اخیرا چاپ سوم رمان «تاریخ» با نام فرعی «داستان زندگی یک زن» پس از هشت سال منتشر شد. رمان تاریخ نه تنها مهم‌ترین اثر «الزا مورانته»، نویسنده برجسته ایتالیایی، بلکه به روایتی مهم‌ترین رمان قرن بیستم ایتالیا است.

الزا مورانته نویسندگی را از همکاری با مجلات آغاز کرد. او پیش از آن به دلیل مشکلات مالی مجبور شده بود تحصیل در رشته ادبیات را رها کند. مورانته که پدرش آموزگار بود در سال ۱۹۴۱ با «آلبرتو موراویا» ازدواج کرد. حضور در بطن جامعه روشنفکری در سال‌های پرآشوب جنگ و پس از آن، تجربیات او را از زندگی و شرایط متحول اجتماعی غنی‌تر کرد. جدا شدن مورانته از موراویا در سال ۱۹۶۲ عملا او را از زیر سایه سنگین موراویا بیرون آورد و مهم‌ترین آثارش را بعد از این جدایی نوشت.

کتاب «تاریخ» اولین بار در سال ۱۹۷۴ منتشر شد، اما به سرعت جای خود را در میان ادبیات ایتالیای بعد از جنگ باز کرد. تا آن زمان بالاترین تیراژ نویسندگان بزرگی هم‌چون موراویا از صد هزار نسخه تجاوز نمی‌کرد و تیراژ ششصد هزار نسخه‌ای این رمان یک اتفاق شگفت‌انگیز بود. 

رمان «تاریخ» ساختاری بدیع و شگفت‌آور دارد. این کتاب شامل هفت بخش است که به ترتیب از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۷ نام‌گذاری شده است. به علاوه یک مؤخره کوتاه. هر بخش با یک گزارش تاریخی از وقایع مهم سیاسی جهان در آن سال آغاز می‌شود. اما گزارش اول فقط منحصر به وقایع سال ۱۹۴۱ نیست، بلکه به مهم‌ترین وقایع چهل سال قبل از آن، یعنی از ابتدای قرن بیستم اشاره می‌کند. در آن گزارش ابتدا به پیشرفت‌های علمی و آغاز رقابت‌های سیاسی و اقتصادی دُول مختلف تیتروار اشاره می‌کند که در سال ۱۹۱۴ به آغاز جنگ جهانی اول انجامید. سپس گذری دارد بر وقایعی مثل انقلاب اکتبر، تغییر نقشه اروپا بر مبنای پیمان صلح بعد از جنگ، رشد ناسیونالیسم، ظهور موسولینی و قدرت گرفتن دیکتاتوری فاشیستی، مرگ لنین و قدرت گرفتن استالین، شروع انقلاب در چین، ظهور هیتلر و فاشیسم آلمانی و بالاخره آغاز جنگ جهانی دوم و هم پیمان شدن موسولینی فاشیست با ژاپن و آلمان.

این هم پیمانی در همان نقطه شروع با شکست ایتالیا در یونان و سپس در مدیترانه آغاز و با ورود سربازهای آلمانی به خاک ایتالیا و سلطه آنها بر مردم این کشور به مدت هفت سال ادامه می‌یابد. پس از این گزارش فشرده داستان این رمان در ژانویه ۱۹۴۱ و در شرایطی که اشاره شد کلید می‌خورد. فصل‌های بعدی یعنی ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۷ نیز با یک گزارش فشرده از وقایع همان سال آغاز می‌شود. گرچه فضا و مکان این رمان در ایتالیا و در شهر «رم» می‌گذرد، اما گزارش‌های تاریخی در مقدمه هر فصل منحصر به تاریخ ایتالیا باقی نمی‌ماند.

در انتهای فصل هفتم یعنی فصل پایانی کتاب نیز گزارشی فشرده از وقایع سال‌های ۱۶۴۸ تا ۱۹۶۸ به پایان رمان افزوده شده است. گزارشی که در واقع به این معناست: داستان ادامه دارد.

نکته قابل ذکر این است که در گزینش و بیان این اتفاقات تاریخی حد اعتدال رعایت شده است. به عبارت بهتر در سال‌های اوج‌گیری «جنگ سرد» و سیطره آن نگاه دوگانه که هر طرف خود را واجد و صاحب تمام حقیقت و خیر مطلق می‌دانست و طرف مقابل را مصداق شر مطلق و بی‌حقیقتی، این گزارش کوتاه سوگیری معینی ندارد.

