مردی بیل به دست لاشهی سگ را از روی جاده به بیرون میاندازد. در این مسیر هر هفته چند بار رفتوآمد میکنم و تقریباً هر بار لاشهی سگی را میبینم که بهعلتِ برخورد با ماشینها کشته شده است. صحنههایی بسیار دلخراش. مرگ و میر همیشه بوده است، هم برای انسانها و هم برای حیوانات. اما حسی در درونم به من میگوید که جایی از کار ایراد دارد؛ این حیوانات نباید به این شیوه تلف شوند. مرد میگوید در این اطراف صاحبانِ باغها و دامداریها سگها را میآورند برای نگهبانی. این سگها و بهویژه تولههایشان با ماشینها برخورد میکنند و کشته میشوند.
چند کیلومتر آنسوتر نزدیکِ امامزاده پنج تولهی گرسنه توجه مرا به خود جلب میکنند. خادمِ امامزاده میگوید کسی آمده و اینها را همینجا رها کرده و رفته است. از من میخواهد آنها را ببرم: «میروند توی حیاطِ امامزاده؛ خوب نیست.»
به او توضیح میدهم که جای مناسبی ندارم:
بگذار همینجا باشند. اینجا آب هست. جای دیگر هلاک میشوند.
چند روز بعد دیگر خبری از تولهها نیست. خادم میگوید آنها را برده و آن سوی جاده رها کرده که سرنوشتِ آنها هم احتمالا برخورد با ماشینها بوده است.
سگهای بیمار و آسیبدیده نیز زیاد به چشم میخورند. گویا در ایران جانِ سگها برای کسی اهمیتی ندارد، حتا برای صاحبانشان. دامداران و باغداران که بهطورِ سنتی سگدار بودند دیگر آن رابطهی سنتی را با سگهایشان ندارند. رابطهی سنتی میان انسان و حیوانِ اهلی رابطهای نزدیک، صمیمی، و متضمنِ مراقبتِ دوسویه بود. سگ در نزدیکیِ دام و دامدار زندگی میکرد و از گله مراقبت میکرد و گلهداران هم نیازهای سگها را تأمین میکردند. سگها برای دامداران ارزشی همترازِ دامها داشتند. هنوز هم چنین رابطهای را در زیستِ عشایری میشود یافت اما امروزه در ایران بسیاری از دامداران در کنارِ دامها و دامداریهای خود زندگی نمیکنند. دامداری را جایی نزدیکِ جاده میسازند و هر روز به آن سر میزنند. از همین رو سگها هم درست سرپرستی نمیشوند. تولهها بهسادگی به ماشینها برخورد میکنند و البته که دامداران نمیخواهند سگهایشان را عقیم کنند.
اما مسئلهی سگ در ایران سویههای دیگری نیز دارد. این را وقتی دریافتم که غریبهای از من سراغِ سگِ گمشدهاش را گرفت. همسایههایش شکایت کرده بودند و او مجبور شده بود سگ را بیاورد در آن اطراف رها کند اما بعد پشیمان شده بود. غم و غصه در صدایش بود.
امروزه در ایران نیز سگ دیگر فقط آن کارکردِ سنتی برای نگهبانی و پاسبانی را ندارد. همدم و مونس هم هست. خیلیها هستند که در انبوههای تنها در شهرها تنهاییشان را با سگ پر میکنند.
کارکرد و نقشِ سگ هرچه باشد، نکتهی مهم این است که سگ به هر روی حیوانی اهلی است، یعنی حیوانی است مثلِ اسب و خر و مرغ و خروس. حیوانِ اهلی باید با انسان زندگی کند. حیوانِ اهلی باید سرپرست داشته باشد. این نکتهای است که ایدئولوژیِ سگستیز نمیپذیرد. و درست از همینجاست که سگ به مسئله تبدیل میشود.
در نظم و انضباطِ شهری در دوران جدید، سرپرستی از حیواناتِ اهلیِ بیسرپرست نیز از جمله وظایفی است که بر عهدهی دولتها است. در ایران نیز میگویند شهرداریها موظف به رسیدگی به امورِ سگها هستند. میگویند در شهرداریها ردیفِ بودجه برای سگها وجود دارد و شهرداریها وظیفه دارند سگها را واکسینه، انگلتراپی و عقیم کنند اما این کار انجام نمیشود. برخی از دامپزشکان میگویند هزینهکردِ این بودجه هیچ شفافیتی ندارد.
در سوی دیگر اما شهرداریها نمیخواهند خود را درگیرِ این مسئله کنند. روشِ آنها کشتن است. حتا مرگآسان (اُتانازی) هم نه، بلکه کشتن با تفنگ و به رگبار بستن. به همین سادگی. زیرِ بارِ عقیمسازی نمیروند. میگویند این چیزها را دامپزشکها برای منفعتِ خودشان تبلیغ میکنند. با این نگرش، وظیفهی شهرداریها از کشتارِ انبوه فراتر نمیرود. جوانی به مردِ سگگمکرده میگوید هر از گاهی در این اطراف کمپرسیهایی میبیند که انباشته از لاشهی سگها هستند.
کنشگرانِ حقوقِ حیوانات هم قادر نیستند بیعملیِ دولت را جبران کنند. برخی از آنها پناهگاههایی برای سگها فراهم کردهاند اما شمار این پناهگاهها بسیار اندک است. از مردی که سگش را گمکرده میپرسم چرا سگ را به پناهگاه نبردی. میگوید به چند جا زنگ زده که به او گفتهاند پذیرش ندارند. با چند پناهگاه تماس میگیرم تا دربارهی اوضاع پرسوجو کنم. همه همین را میگویند: «بودجه نداریم. جا نداریم».
میگویند دولت به پناهگاههای سگ مجوز نمیدهد. گویا دولت اساساً این گونه کنشگری را بهرسمیت نمیشناسد.
در سالهای اخیر در ایران آگاهی دربارهی حقوق حیوانات و بهویژه حقوقِ سگها افزایش یافته است که در شکلهای گوناگون نمایان میشود و بسیاری هستند که (بهویژه در تقابل با نگاه حاکمیت به سگ) در این زمینه کنشگری میکنند. این آگاهی در جنبشِ ژینا هم نمود یافت، چنانکه در ترانهی اصلیِ جنبش (ترانهی «برای») نیز به «سگهای بیگناه ممنوعه» اشاره میشود.
هنوز اما آگاهی در این زمینه فراگیر و گسترده نیست. هنوز بسیاری از مردم به اوضاعِ سگها بیتوجهاند. بسیاری هستند که با نگرشی انسانمحور به موضوع مینگرند و مراقبت از سگها را با مراقبت از انسانها در تضاد میپندارند. میگویند پولی که برای سگها هزینه میشود باید برای انسانهای نیازمند هزینه شود.
میشود پیشبینی کرد که مسئلهی سگها در ایران به این زودیها چاره نشود بلکه در آینده تشدید شود. راهِ چاره همان آگاهیبخشی است. در بنیادِ این آگاهیبخشی باید این آموزه باشد که سگها حیواناتی اهلی هستند و زینرو لازم است با انسانها زندگی کنند و انسانها باید از آنها مراقبت کنند.