چهار سال از روزهایی که اکنون به «آبان خونین» شناخته میشود، گذشت. اما برای خانوادههایی که عزیزان آنها در آن روزها کشته شدند، همچنان این داغ تازه است.
کشتار و سرکوب معترضان در آبان ۹۸ همچنان ابعاد پنهانی دارد، چرا که این سرکوب خشونتبار در سایه قطع سراسری اینترنت اتفاق افتاد.
بعد از گذشت چهار سال هنوز جای خالی کشتهشدههای اعتراضات آبان ۹۸ برای بازماندهها، دوستان و خانواده آنها احساس میشود، همانطور که یکی از دوستان پژمان قلیپور به زمانه میگوید این جمله پژمان را هیچوقت فراموش نمیکند:
ما نمیتونیم زور را تحمل کنیم و بردگی کنیم…
پژمان قلیپور ملاطی ۱۸ ساله، ۲۶ آبان ۱۳۹۸ با شلیک گلوله نیروهای امنیتی در محله مارلیک کرج کشته شد. او به مادرش گفته بود میرود تا برای مراسم عروسی برادر بزرگش کت و شلوار بخرد، اما به اعتراضها پیوست.
یکی از دوستان پژمان قلیپور در گفتوگو با زمانه روایت روزهایی را بازگو کرده که به کشته شدن او ختم شد.
به گفته این دوست نزدیک پژمان، او روز شنبه ۲۵ آبان در اعتراضها شرکت کرد و به اصرار برادر بزرگش آن روز به خانه برگشته بود.
پژمان آن شب وقتی به خانه بازگشته بود، برای خانواده تعریف کرد که چه اتفاقاتی افتاده است و چگونه نیروهای امنیتی به سمت معترضان تیراندازی کردند و او به چند نفر از زخمیها کمک کرده است.
دوست پژمان به زمانه میگوید:
یکشنبه ۲۶ آبان بعدازظهر بود که پژمان کنار مادرش روبهروی تلویزیون دراز کشیده بود و تلویزیون نگاه میکرد که درباره اعتراضها خبر نشان میداد. او برای مادرش تعریف کرد که روز قبل در اعتراضها شرکت کرده و چشمانش با گاز اشکآور آسیب دیده. سرش را روی سینه مادرش گذاشته بود و گفته بود مامان تو از آن مامانهایی هستی که اگر جنگ بشود نمیگذاری ما برویم… مادرش گفته بود دقیقا، ولی پژمان گفته بود که میدانی که من میروم.
دوم آذر قرار بود مراسم عروسی پیمان، برادر بزرگ پژمان برگزار شود. به همین دلیل او یکشنبه ۲۶ آبان به بهانه خرید کت و شلوار دوباره از خانه بیرون رفت. دوست صمیمی پژمان به زمانه میگوید:
خانواده همه کارها برای عروسی پیمان را انجام داده بودند و تنها خریدی که مانده بود کت و شلوار پژمان بود. قرار این بود که پژمان به شهریار و فردیس برود و اگر کت و شلوار مناسبی دید آن را بخرد، ولی تنها جایی که نرفت لباس فروشی بود، مستقیم به داخل اعتراضها رفت.
مدتی بعد از اینکه پژمان از خانه بیرون میرود، مادرش با او تماس میگیرد. او به مادرش گفته بود مشغول دیدن لباس است. تا اینکه حدود ساعت ۱۹:۳۰ وقتی مادرش مجددا تماس میگیرد پشت خط صدای تیراندازی هم شنیده میشود. مادر پژمان از شدت نگرانی از او میخواهد سریعا به خانه بازگردد، همزمان پدر و برادر پژمان هم با او تماس میگیرند که به خانه بازگردد. دوست پژمان میگوید:
با پیمان طور دیگری صحبت کرد و گفته بود داداش بسیجیها عقب کشیدن، میخندید و خوشحال بود. بابای پژمان آن شب ساعت یه ربع به ۸ به منزل برگشت و وقتی پدرش گفت که تماس گرفته و پژمان گفته در راه خانه است مادرش بیشتر نگران شد، ولی باز هرچه مادرش زنگ میزد پژمان دیگر موبایلش را جواب نداد.
دوست پژمان تعریف میکند که مادرش گمان میکرد موبایل در جیبش است و به دلیل سروصدای زیاد متوجه تماس آنها نمیشود. پدر پژمان هم همزمان در حال تماس گرفتن با او بود که یک نفر تلفن را جواب داد:
یکی از دوستان پژمان به اسم رضا تلفن را جواب داده بود و گفت پژمان پایش به جدول گیر کرده و سرش شکسته و او را به بیمارستان تامین اجتماعی شهریار میبرند.