به هرحال این گزارش‌های فشرده تاریخی تصویری کلی از فضای محاط بر داستان ترسیم می‌کند. تصویری البته بسیار گسترده از میدان تنازعات و صف‌بندی‌ها، که گرچه در منش و رفتار و انتخاب شخصیت‌های رمان موثر نیست، اما بستر وقایع را همچون جبری تاریخی و البته مسیرهای ناگزیر را نشان می‌دهد. انتخاب چنین ساختاری در دهه هفتاد میلادی بسیار بدیع است و نشانگر ذوق هنری و حتی نبوغ نویسنده است.

ماجرای این رمان از تجاوز یک سرباز بی‌نام و نشان آلمانی به یک خانم معلم ایتالیایی آغاز می‌شود. چنان که از نام فرعی کتاب یعنی «داستان زندگی یک زن» پیداست، شخصیت اصلی این رمان، یک زن جوان ایتالیایی با نام «آیدا» است. او که تنها فرزند یک معلم آنارشیست و یک معلمه یهودی است، در دوران دیکتاتوری موسولینی بعد از سعی و تلاش زیاد، معلم می‌شود.

آیدا در آستانه جنگ جهانی دوم و در دورانی که موسولینی به تحریک و حمایت هیتلر به آفریقا لشکرکشی کرده، بیوه می‌شود. تنها ثمره آن ازدواج پسری ده دوازده ساله است. آیدا که پدرش را مدت‌ها قبل از دست داده و مادرش نیز در شهری کوچک دوران بازنشستگی خود را می‌گذراند، اکنون دست تنها با کوهی از مشکلاتی روبه‌روست. از یک طرف دغدغه کارش را دارد و از طرف دیگر بزرگ کردن فرزندی بی‌پدر. پسری پر انرژی و بی‌قرار که آرزو دارد هرچه زودتر بزرگ شود و به گروه جوانان فاشیست به پیوندد. در آن صورت نه نیازی به درس خواندن و مدرک گرفتن خواهد داشت و نه الزامی به گردن نهادن به قانون و محدودیت‌های اجتماعی و نه حتی دغدغه فقر و گرسنگی. زیرا نه به حکم غریزه بلکه با دو چشم خود می‌بیند که گروه‌های فشار پرورش یافته در مکتب موسولینی از هر حکم و قانونی برترند. به هرکس که بخواهند متعرض می‌شوند، اموال مردم را تخریب و غارت می‌کنند و هیچ‌کس جلودارشان نیست.    

سرباز آلمانی روز بعد در پروازی به سمت آفریقا کشته می‌شود، بی‌آنکه بداند تعرض او به آبستن شدن آیدا انجامیده است. این معلم خجول و ضعیف با آن همه دغدغه‌های بزرگ و کوچک اکنون در معرض اتهامی وحشتناک است. وقتی بستنی عیان شود چگونه می‌تواند ثابت کند که این حاصل تعرض است، نه رابطه‌ای نامشروع یا حتی خودفروشی؟ ۹ ماه بعد در خانه یک مامای سنتی در گتوی یهودیان پسرش «اوزپه» را به دنیا می‌آورد، آن هم وقتی که جنگ و مصایب آن، بیش از پیش بر سر او آوار شده است.

نام اوزپه که تلفظ کودکانه «جوزپه» است بر روی او می‌ماند. گرچه کودکی ناخواسته است، اما مهرش به دل آیدا می‌افتد و او را در طول سال‌های جنگ و دربه‌دری و بی‌خانمانی به دوش می‌کشد. پسر بزرگش در چهارده سالگی درس را رها می‌کند تا به گروه‌های شبه نظامی فاشیست بپیوندد. اما آنچه در این همراهی به چشم می‌بیند با طبع پرشور و حق‌طلب او جور نیست. در نتیجه پس از مدتی با گروه‌های پارتیزانی همراه می‌شود که بر علیه حضور اشغالگران آلمانی می‌جنگند. او به خاطر هوش و شجاعتش در میان پارتیزان‌ها به سرعت رشد می‌کند و آهسته آهسته با عقاید و افکار آنان نیز آشنا می‌شود. اما آیدا در پایان جنگ، هم او و هم اوزپه را ازدست می‌دهد تا مجبور شود صلیب خودش را به تنهایی به دوش بکشد. 

