هنری کیسینجر، سیاست‌مدار آمریکایی، وزیر خارجه سابق آمریکا در کابینه ریچارد نیکسون و جرالد فورد که جایزه صلح نوبل او سال ۱۹۷۳ در رابطه با جنگ ویتنام کماکان بحث‌برانگیز است، درگذشت.

شرکت مشاوره ژئوپلیتیکی کیسینجر شامگاه چهارشنبه، ۲۹ نوامبر اعلام کرد که هنری کیسنیجر در سن ۱۰۰ سالگی در ایالت کنتیکت آمریکا از دنیا رفت.

«معمار اصلی» سیاست خارجی آمریکا

بسیاری کیسینجر را «معمار اصلی» سیاست خارجی آمریکا در دوران جنگ سرد در سال‌های ۱۹۷۰ می‌دانند. سیاست خارجی‌ای که مذاکره و گفت‌وگو با دشمنان سیاسی و هم‌زمان ایجاد هزینه برای کمپ کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها را در سطحی جهانی تجویز می‌کرد.

نگاه کیسینجر به سیاست در درگیری اجرایی‌اش در سیاست شکل نگرفت. پیش از وارد شدن به کابینه نیکسون، او زمانی که در دانشگاه هاروارد بود، در رساله دکتری‌اش نوشت مشروعیت در امور بین‌الملل مبتنی بر ایجاد تعادل بین دولت‌های قدرتمند است تا ترویج عدالت.

سیاست‌گذاری‌های کیسینجر منجر به ایجاد گشایش سیاسی در روابط با چین و رسمیت دادن به چین، مذاکرات کنترل تسلیحاتی بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی، و گسترش روابط سیاسی بین اسرائیل و کشورهای عربی منطقه شد. در این دوران، در حالی که بسیاری کیسینجر را به خاطر طراحی این گشایش‌ها ستایش می‌کردند، بسیاری هم سیاست‌های او را در حمایت از دیکتاتوری‌های ضدکمونیستی، به‌ویژه در آمریکای جنوبی، آسیا و خاورمیانه به باد انتقاد گرفتند.

کیسنجر از دوستان محمدرضا شاه پهلوی بود و این دوستی بر پایه حملات شاه به کمونیست‌ها در منطقه خاورمیانه شکل گرفته بود. گرگ گراندین، تاریخ‌نگار سیاست و زندگی کیسنیجر می‌نویسد که «تنها شخصی که هنری کیسینجر تملقش را بیش از رئیس‌جمهوری ریچارد نیکسون می‌گفت، محمدرضا پهلوی، شاه ایران بود.» او دلیل این همه تملق‌گویی را ذخایر عظیم نفت شاه و چهره کلیدی او در برنامه‌های نیکسون و کیسینجر در رابطه با جنگ سرد در خاورمیانه می‌داند.

در سال‌ها اخیر و در رابطه با مذکرات دولت‌های بزرگ با جمهوری اسلامی، کیسینجر اعلام کرد که مخالف برجام است. او با سیاست کابینه باراک اوباما علنی مخالفت کرد و گفت با این سیاست ایران تبدیل به قدرت منطقه‌ای خواهد شد. کیسنجر پیش‌بینی کرد که عربستان هم در رقابت با ایران بخواهد هسته‌ای شود و این رقابت‌های هسته‌ای را برای منافع آمریکا و متحدانش در منطقه پرخطر ارزیابی کرد.

هشت سال قدرت کیسنجر

گرگ گراندین، استاد تاریخ دانشگاه ییل و نویسنده کتاب «سایه کیسینجر» (۲۰۱۶) تخمین می‌زند که سیاست‌گذاری‌های کیسینجر از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۶، دوره‌ای هشت ساله که او درگیر سیاست خارجی کابینه نیکسون و فورد بود به مفهوم کشته شدن، جا‌به‌جایی و یا بی‌خانمان شدن، سه تا چهار میلیون نفر در جنگ‌هایی بود که بیشتر به دلیل نگرانی از رشد کمونیسم شکل گرفت: از جمله در شیلی، ویتنام، کامبوج، تیمور شرقی، علیه کردها در عراق، آرژانتین، اروگوئه، قبرس و خونریزی‌های پاکستان در بنگلادش. در بنگلادش تنها پانصد هزار نفر کشته شدند، در تیمور شرقی ۲۰۰ هزار نفر.

