دیدگاه

اکنون بیش از یک ماه از شروع جنگی تازه در باریکه‌ی غزّه می‌گذرد. هزاران نفر کشته شده‌اند. همه‌ی مردم غزّه آواره‌اند، آواره در یک گِتو. صدای نهادی چون سازمان ملل هم برای آتش‌بس به جایی نمی‌رسد. رسانه‌های جریان اصلی در غرب هم آتش‌بیار معرکه شده‌اند و بر طبل جنگ می‌کوبند. مبدأ تاریخ، دل‌بخواهی تعیین می‌شود و رخدادها گذشته و زمینه ندارند: برای مقامات غربی و رسانه‌هایشان خشونت با حماس آغاز شده و آنچه اکنون بر سر مردم غزّه می‌آید، یک واکنش مشروع است. در آینه‌ی غزّه می‌توان دید که در چه دنیایی به سر می‌بریم.

۷ نوامبر ۲۰۲۳: صدر اعظمْ اولاف شولتس، پس از یک نشست طولانی مقام‌های کشوری و ایالتی آلمان، در برابر خبرنگاران ظاهر شد و از یک تصمیم “تاریخی” سخن گفت: دیگر به پناهندگان، تنخواه‌گردان نقدی نمی‌دهند! این تصمیم را گرفته‌اند تا پناهنده بخشی از جیره‌ی نقدی را برای کمک به بستگان خود به کشور فقرزده‌ی خاستگاه نفرستد، و به این ترتیب انگیزه برای پناه جستن کم شود. اخراج پناهندگان سرعت و وسعت خواهد گرفت، و مرزها بیشتر کنترل خواهند شد. در سرتاسر اروپای غربی تصمیم‌های مشابهی گرفته می‌شود و قابل توجه این است که با شروع جنگ غزّه، دولت‌ها با قاطعیت و شتاب بیشتری به جنگ پناهندگان رفته‌اند.

ژئوپُلیتیک آوارگی

میان جنگ گتوی غزّه و تشدید فشار بر پناهندگان یک رابطه‌ی عِلّی برقرار نیست. اما هر دو در یک بافتار قرار دارند که وضعیت جهان در موقعیت کنونی است. معضل بزرگی که استعمار با آن مواجه شده، مسئله‌ی آوارگان از کشورهای فقیر است. سلاح می‌فرستند، برای شکنجه و سرکوب آموزش می‌دهند، جنگ به پا می‌کنند، برای بهره‌برداری از نیروی کارِ ارزان سرمایه صادر می‌کنند، کارخانه‌های آلوده‌کننده‌ی محیط زیست را در جهان سوم تأسیس می‌کنند، و در مقابل از آن کشورها مواد خام وارد می‌کنند و چندی است نیروی کارِ تحصیل‌کرده و متخصص. چیزی که نمی‌خواهند آواره و پناهنده است.

مختصات جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، روشن است: قدرت‌ها به فکر حقوق انسانی ما نیستند، به فکر دموکراسی در ایران نیستند؛ تحریم هم که می‌کنند، آنچه در محاسباتشان نمی‌گنجد، فشاری است که به مردم انتقال داده می‌شود؛ اگر تصمیم به حمله به ایران بگیرند،  به فکر رهایی مردم ما نیستند، رعایت حال مردم را نخواهند کرد. آنها و رژیم حاکم بر ایران، از دو جبهه، اما دست در دست یکدیگر، کشور را به خاک و خون خواهند کشید.

پس از هجوم به عراق و لیبی، دخالت در جنگ سوریه با تقویت داعش و دخالت در افغانستان با تقویت طالبان، متوجه یک محصول جانبی دخالتگری شده‌اند: آوارگان، آوارگانی که راهی اروپا می‌شوند. استعمار و دخالت‌گری، به صورت نظامی یا پشتیبانی از رژیم‌های کودتایی در آفریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی هم پدیده‌ی مشابهی بار آورده است.

برای خواندن آخرین رویدادهای مهم جنگ اسرائیل ــ فلسطین و تحلیل‌ها و نظرها درباره‌ی آن، به صفحه‌ی ویژه‌ی زمانه رجوع کنید:
جنگ اسرائیل ــ غزه: گذشته، حال، آینده

اتحادیه‌ی اروپا، بریتانیا و ایالات متحده‌ی آمریکا برای ایجاد مانع در برابر پناه‌جویان تنها به تشدید کنترل مرزی و دیوارکشی رو نیاورده‌اند. روی این طرح کار می‌کنند که دیوار را در خود کشورهای فقیر و جنگ‌زده و کشورهای واسط میان دنیای فقر و دنیای ثروت بکشند. اروپا از الجزایر، تونس و ترکیه می‌خواهد که مانع عبور پناهندگان شوند. آمریکا چنین تقاضایی را از مکزیک دارد.

