اشتفان انگل رهبر سابق و عضو حزب مارکسیست لنینیست آلمان، حزبی که در سال ۱۹۸۲ تأسیس شده، سالهای زیادی در کارخانههای صنایع آهن آلمان مشغول به کار و فعالیت سندیکایی بوده است. حزب مطبوع او خود را پرچمدار «سوسیالیسم واقعی» میداند و با این صفت سعی در متمایز کردن خویش از گرایشهای بهاصطلاح «رویزیونیستی و رفورمیستی» در اردوگاه چپ سنتی حزبی آلمان، مثل حزب کمونیست، حزب چپ و حزب عدالت سوسیالیستی دارد. کتاب حاضر نیز از انتشارات همین حزب است که با همکاری بین شمار زیادی از اعضای آن و به قلم انگل به رشتهی تحریر درآمده و در سال ۲۰۱۱، در زمان اوج جنبشهای جهانی اشغال و بهار عربی، به طبع رسیده است و گرچه تنها نتیجهی مباحثه و همفکری بین اعضای این حزب آلمانی است اما تلاش میکند نقشهی راهی کلی برای آنچه خود «جنبش بینالمللی مارکسیستی لنینیستی» میخواند ترسیم کند.
نویسنده در ابتدا به مسائل مطرحشده در کتاب پیشین خود غروب خدایان بر فراز نظم نوین جهانی اشاره میکند که به قلم همین مترجم به فارسی ترجمه و منتشر شده است. عمدهترین بحث این کتاب این نظریه است که در اقتصاد جهانی سرمایهداری از ابتدای دههی ۱۹۹۰ نوعی بازسازماندهی تولید بینالمللی به ظهور رسیده که باعث شده تضاد همیشگی بین خصلت اجتماعی تولید و خصلت سرمایهدارانهی تصاحب خصوصی سود منجر به آغاز فاز جدیدی در تکامل امپریالیسم شود. این دوران جدید با سلطهی بیچونوچرای سرمایهی مالی بینالمللی مشخص میشود.
انگل برخلاف منتقدان بهزعم او «اپورتونیست و خردهبورژوای جهانیسازی» معتقد است که این بازسازماندهی تولید بینالمللی پدیدهای عارضی و قابل پیشگیری و صرفاً «برآمدی نولیبرالی» در سیستم جهانی امپریالیسم نیست، بلکه پیامد اجتنابناپذیر و قانونمند این سیستم است. در نتیجه به نظر انگل این بینالمللیسازی نیروهای تولید باید بهناچار به بینالمللی شدن مبارزهی طبقاتی نیز بینجامد.
او معتقد است که اکنون این فرآیند در اوج خود قرار دارد و مصادیق آن را در جنبشهای ابتدای قرن در آمریکای لاتین، قیامهای دموکراتیک در کشورهای عربی و اعتراضات و اعتصابات کارگری در اروپا میداند. اگر فرآیند انقلابی جهانی گامبهگام بهسمت تشکیل «دولتهای سوسیالیستی متحد جهان» حرکت کند، سیستم جهانی امپریالیسم در پی این مبارزات طبقاتی بینالمللی سقوط خواهد کرد.
اگرچه زمانی که صرف این فرآیند خواهد شد مشخص نیست اما انگل خوشبینانه اعتقاد دارد که «گرایش اصلی تکامل در جهان در آغاز قرن بیستویکم تدارک انقلاب سوسیالیستی بینالمللی» است. وی سپس «رفورمیستهایی» همچون حزب چپ آلمان را به زیر تیغ نقد خود میکشد و میگوید امثال اینان معتقدند. «بهاصطلاح جهانیسازی» باعث این سبعیت بیلگام کنونی در سرمایهداری شده است، اما این روندی است بازگشتپذیر به دوران خوش دولتهای رفاه در چارچوب سرمایهداری.
به اعتقاد انگل همین موضع باعث میشود آنان از درک ماهیت انقلابی رویدادهای جاری ناتوان باشند و از اذعان به اینکه وضعیت تاریخی جهانی نوینی در حال ظهور است عاجز بمانند. از این رو پرولتاریای جهانی برای پیشبرد این مبارزهی طبقاتی بینالمللی نیازمند احزاب مستقل مارکسیست لنینیستی است که بتوانند برای هماهنگی و انقلابیسازی این مبارزه به سوی انقلاب سوسیالیستی بینالمللی تلاش کنند. انگل باور دارد که این سازماندهی جدید تولید بینالمللی شرایط اجتماعی را برای دستیابی به انقلاب بینالمللی آماده کرده است.
او در ادامه به استراتژی انقلابی بینالمللی از آغاز تا به امروز میپردازد. در این راستا ابتدا میگوید «استراتژی از جریان قانونمند مبارزهی طبقاتی تبعیت میکند» اما «پیشرفت واقعی مبارزهی طبقاتی کمابیش به نحوی نیرومند بهواسطهی عواملی که خارج از جریان قانونمند آن هستند و نمیتوان پیشبینیشان کرد تعیین میشود». سپس از این جنبه به سراغ نوشتههای مارکس و انگلس میرود تا اثبات کند آنان از اولین تألیفاتشان اعتقاد اشتند که مبارزهی طبقاتی بینالمللی است.
