ایدئولوژیهای رسمی و کلاسیک از مادری، آن را به مثابهی یک “حکم” تعریف کردهاند، حکمی که مادر ملزم به اجرای آن است. امری ذاتی و غریزی، و مسئولیتی “مقدس” و معطوف به کسی که فرزند را به دنیا میآورد: مادر! اوست که از نظر اجتماعی مناسبترین روش برای تربیت فرزند یا فرزندان را ترسیم میکند. حتی در ایدئولوژی “مادری فشرده” یا “مادری اینتنسیو” (Intensive mothering) که ظاهرا بر اساس رویکردهای مدرنتری به بازتعریف مادری پرداخته، مادری امری است فشرده، کودکمحور، تخصصی، هدایت شده، همراه با مسئولیت و کار فشرده و البته امری پر هزینه.
اما آنچه در هیچکدام از این رویکردها لحاظ نشده مادری بهعنوان یک موقعیت اجتماعی است که میتواند دربرگیرندهی ستمهای ساختاری از جمله جنسیتی، اقتصادی، اتنیکی و … باشد. بیشتر نظریهها و مفاهیم در ارتباط با مادری از جمله “مادری اینتنسیو” بر تجربه مادران سفید، دگرجنسگرا و متعلق به طبقه متوسط متمرکزند و شیوهها و ترتیبات مادری را بهعنوان استانداردهای هنجاری، فرهنگی و سیاسی ارزیابی میکنند. حال آنکه با در نظر گرفتن تلاقی نژاد، طبقه، هویت جنسیتی و سایر هویتهای اجتماعی میتوان تعاریف دیگری از وظایف مادری ارائه داد و حتی زمینه را برای شنیدن روایتها و تجربههای زیستهی متفاوتی از مادری فراهم کرد.
محققانی که بر تلاقی نژاد و هویت جنسیتی تاکید دارند ( رویکرد اینترسکشنالیتی) به نقد نظریههای مادری به ویژه “مادری اینتنسیو” میپردازند زیرا بیشتر نظریههای مادری، تجربههای متفاوت زنان غیرسفید و غیردگرجنسگرا را از روایتهای مادری حذف کردهاند و با ارائه استانداردها و هنجارهای مادری بر اساس تجربه زنان سفید و دگرجنسگرا و طبقه متوسطی، تاثیر هویتهای چندگانه را بر تجربههای مادری نادیده گرفتهاند.
همچنین بسیاری از استانداردهای “مادری اینتنسیو” برای زنانی که بهعنوان سفید و طبقه متوسط شناخته نمیشوند دستنیافتنی است(کالینز، ۲۰۰۰؛ همیلتون، ۲۰۲۱). از این رو برخی محققان از جمله دانیل بارنز (۲۰۱۶) با ملاحظهی تجربه مادری زنان غیرسفید و برای بیان تجربههای مادرانی که اغلب نادیده گرفته میشوند از الگوها و ایدئولوژیهای جایگزین سخن میگویند. برای مثال مادران سیاه، مادران لاتین، مادران آسیایی و آن گروه از مادران که مسئولیتهای کار و مادری را برای مدت بیشتری ادغام میکنند و از استانداردهای “مادری اینتنسیو” در زمینه توقف کار حین مادری برخوردار نیستند. بارنز اصطلاح “مادری استراتژیک” را به کار میبرد برای توضیح اینکه چگونه مادران سیاه در جامعه آمریکا در تلاش برای به چالش کشیدن کلیشههای منفی مرتبط با خانوادههای سیاه از محل کار خارج میشوند؛ و نیز کریستوفر (۲۰۱۲) مفهوم “مادری گسترده” را مورد بحث قرار میدهد که در آن مادران می توانند کار و مادری را از طریق واگذاری کار مراقبتی به دیگران و ساعات کمتری کار ادغام کنند. به این ترتیب رویکردهای آلترناتیو/جایگزین، فرآیندهای الزام مادرشدن را زیر سوال میبرند، به وظایف استاندارد و تعریف شده از مادری نقد میکنند و میکوشند کلیشههای جنسیتی، اسطورهها و افسانهها در این زمینه را به چالش بکشند.
