هشتم اوت در آتن درگیری خشونتبار طرفداران دو باشگاه دینامو زاگرب کرواسی و آیک (آ.ا.ک) یونان به قتل یک تن و زخمی شدن دهها تن انجامید. پلیس یونان اعلام کرد بیش از ۱۰۰ تن را بازداشت کرده است اما نمیتواند قاتل را شناسایی کند. این درگیری موجب تعلیق مسابقه فوتبال شد. رسانهها تلاش کردند آنچه را که رخ داده است به فقط «فوتبال» و «طرفداران فوتبال» تقلیل بدهند. واقعیت اما این بود که آنها طرفدار/ تماشاگران عادی فوتبال نبودند بلکه گروههای راستگرا با نمادهای نازیها بودند که پیش از این هم نقاب از چهره برداشته بودند. چرا سیاستمداران و رسانهها هویت آنها را پنهان میکنند؟
بارها از خشونت و حوادث ناگوار در بین هواداران فوتبال در سراسر جهان دیده و شنیدهایم، اما آنچه که ٨ اوت در محلهی نئا فیلادلفیا آتن رخ داد حادثه نبود بلکه بدون شک یک خشونت سیتماتیک با ابعاد سیاسی بود که به قتل یک جوان انجامید.
تیم فوتبال آیک (AEK) یونان در چهارچوب رقابتهای لیگ باشگاه های اروپا میزبان تیم دینامو زاگرب کرواسی بود. در طول بازی خشونت میان هواداران دو تیم اوج گرفت. ٨ نفر به شدت زخمی شدند و یکی از هواداران تیم (AEK) به اسم میخایل کاتسوریس ٢٩ ساله بعد از ضربات متعدد با سلاح سرد و نهایتا با یک ضربهی چاقوی تمام کننده در بیرون از ورزشگاه جان باخت.
کسانی که مرتکب قتل شدند صرفا هوادار خشن باشگاه فوتبال دینامو زاگرب کرواسی نبودند، بلکه گروهی با علایم و نمادهای حامی اس آ (Sturmabteilung) بودند: راستهای افراطی گروه “بد بلو بویز”. آنها یک گروه از طرفداران متعصب (اولتراهای) تیم فوتبال دینامو زاگرب هستند.
شواهد زیادی وجود دارد که اعضای گروه «بد بلو بویز» از نمادهای راست افراطی و نئونازی استفاده کردەاند. آنها در سال ٢٠١٨ بارها با پلاکاردهایی از عکس آدولف هیتلر و دیگران رهبران و نمادهای نازیسم و فاشیسم در ورزشگاهها دیده شدەاند. درساحت سیاست کشور کرواسی همواره حامی گفتمان نئونازیها و راستگرایان افراطی بودند.
در روز هشتم اوت ١٢٠ نفر از اعضای گروه هولیگانیست بد بلو بویز (BBB)، منظم و سازمانیافته، حامل سلاح سرد و گرم از جمله چاقو و نارنجکهای دستی از راه مرز زمینی به شمال یونان وارد شدند، به سمت جنوب یونان آمدند و در شهر آتن به همتایان یونانیشان که به گروه گیت-١٣ معروفند، ملحق شدند و دست به آشوبگری و قتل زدند.
روز بعد از “حادثه” نخست وزیر، میتسوتاکیس پس از ابراز تاسف خود از شرایط به وجود آمده و تسلیت به خانواده مقتول، با اکراه کامل، وضعیت را از تمام وجوه سیاسی – اجتماعی خود تهی ساخت و منکر تمام شواهد موجود در مورد حضور نئونازیها در ورزشگاه شد. او تنها به این اکتفا کرد که «بایستی وزیر ورزش و مسئولان مرتبط در همکاری با پلیس کنترل بیشتری بر ورزشگاهها داشته باشند تا از این گونه “حوادث ناگوار” جلوگیری شود».
نخست وزیر گفت که بایستی نمایندگان مسئول طرح و برنامهای برای ایجاد محدودیت در حضور هواداران در تمام باشگاههای ورزشی در یونان به دولت ارائه دهند. همچنین در کانال تلویزیونی اُپن، وزیر امنیت و حفاظت از شهروندان نیز به همین ترتیب تقصیر را گردن خود طرفداران و دیگر نهادهای مسئول انداخت. همکار دیگر دولت یعنی اداره پلیس نیز اعلام کرد که برای پیدا کردن ضارب به آزمایش DNA از مقتول و بازداشتیها که آمارشان به ١٠٤ نفر رسیده بود، روی آورده است اما چند روز بعد در وبسایت رسمی پلیس اعلام شد که نتایج آزمایش راه به جایی نبرده است زیرا که افراد زیادی در حین کمک به مقتول با او تماس بدنی داشتهاند و این که بتوان ضارب را از این طریق تشخیص داد دیگر ناممکن شده است.
