ژانت بیل نویسنده‌ی کتاب «اکولوژی فاجعه‌: زندگی مورای بوکچین » (٢٠١٥) است. او کتاب  «انقلاب روژاوا: خودمدیریتی دموکراتیک و آزادی زنان در کردستان سوریه‌» (٢٠١٦) را از آلمانی به‌ انگلیسی ترجمه‌ کرده‌است. آخرین کتاب او درباره‌ی روژاوا خاطره‌ گرافیکی است تحت عنوان «خون آنها به‌ هم پیوند خورد: روژاوای انقلابی و جنگ داعش» (٢٠٢٢)‌ این متن بنا به‌ درخواست مترجم از سوی ژانت بیل و در پاسخ به‌ سوال درباره‌ی ارزیابی کنونی او از انقلاب ژینا نوشته‌ شده‌است. خطابی که در متن وجود دارد، به همین دلیل است. نسخه‌ی کردی این متن در شماره‌ی اول گاهنامه‌ی فره‌ در سلیمانیه‌ در پایان سپتامبر ٢٠٢٣منتشر شده‌است.

سپتامبر ٢٠٢٢ ژینا امینی، زنی کرد، در زندان «پلیس اخلاق» ایران کشته‌ شد. قتل او آتشی در خرمن بود و همه‌ جا را فرا گرفت. مردم در روژهلات و سرتاسر ایران با شعار کردی «زن، ندگی، آزادی» به‌ خیابانها ریختند. شجاعت آنها تحسین  مردم در تمام دنیا  را برانگیخت و امید به رهایی مردم ستمدیده‌ی ایران از بند زنجیر استبداد شکوفا شد. 

اعتراضات تا اکنون نیز ادامه‌ دارند، علیرغم اعمال دستگیری، قتل، تجاوز و کور کردن چشمها از سوی قدرت؛ خاصه‌‌ در نسبت با زنان،‌ اقلیت‌ها و به‌ویژه‌ کردها.

این جنبش عمیق و ریشه‌دار است، زیرا ستم در جامعه‌ی ایران عمیق و ریشه‌دار است و همه‌ روزه‌ به‌ شکل آشکار در تمامی ابعاد زندگی حس می شود. تحت سلطه‌ی ملایان، زندگی زنان در تمامی ابعاد محصور شده‌است. آزادی های دینی محدود شده‌اند. حقوق بشر و حقوق اقلیت‌های اتنیکی، کردها‌ و دیگر اقلیت‌ها، بی وقفه‌ پایمال می‌شوند.

به‌ همین دلیل، تاکید جنبش ژینا روی خشونت و سرکوب پلیسی نیست. برعکس، این جنبش زنان و اقلیت‌هایی است که‌ خواستار حقوق خود و دیگر اقلیت‌ها هستند. خواست حقوق به‌ یک خواست و استدلال مدنی فراگیر تبدیل شده‌است. حتی قشر سنتی جامعه‌ نیز سیاسی شده‌است و برای به‌ چالش کشیدن قدرت به‌ پلاتفورم همگانی پیوسته است.

بی‌شک این جنبش، که‌ با کردها شروع شد، می‌خواهد ملاها را از قدرت مطلقه‌ کنونی‌شان کنار بزند. اما با درخواست حقوق بشر، این جنبش اصل قدرت دولتی را به‌ چالش می‌کشد. زیرا حقوق بشر برای همگان در ساختار دولت کنونی امکان موجودیت ندارد؛ تغییر یک رهبر اقتدارگرا با رهبری دیگر چیزی را تغییر نخواهد داد. هیچ قدرت‌طلبی، به‌ ذات خویش، اجاره‌ی دسترسی همگان به‌ حقوق بشر را نخواهد داد؛ هیچ تئوکرات دینی‌ای چنین چیزی را برنخواهد تافت. نظام مسلط کنونی مقوله‌ای چون حقوق بشر را تحمل نخواهد کرد. 

برای کسب حقوق دموکراسی ضروری است. به‌ همین سبب، جنبش ژینا در ذات خویش‌ جنبشی انقلابی است.