شیوا علینقیان، محقق و مردمشناس ایرانی در کتاب «خط آبی کمرنگ»، کوشیده با چنین رویکرد آلترناتیو و متفاوتی به مساله مادری بپردازد؛ آنچه که خود او “روایتی بازاندیشانه از تجربهی مادری در ایران مدرن” مینامد. «خط آبی کمرنگ»، یک روایت خودمردمنگارانه است که در آن شیوا علینقیان بهعنوان پژوهشگر کوشیده تجربه مادری را بر اساس تجربه زیستهی خود و نیز روایت افراد دیگری که در حین تجربه او در نقش مادر ظاهر میشوند روایت کند. او در این روایتها مادری را یک موقعیت اجتماعی لحاظ کرده و به تلاقی هویتهای اجتماعی گوناگون در شکلگیری تجربهی مادری تاکید کرده است.
«خط آبی کمرنگ» با تردید پژوهشگر/ راوی درباره مقدس بودن مادری آغاز میشود؛ زمانی که شیوا در مواجهه با مثبت بودن “بیبیچک” به موقعیت تازهی خود یعنی مادری پی میبرد. کلیشه “مادر مقدس” و ذاتی و غریزی بودن مادری در نخستین ثانیههای قرار گرفتن در آن موقعیت برای راوی میشکند و او تاکید میکند که پس مادری نمیتواند امری ذاتی و مقدس بوده باشد چرا که تا پیش از روشن شدن آن «خط آبی کمرنگ» روی بیبیچک هیچ نشانهای از مادر شدن در خود سراغ نداشته است.
او در این روایت خودمردمنگارانه ما را به بررسی و بازاندیشی در پروسه بارداری، معاینات پزشکی، تلقی بیمار بودن از زن باردار، حریم خصوصی و بدن زن باردار، عاملیت مادر، کالایی شدن زایمان، سرخوردگی از مادر شدن، مفهوم آرمانی مادر و بسیاری مفاهیم مرتبط با موقعیت بارداری و زایمان و پس از زایمان تشویق میکند و نیز در قالب تجربهی زیسته خود به نقد ایدئولوژیهای کلاسیک از مادری و حتی نقد “مادری اینتنسیو” میپردازد.
علینقیان حتی از تبعیض جنسیتی که در موقعیت بارداری در مراجعه به پزشک متخصص تجربه کرده است مینویسد و از تلاش خود بهعنوان یک پژوهشگر بر اینکه فرآیند مادر شدن را با آگاهی طی کند میگوید. در تمام مدت بارداری، زایمان و پس از آن، ما شاهد مواجههی یک پژوهشگر اجتماعی با موقعیت جدیدش هستیم؛ امری که او را از گرفتار شدن در کلیشهها و هنجارهای مادری نجات میدهد. با اینهمه صمیمیت، شفافی و صراحت او در روایت تجربهی زیستهاش به ما نشان میدهد که استانداردهای مادری چگونه ممکن است حتی زنانی را که نسبت به کلیشهها و تبعیضها آگاهی دارند به ورطهی سرخوردگی و رنج ناشی از مادری بکشانند.
شیوا در این روایتها صادقانه از همهی این رنجها پرده برمیدارد وقتی از انتظار هنجارهای مادری مدرن برای حفظ اندام “باریک” در حین بارداری میگوید، وقتی از فشار اطرافیان برای تن دادن به ختنه کردن نوزادش حرف میزند، وقتی از دست و پنجه نرمکردن با مشکلات شیردهی مینویسد و … . و در همهی این روایتها او همواره بر مادری بهعنوان یک موقعیت اجتماعی تاکید دارد و نه امری ذاتی و غریزی.
شرمزدایی از مادرانی که “خوب” نیستند
نقطه اوج کتاب شیوا علینقیان جایی است که او از “نگاه خیره به خود” و “از نگاه دیگران” به “نگریستن به دیگری” میرسد. او که در موقعیت جدید خود بهعنوان یک مادر تجربهی زیستهی متفاوتی را از سر گذرانده، به سراغ زنان دیگر میرود تا به کند و کاو درباره موقعیت مادری آنها دست بزند. در این کند و کاو است که مسأله سلامت را بهعنوان مسألهای سیاسی و اجتماعی مورد بررسی قرار میدهد و از درهم تنیدگی مادری با طبقه اجتماعی و سلامت حرف میزند.
