حضور موثر زنان در جنبشهای اجتماعی مختلف در سراسر جهان امری انکارناپذیر است. چه مشارکت زنان در جریان انقلاب مشروطه ایران باشد و چه تلاشهای زنان در جهت لغو بردهداری در ایالات متحده آمریکا. هرچند نقش آنها در پیروزی این جنبشها تاثیری انکارناپذیر داشته است اما الزاماً به معنای بهارمغانآوردن برابری و سهمبردن زنان از این پیروزیها در راستای احقاق حقوق برابر نیست.
بیسهمی زنان از دستاوردهای جنبشهای اجتماعی
در جریان انقلاب مشروطه زنان ایرانی نه تنها علیرغم مشارکت، پس از پیروزی جنبش کوچکترین دستاوردی در قانون اساسی مشروطه نداشتند، بلکه زنان بهعنوان نیروی موثر سیاسی در پیروزی انقلاب، از حق مشارکت سیاسی از طریق شرکت در انتخابات محروم بودند. هر چند تعداد معدودی از زنان مشروطه خواه حقوق زنان را طلب میکردند، اما نهایتا با پیروزی انقلاب تنها زنان تحصیلکرده و روشنفکر بودند که جنبش حقوق زنان را پی گرفتند و به صورت مستقل اعلام حضور کرده و برای کسب حقوق زنان تلاش کردند. (ژانت آفاری-انجمنهای نیمه سری زنان در نهضت مشروطه)
در جریان جنبش لغو بردهداری در ایالات متحده نیز به شکل مشابه زنانی چون هریت بیچر استو و لوییزا می آلکات فعالیتی توأمان برای رفع تبعیض و نابرابری از نوع نژادی و جنسیتی داشتند اما دستاورد نهایی آن بود که در سال ۱۸۷۰ یعنی پنج سال پس از لغو رسمی بردهداری، آمریکاییهای با تبار آفریقایی امکان مشارکت در انتخابات را به دست آوردند اما زنان تا نیم قرن بعد همچنان از رای دادن محروم بودند.
این روندی کمابیش یکسان است که زنان درگیر در فعالیتهای اجتماعی به صورت تاریخی با آن مواجه میشوند. حذف و بهحاشیه راندهشدن فعالین مدنی زن در بدنه جنبش و یا حذف مطالبات برابریخواهانه پس از پیروزی و رسیدن یک حرکت اجتماعی به سرمنزل مقصود سیری مکرر است. آنها از این پس برای ادامه حیات فعالیت مدنی، مجبور به انشعاب و تلاش مستقل برای کسب حقوق برابر با همراهی معدود مردان حامی از همقطاران قدیمی خودشان هستند.
حذف زنان در زمانی که انتظارش نیست
اما حذف و بهحاشیهبردن زنان و مطالباتشان مختص یک گروه اجتماعی و یا جغرافیای خاص نیست. حتی در دل جنبشی که خود فریاد برابریخواهی برای انواع هویتهای جنسی و جنسیتی سر میدهد! زنان کوئیر به صورت مشخص در جریان مبارزات خود احساس مشابهای از به حاشیه راندهشدن و نادیدهگرفتهشدن از سوی فعالان مرد همجنسگرا را داشتهاند. هر چند این پیشزمینه ذهنی میتواند وجود داشته باشد که اعتقاد به برابری و کسب حقوق یکسان برای زنان در تمامی فعالان کوئیر باوری بنیادین است، اما تا به اکنون میزان دسترسی و امکان رسیدن به جایگاه تصمیمگیری برای افرادی جز مردان همسوجنسیتیِ (Cisgender) همجنسگرا درون بسیاری از سازمانهای کوئیر، تفاوت چندانی با سقف شیشهای موجود در یک بنگاه اقتصادی ندارد.
بهویژه زنان کوئیرِ با بیان جنسیتی متفاوت، در ساختاری که توسط مردان همسوجنسیتی اداره میشود بیش از سایرین به حاشیه رانده میشوند. به علاوه، یکی از انتقادهای درونی وارد به جنبش کوئیر آن است که همان جنبشی که قرار بود برابری و آزادی جنسی و جنسیتی به ارمغان بیاورد، عموما خواستههایی را مطرح میکند که با مطالبات مردان همجنسگرا منطبق است.
عاقبت مطالبات زنان در جنبش «زن، زندگی، آزادی»
برای قرابت بیشتر به زمینه ایران میتوان به اعتراضات سال گذشته نیز اشاره کرد. جنبش تحولخواه ایرانیان که با شعار واحد «زن، زندگی، آزادی» در سطح داخلی و خارجی شناخته شد و اعتراض به حجاب اجباری به عنوان یکی از ارکان سازنده جنبش معرفی میشد، اما در کمتر از یک سال این شعار رفته رفته با همان سیستم فکری همیشگی مبنی بر در «اولویت» نبودن حقوق زنان و حجاب اجباری مذموم شد. با اینحال در عوضِ حذف این «غیر اولویتِ» وحدتبخش نیز هیچ مطالبه جایگزینی برای کسب برابری جنسیتی و حقوق زنان مطرح نشد.
تجربه فردی یک فعال دانشجویی از حذف زنان از بدنه جنبش
مونا (نام مستعار)، فعال دانشجویی ساکن ایران که در دو دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاههایی در استانهای مازندران و تهران تحصیل و فعالیت کرده است، درباره تجربه خود از سهم مطالبات زنان و برابری جنسیتی در دل فعالیت صنفی دانشجویی به «زمانه» میگوید:
مشخصاً باید بگویم که بخش عمده فعالیت من در دوره لیسانس بود و فضای پیشا «زن، زندگی، آزادی» هم از شرایط امروز ایران متفاوت است. آنزمان، وقتی بود که همان فعال دانشجویی مرد که کنارتان برای مطالبات صنفی فعالیت میکرد حاضر نبود همراه با شما به جنسیتزدگی چند استاد که معضل ما شده بودند اعتراض کند. یعنی از چانهزنی برای کسب امتیازات کوچک با فلان مسئول دانشگاه هم صحبت میشد اما در این موارد اصلاً کنار ما نبودند.