رمان «تاریخ» به موازات گذر طبیعی روزها و سال‌ها به جلو می‌رود. نویسنده در متن رمان به وقایع زندگی محروم‌ترین و ناتوان‌ترین اقشار جامعه رُم می‌پردازد. مردمی که به ناچار بر همان قطاری سوار هستند که صاحبان قدرت آن را می‌رانند. ما در طی آن سال‌ها می‌بینیم که این مردم روز به روز فقیرتر و گرسنه‌تر و مفلوک‌تر می‌شوند. اما جز عده‌ای معدود که اسلحه به دست می‌گیرند، باقی افراد سرنوشت خود را به دست غرور مضحک و احمقانه «دوچه» سپرده‌اند و دارند به جهنم واقعی سقوط می‌کنند. و متاسفانه همین مردم بودند که در ابتدا شیفته توهمات او شدند. به او رای دادند و او را برکشیدند.

اتحاد دوچه و هیتلر که به تمنای دست‌یابی ایتالیا به مستعمراتی در آفریقا شکل گرفته بود، عملا باعث دست گشادن سربازان آلمانی بر مردم محنت‌زده ایتالیا شد. اما این تازه آغاز کار بود. هیتلر، موسولینی را وادار به تبعیت از سیاست‌های نژادپرستانه و ضد یهودی خود کرد. آیدا که مادری یهودی داشته در تمام آن سال‌ها در وحشت دستگیر شدن و فرستاده شدن به اردوگاه‌های مرگ در آلمان، آرامش ندارد و از قضا روزی در یکی از ایستگاه‌های قطار، واگن‌های حمل احشام را می‌بیند که بیش از ۱۵۰۰ یهودی بخت برگشته را در آن‌ها ریخته و به سوی آلمان می‌برند و مردم ایتالیا که در آن زمان تمام دغدغه‌شان رفع گرسنگی و به‌دست آوردن نان کوپنی یا یک کیلو آرد پر از خاک اره بود، فقط تماشاچی این نسل‌کشی وقاحت‌آمیز هستند.

این سیاست‌های غیرانسانی در میانه جنگ به سقوط و دستگیری موسولینی انجامید. اما آلمانی‌ها او را از زندان ربوده و به شمال ایتالیا بردند تا از آنجا بر ایتالیا فرمان براند و این کار عملا باعث دو پاره شدن ایتالیا به دو بخش شمال و جنوب شد. پادشاه و دولت قانونی به جنوب و به منطقه‌ای که تحت اشغال نیروهای متفقین بود گریختند و دوچه تحت حمایت آلمان‌ها بر شمال حکم‌رانی می‌کرد. در واقع از سال ۱۹۴۳ تا پایان جنگ ایتالیا صحنه رویارویی متفقین و متحدین بود و رم و «ناپل» مرکز این جنگ.  

در تمام طول رمان ما هر روز آیدا را می‌بینیم که زنبیل به دست هم‌چون آدم‌های خواب‌زده کوچه‌ها و خیابان‌ها را زیر پا می‌گذارد تا چیزی برای پر کردن شکم گرسنه فرزند ناخواسته‌اش اوزپه پیدا کند و این جست‌وجوهای اغلب بی‌حاصل باعث می‌شود که گاهی دست به دزدی بزند. حتی یک تخم مرغ یا تکه‌ای گوشت.

الزا مورانته نویسنده‌ای صاحب فکر است. یعنی جهان‌بینی و نگرش فلسفی دارد و داشتن نگرشی وسیع و جامع به معنای دارا بودن قوه داوری و انتخاب است. او به آزادی و عدالت باور دارد و در طول رمان موضع خودش و مردم فرودست را در نزاع‌های سیاسی گم نمی‌کند.

