نژادپرستبودن به باورها و عقایدی گفته میشود که براساس آنها یک گروه اجتماعی، ملیت یا نژاد، برتر یا پستتر دانسته شوند. اعتقاد به چنین باورهایی باعث تبعیض نژادی، پیشداوری و رفتارهای غیرمنصفانه و حذفی نسبت به افراد و بازدارندگی از برابری و عدالت و پذیرش تنوعِ گروههای اجتماعی میشود. نژادپرستی تنها جنبه شخصی و فردی ندارد بلکه میتواند به صورت ساختاری و نهادی بروز پیدا کند. به این معنا که میتواند در ابعاد گستردهتر و سیستماتیک ظاهر شود و راه خود را به نهادهای آموزشی، بهداشتی، قضایی و … هم باز کند.
وجود ساختار قدرت توتالیتر در شکل تصمیمگیریهای دولت – حکومتی که سیاستهای افراطی ملیگرایی و شوونیستی را بازتولید میکند نهایتا منجر به ایجاد فرهنگ نژادپرستی برساخته این نظام میشود و رسانه و آموزش را به ابزار اجرایی خود بدل کرده و پروپاگاندایی ترسناک را پدید میآورد که از قبل به واسطه فرهنگ برساخته سیستم، توده مردم را هم بهعنوان همدست با خود همراه دارد. در چنین شرایطی قوانین، هنجارها و سیاستهایی در جامعه شکل میگیرد که به طور سیستماتیک تبعیض و نابرابری علیه یک گروه اجتماعی یا ملیتی خاص را در بستری آماده به راحتی رواج میدهد.
دسترسی کمتر گروههای «دیگریسازی»شده به واسطه ملیت، باور، دین و یا بازنمایی متفاوت از نُرمهای رایج جامعه، به امکانات بهداشتی، آموزشی، اقتصاد، تحمیل زندگی کردن در مناطقی با سطح رفاهی اجتماعی نامناسب، نابرابریهای قضایی، در معرض خشونت قرار گرفتن، کمتر بودن موقعیتهای شغلی و حتی نداشتن حق رای از نمونههای نژادپرستی سلطهگر ساختاری هستند.
درباره نمونههای تبعیض و ستم علیه افغانستانیها، یکی از شهروندان افغانستانی مقیم ایران با نام مستعار جاوید میگوید:
بهتر است از ابتدا شروع کنیم و ببینیم افغانستانیها چگونه در ایران زندگی می کنند. مهاجرت افغانستانیها به ایران در مقیاس بزرگتر از ابتدای حکومت جمهوری اسلامی شروع شد. از همان ابتدا هیچگونه قوانین مدونی برای پناهجویان افغانستانی آواره از جنگ افغانستان با شوروی وضع نشده بود. پناهجویان افغانستانی به اداره اتباع خارجی مراجعه میکردند و به آنها کارت سبز اقامت داده میشد. این کارت سبز در آن زمان ارزش زیادی داشت. در ابتدا هم مهاجرین افغانستانی نزد مردم ایران عزیز بودند. همچنین مهاجرین افغانستانی مثل بقیه مردم ایران کوپن قند و شکر و نفت و … دریافت میکردند. ولی با این حال محدودیت رفت و آمد و بین شهری برای پناهجویان وجود داشت. آنان برای رفتن از یک شهر به شهر دیگر باید به فرمانداری محل اقامت خود مراجعه میکردند و نامه تردد به عنوان مثال از مشهد به تهران میگرفتند. این نامه برای مثلا مدت زمان ۲۰ روز صادر میشد و بعد از این بیست روز دیگر اعتباری نداشت. در آنزمان رفتار مردم هم طبق گفته قدیمیها با مردم افغانستان خوب بوده است. ولی به مرور چرخ برگشت و آرام آرام کارت سبز از پناهجویان گرفته شد و کارتهای سرشماری به آنان داده شد. کمکم مناطق ممنوعه برای افغانستانیها ایجاد شد و افغانستانیها اجازه داشتند در ۵ یا ۶ استان ایران اقامت کنند و برای تردد بین همین استانها هم همیشه باید نامه تردد میگرفتند. گرفتن نامه تردد هم کار آسانی نبوده و نصیب هر کسی نمیشد. چون از همان ابتدا قوانین مشخصی برای پناهجویان وضع نشده بود، پناهجویان افغانستانی همیشه پناهجو ماندند و میمانند و هیچگاه نمیتوانند شناسنامه بگیرند. بهطور مثال اگر در سالهای اول انقلاب جمهوری اسلامی یک میلیون افغانستانی وارد ایران شده باشند، بعد از پنجاه سال هم این یک میلیون به همراه خانوادهشان هنوز پناهجو هستند و هیچ تغییری در وضعیت پناهجویی آنان اتفاق نیفتادهاست و نمیافتد.
