دیدگاه

عبدالطیف کاروانی و اسفندیار غفاری‌نسب در مقاله‌ی پژوهشی که در سال ۱۳۹۸ ارائه کردند از بازنمایی غیرواقعی و منفی از هویت بلوچ‌ها در صدا و سیمای کشور نوشتند و نشان دادند که رسانه‌ها در ایران از جمله صدا و سیما، سینما، شبکه‌ی استانی و شبکه‌های اجتماعی مجازی، هویت بلوچ را با مواد مخدر، خشونت، اعتیاد و ناامنی به تصویر می‌کشند. آنها همچنین بر مدیریت ایدئولوژیک و سیاسی، دیگری‌سازی از هویت بلوچ‌ها، کلیشه‌سازی رسانه‌ای و نگاه منفی سایر مردم ایران به هویت بلوچ‌ها در فیلم‌های سینمایی و فضای مجازی اشاره کردند.

تاثیر این بازنمایی رسانه‌ای بر افکار عمومی قابل انکار نیست تا جایی که این کلیشه‌های بازتولید شده تا سال‌های متمادی نگاه جامعه ایران به مردم بلوچ را شکل می‌دادند؛ آنچه که باعث می‌شد افکار عمومی حتی درباره اعدام‌شدگان بلوچ با همدردی و همدلی رفتار نکند آن هم در شرایطی که مساله اعدام در سال‌های اخیر به یکی از بحث‌های جدی جامعه ایران تبدیل شده و حتی در تولیدات فرهنگی و هنری از جمله فیلم و سریال‌های ایرانی، چهره غیرانسانی و کریه اعدام به نمایش کشیده می‌شود. 

Ad placeholder

با اینهمه گویا کمتر کسی از نسبت بالای آمار اعدام‌شدگان بلوچ در ایران خبر داشت، مساله‌ای که بارها واکنش سازمان‌های حقوق بشری از جمله سازمان متحد علیه مجازات اعدام و سازمان حقوق بشر ایران را برانگیخته بود. بلوچ‌هایی که اعدام می‌شدند حتی نامشان از محدوده بلوچستان فراتر نمی‌رفت، و در افکار عمومی جامعه ایران تصویرشان با کلیشه‌ای درهم آمیخته‌ بود که رسانه‌ها بازنمایی می‌کردند: «قاچاقچی‌ها و اعضای گروه‌های تروریستی»!

افکار عمومی جامعه ایران هنوز نسبت به اعدام حساسیت کافی را ندارد اما حتی اگر در سال‌های اخیر به سبب تلاش‌های فعالان حقوق بشر در این زمینه کمی حساسیت ایجاد شده باشد این حساسیت‌ها کمتر شامل حال بلوچ‌ها می‌شود. 

گویا اعدامیان بلوچ حسابشان از همه جداست و در هیچ بحث و گفت‌وگویی درباره اعدام جایی نداشتند و ندارند. برای جامعه‌ای که حتی در “نه به اعدام” هم با تبعیض روبه‌رو است و هنوز نیاموخته و نپذیرفته که آنچه اهمیت دارد مخالفت با “نفس عمل اعدام” است.

گویا اعدام برای جامعه‌ای که به جای مبارزه با قانون ضد حقوق بشری اعدام به گرفتن رضایت از شاکیان پرونده فرد در آستانه اعدام بسنده می‌کند و سال‌هاست در چرخه معیوب توقف حکم “قصاص” به واسطه گرفتن رضایت و پرداخت دیه مانده، شاید هنوز دور از ذهن باشد که بخواهد به اعدام آنهایی “نه” بگوید و حتی حساسیت نشان دهد که سال‌هاست به‌عنوان «چهره‌های شرور و مخل امنیت کشور» معرفی شده‌اند. 

فیلم‌های سینمایی که درباره چهره کریه اعدام ساخته می‌شوند هیچ کدام به مساله اعدام بلوچ نمی‌پردازند زیرا رسانه‌ها توانسته‌اند بازنمایی منفی از بلوچ را زمینه‌ساز تایید این ایده کنند که “بلوچ خطرناک و عامل ناامنی است، پس مخالفت با اعدام درباره او البته که صدق نمی‌کند”.

اما اعتراضات مردمی در یک سال اخیر و پس از کشته شدن ژینا امینی تغییراتی در این زمینه ایجاد کرد. در ماه‌های نخست جنبش زن، زندگی، آزادی گویا افکار عمومی جامعه ایران برای نخستین‌بار با واقعیت‌هایی از آمار تکان‌دهنده اعدام بلوچ‌ها مواجه شد. این مساله اگرچه تا پیش از این هم یکی از دغدغه‌های فعالان حقوق بشر بود اما هرگز به دغدغه جامعه و حتی رسانه‌های ایرانی خارج از کشور تبدیل نشده بود.

