اعتراضات آبان ۹۸ را شاید بتوان نقطه اوج خیزشهای مردمی دهه نود دانست که به وضوح یک تغییر گفتمانی را در واقعیت سیاسی اجتماعی آن دهه حک کرد. این تغییر، رادیکال شدن فزاینده بخشهای مختلف جامعه ایران و تقابل سرنگونیطلبانه آنها با تمامیت حکومت، به مثابه تنها میانجی بروز و ظهور یک «سیاست مردمی» است.
پیش از آبان ۹۸ و دقیق تر از آن، دی ماه ۹۶ که شروع خیزشهای مردمی با محوریت جوانان، زنان و تهیدستان شهری بود، و از اواسط دهه هفتاد شمسی، فرم و میانجی بروز «سیاست» در ایران از طریق انتخابات و صندوق رای بود تا با رای به گزینه لیبرالتر (اصلاحطلبان) در مقابل گزینههای اصولگرا شکافی در بدنه حاکمیت استبدادی ایجاد، و از آن طریق نفس کشیدن تشکلهای مردمی، اتحادیهها، نشریهها و رسانههای نیمه مستقل و … ممکن شود. و با کنار رفتن و کند شدن تیغه سرکوب، امکان آگاهیرسانی و مطالبهگری و تشکلیابی به وجود آید. این شکل از سیاستورزی که در فاصله سالهای ۱۳۷۶ (دوم خرداد و انتخاب محمد خاتمی به عنوان رییس جمهوری) تا ۱۳۸۸ (جنبش سبز) عرصه عمومی را در برگرفت، در نهایت با بنبستی ساختاری بدین قرار مواجه شد: در متن یک حکومت توتالیتر امکان هر شکلی از «فشار از پایین، چانه زنی در بالا» (تز مشهور سعید حجاریان، از تئوریسینهای برجسته جبهه اصلاحات حکومتی) حداقل در دراز مدت ناممکن است.
در نتیجه، و بنا بر مکانیسمهای درونی جامعه ایران از انقلاب مشروطه به این سو، سیاست مردمی تعطیل نشد و با جهشی گفتمانی و استراتژیک و تاکتیکی به لحظه دی ۹۶ و آبان ۹۸ رسید؛ یا به تعبیر آصف بیات «یک تحول پارادایمی در ذهنیت ایرانی» ایجاد شد.[۱]
ما لحظههای تاریخی مهمی را میتوانیم در چهار دهه بعد از انقلاب ۵۷ شناسایی کنیم که نوعی نقشهنگاری تاریخ پر فراز و نشیب سیاست مردمی هم هست. اگر انقلاب ۵۷ را آن لحظهای در نظر آوریم که خواست تاریخی آزادی و برابری و استقلال که از انقلاب مشروطه بر زمین مانده و سرکوب شده بود، سرانجام در بهار آزادی تودهها در پی سرنگونی نظام سلطنتی محقق شد و در نهاد جمهور مردم قرار شد مستقر شود و خود را در شوراهای مردمی تثبیت کند، پس میتوان در چنین افقی آن تاریخ خونبار سیاست در دهههای پس از آن را دوباره بخوانیم؛ تاریخی از شور و یاسهای مداوم آن آرزوی بزرگ و دیرین.
درباره واژه «سیاست» در این نوشتار
در این جستار بارها با واژه «سیاست» مواجه خواهیم شد که واژهای بحث برانگیز است؛ واژهای که در طول تاریخ و سنتهای فکری گوناگون تعاریف مختلفی از آن ارائه شده. به همین خاطر باید موضع و نسبت این یادداشت را با این واژه تعریف کرد. این واژه در این جستار بیشتر نزدیک به تعاریفی از سیاست است که در دستگاه فکری فیلسوفانی همچون آلن بدیو یا ژاک رانسیر یافت میشود: اینکه سیاست را نه نوعی علم مدیریت به زعم بدیو بلکه لحظه ای از بروز یک رویه حقیقت در دل یک رخداد رهاییبخش دانست؛ یا در تعریفی رانسیری صدابخشی به بیصدایان یا حتی بازگشت عنصر حذفشده از مجموعه و… در نتیجه اگر سیاست را تلاشهای فردی و جمعی حذفشدگان و بیصدایان برای بازگشت به فضای عمومی و رفع تبعیض و آزادی و برابری در نظر آوریم، که با ابداع فرمی از سازمانیابی ظهور میکند و میتواند ایدهای کلی را فراتر از مرزهای آن وضعیت به جریان اندازد، و همچنین هر گونه کنش جمعی یا فردی را که بتواند امکان و فضای بروز این شکل از سیاست را فراهم کند و توانایی «شیوع» داشته باشد را در نظر آوریم، آن وقت میتوانیم هم به نسبتهای سیاست و مکان بیندیشیم و هم یک تاریخ زیرزمینی و گسسته از حضور و غیاب «مردم» در هر وضعیتی را تشخیص دهیم که بتواند قطب نمای عمل و اندیشه رهاییبخش در جهت تحقق سیاست مردمی در آینده باشد.
