لاریسا سنسور
لاریسا سنسور، هنرمند تجسمی اهل بیتاللحم (بیتلحم)، در سال ۱۹۷۳ در فلسطین به دنیا آمده و در لندن کار و زندگی میکند. او به فلسطین رفتوآمد دارد تا در وطنش روی پروژهها کار کند. سنسور در کپهناک، لندن و نیویورک هنرهای زیبا خوانده است. نمایشگاههای انفرادی او عبارتاند از بلوکوت در لیورپول، چپتر در کاردیف، نیویورک ایکسچنز در ناتینگهام، نیکولای کانست در کپنهاک، موزۀهنر ترک در فنلاند، گالر هنر والورهامپتن، خانۀ فرهنگ در استکهلم و دپو در استانبول.
کارهای لاریسا در دوسالانۀ استانبول، بوسان و لیورپولد و در قدس (اورشلیم) و در بسیاری از دیگر شهرهای جهان به نمایش درآمده است. ما با هنرمندی مواجهیم که کارش را به آن سوی دیوارهای کرانۀ باختریِ زادگاهش عرضه کرده است، به سراسر جهان. کار سنسور بینارشتهای است، از عکاسی و مجسمهسازی و فیلمسازی تا اینستالیشن. خود او میگوید رسانهای که برای کار انتخاب میکند بستگی دارد به اینکه قصد انتقال چه مفهومی را داشته باشد. او از زبان فیلم و فرهنگ عامه وام میگیرد. طرحهای پرآبوتاب و غالباً طنزآمیز لاریسا طبیعت، واقعیت و پیچیدگی زندگی در فلسطین و خاورمیانه را با شکلهای بصری بیان میکنند که غالباً تداعیکنندۀ صنعت سرگرمی بخصوص سینما و تلویزیون اند و از این رهگذر با جدیتی در تضادند که از کارهای هنری دربارۀ این منطقه انتظار میرود.
در معرفی این هنرمند میپردازیم به سهگانۀ هجرت به فضا (۲۰۰۸)، ملک ملت (۲۰۱۲) و در آینده آنان در بهترین ظروف چینی غذا خوردند (۲۰۱۵). (A space Exodus, nation- estate, In future, they ate from nicest porcelian)
گیل هوکبرگ در مقالۀ «اورشلیم! ما مشکلی داریم» مینویسد:
سهگانۀ علمی- تخیلی سنسور، با اتکا به برخی قراردادهای علمی- تخیلیِ مشخصاً هالیوودی، از زیباییشناسی معاصر و آشنای علمی- تخیلی بهره میبرد. این سهگانه بوطیقای فلسطینی ویرانشهری (دیستوپیایی) ضداستعماری را نیز مطرح میکند و به زمینۀ سیاسی مشخص مسألۀ فلسطین مربوط میشود. اما این سهگانه موجب درک هر چه بهتر ویرانشهر علمی- تخیلی بهمثابه شیوۀ تخیل هنرمندانه و سیاسیِ میشود با این هدف که در نهایت به استعمارزدایی بینجامد.
هوکبرگ از نمونههای غربی ویرانشهری سرگذشت نیمه، سنتشکن و بازیهای گرسنگی نام میبرد و کارهای سنسور را نمونهای میداند در تضاد با ذهنیت اغلب منتقدان مبنی بر این که ژانر علمی- تخیلی در انحصار اروپای غربی و آمریکای شمالی است. به نظر او، نمونههای ادبی «اینجا آخر دنیاست» نوشتۀ بوعلام صنصال (الجزایر، ۲۰۱۵)، «صف» نوشتۀ بسمه عبدالعزیز (مصر، ۲۰۱۶)، «دختر هیولا» نوشتۀ میشل پرتوریوس (آفریقای جنوبی، ۲۰۱۶) و «سومین» نوشتۀ یشای سرید (اسرائیل، ۳۰۱۵) حاکی از آن هستند که این ژانر غربیزدایی، استعمارزدایی و در واقع جهانی شده است. از نظر او علت علاقۀ جهانی به ویرانشهرهای علمی- تخیلی این است که امروزه آیندهگری (فوتوریسم) تاریک و تخیل ویرانشهری به سهولت میان مخاطبان منتشر میشود و این خود حاکی از پتانسیل این ژانر در بالا بردن آگاهی از موجودیت زمینی و سرنوشت مشترک ماست.