پیش از این، در هیچ تظاهراتی در اعتراض به اعدام بلوچ‌ها شعاری سر داده نشده بود، در هیچ تجمعی جز تجمعات فعالان بلوچ تصاویر اعدام‌شدگان بلوچ در دست مردم معترض بالا نرفته بود؛ و به نظر می‌رسد حکومت ایران توانسته بود گفتمان کلاسیک خود از بلوچ و اعدام بلوچ را در جامعه به رسمیت بشناساند که چیزی نبود جز تداوم این ایده که “بلوچ، مجرم و خطرناک است، پس شایسته اعدام نیز هست”. 

 تصویر بازتولید شده از بلوچستان در رسانه‌ها همواره با مفاهیمی از جمله نماد شرارت، دروازه، لنگرگاه و محل جرم‌خیزی پیوند خورده بود و این تصویر تا مدتها باورپذیر به نظر می‌رسید. اما از پیامدهای اعتراضات مردمی در جنبش ژینا، خدشه‌دار شدن این تصویر کلیشه‌ای بود.

به نظر می‌رسد در جنبش ژینا و در جریان دادخواهی همزمان ماهو دختر چابهاری، این تصور از هم پاشید تا جایی که رسانه‌ها به‌کرات از افزایش اعدام بلوچ‌ها همزمان با اوج‌گیری اعتراضات مردمی و به ویژه جمعه‌های اعتراضی زاهدان نوشتند و حتی برای نخستین بار بر انتشار اسامی زندانیان بلوچ که در آستانه اعدام هستند تمرکز کردند. با اینهمه به باور برخی از فعالان مدنی بلوچ، رویه اعدام در بلوچستان تازه نبوده و نیست و همواره وجود داشته اما در برهه‌هایی حکومت بر شدت آن افزوده است. 

حیاتان بلوچ، فعال مدنی و سیاسی بلوچ از زاهدان می‌گوید که اعدام در بلوچستان یک رویه ثابت بوده ولی در مقاطعی که حکومت احساس می‌کند بیشتر تحت فشار است اعدام‌ها را به صورت یک واکنش انتقام‌جویانه افزایش می‌دهد یا تسریع می‌کند. او با تاکید بر اینکه آمار و ارقام دقیقی از اعدام‌ها در بلوچستان در هفته‌های اخیر ندارد می‌گوید: 

وقتی سیستم به ضعیف‌ترین شکل خودش می‌رسد می‌خواهد ترس را در میان مردم منتشر کند و بر این گمان است که با تشدید اعدام‌ها یک عامل بازدارنده برای اعتراضات و مبارزات مردم ایجاد کرده و توانسته است مبارزات را به حاشیه بکشاند. 

با شدت گرفتن اعتراضات در زاهدان و بلوچستان، حکومت تلاش کرد مساله اعدام مردم بلوچ را دوباره با شدت بیشتر پیگیری کند تا به روایت کلاسیک و رسمی که از بلوچ ساخته بود قدرت ببخشد؛ یعنی به مردم بگوید که ببینید اینها کماکان “گروهک” و “تروریست” هستند و آن چهره مبارز نیستند که این روزها می‌بینید. از طرف دیگر می‌خواست به این ترتیب پایان راه را به معترضان نشان بدهد و بگوید که آخر اعتراضات همین است: اعدام.

با اینهمه به گفته حیاتان بلوچ، اینبار روش حکومت برای بازتولید و تداوم گفتمان رسمی از بلوچستان موفقیت‌آمیز نبوده است. او می‌افزاید: 

حداقل ما می‌بینیم که نتوانسته صداهای معترض در بلوچستان را خاموش کند. وقتی صدایی بلند شده و پژواک پیدا کرده دیگر خاموش نمی‌شود. و اینجاست که می‌توانیم بگوییم شکست روایت رسمی از بلوچستان اتفاق افتاده است. وقتی بنیان این روایت رسمی رسوا شد دیگر نمی‌تواند برای افکار عمومی باورپذیر باشد. 

امروز این نگاه در جامعه ایران شکل گرفته که اعدام‌ها در بلوچستان هرگز به اسم اعدام سیاسی عنوان نشده‌اند و نمی‌شوند و به فرد بلوچ در آستانه‌ی اعدام هیچ‌وقت عنوان یک فعال سیاسی نمی‌دهند بلکه او را با اتهام حمل قاچاق و مواد مخدر و عضویت در گروه‌های “معاند” نظام و مخل امنیت ملی اعدام می‌کنند.

