در همان ساعتهایی که ویدیوی کتک خوردن یک فرد افغانستانی در غرب ایران به شکل گسترده در شبکههای اجتماعی پخش شد و کمی بعد به حمله به افغانستانیتبارهای ایران در قزوین و کرج ختم گردید، در آن سمت کره خاکی، پژوهشگران اقلیمی وحشتزده آمارهای تازه از دمای پیشبینی نشده گرم ماه سپتامبر بودند.
وحشت آنان بیشتر از این است که پیشبینیهای علمیشان دههها زودتر از آنچه فکر میکردند به واقعیت تبدل شدهاند. همانطور که هفتههای پاییز ی این کره خاکی -تنها سیارهای که میشناسیم و امکان حیات بر رویش وجود دارد- به گرمترین هفتههای تاریخ مدرن بشر تبدیل میشدند، شعله جنگ در خاورمیانه بلند شد.
جنگ در منطقهای آغاز شد که آب کمیاب است و شاید بعدها پژوهشهای علمی حتی بگویند آب یکی از ریشههای شعلهور شدن مجدد جنگ اسرائیل و فلسطین بود؛ آن هم در خاورمیانهای که سالهاست سیاستمدارانش اهمیت چندانی به یک پیشبینی علمی نمیدهند؛ پیشبینی که زمان واقعیت داشتن آن را عیان خواهد کرد: بخش عمدهای از خاورمیانه و شمال آفریقا در گذر فروپاشی اقلیمی در همین قرن میلادی نامَسکون خواهند شد.
اگر سناریوی کار و زندگی به شیوه مرسوم دنبال شود و آنگونه که پیشبینیهای موجود میگویند، در پایان این قرن میلادی از آستانه ۳.۲ درجه سانتیگراد عبور کرده باشیم، به مهاجرانی که در کشورهای خاورمیانه بهدنبال آخرین سکونتگاههای حیات هستند، فقط میتوانیم بگوییم میدانستیم، پولش را هم داشتیم، دانشاش را هم کسب کرده بودیم، برنامهریزیاش را هم کرده بودیم، با هم به تفاهم هم رسیده بودیم و فقط عمل نکردیم.
یک مثال این پول را در گذر جنگ اسرائیل و غزه میتوان دید. جوزف بایدن، رئیسجمهور آمریکا برای موارد امنیتی مانند دیوار مرزی بین آمریکا و مکزیک، همچنین جنگ اوکراین و کمک به اسرائیل، از کنگره تقاضای ۱۰۵ میلیارد دلار کرد که ۱۶ میلیارد آن در اختیار اسرائیل قرار خواهد گرفت.
مشت نمونه خروار میلیاردها دلاری که باید صرف آمادهسازی برای مقابله با تغییرات اقلیمی میشدند اما برای ساخت آیندهای تیره برای ما هزینه میشوند. تغییرات اقلیمیای که از گرمایش جهانی منشاء گرفته است، گرمایشی که با انباشت فزاینده گازهای گلخانهای در اتمسفر زمین، بهواسطه سبک زندگی و شیوه فعالیتهای صنعتی ما انسانها، حیات بر روی زمین را تهدید میکند.
به جای مقابله با تغییرات اقلیمی، دیوارهای مرزی میسازیم
ولی ما انسانها معرکه هستیم! خطر را میبینیم اما تا وقتی آتش به خودمان نرسیده باشد، تلاشی برای خاموشیاش نمیکنیم. بهجایش دیوارهای بلند، با دوربینهای خیره به همسایههایمان میسازیم. چون در عمق وجودمان میفهمیم که مشکلات آینده نزدیک، حقیقت دارد و ناخودآگاهمان وادارمان میکند تا محافظهکارتر بشویم.
در این سمت کره خاکی، امسال تا آستانه جنگ ایران و افغانستان رفتیم. آب که قدیم سخاوتمندانه از هندوکش به شرق ایران میرسید و زمانی سیستان و بلوچستان را به پایتخت غله ایران باستان تبدیل کرده بود، دیگر نایاب شده است. حالا ارتشهای طالبان و ایران منتظر یک جرقهاند تا برای آب هیرمند به کشتار همدیگر بروند.
