از یاد نمی‌بریم: آرمیتا هنوز در کماست!

چند روز پیش، ویدیویی در شبکه‌های مجازی منتشر شد که زنی جوان در تبریز از سوی آمران به معروف حجاب مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد و این دختر به رفتار ماموران اعتراض می‌کند.

چهارشنبه ۲۶ مهر، شبکه حقوق‌بشری دادبان گزارش داده‌است که «پس از چند روز از زمانی که ماموران دختر تبریز را با خودشان بردند، هیچ نامی از او منتشر نشد و فقط مسئولان بدون ذکر نام، اعلام کردند که این دختر مشکل روانی داشته و به بیمارستان اعصاب و روان منتقل شده است‌.»

https://www.instagram.com/p/CydhYTpqLed/

وکلای حقوق بشری دادبان به لحاظ حقوقی این رویداد را این‌گونه توضیح می‌دهند:

در قریب به اتفاق همه موارد انتقال این افراد به بیمارستان روانی بدون طی تشریفات و قواعد قانونی انجام می‌شود. به عنوان نمونه بنا بر قوانین موضوعه (قانون مجازات اسلامی و قانون آیین دادرسی کیفری) مرجع تشخیص ابتلای یک فرد به اختلال روانی، پزشک متخصص است نه ضابط و حتی مقام قضایی. از سوی دیگر از آن‌جا که روند تشخیص بیماری روندی زمان‌بر است، در عمده موارد به ویژه مانند وضعیت این دختر در تبریز، انتساب فوری بیماری روانی به او و انتقالش به بیمارستان روانی به طور کامل بر خلاف قوانین بوده و مشخصا با هدف سرکوب حقوق انسانی وی صورت می‌گیرد.

گفته می‌شود نام این زن جوان تبریزی رویا ذاکری است. او را ۳۱ ساله و فارغ التحصیل ارشد کامپیوتر معرفی کرده اند.

اما موضوع انتقال معترضان به بیمارستان‌های روانی سویه‌ دیگری هم دارد و آن همان سواستفاده سیستماتیک ساختار قدرت و حکومت‌های توتالیتر از علم روان‌پزشکی و استیگماتیزه (انگ‌انگاری) مبتلایان به اختلالات و بیماری‌های اعصاب و روان است.

بر اساس یک مقاله‌ پوزیشنال از سوی «ابتکار جهانی در زمینه روانپزشکی» (Global Initiative on Psychiatry – GIP)، «سواستفاده‌ سیاسی از روان‌پزشکی، به سواستفاده از تشخیص، درمان و بازداشت روان‌پزشکی به هدف منع حقوق بشر اولیه‌ افراد و گروه‌های خاص در یک جامعه‌ معین اطلاق می‌شود.» 

سواستفاده‌ سیاسی از روان‌پزشکی در کشورهایی که توسط حکومت‌های دیکتاتوری اداره می‌شوند، امری مشترک و تاریخ‌مند است. به‌نظر می‌رسد استفاده ابزاری و سیاسی از روان‌پزشکی در حکومت‌های توتالیتر از این مفهوم سرچشمه می‌گیرد که آن‌ها سعی دارند در چشم طرفداران‌شان این‌طور به نظر بیاید که معترضان و افرادی که مخالف حکومت هستند، «بیمار روانی» به حساب می‌آیند، زیرا هیچ توضیح منطقی دیگری وجود ندارد که چرا باید با بهترین سیستم اجتماعی-سیاسی در جهان مخالفت کرد. ارتکاب این عمل رذیلانه توسط نهادهای سرکوب‌ در طی تاریخ مشابهات فراوانی دارد. برای مثال، در دوران استالین بازداشت‌شدگان را «دیوانه» قلمداد می‌کردند و آن‌ها را وادار به اقرار به دیوانگی می‌ساختند و بدین‌ترتیب خواسته‌های آن‌ها را هذیان‌های یک ذهن پریشان معرفی می‌کردند.

در شوروی ۱۹۶۰ نیکیتا خروشچف با صراحت اعلام کرد، «به قول ماشا گسن در کتاب “آینده تاریخ است” (the future is history)، آن کسانی‌که در تراز انسان نوین شوروی نباشند و نقدی به آن آرمان ایده‌آل شوروی داشته باشند، حتما یک مشکلی دارند.» 

انتقال زندانیان سیاسی به بیمارستان‌های روانی به منظور شکنجه و اعمال فشار برای در‌هم شکستن زندانی امریست که در حکومت جمهوری اسلامی مسبوق به سابقه است. مثل بقیه علوم که به وسیله قدرت مورد سواستفاده واقع می‌شوند علم روان‌پزشکی هم از این امر مصون نمانده‌است؛ اساسا ذات قدرت به دنبال این است که از هر آن چیزی که می‌تواند در جهت گسترش منافع خودش استفاده کند.

مجنون‌انگاری کردن و سواستفاده از امر تشخیص در روان‌پزشکی به مثابه مجازات، اعتبارزدایی از مطالبات و سرکوب مخالفان سیاسی، استیگماتیزه (داغ ننگ‌انگاری) کردن بیماران روحی و روانی را هم در پی دارد. داغ ننگ‌انگاری اختلال‌های روانی، و بازتولید استیگمای حاصل از قرار دادن «بیماری و اختلال» در جای نادرست آن، افرادی را که به واقع در حال زندگی و دست و پنجه نرم کردن با اختلالات و بیماری‌های روحی و روانی هستند هم به علم ‌روان‌پزشکی بی‌اعتماد کرده و آن‌ها را از کمک گرفتن از روان‌پزشکی دور می‌کند. 

استفاده از روان‌پزشکی به مثابه ابزار سرکوب و شکنجه با پنهان شدن در پشت تشخیص‌های دروغین پزشکی هزینه کمتری را پس از سرکوب به نهاد‌های امنیتی تحمیل می‌کند. در سال‌های اخیر زندانیان سیاسی زیادی در ایران تحت این فشار و شکنجه بوده‌اند و در مدت بستری کردن مخفیانه‌شان در بیمارستان‌های روانی تحت شوک‌های الکتریکی، تزریق داروهای بی‌هوشی و نامشخصِ منجر به بروز رعشه، پاره شدن زبان، اختلال در حرکت و حرف زدن وهم‌چنین مبتلا به عوارض و آسیب‌های شدید دیگر شده‌اند. در یکی از این موارد بهنام محجوبی پس از بازگشت از این بیمارستان‌ها به طرز مشکوکی جان باخت.