دیدگاه

در سال ۲۰۰۲ «ریکاردو اریزیو» روزنامه نگار معروف ایتالیایی کتابی را منتشر کرد که در ایران با نام «گفتگو با شیاطین» انتشار یافت. این کتاب شامل هفت مصاحبه است با هفت دیکتاتور زنده که با شورش، انقلاب و یا کودتا سقوط کرده و از کار برکنار شده اند؛ افرادی که در هنگام در دست داشتن قدرت سیاسی از هیچ جنایتی بر علیه مردم کشور خود فروگذار نکردند. این لیست شامل «عیدی امین» دیکتاتور اسبق اوگاندا، «یوکاسا» دیکتاتور کشور آفریقای مرکزی، «منگیستو هایله ماریام» دیکتاتور اتیوپی، «انور خوجه» دیکتاتور آلبانی، «فرانسوادووالیه» یا همان «پاپادوک» دیکتاتور هائیتی، «یاروزلسکی» رهبر سابق لهستان و «اسلوبودان میلوشویچ» رییس جمهور یوگسلاوی است. یک نفر از آمریکای لاتین، سه نفر از اروپا و سه نفر از آفریقا. این کتاب بسیار جذاب و خواندنی است به خصوص وقتی با ویژگی های شخصیتی هر یک از این افراد و تصویری که از خود ارائه می‌دهند آشنا می شویم؛ تصویری کاملا متفاوت از آنچه عموم مردم و افکار عمومی از آنها دارند. 

اما نکته جالب در میان گفته‌های این دیکتاتورهای سابق این باور مشترک است که آنها «وطن‌پرست، خادم ملت، محبوب و دست پاک بودند و تمام فکر و ذکرشان آرامش و آسایش مردم و مراقبت از آنها بوده. همه آنها معتقدند که حکومت‌شان منتخب مردم بوده و در دوران زمامداری آنها بالاترین درجه از آزادی های اجتماعی وجود داشته است. تمام این افراد باور دارند که توسط بیگانگان و دشمنان ملت و یا عوامل آنها از حکومت به زیر کشیده شده اند. به اقاریر این هفت نفر نیز باید گفته‌های افرادی نظیر صدام حسین، معمر قذافی، حافظ اسد و پسرش بشار اسد و کسان دیگری را نیز افزود.

در طی هفته گذشته یکی از تلویزیون‌های فارسی زبان که مشی غالب آن بازنمایی جعلی دوران شکوهمند و سرشار از رفاه و آزادی دوران پهلوی است اقدام به پخش مصاحبه ای مفصل با «پرویز ثابتی» مدیر کل اداره سوم ساواک، معاون نصیری و مقدم، سخنگو و مقام امنیتی سابق و بنا به گفته‌های خود ایشان تحلیگر طراز اول ساواک نموده است. اما متاسفانه فحوای این مصاحبه تداعی‌کننده مصاحبه های اریزیو در همان کتاب گفتگو با شیاطین است. پیش از این نیز پرویز ثابتی همین ادعاهای مطرح‌شده در این مصاحبه را در کتابی که با عنوان دامگه حادثه منتشر شد تکرار کرد. اما با این تفاوت که دفعه قبل وقتی تن به آن مصاحبه داد نه تنها کسی از محل زندگی ایشان مطلع نبود و مطلقا در ملاء عام ظاهر نمی‌شد بلکه بارها و بارها درخواست رسانه‌های مختلف برای انجام گفتگو را رد کرده بود. اما این بار با ظاهری موقر جلوی دوربین تلویزیون یک شبکه حامی حکومت پادشاهی ظاهر شد تا همان مطالب را تکرار کند؛ آن هم با ضمیمه کردن عکس‌ها و فیلم‌های آرشیوی مربوط به آن دوران.