در آن سوی ایران در استان خوزستان، هورالعظیم به یک منبع بزرگ تولید ریزگرد تبدیل میشود و امتداد خشکسالی، بهتدریج زندگی را در گذر موجهای هر سال طولانیتر و گرمتر میکند. در شمال غربی مرز ایران، ترکیه با سرعت تمام دیوار مرزی خود با ایران را تمام میکند.
هرچند مقامهای جمهوری اسلامی حتی با تمسخر نسبت به خشکیدن تقریبا کامل دریاچه ارومیه صحبت میکنند، کشورهای همسایه خوب میدانند واقعیت آینده زندگی با دریاچه خشکیده ارومیه چقدر ناگوار است. شاید برای همین عبور از مرز را از اکنون سختتر میکنند.
ترکیه، هماکنون یکی از صدرنشینان کشورهای پناهجوپذیر جهان است و همزمان با اوجگیری تورم و انباشت خشم عمومی، خشونت علیه تازه مهاجران در این کشور افزایش مییابد و نگاه خشمگین همسایههایمان از جمله متوجه ایرانیتبارهای ساکن ترکیه است.
مردم هر دو کشور لاف میهماننوازی خود را میزنند و انسانهای شریفی هم هستند اما از الان ریشههای دشمنی بینشان پخش میشود و در آیندهای که غذا و آب و انرژی خیلی کمتر باشد و رویدادهای شدید آبوهوایی بیشتر، این ریشهها به خارزاری بلند بدل میشوند که راه فرار را بر ما و کودکان ما میبندد.
طبل افغانستانهراسی بهجای مدیریت شایسته ایران
این هفتهها در ایران، انباشت خشم از هر زمانی بیشتر است. از یک سو، یکسال پس از جنبش ژینا، سرکوب حکومتی علیه مردم از همیشه نظاممندتر است، سرکوبی که ریشه از ناتوانی جمهوری اسلامی در مدیریت شایسته ایران منشاء میگیرد.
حاکمان ناتوانی نظام، مسیر جامعه را به شیوه مرسوم فاشیستها و دیگر دیکتاتورهای تاریخ مدرن بشر منحرف میکنند و ناتوان از پاسخگویی به نیازهای مردم، بر طبل افغانستانهراسی میکوبند.
جامعه یهودی در محدوده فلسطین باستان، هر سال گوسفند یا بزی را انتخاب میکردند. خود دعا میخواندند، گناهانشان را به چیزی کوچک، مانند تکهای پارچه یا کمی نخ به این حیوان میبستند. بعد بهدنبالش میدویدند و از دهکده و شهر بیرونش میکردند. حیوان بیگناه را آنقدر میدواندند و دنبال میکردند تا سکته کند و بمیرد. با مرگ او به این باور میرسیدند که گناهانشان همراه مرگش نابود شده است.
جمهوری اسلامی ناتوان از گناهانشان علیه مردم، گناهانش را به نام افغانستانتبارهای ایران بافته است.
سپس از انباشت خشم ناشی از سوءمدیریت، تورم و غیره که زندگی مردم ایران را به زیستن در تبعید درون یک زندان بدل کرده است، انگار مردم توسط حاکمیت به گروگان گرفته شده باشند، خود حکومت سود میببرد و با تحریک پنهان این حکومت، بخشی از این فوران خشم به اشتباه نصیب افغانستانیتبارهای کشور میشود، حتی اگر در ایران بهدنیا آمده باشند.
