چندی پیش مستندی با نام «ماجرای سگها» در فضای مجازی منتشر شد. در این مستند چند تَن که خود را کارشناس محیط زیست معرفی میکنند به معضلات مربوط به سگهای بیسرپرست میپردازند. بسیاری از کنشگران و حامیانِ سگها معتقدند چنین برنامههایی سفارشی و غیرعلمی هستند. این نوشته نقدی بر این مستند است.
جمعیت سگهای بیسرپرست
بر طبق آنچه در مستند «ماجرای سگ» به ما گفته میشود، جمعیت سگهای بیسرپرست (که در این مستند «سگهای ولگرد» خوانده میشوند) بهطور چشمگیر و تهدیدآمیزی افزایش یافته است. این مستند از همین رو سگهای بیسرپرست را یکی از مهمترین مشکلات محیط زیست در کشور ما معرفی میکند. سازندگانِ این مستند تا جایی پیش میروند که سگهای بیسرپرست را تهدیدی جدی برای بسیاری از گونههای زیستی — حتا گونههای بزرگتر همچون خرس، گرگ، یوز ایرانی و پلنگ — معرفی میکنند.
در این مستند از گزارشهای پرشمار دربارهی آسیبهای سگها به حیات وحش سخن به میان میآید اما گفته نمیشود که این گزارشها مربوط به ایران است یا کشورهای دیگر. تا جایی که نویسنده جستوجو کرده، تصویرها و ویدئوهایی که در این فیلم در این باره مورد استناد قرار گرفته اغلب ربطی به ایران ندارد و به نظر میرسد سازندگان مستند به کارهای مشابه در کشورهای دیگر استناد کردهاند تا نظرشان را توجیه کنند.
البته در ایران معمولاً کار دقیق و مستند حتا در مورد مسائل بسیار اولویتدار هم انجام نمیشود، چه رسد به موضوع آسیب سگها به محیط زیست. از این نکته که بگذریم، اصل ادعا دربارهی جمعیت سگها را نیز نمیتوان بهآسانی پذیرفت. جمعیت سگها در یک منطقه همواره در حال تغییر است چراکه سگها پیوسته در حال جا به جا شدن هستند و نرخ زاد و ولد و مرگ و میر در میان آنها یکسان نیست. فقط وقتی میتوان به آمارها در این باره اعتنا کرد که درصد بالایی از سگها شناسنامهدار شوند. این اما دقیقاً همان کاری است که انجام نمیشود و دستاندکاران از آن شانه خالی میکنند.
بر طبق آنچه در این مستند گفته میشود، حدود یک میلیون و ششصد هزار سگ گله و حدود چهارصد هزار سگ بیسرپرست در ایران وجود دارد. حتا اگر این آمار درست باشد، وقتی آن را با بسیاری از دیگر کشورها مقایسه کنیم به هیچ روی نگرانکننده نمینماید. آمار سگهای بیسرپرست در بسیاری از کشورها چندین و چند برابر بیشتر از این است. افزون بر این، سگهای گله را نمیتوان سگهای بیسرپرست تلقی کرد چراکه سرپرستیِ آنها بر عهدهی گلهداران و دامداران است و زینرو بهراحتی میتوان بر سلامت و جمعیتشان نظارت کرد. در دیگر کشورها نیز سگهای گله جزو آمار سگهای بیسرپرست نیستند. حال پرسش این است که آیا چهارصد هزار سگ بیسرپرست یک تهدید بزرگ است؟ و آیا دولت قادر نیست این تعداد سگ را به شیوهی درست شناسایی و واکسینه و عقیم کند؟ به نظر میرسد اگر زمینه فراهم شود این کار حتا از کنشگران و حامیان نیز برمیآید.
غذارسانی به سگها
مستند «ماجرای سگها» میکوشد افزایش جمعیت سگها را چونان بحرانی بزرگ نشان دهد و عامل اصلی در پیدایش این بحران را غذارسانی به سگها معرفی میکند. در سالهای اخیر غذارسانی به سگها بیش از گذشته در میان مردم رایج شده است. این پدیده خودش نیاز به تبیین و بررسی دارد. بهراستی چرا مردم به چنین کاری روی آوردهاند؟ آیا مردم میخواهند کمکاریِ حکومت را جبران کنند؟ آیا مردم کنشگری و عاملیتِ خود برای زیستبوم و سرزمینشان را در این گونه کنشها بازتاب میدهند چراکه دیگر راههای کنشگری — حتا کنشگری در زمینهی محیط زیست — را حاکمیت بسته است؟ یا آیا الگوهای نیکوکاری، خیریه، و نذر دارد در میان ایرانیان تغییر میکند طوری که مردم کارهایی چون غذارسانی به سگهای گرسنه را به پول دادن به امامزاده و مسجد ترجیح میدهند؟
به هر روی اما برخلاف آنچه در این مستند ادعا میشود غذارسانی به سگها در ایران به نظر نمیرسد چنان فراگیر باشد که بر جمعیت سگها اثری چشمگیر بگذارد. مستند «ماجرای سگ» اما به موضوع غذارسانی بسنده نمیکند بلکه کمبود غذا برای سیر کردنِ سگهای بیسرپرست را نیز یک مسألهی بزرگ میداند. در این مستند ادعا میشود که ما برای سیر کردن یک میلیون سگ به بیش از بیست میلیون گوسفند و چهارصد-پانصد هزار تُن (؟) مرغ نیاز داریم. خوشبختانه در ایران در جایی زندگی میکنم که گلهدار و دامدار کم نیستند. در این باره پرسوجو میکنم. هیچ دامداری گوشت گوسفند و مرغ به سگهایش نمیدهد. میگویند در بهترین حالت آشغالگوشت و یا ضایعات مرغ! واقعیت این است که سگهای بیسرپرست نیز بیش از آنکه بر غذارسانیِ مردم متکی باشند از زبالهها تغذیه میکنند و برای همین است که معمولاً در محل دفن زبالهها در اطراف شهر دیده میشوند.