در واقع این برنامه نه یک مصاحبه، بلکه یک رپرتاژ آگهی از دوران “مشعشع” شاغل بودن ایشان در دوران پهلوی است. آیا می‌توان امیدوار بود که دفعه بعد در یک مصاحبه عمومی با حضور خبرنگاران روبرو شوند و به جای روایت خاطره‌ها و نگرش‌های خودشان، در مورد آنچه مردم علاقه‌مند به شنیدن آن هستند گفتگو کنند؟

بدیهی است آنچه ثابتی در این مصاحبه طولانی و مفصل اظهار داشت، تفسیر و تعبیر او از اتفاق‌های ۲۵ سال آخر حکومت سابق یعنی از کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب بهمن ۵۷ است و لاجرم با تفسیرها و تعبیرها و روایت‌های دیگر فاصله معنادار دارد. با این وجود، مقاله حاضر قصد ندارد بر روایت‌های نادرست و آلوده به حب و بغض او از وقایع دوران پهلوی دوم و تصویر مخدوشی که از منتقدان و مخالفان به دست می‌دهد، و یا به درهم بافتن سره و ناسره با قصد به دست دادن تصویری وارونه از حقیقت، انگشت بگذارد و این را به فرصتی دیگر موکول می‌کند. بلکه می‌خواهد با «حمل بر صحت» گذاشتن تمامی آن ادعاها، تفسیرها و تعبیرهای اغلب خالی از حقیقت، به گفتار و ادعاهای او از منظری دیگر نگاهی بیاندازد و از بینندگان آن برنامه و بخصوص طرفداران دو آتشه پادشاهی بخواهد که در آن قدری تامل کنند.

در دوازده نکته زیر این مسیر را پیش می‌بریم.

یک.

آقای ثابتی بارها در طی گزارش‌هایش می‌گوید که جزئی‌ترین امور به شخص شاه گزارش می‌شده و از ایشان دستور می‌گرفته‌اند یا افرادی به واسطه ارتباط مستقیم با شخص شاه می‌توانستند رای و نظر خود را به دیگران تحمیل کنند. آیا قائم بودن تمامی تصمیم‌های آن هم در جزئی‌ترین امور به شخص شاه تعبیری غیر از دیکتاتوری دارد؟ آیا خدمت به دیکتاتور از نظر ایشان همانا خدمت به مردم و استیفای حقوق مردم است؟ آیا این همان تفسیر آن شیاطین پیش گفته از مفهوم مردم و ملت نیست؟ آیا با این وجود ایشان خود را تحلیلگرسیاسی می‌نامند؟ متابعت بی‌قید شرط از منویات شاه و نوشتن آنچه وی می‌پسندید را می‌توان تحلیل سیاسی نامید؟ آیا نقش و عملکرد شما در آن سال‌ها نافی صلاحیت امروز شما نیست؟

Ad placeholder

دو.

آقای ثابتی از موضع یک کارشناس امور سیاسی و نه از موضع فردی که برنامه‌ریز و مجری شدید‌ترین برخوردها با مخالفان یا منتقدان حکومت بوده با مردم سخن می‌گوید. و بنوعی با استادی خود را از جنایاتی که به دست عوامل ساواک انجام می‌شد مبرا می‌کند. پرسش این جاست که اگر ایشان در حد کارشناس و تحلیلگر بوده اند، رییس یا مدیر یا فرمانده عالی واحدهای عملیاتی و مقام مافوق بازجو شکنجه گرانی نظیر عضدی، حسینی، توانگری، تهرانی و ده‌ها جانی دیگر چه کسی بوده. آن‌ها از چه کسی دستور می‌گرفته‌اند و به چه کسی پاسخگو بودند؟ آیا شکنجه کردن افرادی که بسیاری از آن‌ها هنوز درقید حیات هستند و اظهاراتشان ثبت شده و وسایل و ابزار آن‌ها هنوز در کمیته مشترک موجود است صرفا با نفی ایشان حقیت خود را ازدست می‌دهند.

