از همان روزهای نخستین وقوع انقلاب اسلامی که روحالله خمینی، شمشیر خود را علیه زنان ایرانی از رو بست و فرمان حجاب اجباری را صادر کرد، نافرمانی مدنی زنان و مخالفت با قوانین واپسگرای حکومتی نیز آغاز شد و این مبارزات در طول بیش از چهار دهه گذشته همواره به اشکال مختلف ادامه داشت؛ اما همه این اعتراضها از تظاهرات گسترده زنان در هشتم ماه مارس سال ۵۷ گرفته تا کنشگری مسالمتآمیز دختران خیابان انقلاب بهطور بیرحمانهای سرکوب شدند.
حکومت ایران در تمام این سالها نهتنها به مبارزه مدنی مردم اعتنا نکرد بلکه بودجههای نهادهای مجری حجاب اجباری را افزایش داد. با اعزام ماموران گشت ارشاد فضاهای عمومی را برای زنان ناامن کرد و راه را برای آتشبهاختیارها باز گذاشت تا در کوچه و خیابان برای زنان مخالف حجاب اجباری مزاحمت ایجاد کنند.
انتشار ویدیوهایی از این آزار و اذیتهای خیابانی که با برخوردهای فیزیکی و خشونتآمیز نیز همراه بود، موجی از واکنشهای عمومی را در پی داشت و بر آتش خشم مردم میافزود تا اینکه تیرماه ۱۴۰۱ ویدیویی از اعتراض و مقاومت سپیده رشنو در مقابل یک زن آمر به معروف در رسانههای اجتماعی منتشر شد. پس از انتشار این ویدیو نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی سپیده رشنو را بازداشت و از زن آمر به معروف تقدیر کردند.
پخش ویدیوی اعترافهای اجباری سپیده رشنو درحالیکه آثار شکنجه بر صورتش آشکار بود، در روز هشتم مرداد، آتش خشم مردم را شعلهورتر کرد. کمتر از دو ماه بعد، بازداشت مهسا امینی توسط گشت ارشاد و سپس انتقال او به بیمارستان کسری خبرساز شد. آتش خشم جامعه بیش از هر زمان دیگری شعلهور شده بود با این حال همه امیدوار بودند که مهسا امینی زنده بماند اما چنین نشد.
کشته شدن مهسا امینی در بازداشت پلیس امنیت اخلاقی تهران، تیر خلاصی بود که حاکمیت به خود زد؛ زیرا این بار با دفعات پیش فرق داشت، مردم دیگر بنای تابآوری نداشتند. شعار «ما همه مهسا هستیم بجنگ تا بجنگیم» که از نخستین روزهای انقلاب ژینا در خیابانها شنیده میشد، اعلام جنگ رسمی مردم با حاکمیت تمامیتخواه بود.
انگار معجزه شده باشد
انقلاب ژینا هرچند که در ساختار سیاسی تغییری ایجاد نکرد اما نوعی گفتمان اجتماعی از دل آن بیرون آمد که بهموجب آن بسیاری از ساختارهای اجتماعی و انتزاعی تغییر کرد. یکسره شدن تکلیف حجاب اجباری مهمترین نمود این تغییرات بود. با این حال جامعه ایران، تغییرات دیگری را نیز تجربه کرد، تغییراتی که وحشت شدید حکومت را در پی داشت.
پردیس، دختری ۳۴ ساله و مربی یک باشگاه بدنسازی در شرق تهران است. او سوال رادیو زمانه را که جامعه ایران در یک سال اخیر چه تغییراتی کرد با یک مثال از تجربههای شخصی خود پاسخ میدهد:
هفته گذشته موتور برادرم را برداشتم، دوستم را سوار کردم. هر دو پوشش اختیاری داشتیم. از خیابان هنگام در شرق تهران راه افتادیم و تا قیطریه رفتیم. در تمام این مسیر به خصوص در ترافیک اتوبان صدر، ماشینها برای ما بوق و دست میزنند، ما را تشویق میکردند و بعضیها هم سرشان را از پنجره بیرون میآوردند و داد میزدند زن، زندگی، آزادی.
پردیس میگوید:
من و دوستم هیجانزده شده بودیم اما علت اصلی این هیجان برمیگشت به تغییری که در جامعه ایجاد شده است و من آن را به شکلی کاملا محسوس درک میکردم.
