بالش او پر از موهایی ریزی است. از یک ناحیه دایره‌‌وار سرش کنده می‌شوند. او همیشه روسری کوچکی بر سر دارد، گردن و سینه‌هایش گاهی عریان است اما هیچ وقت روسری جز در تنهایی از او جدا نمی‌شود. 

دلایل بسیاری از جمله جدایی پدر و مادر را عامل این عمل است، بیشترین چیزی که به او آسیب جدی وارد کرد طعن و سرزنش اطرافیان بود: «وقتی به دنیا اومدی بابات ول کرد و رفت».

او تولد خود را نحس و شوم می‌داند.

 او را هیچ ‌وقت بدون کلاه، شال یا کلاه‌گیس ندیدم. حتی وقتی با خواهرم بازداشت شدیم و مامور موی او را کشید، کلاه‌گیس خواهرم که افتاد، زن مامور گفت:

تو که کچلی، اصلا برای چی اومدی اعتراضات؟

خواهرم تنها توانست جیغ‌های عصبی بکشد که پاسخش برخورد باتون با تن او بود. وقتی دستیند روی دستانش بود، مدام می‌گفت دستم رو باز کنید، او گاهی هر دو دستش را بالا می‌آورد و وقتی موفق نمی‌شد تار مویی از سرش بکند عصبی‌تر می‌شد.

بار این تحقیر بر دوش زنان بی ‌مو، علاوه بر آنکه آنان را محدود به نشست و برخاست با افراد اندکی می‌کند، از قرار گرفتن در جمع نیز احساس شرم دارند. هر موی زنی که تمجید می‌شود، این زنان بیشتر در خود کشیده می‌شوند. گویی زندگی آن حسرت و اشتیاق برای مویی است که جامعه او را به عنوان زن بپذیزد.

هزینه‌های سنگین درمانی در حیطه روانکاوی و پزشکی مانع از درمان بسیاری از این زنان می‌شود، زنانی که امکان کاشت مو را ندارند. زنانی که حضورشان در خانواده بدون پوشیدن شال یا کلاه یا کلاه‌گیس دیگران را ناراحت می‌کند، در جامعه پس زده می‌شوند‌.

از طرفی استفاده از کلاه‌گیس و روسری به صورت همیشگی، بدن زن را بیش از پیش آزار می‌دهد. به خصوص در فصل گرما که حتی در خانه نیز بر او تحمیل می‌شود که «زشتی‌» پنهان شود.

جامعه‌ای که معیار زندگی در آن متناسب با پیشرفت صنعت مد و جراحی بدن پیش می‌رود، بی‌ مو بودن زن برایشان تابو و فاجعه است. زنی که موی خود را می‌تراشد به نوعی در نظر عموم جاذبه جنسی خود را از دست می‌دهد، زنی که به طور طبیعی یا با کندن مو، بی‌ مو می‌شود نیز این نگاه به گونه‌ای شدیدتر بر او اعمال می‌شود.

 در نبود آموزش‌ تسهیلگیری در رابطه با این افراد، تنها درهای انزوا پیش روی این زن‌ها قرار می‌گیرد. از طرفی به دلیل شدت تبلیغاتی شدن پوست و مو برای زیبایی زن، این زنان بیش از پیش در معرض طرد و انکارند. 

ما زنان با بکارگیری ادبیات مناسب برای توصیف بدن و در نظر گرفتن عاملیت تمام زنان در تاریخ، شاید بتوانیم در رفع این تبعیض میسر باشیم. تبعیضی که ادبیاتش توسط زبان مردسالارانه ساخته می‌شود و توسط زنان تکثیر می‌شود. نمونه آن اصطلاح «گیس بریده» است که برای تهدید و دشنام به کار می‌رود.

این تبعیضی که در نهایت زن را به عنوان کالایی برای بده_بستان بدل می‌کند، تبعیضی است که بر پایه آن تنها زن زیبا و مو دار حق حضور در اجتماع را دارد و از احترام برخوردار است.

 زنان بی‌مو هم حسرت و اشتیاق توامان را برای داشتن مو تجربه می‌کنند و هم به واسطه نگاه اطرافیان آن را پنهان می‌کنند.

سیمین دانشور، نویسنده معاصر، در اثر خود، «سووشون» به خوبی این حسرت و شوق را به تصویر می‌کشد: 

زیر درخت گیسو ایستاده بودم و برای سیاوش گریه می‌‌کردم. حیف که من گیس ندارم وگرنه گیسم را می‌بریدم و مثل آن‌های دیگر به درخت آویزان می‌کردم.

ما در جنبش ژینا شاهد حضور گسترده و متکثر زنان بودیم. شعار «زن زندگی آزادی» وقتی به بار می‌نشیند که آزادی تمامی زنان برای حق زندگی را به رسمیت بشناسیم. اگر همدلی بر پایه حق اختیار زن بر بدنش دوام بیابد، نه تنها شاهد رشد و خلاقیت تمام زنان خواهد بود، بلکه بی‌ مویی زنان نیز مانند مردان طبیعی می‌شود و آنان مجبور به انزوا و دوری از جامعه نخواهند بود.

Ad placeholder