آیا ایشان تصوری از ۱۵۰ ضربه کابل بر کف پا در حدی که عفونت در خون موجب مرگ افراد شود، آویزان کردن صلیبی، آویزان کردن قپانی، استفاده از قفس داغ، استفاده از اطوی داغ، برسرگذاشتن آپولو و سوزاندن بدن زندانی، فشار آوردن برچشم ها، فشار دادن بیضه‌ها، ایستادن‌های طولانی، ممانعت از خواب و صدها روش جنایت بار دیگر با بدن زنان و مردان اسیر شده دارند؟ آیا واقعا این اعمال بدون اطلاع ایشان انجام می‌شده؟ یعنی آدم‌هایی که برای کوچکترین کلمه‌ها یا زمزمه‌ها باید پاسخگو می‌بودند در این امور مبسوط الید بودند؟ مدیریت داخلی ساواک در این امور «حسینقلی خانی» بوده  وهرکس هرکاری می‌خواسته انجام می‌داده؟ آیا با خلاصه کردن این جنایت‌ها وحشتناک در عبارت «کمی افراط هم بوده» شما را و ماموران شما را تبرئه می‌کند؟ مردم می‌خواهند بدانند وقتی به این اعمال فکر می‌کنید چه تصوری از خودتان یا اصلا از واژه انسان در ذهن شما صورت می‌بندد؟

خودتان به خوبی می‌دانید که مسبب اصلی و اولی سقوط حکومت شاه بعد از خودرایی مستبدانه شاه و بی‌اعتنایی به توصیه‌های مشاورانش، رفتار ساواک بود. آن بگیر و ببند‌ها مردم را به جان آورده بود و در نهایت شد آنچه شد.

سه.

آقای ثابتی در چهار قسمت اول این مصاحبه  تلویحا اعتراف می‌کند که حداقل سه گزارش بی‌طرفانه و مثلا خیرخواهانه‌ی ایشان به شخص شاه باعث شده که مورد سوء ظن واقع شده و تا مرحله زدن اتهام به بیگانه پرستی به ایشان پیش برود. چگونه چنین نگاه و قضاوتی برای ایشان فصل الخطاب همه چیز بوده و با این وجود هدف تشکیلات ساواک تامین امنیت و آسایش مردم اعلام می‌کنند نه اجرای منویات شخص شاه؟ در دستگاهی که هرکسی می‌تواند به طرفه العینی از خادم به خائن تنزل پیدا کند و داوی در این بار منحصر به یک فرد می‌باشد، درآن دستگاه مردم در کجا قرار می‌گیرند؟ آقای ثابتی این درجه از خود فریبی از شخص باهوشی مثل شما بعید است. چگونه با این نظرگاه می‌توانید حکومت اسلامی را دقیقا به دلیل همین رفتارها نقد ونفی کنید وقتی خود شما روی دیگر همان سکه بوده اید؟

چهار.

آقای ثابتی در بخش پنجم مصاحبه به سالهای آخر حکومت شاه پرداختند. آقای ثابتی مدعی است که خشونت‌ها و بگیر و ببندها در سال ۵۵ نتیجه داده بود و در تمام پهنه کشور دیگر نفس‌کشی پیدا نمی‌شد. دروازه‌های تمدن بزرگ در حال نزدیک شدن بود. اما اراده شاه برای افزایش قیمت نفت و موش دواندن‌های «زکی یمانی» باعث شد غربی‌ها از شاه برگردند و مسایل حقوق بشر را مستمسک قرارداده و به شاه فشار بیاورند. و در نهایت بشود آنچه شد. دقت کنید که این دقیقا کپی حرفهای تمامی دیکتاتورها در گفتگوی شیاطین و البته عین تحلیل حکومت اسلامی از مخالفت‌های آشکار مردم است. فرافکنی آشکار و از خود رفع مسئولیت کردن و انداختن هر اتفاقی را به گردن دشمنان و بیگانگان. آقای ثابتی این درجه از خود فریبی برای شخص شاه که تبختر وغرور چشمانش را بر روی حقیقت بسته بود قابل هضم است. اما قطعا برای آدم هوشیاری مثل شما زیبنده نیست. شما که قطعا در جریان ریز تغییرها بودید می‌دانید که کارشناسانی نظیر عالیخانی یا محمد یگانه یا حتی جمشید آموزگار در مورد سیاست‌های اقتصادی شاه و سرریز شدن پول فراوان و بیماری هلندی مکررا به شاه هشدار داده بودند و پاسخ شاه فقط تحقیر آنان و درک آنان از علم اقتصاد بود. حتی خود شما در اظهاراتتان به تغییر ترکیب جامعه شهری و موج حاشیه نشینی اشاره کردید اما باز در تحلیل نهایی برای مبرا کردن خود و شخص شاه، تقصیر را بر گردن بیگانگان و افزایش قیمت نفت و سیاست‌های آمریکا می‌اندازید. در حالی که حداقل شخص شما می‌دانید که دولت آمریکا از هیچ حمایتی از شاه کوتاهی نمی‌کرد.