برای اطمینان از تامین حقوق اقلیت‌های ملی و مذهبی، اقلیت‌ها نیاز دارند که‌ بخشی از یک دموکراسی باشند. برای اطمینان از فرصت‌های یکسان برای زنان، زنان نیاز دارند که‌ بخشی از یک دموکراسی باشند. برای اطمینان از تامین برابری در مقابل قانون، جامعه‌ باید یک دموکراسی باشد. بدین گونه‌، برای رسیدن به‌ آزادی، مردم ایران به‌ دموکراسی نیاز دارد.‌

ایدئولوژی کنفدرالیسم دموکراتیک این واقعیت انکار ناپذیر را بازمی‌شناسد و آن را بسط میدهد. در این مدل، چنانکه‌ اوجالان پیشنهاد نموده‌است، مدیریت جامعه‌ قدرت خویش را نه‌ از حکومت بلکه‌ از ارزشها و مشارکت تمامی مردمان کسب میکند، بدین معنی خود-مدیریتی است. کنفدرالیسم دموکراتیک پیشنهاد می‌دهد که‌ جامعه‌ به‌ شکل یک دموکراسی خود مدیریتی ساختار بیابد.

Ad placeholder

کنفدرالیسم دموکراتیک و تجربه روژاوا

کنفدرالیسم دموکراتیک مدلی ادغامی‌ است: تنها به‌ کردها محدود نیست، بلکه‌ تمامی قومیت‌ها، ادیان و جنسیت‌هایی را که‌ دغدغه‌ی تحقق هستی کمونال دموکراتیک را دارند، فرا می گیرد. این ایدئولوژی متحدکننده‌ می‌خواهد که‌ مردم از پایین این دموکراسی خودمدیریتی را خلق کند.

اوجالان، برای توسعه‌ و بسط کنفدرالیسم دموکراتیک، تحت تاثیر نوشته‌های مورای بوکچین، شریک زندگی سابق من، قرار داشت. این دو متفکر با سابقه‌ی مارکسیستی، هر دو در ایده‌ی دموکراسی شورایی متفق القول هستند، که‌ از مردم نشات می‌‌گیرد و در مقابل دولت سرکوبگر کنفدراسیونها را تشکیل  می‌دهد. 

به‌ یاد دارم زمانی که‌ بوکچین هنوز در قید حیات بود و در این باره‌ تحقیق می‌کرد و می‌نوشت، باور داشت که‌ نظام حکومتی مبتنی بر نمایندگی که وجه مشترک دولت‌های غربی است، سرکوبگر است. او فکر می‌کرد که‌ لازم است مردم خود به‌ مثابه‌ی شهروندان در شوراها حکومت کنند، نه‌ این که‌ قدرت خود را به‌ نمایندگان انتخابی واگذار کنند، به‌ کسانی که‌ به‌ پایتختها می‌روند تا در آنجا به‌ نام مردم تصمیم‌های حکیمانه‌ بگیرند. بوکچین‌ می‌خواست که‌ شهروندان- از تمامی اقلیتها و زنان نیز- قدرت خویش را کسب کنند و خود به‌ شکل جمعی تصمیم بگیرند. 

او وقتی نمی‌شت رژیم اقتدارطلبی دهشتناکی چون رژیم ملاهای ایران را در نظر نداشت. او تلاش می‌کرد فرم کارآمدتری از دمکراسی را خلق کند. در اینجا، زمانی که‌ انقلاب سوریه‌ در سال ٢٠١١ رخ داد، جنبش تحت رهبری کردها به‌ انتخاب میان دیکتاتور و اسلامگراهای تندرو تسلیم نشد؛ این جنبش «خط سوم» را می‌خواست و خود-حکومتی‌ای را بنیان نهاد که‌ از کنفدرالیسم دموکراتیک الهام گرفته‌ بود. امروزه‌ این موفقیت جنبش روژاوا نشان می‌دهد که‌ چه‌ چیزی در خاومیانه‌ و فراتر از آن ممکن است. 

