این روزها حملات نژادپرستانه علیه افغانستانی‌ها در ایران و پاکستان شدت گرفته است. کارزارهای شایعه‌پراکنی و افغانستانی‌ستیز به راه افتاده است که منبع آنها مشخص نیست. برخی مقامات ایران تلاش کرده‌اند که افغانستانی‌ستیزی را صرفا به مردم نسبت بدهند و از زیر بار مسئولیت خود در شکل‌گیری این دیدگاه شانه خالی کنند. اما از متن استدلال‌ها علیه مهاجران افغانستانی مشخص است که آبشخور این نفرت‌پراکنی، از یک طرف ناسیونالیسم ایرانی و از طرف دیگر تبعیض‌های دولتی و خشونت‌های ساختاری علیه افغانستانی‌ها است.

افغانستانی‌ستیزی در ایران و پاکستان موضوعی جدید نیست. دهه‌ها است که شهروندان ایرانی بر اساس شنیده‌ها و آمارهای نادرست، ادعا می‌کنند که افغانستانی‌ها فرصت‌های شغلی را از آنها گرفته‌اند، منابع کشور را صرف می‌کنند و دست به جرم و جنایت می‌زنند.

منبع این اطلاعات نادرست و کارزارهای افغانستانی‌ستیز در شبکه‌های اجتماعی دقیقا مشخص نیست. اما از متن ادعاها علیه مهاجران افغانستانی مشخص است که آبشخور این نفرت‌پراکنی، از یک طرف ناسیونالیسم ایرانی و از طرف دیگر تبعیض‌های دولتی و خشونت‌های ساختاری علیه افغانستانی‌ها است.

استمرار خشونت ساختاری علیه افغانستانی‌ها، اخراج‌های دسته‌جمعی و اجبار به انجام کارهای کم‌درآمد سبب شده است که افغانستانی‌ها از یک طرف امکان‌های زیستی ضروری برای دفاع از خود را از دست بدهند و از طرف دیگر خشونت علیه آنها طبیعی انگاشته شود. این عوامل در کنار پروپاگاندای ناسیونالیستی رسانه‌ها، افغانستانی‌ها را به هدفی آسان برای بیان نارضایتی اجتماعی بدل کرده است.

موج جدید نفرت‌پراکنی علیه افغانستانی‌های ساکن ایران در مهرماه امسال با گزارش‌هایی در روزنامه‌های شرق و هم‌میهن درباره افزایش «نگران‌کننده» تعداد مهاجران افغانستانی همزمان شد. چند ماه پیش از آن روزنامه جمهوری اسلامی ادعا کرده بود که جمعیت‌ افغان‌ها در ایران به مرز ۸ میلیون نفر رسیده است، ادعایی که پژوهشگران و کارشناسان مستقل صحت سنجی و رد کردند.

این ادعاها در حالی مطرح می‌شد که بنا بر گزارش‌ها حداقل ۲۰۰ هزار مهاجر افغانستانی فقط در تابستان از ایران اخراج شدند. طبق آمار کمیسیاری پناهندگان در سال ۲۰۲۱، یعنی همان سالی که طالبان دوباره بر افغانستان سلطه یافت، ۵۰۰ هزار افغانستانی به ایران وارد شده‌اند و شمار افغانستانی‌ها به پنج میلیون نفر هم نمی‌رسد. اما بحث بر سر این آمار و صحت و سقم آن نیز تغییری در اصل ماجرا و آن افزایش افغانستانی‌ستیزی در ایران ندارد.

پس از انتشار گزارش‌ها، ویدیوها و کارزارهای نفرت‌پراکنی، اواسط مهرماه حملات فیزیکی به مهاجران افغانستانی شدت گرفت. به عنوان نمونه، در شهرک اقبالیه قزوین و محله سلطان‌آباد تهران، گروهی از مردم با سنگ و چماق به خانه‌های مهاجران حمله کردند. همزمان، حمله به مهاجران افغانستانی در فضاهای عمومی و حتی حمله به کودکان افغانستانی در مدارس گزارش شد. مهاجرانی که ادعا می‌شد مخل امنیت هستند، لحظه‌ای در موج نفرت و خشم لجام‌گسیخته احساس امنیت نمی‌کنند.