این دختر جوان در ادامه به خاطره ۱۲ سال پیش خود از همین جامعه اشاره میکند و میگوید:
هیچوقت یادم نمیرود که در همین ماههای تابستان در حال آموزش رانندگی با یک مربی خانم بودم. بیش از ۱۰ نفر سرشان را از پنجره بیرون آوردند و به ما متلک گفتند. یکی میگفت دنده در آشپزخانه است، یکی دیگر داد میزد ترمزدستی را بکش و این آزارها آنقدر ناراحتکننده بود که نتوانستم ادامه دهم و از مربیام خواستم بقیه راه را خودش رانندگی کند و او به من گفت که بهعنوان مربی هر روز با حجم زیادی از این مزاحمتها مواجه است.
پردیس میگوید:
باید اینجا باشید در کوچه و خیابانها راه بروید تا متوجه شوید که جامعه چقدر تغییر کرده و دانش اجتماعی مردم تا چه اندازه بالا رفته است. انگار یک احساس همدلی و همبستگی عجیبی میان مردم بهوجود آمده و شمار مردان آزارگر خیابانی بهطور چشمگیری کمتر شده است.
پیشتر طیبه سیاوشی، نماینده سابق مجلس شورای اسلامی نیز اذعان کرده بود بهرغم اینکه پوشش زنان تفاوت پیدا کرده است، نسبت افزایشی بین این وضعیت و افزایش آزارهای خیابانی دیده نمیشود.
پردیس هم میگوید:
حتی نمیتوانی جامعه ایران را با یک و نیم سال پیش مقایسه کنی. بلوغ اجتماعی را در تمام لایههای جامعه بهطور محسوس میبینی. انگار معجزه شده باشد. همهچیز تغییر کرده همه چیز؛ مثلا در فضاهای عمومی به زنان دیگر متلک نمیاندازند. خانوادهها به حقوق دختران خود احترام میگذارند و مردان زیادی دست از سلطهگری برداشتهاند.
استبداد دینی در اغما
سمانه دبیر ادبیات یک دبیرستان دخترانه در شیراز است. چند روز پیش برای پیگیری کارهای خود به یکی از ادارههای آموزش و پرورش رفت که در آنجا لباس فرم دختران هم توزیع میشود، او به رادیو زمانه میگوید:
به جرات میتوانم بگویم حدود ۲۰۰ دختر دانشآموز از مقاطع مختلف تحصیلی آنجا بودند که هیچکدام حجاب اجباری نداشتند. همه با یک تیشرت و شلوار و بدون روسری بودند. از اداره که بیرون آمدم به همسرم گفتم محال است این حکومت بتواند دیگر حجاب را به این بچهها تحمیل کند و همسرم جواب داد، همینطور دین را.
سمانه میگوید:
در این یک سال نگاه خیلیها به مقوله دین تغییر کرد. خیلیها باورهای دینی را کنار گذاشتند و خیلی از باورمندان هم متوجه شدند که دیگر نباید در زمین حاکمیت بازی کنند. در نتیجه استبداد دینی به شدت پایگاه تقلبی خود را از دست داد و حالا که صدای شکستن پایههایش را شنیده به شدت وحشت کرده است.
به گمان این معلم دبیرستان، «مردم ایران طی یک سال اخیر به خوبی دریافتند که جمهوری اسلامی در طول چهار دهه گذشته به نام دین آنها را فریب داده و از آزادیهای اجتماعی محروم کرده است. حتی به نام همین دین آنها را به جان هم انداخت و با بهرهبرداری از اختلافهای مندرآوردی قومی و مذهبی بقای خود را تضمین کرد».
از کردستان تا تهران، خونین تمام ایران
«یکی دیگر از مهمترین دستاوردهای انقلاب ژینا این بود که مردم ایران در گوشهکنار این سرزمین از همدیگر حمایت کردند و تازه متوجه شدند که تا سالها تحت تاثیر القائات حاکمیت نسبت به هم تصورات ناخوشایندی داشتند.» اینها را پژوهشگری با نام مستعار علیرضا میگوید که زاده کرمانشاه است و اکنون در تهران زندگی میکند.
به گفته او ساکنان نقاط مرزی تا سالها این تصور را داشتند که همه امکانات در اختیار مرکزنشینان است. مرکزنشینان هم تحت تاثیر ادعاها و القائات حکومت فکر میکردند خیلی از کردها و بلوچها «تجزیهطلب» و «یاغیاند» اما جنبش زن، زندگی، آزادی بهطور اعجابانگیزی فاصلهها را برداشت و تمام تلاشهای ۴۰ ساله حکومت را برای ایجاد دشمنی میان اقوام ایران و شیعه و سنی نقش بر آب کرد.
این پژوهشگر به شعارهایی مانند «از کردستان تا تهران خونین تمام ایران» اشاره میکند و میافزاید برای حکومتی که بقای خود را در اختلافافکنی میان اقوام و ایجاد نگرانی از تجزیه ایران میدید، چنین شعارهایی هولناک بود اما این بار دیگر القائات حکومتی کارساز نشد و مردم با مهر دست یکدیگر را فشردند.