یکی از واقعیت‌های اساسی در موفقیت انقلاب روژاوا آماده‌سازی پیشین بود. برای رسیدن به‌ هر پیروزی، سازماندهی لازم و ضروری است. از سال‌های ٢٠٠٥ و ٢٠٠٦ کردها در شمال سوریه‌ این ایدئولوژی را پیش گرفته‌ و شروع به‌ تاسیس نهادهای دمکراتیک کنفدرالیست نظیر کمیته‌ها، موسسه‌ها و شوراها کردند. آنها علیرغم تهدید  زندان و شکنجه‌ و در سلطه‌ی دیکتاتوری اسد این کار را انجام دادند. با احتیاط بودند‌. آنها آرام و بودن سر و صدا کار کردند. اما با پیگیری و مداومت. بعد فرصت در تابستان ٢٠١٢ پیش آمد، زمانی که‌ رژیم اسد از روژاوا عقب نشینی کرد تا در جنوب به‌ جنگ اسلامگراها برود. سازمانها در این لحظه‌ حضور داشتند. نهادهای دموکراتیک که‌ پیشتر سازمان یافته‌بودند، از سایه‌ به‌ روشنایی آمدند. زمانی هم که‌ اشعه‌ی آفتاب به‌ آنها خورد، نهادهای دموکراتیک دیگری نشا و نما یافتند. 

فکر میکنم که‌ کردها و همرزمانشان در روژهلات معنای ضرورت آماده‌سازی را درک می‌کنند. 

زمانی که‌ روژاوا با سازمان‌های دموکراتیکش تاسیس شد، جامعه‌ با چالش‌های زیادی درگیر بود، چنان که‌ من خود در سالهای ٢٠١٤ و ٢٠١٥  شاهد بودم. یکی از چالشهای اساسی این بود که‌ قومیت‌ها و ادیان مختلف ثابت شود که‌ سیستم نوین خواستار و پذیرای مشارکت آنهاست. دیکتاتوری به‌ مدت چندین دهه‌، بر اساس استراتژی تفرقه‌ بیانداز و حکومت کن، میان گروههای قومی مختلف بذر بی‌اعتمادی را کاشته‌ بود. پیام دیکتاتور به‌ عربها این بود که‌ اگر کردها قدرت را به‌ دست بگیرند، با شما همان تعامل بدی را خواهند داشت که‌ با در حق آنها روا داشته‌ایم. در نتیجه‌، میراثی از عدم اعتماد و شک و نژادپرستی وجود داشت، چیزی که‌ جامعه‌ی نوین باید بر آن غالب شود. 

اما آنها چه‌ کاری می‌بایست انجام دهند؟ اول، رهبران جامعه‌ی نوین به‌ شکلی هوشمندانه‌ و صریح مفهوم انتقام را کنار گذاشتند. مردم را در آکادمی‌ها آموزش دادند که‌ علیه‌ انتقام بایستند. قومیت‌های دیگر این رفتار صلح‌طلبانه‌ را دیدند. خودمدیریتی آنها را برای مشارکت فراخواند و زمانی که‌ مشارکت کردند اعتماد را ساختند و فراگیری را به‌ سطح بالاتری رساندند. از این راه، خودمدیریتی توانست چرخه‌ی انتقام را متوقف کند. بعدها زمانی که‌ نوبت به‌ دفاع از روژاوا در مقابل داعش رسید، مردم روژاوا، از جمله‌ عربها، درک کردند که‌ آینده‌ی آنها به‌ هم گره‌ خورده‌است. مبارزان واحدهای مدافع زنان و واحدهای مدافع خلق فهمیدند که‌ در دل مبارزه‌، همه‌ به‌ هم وابسته‌اند. مدل فراگیری اتنیکی مدلی است که‌ تمام دنیا باید بشناسد و تحسین کند. 