توسعه نظریِ نژادباوری و دیگریسازی وقتی با امپریالیسم و میل به سلطه بر سرزمینها وملتها ترکیب میشود به محصولی به نام فاشیسم میرسد. فاشیسم و نژادپرستی یک مکتب واسط سیاسی برای اعمال سلطه و تثبیت ایدئولوژی و حاکمیت دلخواه است. فاشیسم اقتدارگراست و به هر قیمتی ملیگرایی افراطی را ترویج میکند و از ناسیونالیسم برای غلبه بر منافع شخصی فرد استفاده میکند؛ این امر رفاه مردم را برای دستیابی به اهداف اجتماعی ضروری به خطر میاندازد. به جای از بین بردن ساختارهای طبقاتی اجتماعی موجود، با آنها کار میکند. پروفسور رابرت پاکسون در کتاب آناتومی فاشیسم، مینویسد: «این تمیز کردن داخلی و گسترش خارجی است. این موضوع میتواند استفاده از خشونت برای پاکسازی جامعه از اقلیتها و مخالفان را توجیه کند.»
هانیه (نام مستعار) یک شهروند افغانستانی دیگر که در ایران متولد شدهاست هم برخی از موارد تبعیض نژادپرستانه نسبت به مهاجرین افغانستانی در ایران را اینطور برمیشمرد:
- حق درخواست شهروندی ایران را ندارند.
- خانه و زمین به اسم افغانستانیها ثبت نمیشود و ممنوع است.
- سیم کارت، گوشی تلفن، وسایل نقلیه (ماشین، موتور و …) به اسم افغانستانی ثبت نمیشود .
- افغانستانیها فقط اجازه کار در مشاغل لیست شده از طرف دولت را دارند. مشاغل سطح پایین مثل چوپانی، کار در کشتارگاه، مرغداری، دامداری، کشاورزی، بنایی و کار ساختمانی، چاه کنی، روده گوسفند و گاو پاککنی، کوره ذغال و آجر و … و آن هم بدون بیمه و مزد بسیار پایین. هیچ قانون حمایتی کار برای افغانستانیها وجود ندارد.
- افغانستانیها اجازه کار در هیچ یک از مشاغل دولتی را ندارند.
- اجازه زندگی فقط در استانها و شهرهای مشخص.
- عدم تردد آزادانه بین شهرها.
- محدودیت در خرید توسط کارت بانکی؛ کارتهای بانکی افغانستانی محدودیت انتقال پول را دارند. در هر بار خرید فقط تا مبلغ ۱۰ میلیون تومان امکان انتقال دارد. مثلا اگر بخواهند ماشینی که یک میلیارد قیمت دارد را بخرند باید هزاران بار کارت بکشند. همچنین در همه بانکها اجازه افتتاح حساب ندارند.
- تا چند سال پیش افغانستانیها اجازه امتحان گواهینامه رانندگی را نداشتند. ولی چند سالی میشود که به صورت محدود با هزینه زیاد میتوانند گواهینامه بگیرند.
- خرید خیلی چیزها مثل شیرخشک منوط به داشتن کارت ملی و شناسه ملی است که افغانستانیها به دلیل نداشتن آن در خیلی جاها نمیتوانند خرید کنند و از بعضی کالاهای مهم و حیاتی محروم هستند.
- کودکان افغانستانی زیادی هرساله از تحصیل بازمیمانند چون اجازه تحصیل ندارند. هیچگونه قانون دقیقی در مورد تحصیل کودکان افغانستانی وجود ندارد و هرساله کودکان باید منتظر بخشنامه باشند که آیا اجازه ثبت نام دارند یا خیر و همیشه این بخشنامه بعد از آغاز سالتحصیلی میآید؛ کودکان افغانستانی هرسال با این نگرانی به استقبال مهرماه میروند که آیا میتوانند به مدرسه بروند یا خیر.