راهکار پیشنهادی: «کشتار سگها»
برای تنظیم جمعیت سگها راهحلی که بهطور گسترده در سطح جهان پذیرفته شده و حامیان حقوق حیوانات از آن پشتیبانی میکنند عقیمسازی است. اما در این مستند گفته میشود که عقیمسازی بسیار هزینهبر است و نیز بر جمعیت سگها تأثیر کافی ندارد. و وقتی عقیمسازی چارهی کار نیست پس تنها یک راه میماند: «کشتار سگها».
از همین رو در این مستند استدلالهایی برای دفاع از کشتنِ سگها ارائه میشود و کارشناسانِ این مستند گله میکنند که چرا مردم با کشتار سگها مخالفت میکنند. برای مثال گفته میشود که چرا وقتی مرغ و گاو را برای تغذیهی خود و موشها را برای نظافت شهری میکُشیم باید دربارهی کشتنِ سگها حساس باشیم. همچنین، برای توجیه کشتار سگها اشاره میشود به اینکه در برخی کشورها سگهای بیسرپرست محتملاً آسانمیری (اُتانازی) میشوند.
این استدلالها آشکارا مغالطهآمیز است. نخست مقایسهی سگ با دیگر حیوانات یک مغالطه است. اینکه مرغ و گاو و گوسفند برای تغذیهی انسان کشته میشوند (جدای از اینکه خودِ این کار همیشه قابل دفاع است یا نه) بهخودیخود هیچ دلیلی برای کشتنِ سگها به ما نمیدهد. اینکه از جواز کشتنِ مرغ نتیجه بگیریم که کشتنِ سگ هم جایز است مانند این است که از جواز خوردنِ گوشت مرغ نتیجه بگیریم که خوردنِ گوشت سگ نیز جایز است.
همچنین وقتی مسأله را با کلینگری و بیتوجه به جزئیات با دیگر کشورها مقایسه کنیم مغالطهی دیگری مرتکب شدهایم. رسیدگی به سگها و گربههای بیسرپرست در کشورهای توسعه یافته یک فرایند قانونی و مشخص دارد. آسانمیری فقط در شمار اندکی از کشورها آنهم در آخرین مرحله از آن فرایند و فقط در شرایط خاص محتمل است. البته سازندگان مستندِ «ماجرای سگ» خود بهخوبی میدانند که کشتار سگها در ایران هیچ شباهتی به آسانمیری ندارد. تاکنون هرچه بوده کشتار با تفنگ و به رگبار بستن بوده است (برای یک نمونه اینجا را ببینید).
اساساً مقایسهی ایران با کشورهایی که در آنها حیوان خانگی داشتن پذیرفته و قانونمند شده و ترویج و تشویق میشود مقایسهای از اساس نادرست است. برای مثال، در آن کشورها حتا مناسبتهای ملی برای به سرپرستی گرفتنِ حیوانات خانگی تعیین شده است. یا در آن کشورها در مدیریت شهرها رفاه حیوانات خانگی هم لحاظ میشود. این تفاوتهای بزرگ را سازندگان مستند «ماجرای سگ» شاید بهعمد نادیده میگیرند تا بتوانند بهسادگی کشتار سگها را توجیه کنند.
سخن پایانی
به نظر نگارنده کاری که مستند «ماجرای سگ» انجام داده بزرگنماییِ یک مسأله است. با این روی اما حتا اگر بپذیریم که جمعیت سگها در ایران به بحرانی بزرگ تبدیل شده است، راهحلها روشن و مشخص است. با نظارت بر دامداریها و گلهداریها میشود همهی سگهای گله را شناسنامهدار و واکسینه و درصد مشخصی از آنها را عقیم کرد تا جمعیتشان مهار شود. همین کار را دربارهی سگهای بیسرپرست که تعدادشان بسیار کمتر است نیز میتوان انجام داد. چنانکه گفتیم، این بخش از کار را حتا میتوان به کنشگران و حامیان سپرد. فرهنگسازی برای به سرپرستی گرفتنِ سگهای بومی و مقابله با کارهایی چون تولهکِشی و خرید و فروش سگ نیز از دیگر کارهایی است که لازم است انجام شود. اما در اوضاعی که حاکمیت اساساً سگ را به رسمیت نمیشناسد و قدم زدن با سگ خانگی را جرمانگاری کرده است عجیب نیست که کشتار سگها نیز توجیه میشود.