پنج.

آقای ثابتی در طی گزارش‌های خود به ماجرای دستگیری سیروس نهاوندی اشاره کردند و اینکه با فشار بر وی و تهدید افراد خانواده‌اش به اعدام، او را وادار به همکاری کردند. اما نه به ماجرای ترتیب دادن فرار ساختگی او اشاره کردند و نه الت دست قراردادن او برای نفوذ به تشکیلات سازمان چریکهای فدایی.

اما ماجرای غم‌انگیزتر، نقش ساواک در تشکیل یک سازمان قلابی برای به دام انداختن جوانانی است که به طور بالقوه ممکن بود گرایشی به سیاست داشته باشند. به عبارت روشن‌تر ساواک بعد از فراری دادن سیروس نهاوندی از زندان، با همکاری وی یک سازمانی قلابی مثلا مخفی درست کرد و شروع به عضو گیری جوانانی کرد که به هر دلیل علاقه‌مند به سیاست بودند. بیش از سیصد نفر را عضو گیری کرده و برای آن‌ها تئاتر خانه تیمی و تشکیلات مخفی را اجرا می‌کرد. گزارش کلیه فعالیت‌ها و رفت وآمدها و تماس‌های این افراد به ساواک تسلیم می‌شد. قرار بود بعد از آنکه این تشکیلات به اندازه کافی بزرگ شد ساواک آن‌ها را در یک یورش بزرگ دستگیر کرده و موقعیت خودش را بعنوان چشم و گوش همیشه بیدار شاه به اثبات برساند. اما بعد از لو رفتن سیروس نهاوندی نزد رفقایش ساواک در شب یلدای سال ۱۳۵۴ تمام این سیصد نفر را دستگیر کرده و به زندان انداخت و در آن ماجرا حداقل ۹ نفر کشته و دو نفر دیگر هم در زیر شکنجه کشته شدند. آیا این دسیسه‌چینی و تشویق جوانان به فعالیت‌های سیاسی مثلا مخفی و بعد شناسایی و دستگیری و شکنجه و زندانی کردن آن‌ها با هدف تامین امنیت ملی و مبارزه با خرابکاری بود؟

چرا یک سازمان عریض و طویل که به قول ایشان تامین امنیت مردم و کشور را به عهده دارد چنین بازی کثیفی را با عده‌ای از جوانان آغاز کند؟ جوانانی که شاید در نهانی‌ترین زوایای روح و قلب‌شان دنبال ساختن دنیایی بهتر بودند؟

شش.