هوکبرگ مینویسد:
شاید این حساسیت به انقلاب در دستورکارهای ملی، قومی، منطقهای یا نژادی حاکم بر اندیشۀ سیاسی، ساختار هویتی و اولویتهای زیستی بینجامد.
سهگانه علمی – تخیلی سنسور
سنسور دست بر قضا از طرفداران سینهچاک علمی- تخیلی نیست. او ابتدا به سراغ ساخت مستندهای کوتاه دربارۀ فلسطین رفته اما متوجه شده که برای بیان فلاکت فلسطین به رسانهای نیاز دارد که مخاطبان عام داشته باشد. او میگوید:
تصویری که معمولاً از فلسطین میبینیم، تصویر خرابی است، تصویر جنگ. به همین خاطر تصور مخاطب خارجی از وضع و زندگی روزمره تصور منسجمی نیست. در ابتدای کار ویدئوییام معمولاً مستندهای کوتاه دربارۀ فلسطین میساختم چون احساس اضطرار میکردم، احتیاج داشتم مردم دنیا بدانند چه خبر است. و احساس کردم مردم از آنچه در اخبار میگذرد خسته شدهاند. چون مسألۀ فلسطین سالهای سال است که در معرض دید مردم دنیا قرار گرفته و مردم به تنگ آمده و مصونیت یافتهاند! پس به سراغ ژانر علمی- تخیلی رفتم تا مخاطب را به روشی کاملاً متفاوت مجدداًَ درگیر این مسأله کنم. چون فکر میکنم برای مردم خستهکننده است که همیشه فلسطین را با این نوع مستندها ببینند. و نیز فکر میکنم به این ترتیب مردم فلسطین در نقش آسیبدیده تثبیت میشوند.
نسلکشی فعلی فلسطین، با کیفیت و کمیتی متفاوت، از آن جهت یادآور نسلکشی یهودیان در طول جنگ جهانی دوم است که یهودیان قربانی نسلکشی ساکن شهرکهایی هستند که به جای خانههای فلسطینیان ساخته شدهاند.
پریمو لوی، از نجاتیافتگان نسلکشی یهودیان، در کتابش به نام غرقشدگان و نجاتیافتگان، از هشدار نیشدار اس.اس. به ساکنان اردوگاه مینویسد:
این جنگ هر طور تمام شود، ما جنگ علیه شما را بردهایم؛ هیچیک از شما باقی نخواهد ماند تا شهادت دهد، اما حتی اگر هم کسی زنده بماند، دنیا او را باور نخواهد کرد… زیرا ما اسناد و شواهد را همراه با شما نابود خواهیم کرد و حتی اگر مدرکی باقی بماند و برخی از شما جان به در برند، مردم خواهند گفت رویدادهایی که شما شرح میدهید هیولاوشتر از آناند که بتوان باورشان کرد.
جورجو آگامبن در باقیماندههای آشویتس، به نقل از پریمو لوی، غرقشدگان و نجاتیافتگان.