او در ملاقاتهای مکرری که با “طیبه” دارد به روایت تجربهی زیستهی زن دیگری از مادری میپردازد؛ زنی که به طبقه اجتماعی و اقتصادی متفاوت با شیوا تعلق دارد. پژوهشگر راوی در این ملاقاتها به تاثیر تعیینکننده تلاقی موقعیتهای اجتماعی بر امر مادری اشاره میکند؛ اینکه موقعیت اقتصادی طیبه چگونه حتی فرآیند بارداری، زایمان، انتظارات از تربیت فرزند و فاکتورهای مراقبت از فرزند را بهشکلی متفاوت از آنچه شیوا تجربه کرده است شکل میدهند.
بهدلیل کلیشههای جنسیتی رایج در جامعه، زنان معمولا مسئولیتهای نقش مادری را عهدهدار میشوند زیرا اینگونه تلقی میشود که زنان ملایمتر و قادر به مراقبت بهتر از فرزندان هستند. حتی این رویکرد بود که باعث توسعه ساختار “مادری اینتنسیو” شد که بر اساس آن زنان بهعنوان مراقبان اصلی فرزندان شناسایی میشوند.
بهعبارت دیگر از آنجایی که زنان ملایم و توانمند تصور میشوند، کار مراقبتی به بهترین وجه نیز بهعنوان کار زنانه تصور میشود. بر همین اساس، روایتهای اجتماعی از مادری، به تداوم کلیشههای جنسیتی منجر میشوند حال آنکه زنانی که با ساختارهای هنجاری خانواده همسو نیستند وقتی با استانداردهای مرتبط با مادری “خوب” ارزیابی میشوند مورد تمسخر و شرم درونی قرار میگیرند چرا که کلیشههای همسو با دستورات و حکم مادری را کنار گذاشتهاند (روسو، 1976).
علینقیان در فصل “نگریستن به دیگری” میکوشد از تجربهی زیسته طیبه و زنان دیگری که در موقعیت او هستند شرمزدایی کند و نشان دهد که اگر طیبه و برخی زنان دیگر شیوههای مراقبت از فرزند را بر اساس استانداردهایی که جامعه دنبال میکند انجام نمیدهند شایسته تمسخر، تحقیر و شرم درونی نیستند، بلکه موقعیت آنها ایجاب میکند از شیوههای دیگری در تربیت و مراقبت فرزند پیروی کنند؛ شیوههایی که البته اگر ملاحظات حقوق کودک را در نظر بگیریم شیوههای مطلوب نیستند.
علینقیان میکوشد ضمن نور تاباندن بر اهمیت حقوق کودک و شکل مراقبت از او، با شرمزدایی از طیبه، بر ضرورت تغییر ساختارهای اجتماعی و اقتصادی تاکید کند و بر ضرورت مبارزه با تبعیضهای جنسیتی، اتنیکی و اجتماعی. شیوا، طیبه را در خانهای ملاقات کرده که عملکرد یک خیریه را دارد و به ساماندهی امور زنان و فرزندانشان میپردازد. همهی زنانی که در آن خانه رفت و آمد دارند از موقعیت اقتصادی نابسامان برخوردارند؛ طیبه حتی از توان اقتصادی برای فرستادن پسرش به مدرسه برخوردار نیست.
در روایتهایی که او از بارداری، زایمان و پس از زایمان ارائه میدهد و در تکملههایی که راوی پژوهشگر بر این روایتها مینویسد ما حتی به تاثیر تعیینکننده موقعیت اقتصادی، اتنیکی و تبعیضهای جنسیتی بر نحوه مواجهه زنان با زایمان پی میبریم؛ به اینکه چگونه زنی مثل شیوا مادر شدن را با آگاهی انتخاب میکند و زنی مثل طیبه از این امتیاز برخوردار نیست. پژوهشگر راوی، در فصلهای پایانی کتاب بر اهمیت “امتیازهای اجتماعی” و تاثیرشان بر تجربه مادری تاکید میکند و نیز از “آسیبپذیری” بهعنوان یکی از عوامل موثر بر تجربهی زیسته مادری مینویسد. و در همهی این بازاندیشیها در تلاش است کلیشهی مادر “خوب” و مادر “بد” را زیر سوال ببرد.
