اچ. پورتر ابوت در «سواد روایت» مینویسد: مفاهیم صدا و فاصله و همچنین کانونمندسازی بسیار نزدیکاند به چیزی که وین بوت آن را موثق بودن راوی مینامد. چهقدر میتوانیم به اطلاعاتی که راوی میدهد و درستی حقایقی که بیان میکند اطمینان داشته باشیم؟ اگر خودمان به حقایق پی ببریم، آنگاه چهقدر میتوانیم به تفسیرهای راوی اتکا کنیم؟
وقتی از آکیراکوروساوا پرسیدند: کدامیک از روایتهای فیلم راشومون (۱۹۵۱) درست است؟ پاسخ داد: «همهشان و هیچکدامشان.»
داستان راشومون را چهار نفر روایت میکنند سه نفر که در بطن ماجرا بودهاند وشاهدی که از نزدیک واقعه را دیده. حالا مخاطب فیلم باید خودش تصمیم بگیرد که یکی از این روایتهایِ به قول وین بوت «ناموثق» را بپذیرد.
اما پدیدآورندهی این روایتها، انجام سختترین کار را برعهده دارد: روایتی موثق از یک یا چند راوی ناموثق.
رمان «برای تو» نوشتهی حسین نوشآذر یکی از رمانهای شاخص ایرانی در این زمینه است که میتوان آن را با یک نمونهی قدیمیتر بهنام بوفکور مقایسه کرد؛ وقتی درمییابی تمام شخصیتها میتواند یکی باشند؛ ملغمهیی از ویژگیهای ناب شخصیتی که در قامت یک راوی حلول میکند.
«برای تو» یک روز از زندگی یوسف بنیعالمی، یک وکیل ایرانی را روایت میکند که به محض بیدار شدن از خواب درمییابد در یک مسافرخانه در یکی از خیابانهای پاریس است. اما نمیداند چرا و به چه ترتیبی راهش بهآنجا ختم شده. حتا به یاد نمیآورد قرصهایی که در چمدان دارد آیا برای درمان او تجویز شده، یا متعلق به دیگریست. او در قامت یک مسافر میانسال ظاهر میشود که گاهی در آینه کسی دیگر را میبیند. بنابراین خودش را به یاد نمیآورد یا به وجود یگانهی خود شک میکند. اما یوسف بنیعالمی را کمکم به یاد میآورد که بهسان یک فرشتهی نگهبان او را دنبال و بهسان یکشیطان وسواسی چیزهایی را روایت میکند که راوی دوستشان ندارد.
راوی متزلزل و مخاطب مردد
یوسف بنیعالمی یک برادر دوقلوی معلول دارد که با دهدقیقه فاصله به دنیا آمده و همواره مورد توجه مادر و اسباب سرخوردگی یوسف است. یونس از لحاظ ذهنی سالم و از لحاظ جسمی دچار معلولیت است و برای همین برادرش او را به حق یا ناحق به عنوان یک سربار درک میکند.
راوی با نشانهها و یادآوری بنیعالمی، وقایعی را به یاد میآورد که بیدرنگ از سوی راوی داستان نقض میشود. شک و تردیک روایتگری در این داستان و راوی متزلزل آن مخاطب را دچار تردید در پذیرش روایت میکند.
یوسف بینعالمی از مسافرخانه بیرون میزند و برخی جاها و آدمها به نظرش آشنا میآیند و برخی دیگر غریبه. او نمیداند که برای چهکاری به پاریس آمده اما برخی نشانهها او را در مسیری قرار میدهند تا به یاد بیاورد به جز مادر و یونس با آدمهای دیگری هم ارتباط داشته یکی از آنها زنیست به نام ثریا حاتمی. راوی با تردید از او نام میبرد و شک میکند که آیا ثریا موکل او بوده و برای به اجرا گذاشتن مهریهاش یا به دلایل دیگری به او مراجعه کرده بوده؟ داستان با روایت رابطهی یوسف با ثریا و رسیدن به مردی بهنام احقری که از سرداران سابق سپاه و از رانتخواران کنونیست، ادامه مییابد تا در میان تصاویری که از این شخصیتها ارائه میشود، مفهوم «عدالت» زیر سوال برود؛ عدالتی که به گفتهی راوی از آغاز روز جستجو میشود و این جستجو با انرژی بسیار تا ظهر ادامه مییابد اما به محض رسیدن به غروب، تب وتابش فروکش میکند تا تعادل اجباری ظالمانه به جهان بازگردد:
یک سوءتفاهم بود. جایی خوانده بودم و شاید از کسی شنیده بودم عدالت به این معنیست که هر چیز در جای درستش قرار داشته باشد. پیش خودم فکر کردم که اگر این تعریف از عدالت درست باشد همهی اتفاقاتی که تا آن لحظه برای من افتاده بود، کاملا ناعادلانه و حتی ظالمانه بود.