این آرزوی دیرین در روزها و ماهها و سالهای خونین بعد از ۵۷ به شدت سرکوب شد و یک نظام استبدادی و سلطانی دینی جایگزین رژیم قبلی گشته و عرصه عمومی را بار دیگر به شکلی خونبار خالی از مردم کرد. اما سیاست مردمی هربار از طریقی و از زبان یکی از اجزای حذف شده از وضعیت سعی در بازپس گیری قلمروی پیشین دارد. در خرداد شصت این احزاب و گروههای انقلابی حذفشده بودند که برای نجات انقلاب، آن بزرگترین تجربه گشودگی به میدان آمدند. مکان نبرد و ظهور سیاست اینجا در شهر و خیابانهای اصلی شهرهای بزرگ و دانشگاه بود. اگر درگیریهای مسلحانه بعدی یا شورشهای شهری اسلامشهر و مشهد و … در اوایل دهه هفتاد شمسی را کنار بگذاریم به دانشگاه و صندوق رای در اواخر دهه هفتاد شمسی به عنوان لحظه ظهور خواست عمومی طبقه متوسط مدرن شهری و جنبش جوانان این طبقه برای ورود به عرصه عمومی میرسیم که در بازه ای طولانی تا خیزش شهری جنبش سبز در عاشورای ۸۸ و بهمن ۸۹ ادامه داشت. در اینجا باز هم مکان، میادین و خیابانهای شهرهای بزرگ بودند.
اما «لحظه آبان ۹۸» همان لحظهای بود که فقرا و تهیدستان شهری به میانجی اصلی بروز سیاست بدل شدند. اینبار آنها همچون زنان و اقلیتها در جنبش «زن، زندگی، آزادی» همان میانجی رادیکال برای سیاست مردمی بودند که بعد از چهار دهه مشخصا خود را با ایده انقلاب و بازپس گیری شهر و فضای عمومی پیوند زده است.
پس شاید بتوان دست به یک مکانشناسی اعتراض زد، با طرح این پرسش که: آیا میتوان نسبتی مابین سیاست مردمی و مکان بروز آن برقرار کرد؟
به این معنی آیا به عنوان مثال دانشگاه در لحظات تعیینکننده سال های ۷۶ تا ۸۰ شمسی مکان بروز سیاست نبود؟ گویی سیاست هربار با ابژهای یا عرصهای در ساحت مادی نسبتی خارج از عادت برقرار کرده و فضای جدیدی خلق میکند: سیاست و صندوق رای در سالهای میانی دهه هفتاد تا ۱۳۸۸؛ سیاست و دانشگاه در تیرماه ۱۳۷۸؛ سیاست و خیابانها و میادین شهرهای بزرگ برای جنبش سبز؛ سیاست و محلهها و شهرهای کوچک و حاشیهای برای جنبش تهیدستان شهری به ویژه در آبان ۹۸؛ یا حتی سیاست و اسلحه در لحظه زمستان سال ۴۹ و قیام سیاهکل که تنها قیامی مسلحانه میتوانست بن بست پیش روی ظهور سیاست مردمی را بشکند. و این فهرست ادامه دارد: دههها بعد از سیاهکل اعتصاب و سازماندهی و مطرح کردن ایده شورا در کارخانهای در هفتتپه به مکان بروز سیاست بدل شد؛ یا دختری که در خیابان انقلاب حجاب اجباری را به شکلی نمادین بر چوب زد و بر بالای یک دکه پست ایستاد تا اعتراضات تاریخی و هر روزه زنان علیه حجاب اجباری در خیابانها و… از آن پس اوج بگیرند…
از آبان ۹۸ به این سو خیابان محل اصلی نزاع دیگر نه آن خیابانهای پر زرق و برق و تاریخی شهرهای بزرگ بلکه خیابانهای محلهها و حاشیهها و شهرهای کوچک بوده است. حالا دیگر خیابان تنها محل سیاست است و سازماندهی خودبنیاد و بدون وابستگی به جناحهای سیاسی، تنها شیوه و میانجی ممکن «جمع» شدن و «ابداع» یک بدن جمعی سیاسی است. از اینجا و درست در لحظه قوام گرفتن این سازماندهی خودآیین شاهد سلسلهای از اعتراضات بزرگ اجتماعی بودیم: از خیزش آب تا قیام گرسنگان و … و در نهایت جنبش زن، زندگی، آزادی.