یکی دیگر از چالشهای انقلاب روژاوا مقابله‌ با ذهنیت اقتدارگرایانه‌ بود. در تابستان ٢٠١٢ بیشتر ساکنین تنها تجربه‌ی دیکتاتوری را می‌شناختند؛ آنها تجربه‌ی از سبک زندگی، فرهنگ و سازمانهای دموکراتیک نداشتند. زمانی که‌ سال ٢٠١٤ به‌ روژاوا رفتم، به‌ من گفتند که‌ مشکل اصلی حذف «دیکتاتور درونی» و ذهنیت اقتدارگرایانه‌ و آموزش اعتماد و همکاری بین افراد برای تصمیم مشترک است. چنین کاری ساده‌ و آسان نیست- مردم همیشه‌ موافق نیستند، اما دموکراسی مستلزم‌ حدی از خویشتن‌داری است. دموکراسی فرهنگ است، چنانکه‌ مجموعه‌ای از سازمان و نهادها نیز هست. ساختن دموکراسی به‌ بسیاری‌ کارهای مداوم نیاز دارد. اما زمانی که‌ سال ٢٠١٩ دوباره‌ به‌ روژاوا رفتم، دیدم که مردم روژاوا بیشتر درباره‌ی دموکراسی آموزش یافته‌اند و مردمان دیگر را قبول کرده‌بودند. 

من فهمیدم که‌ پیامها و آموزش نقشی اساسی دارند. فکر میکنم آکادمی‌ها لازم است بیشتر روی آموزش فرهنگ دموکراتیک کار کنند. 

به‌ نظرم‌ مردم در انقلاب ژینا دمکراسی را به‌ خوبی می‌شناسند و آنچه‌ را بتوانند برای تحقق کنفدرالیسم دموکراتیک -علیرغم شرایط دشوار-، انجام خواهند داد. زمانی که‌ لحظه‌ی رهایی فرا رسید، به‌ نظرم شما نیز چنین چیزی را در مردمان دیگر در بیرون از جنبش‌تان باز خواهید دید، یعنی‌ ذهنیتی که‌ به‌ «دیکتاتور درونی» چسبیده‌ است، باید این ذهنیت به‌ آرامی آموزش بیابد و اعتماد برساخته‌ شود، همان کاری که‌ در روژاوا انجام شد.

در ایران مردم به‌ شکل هرروزه‌ با این مشکل روبرو هستند که‌ اگر بر اساس اعتقاد خودشان عمل کنند، باید خطر زندان را به‌ جان بخرند. هر روز لاجرم باید انتخاب کنی که‌ آیا بر اساس باورت عمل کنی یا صیانت محتاط و سلامت باشی. من با چنین مشکلی درگیر نیستم و به‌ همین دلیل نمیتوانم بگویم که‌ چه‌ کار باید کرد. 

اما باور دارم که‌ جنبش ژینا جنبشی قوی است و در تمام ایران حمایت می‌شود، به‌ ویژه‌ در شهرها و در نهایت نیز بر ملاها پیروز خواهد شد. 

اعتراضات قوی هستند، اما تغییر انقلابی نیز نیاز به‌ شکافی در سیستم مسلط دارد، نظیر آنچه‌ در روژاوا رخ داد. ولی فقیه‌ چنان که‌ پیداست محور اصلی حفظ تعادل درونی رژیم است، در نتیجه‌ مرگ او می‌تواند این فرصت باشد. شاید سپس تضادهای درونی رژیم دهن باز کنند و شکافها با قدرت ظاهر شوند و سبب تضعیف رژیم و نابودی آن شوند، زمانی که‌ مقاومت بتواند فرصت را از دست ندهد.

لحظه‌‌ی شما فرا می‌رسد. ملاها تا همیشه‌ حاکم نخواهند بود. زمانی که‌ ضعف فرارسید، زمان برای شما مهیا خواهد بود. لطفا بدانید که‌ در تمام دنیا مردمان روشن و دانا‌ حامی جنبش دموکراتیک شما هستند. ما‌ منتظریم تغییری را ببینیم که‌ بعد از آزادی شما در روژهلات و ایران متحقق خواهید کرد. 

زمان آزادی شما، ما مشتاقیم که‌ جامعه‌ی دموکراتیکی را ببینیم که‌ شکوفا خواهد شد. ما مشتاقیم دستاوردهای شگرف شما را سیاست و حکومت، آموزش و فرهنگ، پزشکی و علم و تکنولوژی و غیره‌ ببینیم. من می‌دانم که‌ جامعه‌ی شما ما و جهان را با درخشندگی خود متحیر خواهد کرد. ‌من مشتقام چنین روزی را ببینم. 

Ad placeholder