آقای ثابتی آیا شما نقش ساواک در ساختن توطئه‌ای قلابی تحت عنوان دزدیدن خانواده سلطنتی درهنگام برگزاری جشن هنر شیراز را تکذیب می‌کنید؟ آیا گفته‌های «امیر حسین فطانت» که با راهنمایی ساواک و شخص شما برای «عباس سماکار» و «کرامت دانشیان» اسلحه‌های فرسوده فرستاد تا آن‌ها را با اسلحه دستگیر کرده و برایشان حکم اعدام بگیرد را به خاطر دارید؟ وقتی آن‌ها از گرفتن اسلحه‌ها خودداری کردند و نقشه‌های شما بر آب افتاد آیا ۹ نفر افراد بی‌گناه را برای کارنکرده و صرفا برای نقشه‌ای که از طرف خود ساواک مطرح شده بود دستگیر نکردید؟ آیا ساواک حتی به شخص شاه در این مورد دروغ نگفت؟

  اصلا نقش «خسرو گلسرخی» در آن ماجرا چه بود که او را اعدام کردید؟ او که نه از اسلحه اطلاع داشت و نه از کل این ماجرا؟ این را بارها در دادگاه هم اعلام کرد. چرا کسی به آن توجه نکرد؟ می‌دانید چرا؟ چون دروغ بودن کل ماجرا برملا می‌شد. چون مردم و شخص شاه می‌فهمیدند این توطئه و این تئاتر مضحک کار ساواک بوده نه گلسرخی.

آنچه در سال ۵۷ اتفاق افتاد برعکس تصورهای اغلب طرفداران پادشاهی نه فتنه بود و نه توطئه. کافی است به فیلم‌های باقی‌مانده از حضور مردم نگاهی بیاندازید. آن حضور گسترده واکنشی به برخورد امثال شما با مردم بود؛ مردمی که در محاسبه‌های شما صفر هم به حساب نمی‌آمدند. اگر حکومت برآمده از انقلاب مردم، خود به اژدهای آدم‌خواری تبدیل شد که از تمام جنایتکاران تاریخ جنایتکارتر شده، باز هم دلیلی بر خطا بودن حرکت مردم نیست.

هفت.

آقای ثابتی آیا خود شما در بخش اول و دوم همین مصاحبه یا گزارش با احساس رضایت کامل نقش ساواک را در تحریک «تیمور بختیار» و همکارانش و بازی موش و گربه با وی و همچنین استخدام «عباسعلی شهریاری» برای به دام انداختن افرادی که درواقع گناهی جز عبور از مرز نداشتند را تعریف نکردید؟ آیا می‌دانید با تمام این نقل‌ها چه تصویری از ساواک ونقش او ترسیم کرده اید؟

ساواک برخلاف نامش نه در خدمت امنیت کشور و آزادی و آسایش مردم، بلکه تشکیلاتی بود که صرفا برای حمایت از شخص دیکتاتور تشکیل شده بود؛ دیکتاتوری که حتی به شخص ثابتی هم علیرغم آن همه خدمات اعتماد کامل نداشت.

بدیهی است که قدرت گرفتن و برکشیده شدن چنین تشکیلاتی منوط به وجود مخالفان و منتقدان است. هرچه وجود مخالف بیشتر باشد آن سازمان قدرت و شوکت بیشتری پیدا می‌کند. اما اگرمخالف جدی پیدا نکردید آن را ایجاد کنید. اگرموفق به دستگیری کامل سازمانهای فعال نشدید سازمانی قلابی ایجاد کنید. برایش عضوگیری کنید و سپس آن‌ها را دستگیر، شکنجه و زندانی کنید تا کارنامه‌ای پرو پیمان و فعال داشته باشید. تا شما و مدیران و ماموران‌تان قدر ببینید و ارتقا پیدا کنید و حقوق بالا و امکان‌های ویژه و سفر به «متل قو» را جایزه بگیرید. تا شخص شاه باور کند که بدون شما حکومتش یک شب هم دوام نمی‌آورد. وظیفه شما در درجه اول نه ترساندن و دستگیری مخالفان و منقدان بلکه ترساندن شاه و اعاظم حکومت بود. وگرنه چه دلیلی داشت که از سیروس نهاوندی بخواهید با پول مردم سازمانی قلابی درست کند یا با اصرار امیر حسین فطانت را وادار به توطئه‌چینی کنید؟ به او اسلحه بدهید تا بعدها آن را در خانه سماکار یا دانشیان پیدا کنید و برای آن‌ها حکم اعدام بگیرید؟ چه دلیلی دارید که برای تیمور بختیار اعوان و انصار قلابی درست کنید تا کسانی را که به طور بالقوه ممکن است با او همکاری کنند شناسایی و دستگیر کنید؟