در این رمان شخصیت‌های فراوانی حضور دارند، اما همه آنها به نوعی در اطراف آیدا و مرتبط با او هستند. زمانی که مجتمع مسکونی که آیدا در آن ساکن است بمباران می‌شود، آیدا با تعدادی از بی‌جاشدگان در سالنی بزرگ اما مخروبه ساکن می‌شود. یکی از کسانی که گذرش به آنجا می‌افتد، پسر جوانی یهودی از یک خانواده مرفه طبقه متوسط است با نام «داوید». او تمام خانواده‌اش را در جنگ از دست داده. داوید به دلیل باورهای آنارشیستی حاضر به جنگیدن نیست، اما بر اثر اتفاق وحشتناکی که شاهد آن است به پارتیزان‌ها می‌پیوندد. لیکن در پایان جنگ وقتی ایده‌آل‌هایی که برای آن جنگیده را از دست رفته می‌بیند دچار افسردگی شده و به مواد مخدر و الکل پناه می‌برد و در نهایت بر اثر سوء مصرف در آلونکی محقر و کثیف می‌میرد. حرف‌های او در یک پیاله‌فروشی در روز قبل از مرگ بسیار شنیدنی است. 

داوید سعی می‌کند در میان خیل آسیب‌دیدگان جنگ و مردم درمانده و فقیر، پرده از حقیقتی دیگر بردارد. او با آنکه خودش فرزند یک خانواده بورژواست، از نقش بورژوازی در افروختن آتش جنگ می‌گوید. جنگی که نه تنها آن را از پا نیانداخته و ضعیف نکرده، بلکه باعث شده به محض پایان جنگ در پی استقرار مجدد سلطه خود بر مردم محروم از طریق بازسازی همان نهادهای قبلی باشد. و به هر طریق ممکن پارتیزان‌ها و طبقه کارگر را از میدان به در کند. بعد از کشته شدن دوچه و خلع ید از پادشاه ایتالیا، علی‌رغم حضور نظامی متفقین بخصوص آمریکا، پارتیزان‌ها و گروههای چپ توانستند قدرت را در دست بگیرند. آنها متکی به حمایت مردم بودند، اما پولی برای بازسازی ایتالیا در اختیار نداشتند. دولت «ترومن» کمک‌های مالی آمریکا را مشروط به کناره‌گیری چپ‌ها از قدرت کرد و آنها نیز علی‌رغم حمایت‌های مردمی به ناچار تسلیم شدند. همین امر فریاد داوید را درآورده بود که ای مردم شیطان واقعی و مسبب تمام رنج ها و بی‌عدالتی ها اکنون لباس مصلح اجتماعی را پوشیده و دارد خود را بازسازی می‌کند.

گفتار داوید در آن پیاله‌فروشی پایه اولیه همان باورهایی شد که در اواخر دهه شصت میلادی از زبان «بیت» ها و دانشجویان جنبش مِه ۱۹۶۸ بیرون آمد. جنبشی به ظاهر آنارشیستی که صرفا می‌دانست با وضع موجود مخالف است، اما تصور و ایده‌ای از وضع مطلوبش نداشت. آنها می‌گفتند که در آن جنگ خانمان‌سوز مردم محروم ۵۵ میلیون کشته دادند. اما بعد از جنگ قاتلان آنها دوباره قدرت را به دست گرفته و خود را بازسازی کردند، بی‌آنکه کوچک‌ترین سهمی یا حقی برای آنان قائل شوند. آنچه داوید را به مرز فروپاشی روانی می‌برد این حقیقت است که هزینه جنگ را مردم فرودست می‌پردازند، اما بهره و افتخارش نصیب دولت‌مندان و دولت‌مردان می‌شود.

شهری که اتفاقات اصلی این رمان در آنجا رخ می‌دهد، شهر رم است. رم یکی از قدیمی‌ترین شهرهای جهان است و تاریخ آن ریشه در اسطوره‌ها دارد. رم نماد فرهنگ غرب و در عین حال مرکز مسیحیت نیز هست. وجود «پاپ» و «واتیکان» در رم این تصور را ایجاد می‌کرد که هرگز بمباران نخواهد شد. شاید به همین دلیل رم را «شهر بی‌دفاع» می‌نامیدند. اما همین شهر بی‌دفاع بعد از سقوط دوچه به تصرف آلمانی‌ها در آمد و به دلیل اینکه مرکز اتحاد نیروهای ضدفاشیست شده بود، بارها و بارها بمباران شد.