مسئله‌ی آوارگان و پناه‌جویان به یک موضوع سیاسی درجه‌ی یک در غرب تبدیل شده است. راست‌‌گرایان موضوع را مدام برجسته می‌کنند. آنان مردم را از موجوداتی می‌ترسانند که “وحشی”اند و آمده‌اند به زور سر سفره‌ی رفاه غرب بنشینند. ضدیت با پناه‌جو و مهاجر تیره‌پوست، محور برنامه‌ی پوپولیسم راست‌گراست. در وضعیت افول دموکراسی و دموکراسی‌خواهی و پایان دوره‌ی دولت رفاه، خوش‌بختی در گرو ممانعت از ورود بدبخت‌ها دیده می‌شود.

در چنین وضعیتی تغییری در نوع نگاه استعماری غرب به کشورهای فقیر و بحران‌زده می‌بینیم. قدرت‌ها تنها به این نمی‌اندیشند که آیا این یا آن دولت در معنایی معهود به نفع آنان کار می‌کند؛ این نکته را هم در نظر می‌گیرند که آیا اقتدار آن، سد راه روان شدن آوارگان به سوی غرب هست یا نه. آنان به جهان از زاویه‌ی ژئوپُلیتیک آوارگی نیز می‌نگرند.

ایران در محاسبات ژئوپُلیتیک آوارگی نقش مهمی دارد. اگر سدّ ایران شکسته شود، افزون بر سیل عظیم آوارگان ایرانی، پاکستانی‌ها و افغانستانی‌ها هم انبوه‌تر از اکنون به راه می‌افتند.

Ad placeholder

نگاه غرب به ایران

مقام‌های دولت‌های غربی در سال گذشته پس از نشان دادن توجه‌هایی به جنبش “زن، زندگی، آزادی” برای خودنمایی و آوردن فشار روانی بر تهران، و در شکل عملی ملاقات با برخی چهره‌های “اپوزیسیون”، آشکارا سرد شدند و به معامله‌هایشان با رژیم ولایی شتاب دادند.

یکی از عامل‌هایی که باعث تغییر به نسبت سریع نگاه آنان شد، دقت بیشتر به این موضوع بود که آنچه در خارج از ایران  به عنوان “اپوزیسیون” شکل گرفته و بیش از همه میل به نزدیکی به دولت‌ها دارد و چاپلوسانه دوستدار غرب است، بدیل رژیم تهران نیست. بافتار بررسی نیروها برای قدرت‌ها این پرسمان است که در وضعیت نبود نیرویی که با اقتدار فوراً جای حکومت اسلامی را بگیرد، تضعیف این حکومت منجر به شکستن سد ایران می‌شود و وضعیتی به وجود می‌آید که نه تنها به خاطر آشوب‌زدگی از منافع اقتصادی و استراتژیک خبری نیست، بلکه با احتمال هجوم آوارگان کل وضعیت خاورمیانه و اروپا به شکلی کنترل‌ناپذیر دگرگون می‌شود.

رژیم ایران برای غرب دیگر در زمره‌ی رژیم‌های نگهبان است، در ردیف دولت‌های شمال آفریقا.

ایران، جهان، منطقه

لازم است برای پیشبرد مبارزه علیه رژیم ولایی، به وضعیت ایران از زاویه‌ی جهانی و منطقه‌ای هم بنگریم‌، آن هم با دیدی انتقادی، و از زاویه‌ی مردم‌دوستی و میهن‌دوستی راستین، نه از زاویه‌ی “ملی‌گرایی” و “ایران‌گرایی”‌ تقلبی‌ای که تشویق به حمله‌ی نظامی به کشور می‌کند و به ایران در نهایت به عنوان موضوع سلطه، مالکیت و ارث پدری می‌نگرد.

از دید غرب ما توده‌ی انسانی عظیمی هستیم مستعدِ آواره شدن. از ما به عنوان بهره‌وران از ژن اصیل “آریایی”، “فرزندان کورش” و “نسل شیک پاسارگارد” استقبال نخواهد شد. Iran و Iraq یک حرف بیشتر با هم تفاوت ندارند که معمولاً در ذهن شهروند کشورهای غربی جابجا می‌شوند. اصرار بر این موضوع که ما ملت فرهیخته‌ای هستیم، تمدنی کهن داریم، اینانی که بر ما حکومت می‌کنند نیروی اشغالگر هستند و اصل‌شان ایرانی نیست، تکرار اینکه ما زبان و فرهنگ‌مان اساساً اروپایی‌وار است، ما در واقع خاورمیانه‌ای نیستیم و ارج بشری ویژه‌ای داریم، و از همین رو غرب لازم است یک سیاست حقوق بشری ویژه در مورد بشر ویژه‌ی ایرانی پیش گیرد، هیچ تأثیری بر سیاست غرب ندارد و شاید تنها باعث پوزخند مقام‌های غربی شود، وقتی دور هم می‌نشینند و درباره‌ی ایران بحث می‌کنند.