ص۱۳
موضوع زندگیام اصلا عدالت بود. کارم این بود که حق را به حقدار برسانم. آیا این عادلانه بود که به خاطر فقط ده دقیقه اختلاف سن، جوانی و توانایی و زندگی من پای یک برادر معلول تباه بشود؟ خیر. عادلانه نبود.
ص۴۴
غروبها اما به این دلیل که مردم به خانههایشان برمیگردند بهترین موقع روز است. از غروب به بعد به تدریج تب و تاب عدالتخواهی و آزادیخواهیِ همه کاهش پیدا میکند، تا شب که منحنی این فعالیتها به صفر نزدیک میشود.
ص ۹۸
این نقل قول باز هم موید تردید راویست. در سطرهای نقلشدهی بالا او به دنبال عدالت است اما در عینحال از فروکش کردن تب عدالتخواهی خوشحال وخرسند به نظر میآید تا تضاد پدیدآمده مخاطب را به این فکر فرو ببرد که راوی خود طرف کدام عدالتاست؛ عدالت واقعی یا عدالتی که تعریف آن بنا به مصلحت تغییر میکند؟
راوی ناموثق «برای تو» یکی از اشکال پیچیده و تجربهشده از سوی نویسندگان رمانهایی شاخص است که روایتی چالشبرانگیز را به مخاطب عرضه میکنند.
در تعریف راوی ناموثق چند مورد از راویان به تجربهی نویسندگان رخ نمودهاند. از جمله راوی کودک که در سهگانهی ارزشمند و قابل تامل آگوتا کریستوف جلوه کرده: دفتر بزرگ، مدرک و دروغ سوم.
یا راوی دیوانه که در پرواز برفرار آشیانهی فاخته رخ نموده.
در رمان «برای تو» پیش و بیش از آنکه راوی دیوانه یا دچار فراموشی باشد، به نظر میرسد دچار اختلال چند شخصیتیست.
اختلال چند شخصیتی یک بیماری روانیست که شامل اختلال یا خرابی حافظه، آگاهی، هویت، یا ادراک است. افراد مبتلا به اختلال هویت تجزیهیی، یک یا چند شخصیت متناوب ایجاد میکنند که با آگاهی یا بدون آگاهی از شخصیت معمولی فرد، کار میکنند. هنگامی که یک یا چند مورد از این عملکردها به هم بخورد، علائم تجزیهیی ایجاد میشود.
یوسف بنیعالمی احتمالا به این اختلال مبتلاست. اختلالی که میتواند حاصل ضربههای روانی التیام نیافته در دوران کودکی یا آزار جنسی در آن دوران باشد که شخص فراموشی یا فرورفتن در قالب شخصیتی دیگر را به عنوان مکانیسم دفاعی بدن به کار میگیرد تا از آزار به یادآوردن در امان باشد. در بیشتر موارد این مکانسیم کاملا ناخودآگاه رخ میدهد و شخص واکنشهای خودش را در زمانهای گوناگون به یاد نمیآورد.