همزمان افغانستانی‌ستیزی در پاکستان نیز شدت گرفته است و کارزار اخراج بیش از ۱/۷ میلیون افغانستانی از این کشور کابوسی دهشتناک را رقم زده است. در پاکستان نیز مشابه با ایران، اخبار و گزارش‌ها و صحبت‌های نادرست مقامات درباره مشکلات امنیتی و اقتصادی از جمله عواملی است که به این نفرت‌پراکنی دامن زده است.

در پاکستان همچون ایران بسیاری از مهاجران افغانستانی از دریافت اوراق هویتی محروم هستند. اغلب آنها در کارهایی اشتغال دارند که بومیان به خاطر شرایط دشوار و دستمزد پایین مایل به انجام آنها نیستند.

برخی مقامات ایران تلاش کرده‌اند که افغانستانی‌ستیزی را صرفا به مردم نسبت بدهند و از زیر بار مسئولیت خود در شکل‌گیری این دیدگاه شانه خالی کنند. اما همانطور که در ابتدا گفته شد، دولت‌ها با اعمال سیاست‌های مشخص، عملا مهاجران را به اهدافی آسان برای خشم و نارضایتی عمومی بدل کرده اند. حکومت ایران مهاجران افغانستانی را از حق کار، تحصیل، مالکیت و حتی دریافت اسناد هویتی محروم کرده است.

مهاجران افغانستانی، که در ایران «اتباع بیگانه» خوانده می‌شوند، حتی اگر دارای اقامت «قانونی» باشند، از اقامت در چندین شهر منع شده‌اند و بسیاری از آنها را در اردوگاه‌هایی که «مهمان‌شهر» می‌نامد، اسکان داده است.

کارفرمایان، به صورت ویژه در صنعت ساختمان‌سازی با پرداخت دستمزد کمتر کارگران افغانستانی را بدون بیمه به شکل خشن استثمار می‌کنند. بسیاری از کارگران حتی در صورتی که کارفرما دستمزدشان را پرداخت نکند یا در محل کار دچار حادثه و آسیب شوند امکان شکایت و پیگیری ندارند.

به سختی می‌توان امید داشت که با این میزان خشونت دولتی و اجتماعی، مهاجران افغانستانی بتوانند بر حق خود بر ماندن پافشاری کنند. در عین حال رشد احساسات ناسیونالیستی در پی شکست جنبش انقلابی ژینا موجب شده که در ایران نیز سازماندهی مدنی چشمگیری علیه افغانستانی‌ستیزی رخ ندهد. می‌بینیم که احساسات ناسیونالیستی به خوبی با سیاست‌های تبعیض‌آمیز حکومت همراستا است و هر دو طرف یکدیگر را تقویت می‌کنند.

کسانی که با فریاد آزادی و عدالت زمانی جلوی حکومت ایران می‌ایستادند و از مرگ نمی‌هراسیدند، اکنون نسبت به نفرت‌پراکنانه‌ترین اقدامات و سخنان مقامات که به وضوح ناقض آزادی و عدالت است در بهترین حالت سکوت کرده‌اند و بعضا با آن همراهی می‌کنند.

جایی که برقراری آزادی و عدالت مشروط به نقض آزادی و رفاه گروهی از مردم می‌شود باید بازگشت و پرسید: چگونه به اینجا رسیدیم؟ آیا اینجا هستیم چون نتوانستیم خود را علیه ساختارهای نابرابر اقتصادی و سیاسی سازماندهی کنیم؟

در آخر فراموش نکنید: مهاجران افغانستانی سالیان سال در ایران زندگی کرده‌اند، بعضا در این کشور به دنیا آمده و روابط اجتماعی و اقتصادی خود را شکل داده‌اند و کار آنها موجب انباشت ثروت برای اقلیت ثروتمند در ایران شده است. اگر فقر در ایران بیداد می‌کند، مشکل مهاجران افغانستانی نیستند. مشکل فساد حکومتی، مافیاهای اقتصادی و ناکارآمدی نهادهای مسئول است.