خوش‌بختانه تا کنون مقام‌های تصمیم‌گیر غربی و اسرائیلی دوراندیش‌تر از آن بوده‌اند که بر آن شوند، دستور حمله به ایران به عنوانِ مأمنِ “سر اختاپوس” را بدهند، چیزی که راست‌گرایان افراطی ایرانی علناً یا تلویحاً خواستار آن‌اند. به واکنش این بخش از “اپوزیسیون” به کشتار مردم غزّه که بنگریم، می‌توانیم دریابیم اگر به ایران حمله‌ی نظامی شود، اینان با چه توجیه‌هایی از آن استقبال می‌کنند و کجا خواهند ایستاد. خواهند گفت هدف حمله فقط نیروهای “رژیم اشغالگر” است، نه مردم ایران. خواهند گفت کشتگانی که می‌گویند غیرنظامی‌اند در واقع از طرفداران رژیم بوده‌اند یا افرادی که از آنان به عنوان سپر انسانی استفاده شده است. خواهند گفت ویرانه‌هایی که در عکس‌ها می‌بینیم، در اصل مراکز نظامی هستند.

ایران در خاورمیانه است. سرنوشت مردم این منطقه به هم وابسته است؛ ما همسایه و خویشاوندیم؛ مرزها اتفاق‌های تاریخی‌اند، ریزگرد و خشک‌سالی هیچ مرزی را به رسمیت نمی‌شناسند، محیط‌های زیست ما به هم پیوسته‌اند، و عوامل اقلیمی اکنون بیشتر از گذشته ما را همسرنوشت کرده‌اند. بدبختی و فلاکت هیچ مردمی در این منطقه، مثل هر جای دیگر جهان و در خاورمیانه شاید با وضوحی بیشتر، محدود به خود آن مردم نمی‌ماند. ما به امنیت و زندگی آسوده نمی‌رسیم اگر خاورمیانه امن و آسوده نشود. این امنیت با بمباران و سلطه‌گری و آپارتاید به دست نمی‌آید. از این نظر لازم است آرمانی برای صلح داشته باشیم و به اتفاق‌هایی که در منطقه می‌افتد از زاویه‌ی همسرنوشتی و غمخواری بنگریم، نه اینکه همچون اپوزیسیون راست‌گرا خودمان را در ردیف قدرت‌های بمب‌افکن بگذاریم و به این صورت، مست از ترکیبی از رذالت و بلاهت و مسخرگی، گمان کنیم چیز دیگری شده‌ایم و احساس قدرت کنیم.

Ad placeholder

اتکا به نیروی مبارزاتی خود

مختصات جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، روشن است: قدرت‌ها به فکر حقوق انسانی ما نیستند، به فکر دموکراسی در ایران نیستند؛ تحریم هم که می‌کنند، آنچه در محاسباتشان نمی‌گنجد، فشاری است که به مردم انتقال داده می‌شود؛ اگر تصمیم به حمله به ایران بگیرند،  به فکر رهایی مردم ما نیستند، رعایت حال مردم را نخواهند کرد. آنها و رژیم حاکم بر ایران، از دو جبهه، اما دست در دست یکدیگر، کشور را به خاک و خون خواهند کشید.

تجربیات دوره‌ی جنبش “زن، زندگی، آزادی” و نوع نگاه به کشتار مردم بی‌پناه گِتوی غزّه، هر دو نشان می‌دهند که ما دوستانمان را در خارج، تنها در میان جامعه‌ی مدنی کشورها و نیروهای غیر دولتیِ امتحان پس داده از نظر دفاع از حقوق بشر و مبارزه با تبعیض می‌توانیم بیابیم. و در داخل: امید مردم تنها می‌تواند به خودشان باشد. راهنما اندیشه‌ی آزادی‌خواه و عدالت‌جو و چهره‌ها و تشکل‌هایی است که در مبارزه با ستمگری ولایی امتحان خود را از نظر پایبندی به ارزش‌های بنیادی دموکراتیک نشان داده‌اند.