تازه‌ترین کتاب فمینیست استرالیایی-بریتانیایی، لین سیگال، با عنوان «بر من تکیه کن: سیاست مراقبت رادیکال» مفهوم خودآیینی و عدم‌وابستگی مطلق انسان‌ها به یکدیگر را به چالش می‌کشد و از منظری اجتماعی و فمینیستی بر اهمیت ایجاد پیوندها و وابستگی‌های متقابل تأکید می‌کند. سیگال عضو کلکتیو فمینیست‌هایی است که پیشتر در سال ۲۰۲۰ کتاب «مانیفست مراقبت» را منتشر کرده بودند و در آن به مراقبت به مثابه حقی همگانی پرداخته شده است. این کتاب که در دوران همه‌گیری ویروس کرونا منتشر شده است، در برابر فردگرایی نئولیبرالیستی از وابستگی متقابل ستایش می‌کند. «بر من تکیه کن» ادامه شخصی‌تر و صمیمانه‌تر «مانیفست مراقبت» است و مسائلی نظیر آموزش، صمیمیت، کار، مادرانگی و تعهد اجتماعی را از رهگذر تجربه شخصی این فمینیست سوسیالیست و مبارز مورد بررسی قرار می‌دهد.

در ستایش وابستگی

مقدمه کتاب با دیالوگ ماندگاری از شخصیت بلانش دوبوآ در نمایشنامه «اتوبوسی به نام هوس» تنسی ویلیامز آغاز می‌شود: «من همیشه به مهربانی غریبه‌ها وابسته بوده‌ام.»

 نویسنده سپس اشاره می‌کند که ما غالباً فراموش می‌کنیم تا چه حد به دیگران وابسته‌ایم و به محبت و مراقبت آنها نیاز داریم. سیگال می‌نویسد که بنا بر تجربه شخصی خود و بسیاری از نزدیکانش، گرچه ما گاه تصور می‌کنیم تا حد زیادی مستقل و خودمختار شده‌ایم، اما میزان وابستگی ما به دیگران در سرتاسر عمرمان، جز در زمان کودکی و کهنسالی، تغییر چندانی نمی‌کند. در همین راستا، لین به سخنی از لوئیس کارول خطاب به  دوستش ارجاع می‌دهد که می‌گوید: «یکی از رازهای عمیق زندگی این است که تمام کارهایی که واقعاً ارزش انجام‌دادن دارند، کارهایی هستند که برای دیگران انجام می‌دهیم.»

لین آرای فیلسوفان مذکری همچون جان لاک و کانت را که ستایشگر استقلال و اتکابه‌خود فرد بودند، در برابر نظرات فیلسوف‌های فمینیستی نظیر آدریانا کاواررو، لویناس و جودیت باتلر قرار می‌دهد که رابطه‌مندی و وابستگی متقابل را ارج می‌نهند. به زعم نویسنده، ما همگی آسیب‌پذیریم و آنچه میان همه ما مشترک است بیشتر از آنکه ظرفیت خردورزی‌مان باشد، پتانسیل رنج‌کشیدن‌مان است. 

Ad placeholder

درس‌هایی از یک زیست فمینیستی

«بر من تکیه کن» در قالب شش فصل نگاشته شده است که به ترتیب عبارت‌اند از: به این می‌گویند مادر؟، ارزش‌ قائل شدن برای آموزش، یک زیست فمینیستی، اذعان به آسیب‌پذیری، ترمیم کره خاکی و آینده‌ای مراقبت‌محور. 

اگر از دهه ۱۹۸۰ به این سو، وابستگی − و به ویژه وابستگی به دولت رفاه – امری مذموم و مایه سرافکندگی تصویر شده است، سیگال با بازگویی تجربه خود از مادری و مبارزاتش در خط مقدم موج دوم فمینیسم، به ما می‌آموزد که خودآیینی و وابستگی نه قطب مخالف یکدیگر، بلکه در واقع دو روی یک سکه هستند. او در همین رابطه در مصاحبه‌ای چنین می‌گوید:

 توانایی ما برای برای به‌خوبی مراقبت کردن از خودمان و دیگران -این دو با یکدیگر مرتبط‌اند- مستلزم دغدغه‌مندی و حمایت اطرافیان ماست. با وجود این، برخی بسیار راحت‌تر از دیگران می‌توانند به مراقبت دسترسی داشته باشند؛ در واقع، کسانی که آسیب‌پذیرتر اغلب همان‌هایی هستند که بیشتر از همه به حاشیه کشانده شده‌اند و دسترسی به مراقبت کافی برایشان از همه دشوارتر است.