رنج وانهادگی
بنیعالمیِ نوشآذر در رمانِ «برای تو»، آدمیست که در کودکی پدرش را از دست داده و از آنپس تمام توجه مادر معطوف به مراقبت از برادر معلولش شده و در واقع دچار طرحوارهی رهاشدگیست. آنقدر تنفر او از پذیرفتن واقعیت در درونش شعله میکشد که باور دارد برای برادر معلولش جعبهیی آهنی ساخته تا بدنش را در آن به زنجیر بکشد. یا وقتی گربهاش میمیرد یونس را به حیاط میبرد و در کنار گوری که برای گربه کنده، او را با ضربهی بیل روی زمین میاندازد و رها میکند تا چون یوسفِ سمفونی مردگان از خونریزی بمیرد. حالا او مثل اورهان در رمان عباس معروفی از شر برادرش خلاص شده اما روایت بعدیِ یوسف بنیعالمی چیز دیگریست. او حالا به یادمیآورد آن داستان جعلی بوده و یونس بعد از حملهی صرع وهنگام اصابت سرش با تخت، جان باخته تا حالا بار مصیبتبار وجدان زخمخورده از دوش راوی برداشته شود و مخاطب اعصابش آرام شود که یونس، به دست یوسف کشته نشده. در حالیکه سرنوشت یونس تغییری نکرده. او کشته شدهاست اما اینبار نه به دست برادر بلکه به خاطر بیتفاوتی او. و همچنان این واقعه با روان او بازی کند که ما قاتلان آدمهایی هستیم که با نقص به دنیا میآیند. ما هنوز به صورت ناخودآگاه هیتلرهایی پنهان در وجودمان داریم که میخواهند از شر نقصها رها شوند وبا دست و بال فراخ و فارغ از مسئولیتهای اجباریِ مراقبت از آنان زندگی کنند.
یونس برادر همهی ماست و همزاد ما که تنها به یک دلیل محکوم به نابودیست؛ خودخواهی ما.
«برای تو» از این حیث نیز رمانی ارزشمند به شمار میآید که وجدان خوابآلود اجتماع بیتفاوت را تحریک میکند تا در پی پاکجلوهدادن خود نباشد و عدالت را تنها با تمام شدن روز فراموش نکند.
روایت ساده و زبان بدون سنگلاخ نوشآذر در «برای تو» همذاتپنداری با بنیعالمی داستان را گاه به جنونی گریزناپذیر برای مخاطب بدل میکند تا در گوشهیی از رینگ، تنها و بیدفاع، کمکاری، بیتفاوتی و نقش حذفکنندهی خود را به یاد بیاورد.
نویسنده در پایان داستان به تمِ کلیدی داستانش اشاره میکند تا انگیزهی روایت این داستان را برای مخاطب شرح دهد:
این رمان را در سال ۱۳۸۷ در پاریس، تحت تأثیر وقایع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن ایام و بحثهایی که پیرامون درک از عدالت و مهدویت درگرفته بود نوشتم با این قصد که در ایران هم منتشر شود. زیرا معتقد بودم و هنوز هم معتقدم که خوانندهی این کتاب در ایران است و نه در خارج از ایران.
او همچنین از سانسور اولیهی کتابهایش سخن به میان میآورد:
من که بعد از انتشار رمان «سفرکردهها» (نشر نی) بعد از سه سال انتظار در اداره کتاب وزارت ارشاد اسلامی با بیش از ۱۵ صفحه «اصلاحیه» با ساز و کار سانسور آشنا شده بودم، کنش شخصیتها را به گونهیی تغییر دادم که این رمان مانند کتاب قبلی معطل نماند. مهمترین تغییرات متوجه شخصیتیست به نام احقری که در نسخه تحریفنشدهیی که پیش روی شماست بازنشسته سپاه و از رانتخواران بود اما در نسخهیی که در بررسی کتاب و در مروارید به چاپ سپردم، به یک تاجر و از آشنایان قدیمی روایتگر داستان و خواستگار مادر او تغییر ماهیت داد و لاجرم وقایع پایانی اثر هم تحت تأثیر قرار گرفت. در اثر این تحریف، بُعد اجتماعی داستان تخفیف پیدا کرد و به یک داستان شخصی فروکاست و آنگاه سؤال اصلی داستان که همانا «عدالت یا انتقامجویی» ست دگرگون شد.
با اینحال موخرهی نوشآذر تغییری در نگرش مخاطب ایجاد نمیکند چون با کتاب حاضر روبهروست و قطعاً نسخه تغییر یافته آن احتمالا به فراموشی سپرده شده و ملاک کتاب حاضر است هرچند اشاره به سانسور وخودسانسوری نویسندگان همچنان یکی از موانع پیش روی نویسندگان واسبابی برای از میان رفتن صداقت و جسارت بیان آن به شمار میآید.
رمان «برای تو» اگرچه در صفحات اولیه کمی کند پیشمیرود وبه اصطلاح داستان دیر شروع میشود اما در میانهی آن چینش حوداث و رخدادها ریتم داستان وبه تبع آن ضربان قلب مخاطب را بالا میبرد.
این رمان خوشخوان و بدیع را نشر مهری منتشر کرده است.