شاهدی که در اردوگاههای کار اجباری یهودیان شاهد فجایعی بوده که انسان را نه فقط کارخانهوار میکشت بلکه او را به نا-انسان (تسلیمشده) مبدل میکرد، به نظر آگامبن در باقیماندههای آشویتس، این شاهد وجود ندارد. چون هر آنکه شاهد آن فاجعه بوده یا جان سالم به در نبرده یا نا-انسان شده و از شهادت ناتوان است. در عین حال، آگامبن از کسانی نقل میکند که از آستانۀ تسلیمشدگی بازگشتهاند و در شهادتهایی اعترافگونه شرح- شهادت میدهند که چگونه اردوگاه آنان را به تسلیمشدگی میرساند و به موجوداتی تبدیل میکرد که دست از انسان بودن کشیده بودند. اکنون دولت همین قربانیان نژادی سابق با محرومیت فلسطینیان نوار غزه سعی دارد فلسطینی را بکشد و در رتوریک خود علناً از نا-انسان (جانور) سخن میگوید. اتفاقاتی در حال وقوع است که از نظر فیلسوفان یهودی نباید اتفاق میافتاد. از طرف دیگر، این اتفاقات فاجعهبار چنان مقیاسی یافتهاند که مخاطب خبر از واکنش به آنها مصونیت یافته است. سنسور با احساس نوعی اضطرار ابتدا تلاش کرده است با مستندسازی مردم را آگاه کند. اما به نظر او مردم در مقابل خبر فاجعه مصون شدهاند و لذا او خود را نیازمند رسانهای میبیند که مخاطب را از طریقی دیگر تکان دهد و متأثر کند. به همین دلیل است که به فرهنگ سینمایی عامه و بهخصوص ژانر علمی- تخیلی روی آورده است، چون به قول خودش هر چه بیشتر مستند ساخته باورناپذیرتر شدهاند!
هجرت به فضا
هجرت به فضا (۲۰۰۹) : هجرت به فضا اقتباسی است از اودیسۀ فضایی استنلی کوبریک در زمینۀ سیاسی خاورمیانه. در این ویدئو، «چنین گفت زرتشت» ریچارد استراوس (در فیلم استنلی کوبریک) با موسیقی شرقی میکس شده است.
هجرت به فضا هنرمند را در سفر وهمآلود کیهانی دنبال میکند؛ سفری که انعکاس دلواپسیهای استنلی کوبریک برای تکامل انسان، پیشرفت و تکنولوژی بود. اما در این فیلم، سنسور ایدۀ اولین فلسطینی در فضا را پیش میکشد و با ارجاع به فرودآمدن آرمسترانگ روی ماه، این ژست نظری را «قدمی کوچک برای فلسطین، جهشی بزرگ برای نوعبشر» تعبیر میکند. پرچمی که لاریسا بر خاک ماه میزند، پرچم مردم فلسطین است. لحن کنایهآمیز و در واقع هزلآمیز همراه با اشاره به تقلیدی و اقتباسی بودن این اثر با جنبۀ نوستالژیک نام فیلم به تعادل میرسد. هجرت به فضا حاکی از امکانناپذیری این است که مردم فلسطین کشوری از آن خود تأسیس کنند. آیا ماه تنها جای باقیمانده برای مردمی است که در جستوجوی وطن هستند؟ سنسور میگوید:
اتفاقی که در فلسطین در جریان است چنان سورئال است که گاهی حس میکنم واقعیت از خیال سورئالتر است. فکر میکنم گاهی صادقانهتر است به تخیل متوسل شوم تا اینکه از مستند استفاده کنم. مستند که میسازم، اغلب مردم باورم نمیکنند چون خیال میکنند کار تبلیغاتی میکنم. فکر میکنم هویت فلسطین همیشه به این گره خورده است که فلسطینیها اشتباه کردهاند. آنها کلی دربارۀ نکبۀ سال تأسیس اسرائیل یعنی ۱۹۴۸حرف میزنند. این هویت تا به امروز فلسطینیها را دنبال کرده است. پس فلسطینیها همیشه خودشان را در نقش قربانی میبینند و نمیتوانند از این نقش بیرون بیایند و بهنوعی در گذشته گیر افتادهاند. ما همیشه برای آینده هم طرح و نقشه میکشیم. از جهتی علمی- تخیلی همین حس را میدهد چون نوعی گذشتهنگری است. گویی نگاه فلسطینی و ژانر علمی- تخیلی به فضا از یک جنس است.