به این اعتبار «لحظه آبان» چه از منظر مردم (گستردگی و شیوع بیمانند خیزش به سراسر ایران در زمانی کم و جنبه تهاجمی جنبش در مقابل حکومت) و چه از منظر حکومت (کشتار بیسابقه که در تاریخ ایران معاصر نمونهای نداشت و بازداشتهای وسیع و قطع کامل و سراسری اینترنت جهانی برای ده روز) لحظه یک گسست تعیینکننده است. آن چه در جریان خیزش آبان ۹۸ مشاهده شد ظهور سراسری و ناگهانی تهیدستان شهری و جوانان و فرودستان جامعه در میدان سیاست بود که در نتیجه برنامههای نئولیبرالی جمهوری اسلامی از دهه ۷۰ به این سو دچار ازهمگسیختگی اقتصادی و زیستی شده و با فروپاشی قشرهایی از طبقه متوسط و بحران بیکاری در بین جوانان به عنوان نیروی کار عمده، بر تعداد آنها به شدت افزوده شد.
تحریمهای اقتصادی از سوی غرب و آمریکا و فساد ساختاری و چپاول و غارت مالی جامعه به دست طبقه نوظهوری از کارآفرینان، آقازادهها و شبکهای رانتی از وابستگان اقتصادی و سیاسی جامعه نیز در کنار سرکوب داخلی و امنیتی شدن روز افزون عرصه عمومی تمام منافذ را برای نفس کشیدن و حیات حداقلی فرودستان و بخش اعظمی از جامعه ایران بست. این امر باعث شد که اینبار بر خلاف طبقه متوسط در دهه ۷۰ و ۸۰ و گروههای سیاسی مخالف رژیم در دهه ۶۰ و روشنفکران در دهه ۷۰ شمسی ــ که هرکدام میانجیها و بسترهایی خاص برای بروز سیاست مردمی و ضداستبدادی بودند ــ، جنبش تهیدستان شهری در کنار زنان بدل به سوژههای سیاست شوند. جنبش فقرای شهری همچون جنبش زنان در تمام دهههای گذشته (در کنار احزاب چپ و احزاب اقلیتهای ملی) از حذفشدگانِ اصلی در راستای شکلگیری و تثبیت حکومت اسلامی بودند.
اکنون تهیدستان شهری در کنار زنان از پایههای شکلگیری سیاست مردمی، رادیکال و انقلابیای را تشکیل میدهند که میتواند نور امیدی برای سیاست مردمی باشد که از مشروطه تا ملی شدن نفت و انقلاب ۵۷ و از خرداد شصت تا امروز هر بار در ستیز و گریز برای حضور و ماندگاری است. و آن امید این است: رفع هرگونه تبعیض و آزادی و برابری و کنترل مردم بر سرنوشت خویش بدون دخالت دولتها و شرکتها و طبقات دارا.
پانویس:
[۱] گفتوگو با آصف بیات درباره اعتراضات آبان ۹۸: اعتراض نسلی که نمیشناسیم (روزنامه شرق – فرانک جواهری – آبان ۱۴۰۰)