کودکان بازمانده از تحصیل در ایران یکی از مشکلات اساسی نظام آموزشی است، با وجود این‌که سیزده سال پیش در نظام آموزش رسمی کشور تغییرات عمده‌ای شکل گرفت، اما هم‌چنان رشد آمار کودکان بازمانده از تحصیل این سیستم را با چالش جدی مواجه کرده است. آماری هولناک که هرساله منتشر می‌شود، اما وزارت آموزش و پرورش گاها آن‌ را رد کرده و معتقد است که از پوشش تحصیلی در استان‌ها باخبر هستند و از «کودکان بازمانده از تحصیل خبر ندارند» و اصولا هم «وظیفه‌ای در این زمینه ندارند».

مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی در جدیدترین آمار خود از وضعیت کودکان بازمانده از تحصیل گفته که آن‌ها با رشد هفده درصدی از سال ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۲ به ۱ میلیون و ۱۹۰ هزار و ۲۹۱ هزار دانش‌آموز رسیدند، در حالی پیش‌تر آمار کودکان بازمانده از تحصیل ۷۷۷ هزار دانش‌آموز اعلام شده بود. در همین گزارش آمار دانش‌آموزان مقطع متوسطه اول که ترک تحصیل کرده‌اند از ۶۰ هزار نفر در سال ۹۴ به ۱۵۴ هزار نفر در سال ۱۴۰۱ افزایش پیدا کرده است.

سیستان و بلوچستان در میان استان‌های ایران در صدر این آمار قرار دارد. رشد بازماندگان از تحصیل در این استان در آمارهای اخیر به صورت چشم‌گیری افزایش یافته است که توسط این مرکز چهل و یک هزار دانش‌آموز اعلام شده است. البته بسیاری از فعالان مدنی و حقوق کودکان این آمار را غیرواقعی و کودکان بازمانده از تحصیل در استان سیستان و بلوچستان را بیشتر می‌دانند.

استان سیستان و بلوچستان ۱۱ درصد از خاک ایران را تشکیل می‌دهد، اما ۱۵ درصد کودکان بازمانده از تحصیل کشور را در برمی‌گیرد.

آمار کودکان بازمانده از تحصیل تکان‌دهنده و ضعف آموزش پرورش را نشان می‌دهد. برای همین رسانه‌های مرتبط با دولت همیشه سعی می‌کنند علت اصلی این معضل را صرفا فقر فرهنگی خانواده‌ها نشان داده و باری را از دوش سیستم آموزشی بردارند.

خبرگزاری دولتی جمهوری اسلامی (ایسنا) به نقل از پژوهشی تحت عنوان «تحلیل نگرش‌های فرهنگی خانواده در حوزه آموزش کودکان کار و خیابان» در خرداد ماه سال جاری نوشت: «تا زمانی که نگرش خانواده‌ها نسبت به مسئله آموزش و از آن مهم‌تر رویکردهای آموزشی برای کودکان کار تغییر نکند، شاهد تحصیل بی‌کیفیت و ترک تحصیل‌های فراوان خواهیم بود.»

اگرچه فرهنگ‌سازی درون خانواده برای تشویق فرزندان به تحصیل مهم است، اما از طرفی بایستی آموزش و پروش یک برنامه مدونی برای بازگشت و تشویق و امید فرزندان به مدرسه و تحصیل ارائه دهد. آن‌چه که از نگاه منفی خانواده‌ها در مناطق محرومی چون سیستان و بلوچستان به آموزش و پرورش وجود دارد، مربوط به امید و نگاه آینده آن‌ها است و همین ناامیدی به تحصیل و آموزش باعث شده که پدر و مادر فرصت‌های کاری و حتی اشتغال به یک شغل پرخطری مثل سوخت‌کشی را برای فرزند خود به تحصیل ترجیح دهد.

سرمایه‌گذاری برای تحصیل و آموزش فرزندان برای یک دولت و حکومت مهم و حیاتی است. ابراهیم سحرخیز معاون پیشین وزیر آموزش و پرورش ایران گفته بود: «حتی اگر شده دولت باید شیر نفت را باز کند و پول آن را در حوزه آموزش‌ و پرورش سرمایه‌گذاری کند.»