ملک ملت
ملک ملت: پروژۀ ملک ملت فیلم کوتاه علمی- تخیلی نه دقیقهای و مجموعۀ عکسهایی است که دیستوپیایی را به تصویر میکشند، اما با رویکردی هزلآمیز به بنبست در خاورمیانه.
این پروژه با ملغمهای از تصاویر کامپیوتری، بازیگری و موسیقی فیلم الکترونیک آرابسک راهحلی عمودی برای تشکیل کشور فلسطین مطرح میکند. فلسطینیها کشوری به شکل آسمانخراشی واحد دارند: ملک ملت.
سنسور دربارۀ این فیلم میگوید:
من اهل بیتاللحم هستم. هر بار که به خانه برمیگردم میبینم شهرم هر روز بیشتر با شهرکها مسدود میشود که این شهر را در دایرهای بزرگ محاصره میکنند. مثل ارتشی بزرگ به سمت شهرم حرکت میکنند و پیوسته زمین بیشتری میگیرند و جامعۀ بینالملل هیچ کاری در این مورد صورت نمیدهد. میدانیم شهرکها غیرقانونی هستند اما باز هم توسعه پیدا میکنند. با سرعت توسعۀ شهرکها و سرعتی که اسرائیل زمینها را میگیرد، گاهی از خودم میپرسم اگر هم فلسطینیای روزی ملکی به دست بیاورد، این ملک چگونه خواهد بود؟ چون مملکت افقی فلسطینی هیچ با عقل نمیخواند، پس من هم رویکردی هجوآمیز به کل این وضعیت در پیش گرفتم و [در فیلمم] یک آسمانخراش عظیم ساختم که خانۀ تمام جمعیت فلسطینی باشد. البته که خندهدار است که مردم با آسانسور از شهری به شهر دیگری بروند چون هر طبقه یک شهر فلسطینی است. اما در عین حال، آسایشی که فلسطینیها از زندگی در این آسمانخراش به دست میآورند، چیزی نیست مگر زندگی در زندانی بزرگ. پس اساس این فیلم همان اتفاقی است که واقعاً در حال وقوع است و تعبیری است از اینکه اگر اجازه دهیم اوضاع به همین صورت ادامه یابد، وضع خیلی ابزرود خواهد شد و همین راهحل تراژیک ابزورد تنها راهحل فلسطینیها خواهد بود.
در سال ۲۰۱۱، سنسور را به همراه هشت عکاس دیگر نامزد کرده بودند تا در مسابقۀ مایۀ خوشی زندگی (joy of life) شرکت کند. در واقع او حتی درخواست شرکت در این مسابقه را نداده بود، بلکه لاکاست (lacoust)، شرکت مد فرانسوی، برگزارکنندۀ این مسابقه با سنسور تماس گرفته بود. سنسور پروژۀ ملک ملت را با آنها در میان گذاشت و طرحهای اولیهای از این پروژه کشید. برگزارکنندگان همچون خود سنسور رویکرد کنایی این پروژه را به خوشی زندگی مد نظر داشتند (هر چه باشد فلسطینیان بالاخره به آسایش رسیدهاند و از ایستهای بازرسی رد نمیشوند)، هرچند آسمانخراش این پروژه دیستوپیایی باشد و در پایان فیلم ببینیم که آسمانخراش را دیوارهای اسرائیلی احاطه کردهاند. یک روز قبل از انتشار این پروژه در وبسایت مسابقه، مدیر موزه با سنسور تماس گرفت و اعلام میکند که حامی مالی مسابقه، لاکاست، نمیخواهد پروژۀ سنسور در این مسابقه شرکت داشته باشد. طبق اعلام الکترونیک انتفاضه، این شرکت مد فرانسوی حامی عمدۀ اسرائیل و آرمانهای صهیونیستی است. آنها قصد داشتند با وعدۀ نمایشگاهی انفرادی به سنسور حقالسکوت بدهند، اما او نپذیرفت و موضوع را علنی کرد. این اتفاق از مصادیق سانسور هنرمندان فلسطینی است که بیسابقه یا کمسابقه نیست.