گراندین می‌نویسد که به نظر او کتاب «قیمت قدرت» (۱۹۸۳) اثر روزنامه‌نگار تحقیقی، سیمور هرش از جمله جالب‌ترین تصاویر را از زندگی کیسینجر به عنوان «یک پارانوئید پرنخوت» ارائه داده است – کسی که «برای پیشبرد حرفه‌اش بین بی‌رحمی و غرور می‌چرخد، به سرنوشت خود لعنت می‌فرستد و به جنگده‌های ب- ۵۲ اجازه پرواز می‌دهد.»

پارانویای اصلی کیسینجر به جایابی او در سیاست جهانی آمریکا برای مهار کمونیسم و سوسیالیسم وصل می‌شود. کیسینجر در دستان هرش به نظر گراندین «حقیر» و «در انگیزه‌هایش کهنه است»، با این وجود «در صحنه جهانی عواقب بسیار بزرگی را رقم می‌زند.»

کیسینجر نقش بحث‌برانگیزی در جنگ ویتنام داشت. مذاکره‌کنندگان اصلی طرح صلح پاریس هنری کیسینجر و له دوک تو، سیاست‌مدار و انقلابی اهل ویتنام بودند که هردو جایزه صلح نوبل را گرفتند. انتقادها به اهدای این جایزه به مقام سیاسی‌ای که در حملات به غیرنظامیان در جنگ ویتنام نقش داشت، زیاد بود. همان زمان، دو نفر از اعضای کمیته نوبل در اعتراض به انتخاب کیسینجر استعفا کردند.

سیاست‌گذاری‌های کیسنجر در رابطه با تیمور شرقی پس از تهاجم و اشغال اندونزی از جمله فصل‌های کارنامه اوست که مرگ غیرنظامیان منجر شد. در سال ۱۹۷۵ حمله به تیمور شرقی، پس از دیدار فورد و کیسینجر با سوهارتو، دیکتاتور اندونزی، در جاکارتا، کلید خورد. این حمله هم به بهانه کنترل کمونیست‌ها در تیمور شرقی و به طور مشخص علیه جمهوری دموکراتیک تیمور شرقی بود. در اوج نسل‌کشی در اواخر دهه ۱۹۷۰، کشتار غیرنظامیان با ادامه کمک‌های نظامی و دیپلماتیک ایالات متحده همراه بود و در نتیجه جنگ و قحطی تحمیل شده به تیمور شرقی بیش از ۲۰۰ هزار نفر کشته شدند.

هنری کیسینجر از رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی هم حمایت کرد؛ با توضیح اینکه منافع اقتصادی و استراتژیک ایالات متحده در حمایت از دولت‌های دارای قدرت است. این سیاست بعدها نتوانست ادامه پیدا کند و آمریکا در رابطه با رژیم آپارتاید سیاستش را تغییر داد.

گراندین می‌نویسد که کیسینجر استاد جاخالی دادن در رابطه با ارائه توضیح در مورد تبعات سیاست‌هایش در گذشته بود. او بارها از سیاست‌هایش در کامبوج، کودتا در شیلی، خیانت به کردها دربرابر صدام با گذاره‌هایی چون «اگر نمی‌کردیم، بی‌ثبات می‌شد»، دفاع کرده است. آنچه صدام بر سر کردها آورد را «یک تراژدی» خواند. در مورد تیمور شرقی کیسنجر گفت که «فکر می‌کنم به‌اندازه کافی در مورد تیمور شرقی شنیده‌ایم.»

پایان جنگ ویتنام

هنری کیسینجر ابتدا حامی جنگ ویتنام بود و با افزایش فشارها برای پایان جنگ به عنوان مشاور امنیت ملی دولت نیکسون منصوب شد.

به گفته منتقدانش، کیسینجر عین قرارداد صلحی را که می‌توانست در اکتبر ۱۹۷۲ به امضای آمریکا برساند، در ژانویه ۱۹۷۳ امضاء کرد. در این فاصله، آمریکا عملیات «بمباران کریسمس» را که یک حمله علیه اهداف استراتژیک در ویتنام شمالی از ۱۸ دسامبر تا ۲۹ دسامبر ۱۹۷۲ هدایت کرد که در نتیجه آن بیش از ۲۰ هزار تن مهمات بر سر ویتنام شمالی ریخته شد و و ۱۶۲۴ نفر کشته شدند.