اما این امر هنوز محقق نشده و چندین دهه است که دولت‌ها با وجود در دست داشتن بودجه‌های کلان، منتظراند خیرین مدرسه‌ساز دانش‌آموزان را از «کپرها» به اتاق‌های ساخته شده انتقال دهند. برای یک انسان معمولی و بی‌سواد این سوال پیش می‌آید که چرا هنوز در ایران با وجود فرصت‌های سرمایه‌گذاری در سیستم آموزشی و تقویت آن‌ها با تزریق بودجه مالی توسط حکومت، انجمن‌های خیریه فعال هستند و برای دانش‌آموزان کشور هر ساله کمک جمع‌آوری می‌کنند؟ بایستی تمامی نیازها آن‌ها و حتی خانواده‌ها برآورد شده تا کودک و نوجوان در مسیر تحصیل امید یافته و انگیزه‌ای برای ادامه تحصیل داشته باشد.

حمایت از کودکان بازمانده از تحصیل یک پیمان‌نامه جهانی است که دولت‌ها در آن متعهد شده‌اند تا حقوق کودک را در زمینه حمایت در برابر بهره‌کشی اقتصادی و انجام هر گونه کار زیان‌بار که می‌تواند به تحصیل آنها خللی وارد کند و باعث توقف آن شود و یا برای سلامتی و رشد جسمانی، روحی، معنوی و اخلاقی و پیشرفت اجتماعی کودک مضر محسوب شود، به رسمیت بشناسند

در بطن جامعه مردم سیستان و بلوچستان ترک تحصیل کودک نه یک کار پسندیده و بلکه نکوهیده است. تصوری که ترک تحصیل کودکان را به فرهنگ قومی و شاید باورهای مذهبی ربط می‌دهد، تماما اشتباه است. حتی بسیاری از خانواده‌ها که در تامین هزینه‌های معیشت خود به خودکفایی رسیدند با اجبار فرزندان‌شان را راهی مدارس می‌کنند، اما بخشی از آن‌ها که در نیازهای اولیه زندگی خود درمانده‌اند، به این نتیجه می‌رسند که با فرستادن فرزندشان به مدرسه چرا یک هزینه‌ای دیگر روی دست‌های خالی خود بگذارند و با اشتغال کودک بهتر می‌توانند به زندگی ادامه بدهند.

مسلم است که مشوق اصلی کودکان به مدارس والدین هستند، اگر نظام خانواده منظم نباشد و یا آن‌ها دچار معضلاتی مثل اعتیاد و طلاق باشند، در تحصیل دانش‌آموز خلل به وجود می‌آید و شاید او از مسیر تحصیل منصرف شود یا فقدان سرپرست موثر و یا بدسرپرستی نیز دانش‌آموز را از مدرسه جدا می‌کند. اما آن‌چه که بسیاری از رسانه‌های وابسته به دولت و یا مسئولین آموزش و پرورش کودکان بازمانده از تحصیل را نتیجه فرهنگ و مشکلات خانوادگی معرفی می‌کنند، اشتباه است.

اگرچه بخش کوچکی از جامعه بلوچستان در تحصیل دختران دچار این مسئله است، اما مشکل اساسی که کودکان را بازمانده از تحصیل نگه می‌دارد ربطی به فرهنگ و نگرش‌های مذهبی مردم ندارد، اگر آن‌ها دارای چنین تفکری بودند شش سال پیش نیز این آمار همان آمار می‌بود، نه این‌که هر سال با تشدید تورم، بیکاری، فقر و ناداری این آمار نیز رشد کند.

برای کاهش رشد معضل بی‌سوادی و کودکان بازمانده از تحصیل بایستی جامعه و دولت همکاری لازم را داشته باشند، جامعه به این باور برسد که در سیستم کنونی جهان بی‌سوادی همان فقر مطلق است، به سادگی مانع تحصیل فرزندان نشوند، آینده کسی که سواد و دانش دارد روشن است، اگرچه در تحصیل فرزندان مشکلات زیادی روی دوش خانواده قرار می‌گیرد، اما به سود و نتیجه‌اش می‌ارزد.

دولت نیز موظف است این امید و انگیزه را در دل مردم زنده نگه‌دارد که آینده فرزند سوادآموز در کشور روشن است، این‌ را در عمل به نمایش بگذارد، نه در شعار. وقتی هزاران لیسانسه و دکتر در کشور بیکار هستند، و دولت برای اشتغال آن‌ها هیچ قدمی برنداشته، چگونه این انگیزه پیدا می‌شود که دانش‌آموز این مسیر طولانی را طی کند؟