و آنها که هنوز دیده نمیشوند…
شیوا علینقیان در موخره کتاب خود مینویسد: «من حاصل تبعیضم! مادری کردنم هم حاصل امتیازی است که از طبقه اجتماعی و تلاقیهای هویتی خود بهدست آوردهام».
«خط آبی کمرنگ» را از این منظر میتوان یک روایت پرقدرت از مطالعات مادری با رویکرد تقاطعی / اینترسکشنال ارزیابی کرد؛ نمونهای منحصر به فرد در میان مطالعاتی که با موضوع مادری در ایران صورت گرفتهاند. بهویژه که پژوهشگر در فصل “ملاحظاتی پیرامون ما” بهدرستی این پرسش را مطرح میکند که “بالاخره مادر واقعی کیست؟” ، درحالیکه مرجع او برای این سوال مهم، جمله الهامبخش “مگر من زن نیستم” است؛ جملهای که سوجورنر تروث، در همایش حقوق زنان اوهایو خطاب به فمینیستهایی که حضورش را به سخره گرفته بودند بر زبان آورد.
همانگونه که محققان اینترسکشنال، زن بودن را امری واحد و همگون نمیدانند، مادری نیز امری واحد و همگون نیست و علینقیان کوشیده است در «خط آبی کمرنگ» این را با روایتهای خودمردمنگارانهاش به ما یادآوری کند. با اینهمه جای برخی مفاهیم هنوز در این بازاندیشیها خالی است که شاید علینقیان یا سایر پژوهشگران بتوانند در آثار آینده خود آنها را نیز مورد ملاحظه قرار دهند؛ از جمله پرداختن به مساله مادری غیربیولوژیک. «خط آبی کمرنگ» بر مادری بیولوژیک استوار است و حتی با پدیدار شدن خطی بر بیبیچک آغاز میشود، خطی که نخستین نشانهی مادر بود تلقی میشود. ما در این روایتها همواره مادر بودن را در پیوند با بارداری و زایمان میبینیم و آنچه مورد بازاندیشی و نقد قرار میگیرد فرآیند و هنجارهای مادری در این چارچوب است. حال آنکه مادری غیربیولوژیک میتواند ابعاد دیگری از تجربهی زیستهی مادری را در تلاقی جنسیت، طبقه و سایر هویتهای اجتماعی بازنمایی کند.
همچنین علینقیان در بخشی از این کتاب، نگاهی کوتاه اما دقیق دارد به مادری در موقعیت معلول بودن. اگر این نگاه بتواند در ارتباط با زنان همجنسگرا و نیز افراد ترنس نیز بسط پیدا کند، آن وقت ما به گنجینهای از روایتهای بازاندیشانه از تجربهی زیسته درباره همهی آنهایی دست پیدا خواهیم کرد که مادری را تجربه میکنند؛ چه بیولوژیک، چه غیربیولوژیک، چه در خانواده سنتی و چه در انتخابهای آلترناتیو.
«خط آبی کمرنگ» میتواند آغازگر این نگاه در جامعه ایرانی باشد.
منابع:
Barnes, R.J. (2016) She was a twin: Black strategic mothering, race-work, and the politics of survival. Journal of the Association of Black Anthropology, 24(1), 49–60. https://doi.org/10.1111/traa.12060.
Christopher, K. (2012) Extensive mothering: employed mothers’ constructions of the good mother. Gender & Society, 26(1), 73–96. https://doi.org.libproxy.uncg.edu/10.1177/0891243211427700
Collins, P.H. (1994) Shifting the center: race, class, and feminist theorizing about motherhood. In: E. Glenn, G. Chang & L. Forcey (Eds.) Mothering: ideology, experience, and agency. Routledge.
Hamilton, P. (2021) From scientific motherhood to intensive mothering. In: Black mothers and attachment parenting: a Black feminist analysis of intensive mothering in Britain and Canada, 1st edition. Bristol University Press, pp. 9–22. https://doi.org/10.2307/j.ctv19cw9sf.6
Russo, N.F. (1976) The motherhood mandate. Journal of Social Issues, 32(3), 143–153. https://doi.org/10.1111/j.1540-4560.1976.tb02603.x