در آینده
در آینده، آنان در بهترین ظروف چینی غذا خوردند: این فیلم کوتاه به جنگ باستانشناختی بین اسرائیل و فلسطین میپردازد.
سنسور در مصاحبهای گفته است روزی نیست که در روزنامههای اسرائیلی خبر کشفیات باستانشناسی منتشر نشود. لاریسا میگوید:
در سرزمین فلسطین حفاریهای زیادی انجام میشود تا ثابت شود که یهودیها همیشه آنجا حضور داشتهاند. موضوعی که کسی با آن مخالفتی ندارد اما سببساز مشکلاتی روی زمین میشود. این فیلم نشان میدهد که باستانشناسی تا چه اندازهای ابزاری شده است تا به کار اثبات نکتهای بیاید، نه اینکه کاربردی علمی داشته باشد. پس این گونه استفاده از باستانشناسی بخشی از ماشین پروپاگانداست. این فیلم به زبانی آکادمیک میگوید ما فلسطینیها با چه مشکلاتی مواجه هستیم. من عناصری، یعنی تکههایی از ظروف چینی، را از پروژۀ داستانی قبلیام به نام ملک(مملکت) ملت در این فیلم میآورم. ظروف چینی با طرح چفیه که نماد فلسطین است. این ظروف را در محلی مخفی در فلسطین دفن میکنم تا باستانشناسان آینده پیدا کنند. پس تعبیری است از اینکه اگر موجودیتی در زمان حال به رسمیت شناخته نمیشود، شاید در آینده همچون دیانای، دیانای فرهنگی حفظش کنیم تا باستانشناسان آینده پیدایشان کنند.» زبان عربی برخی از ویدئوها- فیلمهای کوتاه سنسور با موسیقی و فضای اخرالزمانی دست به دست هم میدهند تا خصلتی باستانی به جنبۀ شنیداری فیلمها بدهند. او حتی برخی افکتهای صوتی ژانر هارر (ترسناک ) را در راستای القای فضای آخرالزمانی به کار میگیرد.
شلیک به دیوار- تِیکوپالیتیکس
دیوارکشی دور شهرها به دوران باستان برمیگردد. به قصد حفظ شهر از حملۀ بربرها. کلمۀ مدرن Teichopolitics از کلمۀ لاتینی تِیکوس (teichos) به معنای دیوار دور شهر در یونان باستان گرفته شده است. اما دیوارکشی نه محدود به دوران باستان است و نه به فلسطین. فجایع جاری فلسطین کلیشۀ دیوارکشی در برابر بربر را هم معکوس کردهاند. طبق آمار مؤسسۀ ترنزنشنال تا سال ۲۰۱۸:
- ۶۳ دیوار مرزی در پنجاه سال اخیر احداث شده است.
- ۶۰ درصد دیوارها برای جلوگیری از ورود کسانی است که به زور از خانۀ خود رانده شدهاند.
- اروپا دومین رتبه را در میان تعداد دیوارهای احداثی دارد (۲۶ درصد از کل دیوارها) بعد از آسیا با بیشتر از نیمی از دیوارهای دنیا (۵۶ درصد از کل).
- شرکتهای آمریکایی، اروپایی و اسرائیلی شرکتهای اصلی هستند که بیشترین سود را از کسبوکار ساخت دیوار میبرند، از جمله شرکتهای ائرباس، سیلیز، لئوناردو، لاکهید مارتین، جنرال داینامیکس، نورثروپ گرومان، ال.تری تکنالاجیز، البیت، ایندرا، دات-کون، سیاسآرای، لیدوس و ریتيون.