کتاب پس از این به انقلاب اکتبر میپردازد و از آن تا زمان کنگرهی بیستم حزب کمونیست شوروی بهعنوان انقلابی که با رهبری لنین استراتژیای مؤکداً متکی بر انقلاب بینالمللی پرولتری داشت یاد میکند. انگل انقلاب چین را نیز نمونهی موفقی از کاربست آموزههای لنین و استالین دربارهی پیوند مبارزهی طبقاتی با مبارزهی رهاییبخش ملی و استراتژی و تاکتیک انقلاب دموکراتیک نوین میداند.
انگل در ادامه تأکید میکند که وضعیت کنونی که در آن سرمایهی مالی بینالمللی یکهتاز است، از ۵۰۰ شرکت بزرگ ابرانحصاری جهانی تشکیل یافته که در عرصههای بانکی، صنعتی، بازرگانی و کشاورزی فعالند. این سرمایهی مالی جهانی با هر ابزاری، از جمله دولتملتها در پی حفظ حکمرانی انحصاری خود بر اقتصاد جهانی است.
این سلطهی بیرقیب از طرف دیگر به علت اضافهانباشت که در آن فرصتهای سرمایهگذاری با سود حداکثر با توسعه همگام نیست، منجر به بهرهکشی افسارگسیخته از منابع طبیعی شده که این امر فاجعهی زیستمحیطی را به نقطهای برگشتناپذیر رسانده است. این بحران زیستمحیطی که اکنون ابعادی همهجاحاضر یافته در انطباق با بحران عمومی سرمایهداری است، بهنحوی که بسته به موقعیت طبقاتی انسانها بر همهی آنان اثرگذار خواهد بود. بدین ترتیب تضاد عمدهی جدیدی در دل سیستم امپریالیسم جهانی شکل گرفته که تضاد بین شیوهی تولید سرمایهداری و مبانی طبیعی زندگی انسان است.
پس از بررسی و تشریح وضعیت و مرحلهی کنونی سرمایهداری جهانی، انگل به سراغ استراتژیها و تاکتیکهای مبارزهی طبقاتی با هدف انقلاب سوسیالیستی بینالمللی میرود. او این مبارزه را در سه گام مرحلهبندی میکند: ابتدا مرحلهی دفاع استراتژیک طبقهی کارگر، سپس یورش استراتژیک آن و مرحلهی آخر مبارزه برای تحقق تصمیم استراتژیک سرنگونی امپریالیستها و استقرار دولتهای سوسیالیستی به قصد برپایی دولتهای سوسیالیستی متحد جهان.
انگل میگوید وحدت بینالمللی طبقهی کارگر شرط لازم تدارک انقلاب بینالمللی است و این وحدت لزوماً با غلبهی شیوهی تفکر پرولتری انترناسیونالیستی بر شیوههای تفکر محلیگرا و ناسیونالیست حاصل خواهد آمد. اعتصابات فرامرزی در بنگاههای ابرانحصاری بینالمللی یکی از نمودهای این وحدت جهانی طبقهی کارگر است. از جمله اعتصابات اواخر دههی نود در کارخانههای شرکت رنو یا مبارزات کارگران باراندازهای اروپا در سال ۲۰۰۶.
در مورد جنبش زنان انگل تأکید میکند که مارکس، انگلس و لنین، همهی زنان طبقات گوناگون را مد نظر قرار میدادند اما جنبش زنان پرولتاریا باید هستهی مرکزی این جنبش را تشکیل دهد و با این حال برای جذب زنان خردهبورژوا و حتی بورژوا نیز تلاش کند. جنبش زنان رزمنده میتواند همچون پیوندی میان جنبش بینالمللی طبقهی کارگر و دیگر جنبشهای مردمی وسیع عمل کند. بهویژه آنکه بازساماندهی جهانی تولید باعث شده زنان بیشتری وارد عرصهی اقتصادی شوند و نقش مهمتری در مبارزات نیروی کار ایفا کنند. زنان حتی امروز در برخی کشورهای روبهرشد بخش عمدهی نیروی کار را تشکیل میدهند.
در مجموع کتاب انگل بیش از حد خوشبینانه و فاقد ریزبینیها و دقت لازم در مورد تفاوتهای عمدهی بین نیروهای کار در سطح جهانی است. این تفاوتها گاهی حتی به تضاد و رقابت بین طبقات کارگر کشورهای گوناگون نیز منجر میشود. از طرف دیگر بیاعتنایی یا حتی خار شمردن دستاوردهای نظری و عملی متفکران و فعالان مخالف سرمایهداری در دهههای اخیر باعث میشود او چارهای نداشته باشد جز اینکه مدام به متون کلاسیک دوران ابتدایی جنبش انقلابی طبقهی کارگر بازگردد. اما این نقطهی اتکای کلاسیک تا حد زیادی با تحولات تازه در عرصهی اقتصاد جهانی، همان پیشفرض خود او که آن را بازسازمندهی نوین تولید میخواند، ناسازگار است.
از طرف دیگر، موقعیت وی در حزب و کشورش و همچنین اقتصادگرایی او باعث میشود از آگاهی از جزییات و خاصبودگیهای اقتصادی و بهویژه سیاسی دیگر کشورهای جهان محروم بماند. همانطور که خود انگل نیز در ابتدا با اکراه اظهار میکند، این کتاب بعید است بتواند به دستورالعملی جهانی و فراگیر برای همهی احزاب مارکسیست لنینیست مستقل در کشورهای گوناگون بدل شود، چه برسد به آنکه راهنمای مبارزهی ضدسرمایهداری در دوران اخیر و در بین ملتهای مختلف باشد.