پدر و مادر پژمان قلیپور به سمت بیمارستان به راه افتادند. به گفته منبع آگاه زمانه مسیری که حدودا ۱۰ تا ۱۵ دقیقه راه بود آن شب به دلیل اعتراضها نزدیک به یک ساعت طول کشید تا به بیمارستان برسند، زیرا همه راهها به دلیل اعتراضها بسته شده بود. در قسمتی از مسیر تعداد زیادی از نیروهای امنیتی مسلح که مسیر را بسته بودند به سمت خودرو چیزی شبیه به نارنجک پرتاب کردند.
دوست پژمان در ادامه میگوید:
وقتی پدر و مادر پژمان به بیمارستان رسیدند، دوستان پژمان را دیدند. مادرش پرسید پژمان کجاست که میگویید سرش شکسته؟ گفتند که به اتاق عمل برده شده. مادرش میگفت همه مسیر امیدوار بوده پشت سرش شکسته باشد که در عروسی برادرش لازم نباشد موهای سرش را بتراشند و در عکسها بد بیافتد.
پژمان قلیپور آن روز با اصابت پنج گلوله که سه گلوله به قفسه سینه و قلب او اصابت کرده بود، کشته شد. زمانی که مادر پژمان به بیمارستان رسید او را به اتاق احیا برده بودند و مامورانی که جلوی در اتاق حضور داشتند سعی کردند از ورود آنها ممانعت کنند، اما مادر پژمان به زور وارد اتاق شد.
در جواز دفن پژمان قلیپور علت مرگ «شوک ناشی از خونریزی» و «اصابت جسم پرتابهای پرشتاب به ناحیه قفسه سینه» نوشته شده است.
پژمان ۱۸ ساله همان لحظه که مورد اصابت گلوله قرار گرفت، درجا جان باخته بود.
منبع آگاه زمانه و از دوستان پژمان میگوید مادرش در حالی دنبال پسرش میگشت دید روی برانکارد پیکر یک نفر که در کاور سیاه گذاشته شده بود را از اتاق بیرون آوردند:
مادر پژمان دوید سمت برانکارد، ولی مامورها جلویش را گرفتند، داد میزد که میخواهد بچهاش را ببینید، نمیدانیم از کجا احساس کرده بود آن جنازه پژمان است. با خواهش و اصرار کاور را باز کرد و جنازه غرق در خون پژمان را دید که گلوله به قلبش خورده بود. حال مادر پژمان تعریف کردنی نیست، داد میزد پژمان بلند شو…
مامورها میخواستند پیکر پژمان قلیپور را فورا به سردخانه ببرند، ولی پرستاری که آنجا حضور داشت به آنها گفته بود بگذارید چند دقیقه با فرزندش تنها باشد.
بعد از سپری شدن چند دقیقه کوتاه مامورها جنازه پژمان را با خودشان بردند.
خانواده آن شب به خانه بازگشتند و روز بعد برای پیگیری تحویل پیکر فرزندشان و مراسم خاکسپاری به پزشکی قانونی مراجعه کردند.
در ازای تحویل جنازه از پدر پژمان تعهد گرفتند که باید او را در لنگرود به خاک بسپارد، مراسم بیسروصدا برگزار شود و اجازه اطلاعرسانی در این باره را ندارند.
حتی از خانواده پژمان قلیپور تعهد گرفته شد که نیروهای امنیتی به او تیراندازی نکردهاند، بلکه «منافقین» (ادبیات جمهوری اسلامی برای اشاره به سازمان مجاهدین) فرزند آنها را کشته است.
پیکر پژمان قلیپور شبانه و توسط نیروهای امنیتی به لنگرود منتقل شد. به گفته منبع آگاه زمانه تعداد زیادی از نیروهای امنیتی در مراسم حضور داشتند و اوضاع را زیرنظر گرفته بودند.
دوست پژمان میگوید:
مادرش هنوز میپرسد به چه جرمی قلب فرزندش را با گلوله نشانه گرفتند؟ مدام به جایی که پژمان کشته شد میرود و به قلب سوراخ شده پژمان فکر میکند.
بعد از گذشت ۴ سال از کشته شدن پژمان قلیپور، هنوز پیگیریهای خانواده او برای پیدا کردن قاتل فرزندشان به جایی نرسیده است و آنها در این مدت تحت فشارهای شدید امنیتی قرار داشتهاند.
در سالگرد کشته شدن پژمان قلیپور، محبوبه رمضانی، مادر دادخواه پژمان، پدر و برادرش بازداشت شدند. تیرماه سال گذشته نیز محبوبه رمضانی و رحیمه یوسفزاده، مادر نوید بهبودی، از دیگر کشتهشدگان آبان ۹۸ بازداشت شدند. مادر پژمان قلیپور مدتی را در سلول انفرادی به سر برد. او نهایتا هم به ۱۰۰ ضربه شلاق محکوم شد.
دوست پژمان قلیپور در پایان به زمانه میگوید پژمان بسیار مهربان و از هواداران آبیپوش باشگاه استقلال بود.