در گزارش سال ۲۰۲۰ این مؤسسه نیز آمده است که از هر ۱۰ نفر در دنیا ۶ نفر در کشوری زندگی میکنند که دستکم یکی از این دیوارهای مرزی را دارد. چرا دیوارها ساخته میشوند؟ میلیتاریزهسازی فزایندۀ مرزها در همه جا و کسبوکارهایی که از دیوارسازی سود میبرند.
راهزن بیتاللحم
لاریسا سنسور در ویدئوی کیچ «راهزن بیتاللحم» خود را در لباس هفتتیرکش مکزیکی نشان میدهد که به قصد دوئل با دیوار حائل اسرائیلی به بیتاللحم آمده است.
او میگوید: «من خیلی روی این مسألۀ سیاسی، بهخصوص مسألۀ فلسطین و همینطور عموماً در خاورمیانه، کار میکنم. به نظر من مسألۀ فلسطین مسألهای محدود و محلی نیست. فکر میکنم این مسأله سرچشمۀ خیلی از مسائل دنیاست، به طوری که باید موجب نگرانی دنیا باشد. من با اتفاقاتی که اطرافم میافتد خیلی درگیر میشوم پس این اتفاقات تا حد زیادی موجودیت مرا تعریف و تعیین میکنند. مثل هویتم، پاسپورتم، کنترلی که بر من، برای مثال هنگام مسافرت تحمیل میشود. اینها چیزی نیست که بتوانم از قید آنها رها شوم، پس مجبورم مدام از اینها حرف بزنم و دغلکارانه خواهد بود اگر در کار خودم از سیاست نگویم.» البته که سنسور هنرمند تفنگ را به سمت دیوار گرفته است، نه مردم.
او دربارۀ واکنش مخاطبان فلسطینی و اروپایی و تفاوت آنها میگوید: «به نظرم در مقایسه با مخاطب فلسطینی، مخاطب خارجی کارم را طور دیگری درک میکند. فکر میکنم فلسطینیها نمیترسند با تماشای کارهایم بخندند. وقتی کارم را مثلاً در اروپا و آمریکا نمایش میدهم، چون خیلی کنایهآمیز هستند، مخاطب را ناراحت میکنند. چون اگر خبر نداشته باشند در فلسطین چه خبر است، احساس تأسف میکنند و به همین خاطر هم احساس میکنند حق ندارند بخندند. حال آنکه مردم فلسطین حسی از ابزورد بودن وضعیت پیدا کردهاند چون مجبورند روزانه با اشغال دست به گریبان باشند و به همین خاطر هم بیشتر تمایل دارند این وضعیت ابزورد را بفهمند و بخندند. یعنی وقتی کارم را در فلسطین نمایش میدهم درمانگرانه است و بیرون از فلسطین نوعی خبررسانی است.»
از نظر خودش مخاطبان هدف او عمدتاً غربیها هستند تا از پنجرهای جدید به آنها نشان دهد در فلسطین چه میگذرد. به این منظور به فیلمهای آمریکایی (مانند شاینینگ [صبارا: زادۀ اسرائیل]، بدو لولا بدو [بدو لارا بدو]) و فرهنگ عامه ارجاع میدهد. با این زبان جهانشمول، لاریسا سعی دارد به مردم دنیا نشان دهد که همۀ ما مسائل یکسانی داریم، همه به یک دنیا تعلق داریم.
به نظر لاریسا، نسل نو متوجه شدهاند بازگشت به خانه اتفاقی بعید است؛ خیالی که نسل گذشته در آن گرفتار شدهاند. او میگوید ژانر علمی- تخیلی نمایشگر برزخی است که فلسطینیان در آن گیر افتادهاند. علمی- تخیلی فضایی باز کرده است تا لاریسا آینده(های) بدیل فلسطین را در آن ببیند، فضایی بهظاهر شوخیآمیز و در لایۀ زیرین تاریک. لایۀ اولیه مخاطب را جلب میکند و در قدم بعدی آیندهای را نشان مخاطب میدهد که اکنون خندهدار است و لحظهای بعد، محتمل.