در همه این سالها از انسان افغانستانی انسانیتزدایی شده و یک آپارتاید سیستماتیک علیه افغانستانیها در جریان بودهاست. این انسانیتزدایی سالیانسال توسط رادیو و تلویزیون ایران و همچنین مردم هر روزه تمرین شده است. دادن نقشهای منفی، پایین و بد در فیلمها، خبرهای دروغ و هراسافکنانه در روزنامهها و تلویزیون و … باعث شده که به مرور تصویری وحشتناک و غیرواقعی از انسان افغانستانی در جامعه ایران شکل بگیرد. در همه این سالها انسان افغانستانی به عنوان انسان درجه چهار و پنج و موجودی وحشتناک و دستچندمی به تصویر کشیده شدهاست.
شیطانسازی و دشمنسازی پیوسته بخشی از رتوریک جمهوری اسلامی برای بقا و ایجاد شکاف میان گروههای اجتماعیست. پروپاگاندای ساختارمندِ نفرتپراکن، که در این سالها توانسته همدستی افکارعمومی را نیز بهدستآورد، سالهاست که گفتمانِ «ستیز» را علیه شهروندان افغانستانی به شیوههای مختلف در لایههای عمیقی از جامعه کاشتهاست که در نتیجه باعث میشود، اخبار ستم و خشونت به آنها، مانند خبر ربایش کارگر روزمزد افغانستانی و یا حمله به خانه خانواده افغانستانی و یا اخراج صحرا رضایی، دانشجوی افغانستانی که سال گذشته در تظاهرات «زن، زندگی، آزادی» در اعتراض به کشته شدن ژینا امینی شرکت کرده بود، در حاشیه قرار گیرد و حذف شود و نتواند همدلی جامعه و پیگیری حقوق اولیه انسانی آنها را به دنبال داشته باشد و حکومت هم به راحتی بتواند از آنها به عنوان سپر، در گرفتنِ ضربِ جنایتهایش استفاده کند، نسبت دادن قتل و جنایات سیاسیای همچون حمله شاهچراغ و سلاخی داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر، به پناهجویان افغانستانی مقیم ایران نیز بهرهبرداری استراتژیک از شیطانسازی از این مردم است.
جاوید تاثیر پروپاگاندای حکومتی و برساخت دیگریسازی حکومتی بر رفتار مردم را اینطور توضیح میدهد:
در تمام این سالها حکومت ایران چهرهای خشن و دست چندمی از انسان افغانستانی ارائه داده است. با انسان افغانستانی به عنوان دم دستیترین موضوع برخورد شده است و همیشه از آن به عنوان چوب سوخت استفاده کرد است. از سربازگیری از افغانستانیها با وعده و وعید برای جنگ سوریه گرفته تا استفاده از انسان افغانستانی برای تحریف افکار عمومی. هرجا که حکومتیهای ایران کم کاری کردند و خواستند که تقصیر را به گردن کسی بیندازند از انسان افغانستانی استفاده کردند. جرمها و جنایتها را به انسان افغانستانی نسبت دادند. فقر و اوضاع نابسامان اقتصادی ایران را بر گردن افغانستانیها انداختند. ترورها و حملات انفجاری را به گردن افغانستانیها انداختند و به عنوان هیزمی ارزان در برافروختن و یا تحریف افکار عمومی استفاده کردند. پروپاگاندای حکومتی جمهوری اسلامی نقش اصلی و درازمدتی را در چند دهه گذشته در انسانیت زدایی مهاجران ایفا کرده و تا حدود زیادی هم موفق بوده است. همانطور که در این روزها دیدیم که فقط با چند فیکنیوز چهطور افکار عمومی را به سمت مهاجران افغانستانی منحرف کرد.
حمایت از پناهندگان، حمایت از حق طبیعی مهاجرت و پناهندگیست و این به معنای برتریسازی نیست، بلکه به معنای مقابله در برابر انگانگاری و دیگریسازیست.
جامعه +LGBTIQA افغانستانی نیز در سختترین و دشوارترین حالت ممکن، با ترس و اضطراب از طرف خانواده، اجتماع و گروه تروریستی طالبان، چه در ایران و چه در افغانستان زندگیهای مخفیانه دارند. یکی از این افراد با نام مستعار میرویس، درباره تجربه خود از حضور در فضاهای شهری و عمومی ایران میگوید: «یک فرد کوییر افغانستانی اصلا اجازه ابراز وجود ندارد. او در فضای شهری و اجتماعی ایران پنهان است.»