پاسخ همه این سئوال‌ها فقط یک کلمه است. «ترساندن و دریافت مزد و پاداش برای آن». آقای ثابتی شما شاه و مقام‌ها را می‌ترساندید و مزدش را می‌گرفتید. به او ثابت می‌کردید که خانواده سلطنتی را از دست گروگان گیران نجادت دادید و ارتقاء پیدا می‌کردید. در حالیکه می‌دانستید این ماجرا از کل ساختگی است.   شما مزد ترساندن شاه را خرج خوشگذرانی و سفر به خارج از کشور و استراحت در سوئیس و یا ویلاهای متل قو می‌کردید. آن شخص اول هم، آن قدر درایت نداشت تا فریب بازی امثال شما را نخورد و از شما بپرسد خسرو گلسرخی چه کرده بود که اعدام شد؟ کدام سند یا مدرک؟

Ad placeholder

هشت.

آقای ثابتی شما در سخنانتان به فیلمی اشاره کردید که نقش ساواک را در حد «مترسک» پایین آورده بود ومانع نمایش آن شدید. چرا؟ چون قصد داشتید از ساواک غولی وحشتناک بسازید و مردم از شما بترسند و به یوغ شما گردن بگذارند؟ دست یافتن به امنیت ملی و تمامیت ارضی و آرامش مردم افسانه‌هایی هستند که فقط خودتان باور می‌کنید. قدرت را در ترس مردم می‌دیدید. از نظر شما مردم وقتی مطیع خواهند بود که بترسند. آیا به همین خاطر نبود که از وحشتناک‌ترین شکنجه‌ها استفاده می‌کردید که مردم را بترسانید، که کسی جرات نکند دور وبر سیاست بچرخد؟

نه.

آقای ثابتی امروز در مقابل دوربین می‌نشینید و مثل یک سیاستمدار کارکشته و یا کسی که دارد برای نخست وزیری آماده می‌شود حرف می‌زنید. اما خودتان به خوبی می‌دانید که مسبب اصلی و اولی سقوط حکومت شاه بعد از خودرایی مستبدانه شاه و بی‌اعتنایی به توصیه‌های مشاورانش، رفتار ساواک بود. آن بگیر و ببند‌ها مردم را به جان آورده بود و در نهایت شد آنچه شد.

جعل تاریخ، تغییر تفسیرها و تعبیرها، وارونه جلوه دادن علت‌ها و انگیزه‌ها در این شرایط کوششی بیهوده است؛ خانه بر آب ساختن است. آینده از آن کسی است که جرات روبرو شدن با واقعیت را داشته باشد.

شما در سال ۵۵ تصور می‌کردید که مردم اعدام‌ها و شکنجه‌ها و زندانی‌های سیاسی‌شان را فراموش کرده و همگی مطیع و منقاد شده‌اند و دیگر نوبت خواب راحت شماست. و غافل بودید که مردم نه اعدام بی‌گناهانی مثل خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان را فراموش کرده‌اند نه دروغ فرار ۹ زندانی سیاسی را، که در تپه‌های اوین به گلوله بستید. آن کس که فریب آن آرامش ساختگی را خورد شما بودید. دقیقا مثل سرنوشتی که در انتظار آن شیاطین بود. مردم در انتظار فرصتی بودند که خود شما به آن‌ها دادید.

ده.