امر شخصی و امر جمعی در اینجا با یکدیگر ترکیب می‌شوند تا به ما یادآوری کنند که ساختن جهانی برابر که بتواند باعث رشد و پرورش همه افراد شود همچنان ممکن است، اگر شیوه برخورد ما با مقولاتی نظیر آموزش، مادری، و آسیب‌پذیری‌هایی همچون ناتوانی، پیری و نیازهای روزمره به‌ شکل رادیکالی تغییر یابد. برای مثال، در فصل نخست کتاب، سیگال می‌نویسد که چطور با آنکه در بیست سالگی و ناخواسته مادر شده، توانسته است با پیوستن به جنبش آزادی‌بخش زنان، و به لطف زیست جمعی و انتقال تجربه نسلی تجربه خوشایندی از مادرانگی داشته باشد، درست برخلاف مادر خودش و بسیاری از مادران هم‌نسلش که زیر بار کار خانگی و وظیفه مراقبت از فرزندان له می‌شدند و تنها کمک‌‌حالشان قرص‌های والیوم بودند.

 این فمینیست سوسیالیست در مقاله‌ای نیز که به‌تازگی در نشریه گاردین منتشر کرده است با یادآوری تجربیات خود در رابطه با زیست جمعی، می نویسد که چطور در پنجاه سال گذشته خانه‌اش محلی برای ساخت جامعه‌ای بدیل، اسکان غریبه و آشنا، و والدگری و کنشگری اشتراکی بوده است. 

سیگال تغییرات و تجربیاتی از این دست را نه تنها برای ایجاد جامعه‌ای انسانی‌تر، بلکه برای بازگرداندن تعادل به سیاره زمین نیز، که به‌واسطه که بهره‌کشی سرمایه‌داری از بین رفته است، ضروری می داند. او می نویسد: « وقتی نوبت به  مسئله بحران آب و هوا می رسد، ما همه به هم متصل هستیم.»

لین سیگال در «بر من تکیه کن» با بیان تجارب شخصی و سیاسی خود و بخشی از فمینیست‌های هم‌قطارش که همگی عضو جنبش آزادی زنان در دهه‌های شصت تا هشتاد بودند نشان می‌دهد راه‌های مختلف بیان آسیب‌پذیری‌های مشترک و وابستگی‌‌ متقابل می‌تواند پیش‌فرض‌های موجود در مورد سوژه عقلانی و خودآیینی را بر هم بزند که به شکل تاریخی سیاست و قانون را پی‌ریزی می‌کند. شاید اصلاً گریز به امور انتزاعی فلسفی یا روانکاوانه نیز ضرورتی نداشته باشد، وقتی می‌توانیم واقعیت را به‌سادگی در زیست خود یا اطرافیانمان ببینیم و لمس کنیم: ما به یکدیگر وابسته‌ایم. ماجرا اما متاسفانه به این سادگی نیست.

سیگال می‌نویسد: 

“من بی تو هیچم” فکری است که جز در لحظات شور رمانتیک، به‌ندرت بر زبان جاری می‌شود. ما عمدتاً از این واقعیت غافل می‌مانیم که چگونه احساس و برداشتمان از خویش را فقط از خلال تداوم پیوندمان با دیگران –خانواده، دوستان، غریبه‌ها، حتی دشمنان− پی‌ریزی می‌کنیم، و آنها نیز خود محصول تعلقات اجتماعی گسترده‌تری هستند. از اولین دم تا واپسین نفس، ما برای آنکه انسان باقی بمانیم بر اطرافیانمان متکی هستیم.