فوتبال صنعتی، فوتبال «مردانِ سیاست»
شرایط دهههای اخیر حاکم بر ورزش فوتبال مردان همواره حاوی ابعاد سیاسی-اقتصادی بوده است. با خصوصیسازی باشگاههای ورزشی، با چرخش غیرقابل فهم مالی در این ورزش از سطح بازیکنان تا نهادهای مسئول و انطباق تمام ساختار آن با سیاست بازار آزاد، شرایطی ایجاد شده است که از فوتبال به عنوان “صنعت” نام برده میشود. جادهای دو طرفه برای ثروتمندان و سیاسیون، بدین صورت که افرادی با انباشت ثروت انبوه و ایجاد نفوذ اداری و بروکراتیک به عرصهی سیاست میآیند و یا اینکه از راه حضور بلند مدت در سیاست به ثروت و نفوذ میرسند و صاحبان باشگاههای از قبل خصوصیسازیشده، میشوند. شاید بهترین مثال برلوسکونی در ایتالیا باشد. ثروت بیشمار، اکتساب قدرت و نفوذ و البته سروسری که صاحبان این باشگاهها با سران سیاست و رسانه دارند همیشه باعث پوشاندن رانتخواری و انواع فساد مالی و اخلاقی آنها است.
آناستاسیا تسوکالا استاد دانشگاه پاریس-ساکلای (Université Paris-Saclay) که سالها است به مطالعهی پدیدهی هولیگانیسم در یونان و اروپا مشغول است، در یادداشتی در صفحه فیسبوک خود درباره موج سراسری “جستجوی هویت در رویدادهای ورزشی” معتقد است:
ایدئولوژیک شدن و سیاسی شدن فوتبال ارجاعی هویتی برای طرفداران دارد و آنها به دنبال تبیین و بازتولید تعاریف هویتطلبانهای که برساختهی خود سیاست و ایدهی دولت – ملت بوده، هستند.
هولیگانیسم فراتر از مسئلهی ملی نیز میرود و هویت را در ابعاد دیگری نیز که باز با گفتمان سیاست راستگرایان همخوانی دارد، بازتولید میکند. شاید مهمترین بعد آن سوا از مسئلهی هویت در قالب ملت و نژاد و مذهب، بعد جنسیتی آن باشد.
از یک سو پدیدهی هولیگانیسم فوتبالی حاوی یک ابراز و لحن ماچو (مردانگی سخت) و سکسیستی است؛ به طوری که با الهام از نظام مردسالارانه همواره بر خشونت و قدرت “مردانه” تاکید میکند. از سویی دیگر و به طور کلی، فوتبال مردان به دلیل محبوبیت و اشاعهی زیاد آن، دوباره به ندیده شدن فوتبال زنان منتهی شده است؛ یعنی همان منطق مردسالارانه که البته در این عصر بدون نیاز به زور شمشیر بلکه از راه بازار آزاد و سرمایهگذاری، با دادن اعتبار و توجه زیاد به این ورزش توانستهاند صنعت فوتبال مردان را گسترش دهند. آنها مردان فوتبالیست را قهرمانهای وطن معرفی میکنند تا سیاستهای هویتطلبانه با نظام مردسالار در آغوش یک ساختار سرمایهداری انطباق پیدا کنند.
به بیان دیگر آنها در بازنمایی فوتبال مردان در تلاش بازتولید تصویر “مرد” طبق تعریف جامعه و ساختارهای مردسالار هستند. به همین دلیل است که دولت و تمام رسانههای در اختیارش، با سرپوشانی موضوع وعادی جلوه دادن قتل یک تن به دست هولیگانها در تلاش هستند آن را به فقط “خشونت بین هواداران” تقلیل بدهند و از چرایی و چگونگی این اتفاق طفره بروند. این ائتلاف مرگبار سیاسیون و ثروتمندان در دنیای بازار آزاد همواره وجود داشته و انسانها را قربانی خود کرده است.
مرزهای باز برای هولیگانها و مرگبار برای پناهجویان
این گروه از طرفداران فوتبال در حالی بدون هیچ کنترلی از مرزها عبور کردند و به آتن رسیدند که سالانه در مرزهای یونان هزاران پناهجو دستگیر، مفقود و قربانی کنترل مرزها و ایدئولوژی نهان در نظم نوین جهانی و ایدهی دولت – ملت میشوند، پناهجویانی که نه به دنبال قتل و ایجاد آشوب بلکه فراری از خشونت و در جستجوی امنیت و صلح هستند.
طرح پرسشی ریتوریک شاید بتواند وضعیت را بهتر نشان دهد: اگر یک پناهجو یا حتی یک آنارشیست یونانی به جای «طرفداران فوتبال» در ملا عام و در حضور بی شمار پلیس از ورزشگاه بیرون رفته بود و با تعقیب مقتول در بیرون از ورزشگاه چاقو نهایی را به او میزد، آیا شاهد واکنشی مشابهه آنچه که تا به حال از سوی سیاستمداران صورت گرفته است، میبودیم؟ آیا موضوع قتل به مداخله بیشتر پلیس، حتی پلیس بینالمللی نمیانجامید و دوباره با تظاهرات و کمپینهای ضد پناهجویان و مهاجران از سوی راستگرایان روبرو نمیشدیم؟