این در حالی اتفاق افتاد که در اواخر سال ۱۹۷۲، درگیری جنگی در ویتنام به طور چشمگیری کاهش یافته بود و مذاکرات برای پایان دادن به جنگ در پاریس در جریان بود. از این رو بسیاری معتقد بودند که نیکسون در مقام سیاست‌گذار چنین حمله‌ای، نباید جایزه صلح نوبل را بگیرد.

در سال ۱۹۷۱ نیکسون و مشاور امنیت ملی او، هنری کیسینجر، کمپین بمباران مخفیانه علیه کامبوج را آغاز کردند. کشور کامبوج در آن زمان حامی نیروهای کمونیست ویتنامی بود که درگیر جنگ با ایالات متحده بودند. نیکسون در بخشی از سیاستش برای طراحی خروج آمریکا از منطقه، بمباران کامبوج را تجویز کرد که فشار بیشتری به نیروهای ویتنام شمالی در پذیرش شرایط آمریکا در مذاکرات صلح بیاورد. از این رو مجموعه‌ای از بمباران‌ها از مارس ۱۹۶۹ تا مه ۱۹۷۰ توسط ایالات متحده علیه کامبوج انجام شد.

مشابه همین حملات را آمریکا علیه پادشاهی لائوس در فوریه و مارس ۱۹۷۱ انجام داد.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی

پس از دوران ریاست جمهوری جرالد فورد، کیسنجر به ویژه در رابطه با سیاست‌های حزب جمهوری‌خواه، یک از ناظران اصلی سیاست خارجی، ملاحظات ژئوپلیتیکی و وضعیت ژئواستراتژیکی باقی ماند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کیسنجر خطر را اسلام‌گرایان افراطی اعلام کرد.

او با همین خط، از معتمدان شخص جورج دبلیو بوش و مشاور او در کمیسیون حملات یازده سپتامبر شد. او از جنگ عراق با این منطق حمایت کرد که «حمله به افغانستان کافی نیست» و گفت که اسلام‌گرایان افراطی می‌خواهند ایالات متحده آمریکا را «تحقیر» کنند» و «ما باید آنها را تحقیر کنیم.»

اکنون کسی که طراح کمک‌رسانی آمریکا به شبه‌نظامیان اسلامی منطقه خاورمیانه در برابر گسترش کمونیسم بود، خطر جدید را بدون پذیرش مسئولیت، اسلام‌گرایی اعلام کرد. اینجا هم کیسینجر – که حالا سردمدار توصیه به تنش‌زدایی با روسیه شده بود، باز سیاست جاخالی دادن و توانمندسازی راست آمریکایی دربرابر دشمن جدید را پیش گرفت. سیاستی که روشنفکران و سیاست‌گذاران نومحافظه‌کار در توصیه به جنگ‌ها در منطقه خاورمیانه آن را گسترش دادند.

جاخالی دادن همیشگی کیسینجر کماکان در یک استثناگرایی شرایط اکنون و حال بدون وصل کردن آن به سیاست‌های گذشته آمریکا، تعریف و توجیه می‌شد. به گفته گراندین در چنین استثناگرایی مسلح کردن جهادی‌های اسلامی ضد شوروی در افغانستان یا تامین گاز سارین برای استفاده عراق صدام حسین از سلاح‌های شیمیایی علیه کردها و ایران، دیگر اهمیت نداشت. هر مشکل بدون پیشینه تاریخی‌اش، در سیاست کیسنینجر، منشأ جدید می‌یافت.

او به ده‌ها رئیس‌جمهوری آمریکا، از جمله جو بایدن، مشاوره داد و کماکان موضوع مشاوره‌ها، اکنون و حال بود. شهرت او یافتن بهترین آرایش سیاسی و استراتژی برای منافع ایالات متحده آمریکا و متحدانش در هر شرایط خاص است. موافقانش او را نابغه‌ای می‌دانند که می‌شود روی تحلیل سیاسی‌اش حساب کرد. مخالفانش او را یک جنایتکار جنگی می‌دانند که در خاک خود آمریکا هم برای آزادی‌های مدنی از جمله حقوق خبرنگاران برای نقد و پرسشگری از دولت، احترام چندانی قائل نبود.