آقای ثابتی، آنچه در سال ۵۷ اتفاق افتاد برعکس تصورهای اغلب طرفداران پادشاهی نه فتنه بود و نه توطئه. کافی است به فیلم‌های باقی‌مانده از حضور مردم نگاهی بیاندازید. آن حضور گسترده واکنشی به برخورد امثال شما با مردم بود؛ مردمی که در محاسبه‌های شما صفر هم به حساب نمی‌آمدند. اگر حکومت برآمده از انقلاب مردم، خود به اژدهای آدم‌خواری تبدیل شد که از تمام جنایتکاران تاریخ جنایتکارتر شده، باز هم دلیلی بر خطا بودن حرکت مردم نیست. چنان که نتیجه توطئه‌ها و دسیسه‌های خارجی‌ها هم نبود. شما خطا کردید. جنایت کردید. امروز هم هر جنایتی حکومت اسلامی مرتکب شده باشد اعتبار و آبروی شما بازنخواهد گشت. جنایت‌های این حکومت اسلامی شما را تطهیر نخواهد کرد.

تازه این حکومت دقیقا پا در جای پای شما گذاشته. حداقل شما با آن گذشته و کردار از نظر اخلاقی صلاحیت ایراد گرفتن از رفتارهای این حکومت جهنمی و قرون وسطایی را ندارید.

یازده.

آقای ثابتی شما به خوبی می‌دانید که جعل تاریخ، تغییر تفسیرها و تعبیرها، وارونه جلوه دادن علت‌ها و انگیزه‌ها در این شرایط کوششی بیهوده است؛ خانه بر آب ساختن است. آینده از آن کسی است که جرات روبرو شدن با واقعیت را داشته باشد. با این روایت‌های جعلی که شما نقل می‌کنید و تفسیرهایی که بر آن بار می‌کنید هیچ دریچه امیدی باز نخواهد شد. آقای ثابتی اگر جرات روبرو شدن با حقیقت را به دست بیاورید می‌شود به آینده امیدوار شد. آنچه امروز می‌گویید آب در هاون کوفتن است. نه شما و نه آقای رضا پهلوی و نه طرفداران دو آتشه ایشان از این روایت‌های جعلی طرفی نخواهند بست.

دوازده.

آقای ثابتی جای خوشحالی است که در سال ۵۷ سیاست‌های مورد نظر شما برای کنترل تظاهرات راه بجای نبرد وگرنه امروز پرونده سنگین‌تری داشتید. آقای ثابتی جدا باعث تاسف است که بعد از چهل و اندی سال روبروی مردم بنشینید و بگویید اگر طبق حرف من می‌زدند و می‌کشتند و ۳۰۰۰ نفر را دستگیر می‌کردند حکومت شاه سرجایش بای می‌ماند؛ آن هم در حالی که بهتر از هرکسی می‌دانید که آن جنازه مدت‌ها قبل پوسیدنش شروع شده بود. اما بیان این حرف‌ها یعنی باور به بستن و گرفتن و کشتن آن هم در دنیای امروز که همه دم از دموکراسی می‌زنند مبین چه نگاهی است؟ آیا دارید استراتژی حکومتی مورد نظرتان را بیان می‌کنید؟ آیا دارید مخالفان حکومت پادشاهی را تهدید می‌کنید؟ هدف شما از بیان نظرات پنجاه سال قبل‌تان چیست؟ می‌خواهید بگویید روش برخوردتان با مخالفان همان روش رضاشاهی است؟ آقای ثابتی ندید مردم با رضاشاه چه کردند؟ داوری مردان خود رضاشاه در باره او را نخوانده اید؟ در همین صد سال اخیر کدام حکومت با این روش‌ها موفق شده است؟ یکی را نام ببرید؟ آقای ثابتی به شما پیشنهاد می‌کنم به جای خواندن کتاب «من یک شورشی هستم» همین کتاب گفتگو با شیاطین را بخوانید. گرچه به قول سعدی:

آنکه نامخت از گذشت روزگار    نیز ناموزد زهیچ آموزگار

Ad placeholder