رمان تاریخ نه فقط داستان زندگی زنی به نام آیدا، که داستان زندگی کشوری زیبا به نام ایتالیاست. اوست که مورد تجاوز آلمانی‌ها قرار می‌گیرد و ثمره این تجاوز کودکی نارس، اما زیباست. کودکی که به بزرگ سالی نمی‌رسد یعنی به محض پایان گرفتن جنگ می‌میرد. آیدا می‌تواند استعاره‌ای از خود ایتالیا باشد و آن کودک دوست داشتنی جنبشی فرهنگی- هنری که از دل این تجاوز زاده شده بود و محبت همگان را بر می‌انگیخت. اما به این دلیل که در فقر و مسکنت و دلهره بزرگ شده بود به اندازه لازم رشد نکرد و قوی نشد تا بتواند دوام بیاورد. یادمان هست که حکومت احزاب چپ و سندیکاها و فرماندهان جنگ های پارتیزانی به اجبار دولت آمریکا از حکومت کنار کشیدند تا دیگر بار سرمایه‌داری در لباس «سوسیال دمکرات» بساط حاکمیت خود را پهن کرده و نهادهای پیشین را مستقر کند و مردم محنت ‌ده را به زیر لگام خویش کشد.   

راوی داستان در رمان تاریخ، «دانای کل معطوف به ذهن نویسنده» است. حضور هر از گاهی خود نویسنده در رمان و ابراز صریح دلیل انتخابش و یا حضورش در قالب یک ناظر واقعی شاید در پیوستگی داستان نوعی فاصله ایجاد کند اما از یک منظر دیگر این حضور نوعی تاکید است بر واقعی بودن آدم‌ها و وقایع داستان. توگویی یک شاهد زنده دارد روایت می‌کند. یکی از جاهایی که راوی حضورش را اعلام می‌کند صحنه تکان‌دهنده مرگ مادر آیدا در ساحل دریاست. جایی که این زن یهودی کهنسال و پریشان حواس و ترس خورده، به انتظار آمدن کشتی موعودی که قرار است او را به اورشلیم ببرد، اما مد دریا زن از پا افتاده را می‌بلعد. جزئیات با چنان دقتی روایت شده که گویی این صحنه در مقابل چشمان ما اتفاق افتاده است.

الزا مورانته نویسنده‌ای صاحب فکر است. یعنی جهان‌بینی و نگرش فلسفی دارد و داشتن نگرشی وسیع و جامع به معنای دارا بودن قوه داوری و انتخاب است. او به آزادی و عدالت باور دارد و در طول رمان موضع خودش و مردم فرودست را در نزاع‌های سیاسی گم نمی‌کند. او می‌داند که چه کسانی آتش این جنگ را برافروخته‌اند و بهره آن به چه افراد یا گروه‌ها یا کشورهایی می‌رسد. او نه به دام احساساتی‌گری می‌افتد و نه فریب شعارهای آمریکائیان را می‌خورد. دغدغه او در تمام صحنه‌های این رمان به عبارت دقیق‌تر «وهنی است که از جانب قدرتمندان و دولتمندان بر مردم فرودست رفته و می‌رود».

انتخاب یک زن به عنوان شخصیت محوری این رمان نیز مبین بخشی از دغدغه‌های اوست. زنان به جبهه نمی‌روند. هدف گلوله و ترکش قرار نمی‌گیرند. کمتر روی مین رفته یا در سرمای آدم‌کش سیبری سرگردان می‌مانند، اما شهر و خانه‌شان بمباران می‌شود. از دلهره صدمه دیدن فرزندان هر روز و هر ساعت صدها بار می‌میرند و زنده می‌شوند. و اگر داغدار فرزندان و کهنسالان نشوند، باید شاهد مرگ تدریجی آنان به دلیل سوء تغذیه باشند. هر روز به امید یافتن صدگرم کره یا یک بطری روغن و چند عدد سیب زمینی پلاسیده مثل خوابگردها در میان کوچه‌ها و خیابان‌ها سرگردان شده و به صدها مغازه سربزنند تا در برابر گریه‌های گرسنگی کودکان خجلت‌زده و مستاصل نمانند. این‌ها بخشی از مصایبی است که آیدا و دیگر زنان ایتالیا هر روز و در تمام سال‌های جنگ تحمل می‌کردند. 

ترجمه رمان «تاریخ» یا «داستان زندگی یک زن» از هر نظر ترجمه‌ای موفق است. برابر نهادن برخی اسامی و اصطلاحات عامیانه برای برخی از واژه‌ها به خوبی در کلیت متن نشسته و بر صمیمیت آن افزوده است.