مائده، نام مستعار یک روزنامهنگار فرهنگی ساکن تهران است، او نیز تایید میکند که در یک سال گذشته احساس همدلی و حمایت مردم نسبت به هم بهطور وصفناپذیری بیشتر شده است. مردم نسبت به هم احساس مسئولیت میکنند و هر جا که یک آزارگر حکومتی برای شهروندی مزاحمت ایجاد میکند پیر و جوان جمع میشوند و از آن شهروند دفاع میکنند.
به عقب برنمیگردیم
مائده میگوید جامعه ایران همیشه به جسارت و شهامت معروف بوده اما در این یک سال خیلی از ما شجاعتر شدیم انگار دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم.
این روزنامهنگار به یکی از یادداشتهای عباس عبدی، روزنامهنگار اصلاحطلب اشاره میکند و میگوید:
به قول آقای عبدی، تلاش این جماعت در برابر خواست مردم مذبوحانه است زیرا بهطورقطع جنبش زن، زندگی، آزادی اثرات خود را بر جامعه روبهرشد ایران گذاشته و بنابراین مقاومت بیفایده است.
مائده مهمترین دستاوردهای جنبش زن، زندگی، آزادی را تغییر جامعه ایران میداند و میگوید آنچه ممکن بود در طول دههها اتفاق بیفتد در مدت یک سال رخ داد و بیراه نیست اگر بگوییم که جامعه ایران از این رو به آن رو شده است.
او به رادیو زمانه میگوید:
در این یک سال زنان تکلیف حجاب اجباری را یکسره کردند. جامعه ایران به همدلی و همبستگی رسید. دروغها و القائات حاکمیت درباره اختلافهای مذهبی و قومی افشا شد، نگرش بسیاری از مردم نسبت به اعتقادات دینی تغییر کرد و مردان زیادی که تا پیش از این تحت تاثیر تفکرات مردسالارانه بودند، حساب خود را از حاکمیت جدا کردند.
مائده در ادامه اضافه میکند که این حجم از دگرگونی در یک جامعه آن هم در مدت کمتر از یک سال چیزی کمتر از معجزه نیست و حاکمیت حالا بهخوبی میداند که با جامعهای بسیار متفاوتتر از یک سال پیش طرف است. به خصوص که مردم نیز با شعارهایی مثل «به عقب برنمیگردیم» آب پاکی را روی دست جمهوری اسلامی ریختهاند که هیچ چیز مانند قبل نخواهد شد.
پردیس هم در اظهارنظری مشابه همین موضوع را تایید میکند و میگوید:
شاید خیلیها فکر کنند که انقلاب ژینا دستاوردی نداشت چون به تغییر ساختار سیاسی حاکم منجر نشد اما از نظر من که در ایران امروز زندگی میکنم و هر روز با بخشهای مختلفی از جامعه معاشرت دارم، آنچه اتفاق افتاد بسیار عمیقتر و مهمتر از تغییر ساختار سیاسی بود.
به گفته پردیس، حکومت بیش از چهار دهه بر مردمی حکمرانی کرد که بسیاری از آنها تحت تاثیر تبلیغات و القائات حکومتی بودند اما جامعه امروز ایران، دیگر آن جامعه قبلی نیست؛ بنابراین حکمرانی بر این مردم هم نمیتواند مانند قبل ادامه پیدا کند.
این مربی ورزشی میگوید اقداماتی مانند مسمومسازی دختران مدرسهای نشانه واضح دستپاچگی و استیصال حاکمیت بود که با هدف ایجاد رعب و وحشت در جامعه انجام شد اما آن هم نتیجه عکس داد و میخ آخر را بر تابوت حکومت زد.
از نظر پردیس، «با توجه به تغییرات شگفت جامعه ایران، از حالا به بعد هرگونه اقدام تدافعی یا تهاجمی حاکمیت مانند مسمومسازی دختران، فروپاشی این ساختار را نزدیکتر میکند.»
مائده هم میگوید:
جامعه ایران اکنون در فرایند تغییر و بلوغ چشمگیر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است و با اتکا به گفتمان بیرون آمده از جنبش زن، زندگی، آزادی برای تغییر ساختارهای کهنه، واپسگرا، حکومتی و ارتجاعی خیز برداشته است. چنین جامعهای به درجهای از بلوغ رسیده که بدون تغییر نظام سیاسی، راه خود را میرود و از موانع عبور میکند. حاکمیت مستبد هم که پایههایش به شدت سست شده است، توان رویارویی با آن را ندارد.»