به گفته حیاتان بلوچ، افکار عمومی تا مدت‌ها با این روایت حکومت از بلوچ همراهی می‌کرد اما امروز دیگر این آگاهی به وجود آمده که اعدام بلوچ نوعی انتقام‌گیری حکومتی از مبارزات و اعتراضات مردمی است. اعتراض به اعدام بلوچ‌ها اینبار بدون اشاره به دلایل محکومیت آنها صورت می‌گیرد و بدون چون و چرا اتفاق می‌افتد. 

اگرچه در این جنبش، زنان و جوانان نقش پیش‌قراولی در مبارزات را برعهده داشتند، اما نقش گروه‌های اتنیکی تحت‌ستم را در تداوم و گسترش این مبارزات، و ایجاد نقش پیش‌قراولی را توسط آنها نمی‌توان دست‌ کم گرفت.

این فعال سیاسی و مدنی بر این نظر است که شکست روایت رسمی حکومت از مردم بلوچ، از دستاوردهای جنبش زن، زندگی، آزادی است: 

تصویر بازتولید شده از بلوچستان در رسانه‌ها همواره با مفاهیمی از جمله نماد شرارت، دروازه، لنگرگاه و محل جرم‌خیزی پیوند خورده بود و این تصویر تا مدتها باورپذیر به نظر می‌رسید. اما از پیامدهای اعتراضات مردمی در جنبش ژینا، خدشه‌دار شدن این تصویر کلیشه‌ای بود. البته من تاکید می‌کنم که این به معنای موافقت ما با اعدام یک فرد به اصطلاح “شرور” نیست! ما باید با اعدام مخالف باشیم به هر عنوانی.

Ad placeholder

باور به عاملیت حاشیه و فرودستان

 تصویر بازتولید شده از بلوچستان در رسانه‌ها همواره با مفاهیمی از جمله نماد شرارت، دروازه، لنگرگاه و محل جرم‌خیزی پیوند خورده بود و این تصویر تا مدتها باورپذیر به نظر می‌رسید. اما از پیامدهای اعتراضات مردمی در جنبش ژینا، خدشه‌دار شدن این تصویر کلیشه‌ای بود. البته من تاکید می‌کنم که این به معنای موافقت ما با اعدام یک فرد به اصطلاح “شرور” نیست! ما باید با اعدام مخالف باشیم به هر عنوانی. 

باورپذیر بودن روایت رسمی حکومت از مردم بلوچ زمانی امکان‌پذیر بود که افکار عمومی تنها به رسانه‌های تک‌صدایی دسترسی داشت. اما با شدت گرفتن اعتراضات مردمی در سال‌های اخیر و نقش پررنگی که مردم مناطق به حاشیه‌رانده شده و تحت‌ستم در این اعتراضات داشتند، تک‌صدایی رسانه‌ها نیز به واسطه رسانه‌های آلترناتیو از جمله شبکه‌های اجتماعی خدشه‌دار شد. 

اگر تا پیش از این رسانه‌های رسمی به جای و برای مردم تحت‌ستم سخن می‌گفتند، تصاویر و خبرهایی که از اعتراضات در رسانه‌های غیررسمی منتشر شد صدای مردم را بازتاب داد؛ خبرهایی که با دوربین‌های موبایل مردم گرفته شده و به همه‌جا ارسال می‌شدند. با اینهمه حیاتان بلوچ می‌گوید آنچه که در جنبش زن، زندگی، آزادی اتفاق افتاد این بود که فاصله بین “مرکز” و “حاشیه” به واسطه هدف مشترکی که ایجاد شده بود تا حد زیادی از میان برداشته شد:

روند اعتراضاتی که مردم “فرودست” در آن نقش برجسته داشتند از سال نود و شش آغاز شده بود. اعتراضات سال نود و شش، جنبش “فرودستان” بود اما بازتاب چندانی در “مرکز” پیدا نکرد. اینبار در جنبش اخیر پس از کشته شدن ژینا امینی، “مرکز” در موقعیت قربانی شدن و مورد ستم قرار گرفتن خودش را کنار “حاشیه” احساس کرد و یک همراهی به وجود آمد که باعث شد روایت‌های رسمی حکومت از مردم به حاشیه رانده شده به چالش کشیده شود.