در خصوص حجاب و مساله حراست چطور؟ اعتراضی وجود داشت؟
ببینید احتمالاً خودتان میدانید که این فشارهای حراست برای حجاب دورهای است. زمانی بسته به موقعیت سیاسی تشدید میشود و یک دوره دیگر کمتر میشود. آنزمان هم دورهای به شدت زیاد شد و تعدادی هم از ما پایمان به کمیته انضباطی کشیده شد. اما شاید باورتان نشود حتی خود من اصلاً به ترتیبدادن اعتراضی به این شکل فکر هم نمیکردم. یا ترس بود یا نبودِ این پیشزمینه فکری که میتوانیم اعتراض کنیم. شاید هم این بود که میدیدیم ما در بسیاری از موارد سادهتر هم تنها گذاشته میشویم.
چه تعداد از اعضای کلیدی یا دستکم هسته مرکزی شما زن بودند؟
در دوره لیسانس فضا کاملاً مردانه بود یعنی تعداد دختران به پسران یک به سه بود. شاید مسخره باشد اما من حتی نمیدانم چقدر رایگیری سالم بود! دخالت از سمت دانشگاه که قطعاً وجود داشت اما نمیدانم تا چه اندازه ساختار را تغییر میدادند یا یکی را حذف میکردند. چون بهچشم دیدم اتفاقا یکی از دانشجویان دختر با تقلب حذف شد و از همان زمان من و چند نفر دیگر نرفتیم و فعالیتهایمان را خارج از تشکل صنفی رسمی ادامه دادیم. ما کسانی که نرفتیم هم دانشجویان دختر بودیم. تعدادی از پسرها زیر لب کنار ما اعتراضی به تقلب کردند اما نه بیشتر در حدی که هزینه بدهند اصلاً!
آیا موردی وجود داشت که علیرغم اعتراض شما به موضوع نابربری جنسیتی با بی تفاوتی اعضای مرد تشکل رسمی یا سایر فعالین همراه مواجه شوید؟
بله خب اکثر فعالیتها و مطالبات ما صنفی بود. یکی از اعتراضهای ما ساعات ورود و خروج دانشجویان زن بود. خیلی تحقیرآمیز بود که ساعت هشت یا نه شب در خوابگاه دانشجویی زنان بسته میشد اما مردان عملا هر ساعتی از شبانه روز که میخواستند بیرون میرفتد. این نابرابری خیلی مورد اعتراض ما بود. نه اینکه بخواهیم مردان محدود شوند. اما در مجموع، فضای خوابگاه دخترانه خیلی تحقیرآمیز است. ما (زنان فعال دانشجویی) خیلی به این موضوع اعتراض داشتیم و چند جلسه هم در این باره صحبت کردیم اما حرکت صنفی صورت نگرفت. خود زنان دانشجو نامهنگاری کردند یا با مسئول امور خوابگاهها جلسه گذاشتیم. نتیجهای هم نداشت اما دانشجویان مرد شاید چون مشکل خودشان نبود کوچکترین همراهی و کمکی نکردند. خیلی از ما زنان دانشجوی معترض اصلا یا خانه داشتیم یا اهل همان شهر بودیم. این مساله اساساً برای حداقل من یک مبارزه برای برابری جنسیتی بود. چون کسانی از زنان دانشجو که خوابگاه معضلشان نبود در کنار سایرین به وضعیت اعتراض کردند اما صدایی از مردان شنیده نشد.
در جریان اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» هم شما دانشجو بودید. درباره نقش و همراهی دانشگاه چه فکر میکنید؟
قبلاً هم اشاره کردم فضا در جریان انقلاب «زن، زندگی، آزادی» کاملا دگرگون شد. شما اگر بیانیههایی که در این یک سال توسط دانشجویان نوشته شده را نگاه کنید، تفاوت ادبیات را میبینید. بارها یعنی دهها بار در بیانیههای دانشگاههای متفاوت به ستم و آپارتاید جنسیتی، حجاب اجباری و تفکیک جنسیتی اشاره شده. همین را با یک سال قبلش مقایسه کنید متوجه افزایش چشمگیری که از آن صحبت میکنم میشوید. دانشجویان غیرفعال هم بیشتر از گذشته به این موضوع حساسیت دارند. قبلاً خیلی کم شاید سالی یک بار این مسائل اشاره میشد. اما خب این بیانیهها عموماً از تعدادی از دانشگاههای مشخص میآیند که همیشه زمینه فعالیت مدنی و سیاسی داشتند. من امیدوارم فعالان دانشجویی دانشگاههای بیشتری به موضوع ستم جنسیتی واکنش نشان بدهند و همه با هم مقابل آن قرار بگیریم و مثل قبل زنان در این مبارزه تنها نمانند.
این شهادت شاید پاسخی به آن پرسش کلیشهای باشد که چرا باید بهصورت جداگانه به حقوق زنان پرداخته شود، به ویژه وقتی که ما انسانها همه با هم برابریم؟ پاسخ روشن اما آن است که در نبود تشکلیابی مستمر زنان برای حقوق برابر، مطالبات زنان از اولویت خارج شده و زنان فعال موثر نیز از جایگاه تصمیمگیر حذف میشوند. فمینیسم تنها جریانی است که حقوق زنان هیچگاه از اولویتش خارج نمیشود.