آدم عاقل هزار و یک دلیل برای رد نژادپرستی میتواند فهرست کند. اما مانند سیاستمداران خاورمیانه که از عقلشان چندان استفاده نمیکنند، بعضیوقتها ما فریب میخوریم. هراس از مردمان افغانستان، یک فریب است که از گذشته در وجود جامعه ما نهادینه شده و همانطور که باید خامنهای درونمان را سرنگون کنیم تا بتوانیم ذهنی آزاده داشته باشیم، بایستی بتوانیم ریشه نژادپرستی را از وجود جامعهمان بکنیم تا بتوانیم برای آینده، راهحل مشترک داشته باشیم.
چون آنچه در روزمرگی همگام با جنگ و نژادپرستی فراموش میشود، یک واقعیت ساده است؛ وقتی در خاطرمان نمیماند که زندگی ما به قوانین فیزیک و شیمی گره خورده است. قوانین فیزیک و شیمی، به خاک، آب و هوا امکان حیات را میدهند. ترکیب این سه، اقلیم را میسازد.
میگویند اقلیم را نخستین مرتبه کاوشگران یونان باستان استفاده کردهاند. آنها به هر سرزمین تازهای که در سفرهایشان در محدوده دریای مدیترانه میرسیدند، بهجای کلمه کشور از کلمه اقلیم استفاده میکردند. یا اینکه بگویی هر تکهای از زمین، اقلیمی است مانند سرزمین. شاید برای همین در فرهنگ فارسی، اقلیم مترادف سرزمین و میهن آمده است.
اقلیم، به ما اجازه زندگانی داده است ولی بازی با قوانین فیزیک و شیمی میتواند این زندگانی را در ابتدا خیلی سخت و سپس حتی ناممکن کند. چون فروپاشی اقلیمی منتظر نژادپرستی یا رهایی از جمهوری اسلامی هیچکس باقی نمیماند. این فروپاشی، اهمیتی به وجود آدمی نمیدهد. با قوانین فیزیک و شیمی گسترش مییابد و در آستانه نامسکونی گسترده کشورهای منطقه است. چه ما به غلبه بر آن برسیم یا شکست بخوریم، باز هم برای اقلیم اهمیتی نداریم. قوانین فیزیک و شیمی آینده حیات را درهرحال مشخص خواهند کرد همانگونه که تاکنون چنین کردهاند.
بدون برابری همه انسانها راه فرار نداریم
راهحل وجود دارد اما ابتدا باید آیندهای دیگر را خیال کنیم. آیندهای که با همکاری بیتوجه به نژاد، رنگ، جنس، هویتهای قومیتی، مذهبی یا غیرمذهبی، جنسی و غیره تمامی انسانها شکل میگیرد.
تصویر فعلی روبروی ما بیاندازه ترسناک و تاریک است: جوامع کوچک وحشتزده و گیرافتاده پشت دیوارهای بلند مرزی، آن هم مرز سرزمینهایی که در یک سویش دو قطره آخر آب باقی مانده و در این سو به جز ناامیدی و انتظار به مرگ، چیزی نیست.
این تصویر غمگین را باید ناممکن کنیم و تصویر دیگری را برگزینیم.
برای رسیدن به این تصویر مثبتتر که در آن سختی کشیدهایم اما توانستهایم با تغییرات اقلیمی مقابله کنیم، شاید زندگی آسودهتری در انتظارمان باشد. آیندهای که بیشتر از حرص خوردن و کار کردن، برای زندگی کردن وقت پیدا کنیم. آیندهای که بهجای نژادپرستی و نابرابری، لبخند و آرامش خلق کرده باشیم. آن هم در زندگیای که بهجای هوس خرید و بازار، با رشد فردی هر انسانی همراه باشد، آن هم به شیوهای که خود صلاح میداند. به هر شکلی که خود صلاح خود میبیند.
برای رسیدن به این تصویر، به این آینده، برای ممکن ماندن زندگی، برای امتداد آینده تمدن بشر، باید تک به تک از درون خودمان شروع کنیم. ریشههای نژادپرستی، ریشههای نابرابری را ابتدا از درون خودمان بکنیم و دور بیاندازیم و بعد سراغ بقیه برویم و یادآور شویم «پایان شب سیه سفید است».