اگرچه در این جنبش، زنان و جوانان نقش پیش‌قراولی در مبارزات را برعهده داشتند، اما نقش گروه‌های اتنیکی تحت‌ستم را در تداوم و گسترش این مبارزات، و ایجاد نقش پیش‌قراولی را توسط آنها نمی‌توان دست‌ کم گرفت. برای نمونه، امروز که مبارزات جنبش زن، زندگی ، آزادی در سطح کل کشور فروکش کرده است در زاهدان شاهد آن هستیم که با وجود سرکوب شدید پلیسی، مبارزات مردم همچنان ادامه دارد و به یک معنی، مردم بلوچ پرچمدار تداوم این جنبش شده است. 

حیاتان بلوچ هم بر این نظر است که اعتراضات یک سال اخیر پس از قتل ژینا امینی، باور به عاملیت مردم به حاشیه رانده شده را بیش از پیش نمایان کرد. او می‌گوید: 

حداقل در بلوچستان، صدای “حاشیه” بلندتر شد و این صدا به شکل‌های مختلف تکرار شد و اینجا بود که “مرکز” با “حاشیه” احساس همذات‌پنداری کرد و توانست کمی خودش را جای او بگذارد. به همین دلیل به نظرم تا حدودی در گفتمان رسمی که حکومت از “حاشیه” و مشخصا از بلوچستان ایجاد کرده بود تغییراتی ایجاد شد و البته مطمئن نیستم که “مرکز” دوباره به تنظیمات قبلی برمی‌گردد یا نه! ولی این راهی است که شروع شده و دیگر جامعه نمی‌تواند به جای “حاشیه” روایت کند و برایش حکم بنویسد و شکل مطالباتش را مشخص کند.

نه فقط جامعه ایران عاملیت مردم بلوچ را در مبارزات سیاسی و اجتماعی به چشم خود دید و به رسمیت شناخت، بلکه باور مردم بلوچ به عاملیت خود و به چالش کشیدن حکومت بی هیچ واسطه‌ای، یکی دیگر از دستاوردهایی است که به باور حیاتان بلوچ در جنبش زن، زندگی، آزادی حاصل شد. او می‌گوید: 

مردم بلوچ دید که در جمعه خونین با کوچکترین اعتراضی با یک کشتار روبه‌رو می‌شود! و این جایی بود که راه گفت‌وگو را به شکل مطالبه‌گری و لابی‌گری از بین برد. ما باید با این نومیدی روبه‌رو می‌شدیم که بهبود وضعیت با دل بستن به وعده و وعید اتفاق نمی‌افتد و باید با یک راه بی‌واسطه ، یک راه انقلابی مواجه می‌شدیم. ما باید به این نقطه می‌رسیدیم که امکان‌هایی را که برای آینده وجود دارد بررسی کنیم و ببینیم چه چشم‌اندازی برای مردم بلوچ وجود دارد. این یک خودآگاهی سیاسی است؛ یک ارزش افزوده در آگاهی سیاسی است که در این جنبش به دست آمد.

حیاتان بلوچ، جنبش زن، زندگی، آزادی را نه فقط در شکست روایت‌های رسمی حکومت از مردم بلوچ موثر می‌داند بلکه تاکید می‌کند گفتمان‌های رسمی در مبارزات مردم بلوچ هم در این اعتراضات شکسته شد. این جنبش مردم بلوچ – از گروه‌های “رادیکال” گرفته تا روشنفکران – را وادار کرد انفعال نظری را کنار بگذارند و با تصویر واقعی‌تری از پیش روبه‌رو شوند؛ هم حکومت را و هم امکان‌های آینده را صریح‌تر به چالش بکشند. او می‌گوید: 

من وارد هر فضایی می‌شوم می‌بینم مردم دارند بحث می‌کنند. روند پرسشگری از خود و دیگری آن چیزی است که شخص من را درگیر کرده و می‌بینم که در این روند، امکان رشد یک اقلیت پیشرو بیشتر شده است. اگر حکومت فضای بلوچستان را دوباره به سمت فعال شدن گروه‌های مذهبی رادیکال نبرد، این اقلیت پیشرو می‌تواند قدرتمند شود؛ اقلیتی که در خود صداهای آلترناتیوی از جمله صدای زنان بلوچ را دارد. اما نعره‌های حکومت و گروه‌های مذهبی رادیکال، و صدای تفنگ‌ها می‌تواند صداهای آلترناتیو را پایین ببرد! دو هیولای بنیادگرایی اسلامی شیعه و سنی می‌توانند اقلیت پیشرویی را که در میان مردم بلوچ تقویت شده ضعیف کنند.