دیدگاه

ماه‌ها پیش از آنکه نام آبان با خون گره بخورد و ژینا امینی به‌واسطه زن بودن و پوشش خود بازداشت و سپس کشته شود، در یک مهمانی دوستانه در لندن از دوستان خبرنگارم پرسیدم: «جمهوری اسلامی که برود، چه جایی برای آدم‌های همجنس‌گرا مثل من در ایران خواهیم داشت؟»

چند دقیقه سکوت حاکم شد تا کسی حرف را عوض کرد. در آستانه سالگرد قتل حکومتی ژینا، وقتی به صحبت‌های شبکه‌های اجتماعی گوش می‌کنم، یا امتداد سکوت آن میهمانی را می‌شنوم یا خشمی که از دهان کسی نمی‌تواند خارج شود مگر مانند علی خامنه‌ای، کارکشته فحش و یاوه باشد. نماد مردسالاری، صدایی است مانند خامنه‌ای که درون ما شکل گرفته است و تا وقتی این صدا حاکم باشد و سرنگون نشده باشد، آزادی و برابری‌ای در کار نخواهد بود.

Ad placeholder

آیا می‌دانی این حکومت و این جامعه چقدر در برابر اقلیت‌ها ظالم است؟

بگذارید خاطره‌ای را مثال بزنم. تیر ماه ۱۳۸۴ بود که به پیشواز سفر خامنه‌ای به مشهد، دو نوجوان را به اتهام «ارتكاب لواط به عنف» در خیابان اعدام کردند. یکی از آن‌ها ۱۸ سالش هم نشده بود. عکس‌شان، سال‌هاست به نماد قتل‌ حکومتی برای رابطه با همجنس در ایران تبدیل شده است. ایران یکی از انگشت‌شمار کشورهای جهان است که برای رابطه جنسی دو همجنس مرد، حکم اعدام صادر می‌کند.

این دو نوجوان پیش از اعدام، چهارده ماه در زندان بودند. مدرک جرم‌شان، اعترافشان علیه خود بود. یکی‌شان در پایه چوبه دار گفت که «نمی‌دانستیم که ارتکاب چنین عملی موجب مجازات اعدام است». بعدها، گفتند اتهام آن‌ها تجاوز به یک کودک بوده نه اینکه با هم رابطه‌ای داشته باشند.

هجده سال بعد، هنوز نمی‌توانیم بگوییم آیا آن‌ها همجنس‌گرا بودند و علیه خود اعتراف کردند یا نه. نظام حاکم هم اجازه نداده است تا خبرنگاری به سراغ این سوژه برود، با خانواد‌ه‌های این دو صحبت کند. دسترسی ساز و کارهای حقوق بشری در سطحی جهانی هم به پرونده محدود بوده و پرونده مستندسازی نشده است.

در پرونده‌های سکس با همجنس در ایران، هرگز نمی‌توانیم در مورد قربانیان قتل‌های حکومتی قضاوت کنیم و بگوییم گرایش جنسی آن‌ها چه بوده است – حتی اگر احکام مربوط به «لواط» بهانه صدور حکم اعدام باشند. اما برای مخاطب ال‌جی‌بی‌تی+، این پرونده‌ها یادآور روزمره این است که طناب دار همیشه در کمین کسی است که در ایران زندگی می‌کند و با همجنس رابطه احساسی و جنسی دارد. اگر کسی در رابطه با رابطه جنسی با همجنس بازداشت شود با چنین وضعیت انگ و ننگی، احتمالا خانواده و فامیل و جامعه بزرگ‌تر هم اگر سنگ بهت نیاندازند، کمکی به تو نخواهند کرد.

«لواط» که حالا در کلام شبکه‌های اجتماعی و به‌خصوص محافظه‌کاران و راست‌گرایان کلمه‌ای برای بیان انزجار از آن کس شده که با همجنس رابطه دارد، کلمه‌ای فقهی است که بر پایه «شرع اسلام» تعریف می‌شود. همین محافظه‌کاران اصرار بر این دارند که رابطه جنسی با همجنس چیزی مربوط به «حریم خصوصی» است. اما در نتیجه‌اش نگاه محافظه‌کاران غیرمذهبی و علم کردن خط سیاسی نزدیک به محافظه‌کاران مذهبی، دیگر «حریم خصوصی» در رابطه با همجنس هیچ معنایی ندارد. چون چه حریمی است که اگر نور بر یک گوشه‌اش بیافتد می‌تواند جان آدمی را بگیرد؟ درست مانند دو نوجوان مشهدی اعدام شده در سال ۱۳۸۴ که بعد از ۱۴ ماه در حبس، عاقبت با اعتراف علیه خود به لواط اعدام شدند.

با تمام آنچه در مورد پرونده اعدام دو نوجوان در مشهد در سال ۱۳۸۴ نمی‌دانیم، می‌دانیم اعتراف اجباری در سیستم قضایی ایران نهادینه است. می‌دانیم که شکنجه در زندان‌های ایران رایج است. با قطعیت می‌گوییم هر زمان که مدرکی نباشد، اعتراف اجباری فرد علیه خود با «علم قاضی» گره می‌خورد و احکام سنگین صادر می‌شود. به هزار و یک سند می‌توانیم بگوییم در قضاوت جمهوری اسلامی ایران، عدالتی وجود ندارد.

آیا صدای خامنه‌ای را درون خودت می‌شنوی؟

در مقابل در فضای جامعه چه عدالتی حاکم است؟ من و شما چقدر با هم مهربان هستیم؟ این هفته‌ها، در گذر رژه‌های افتخار یا پرایدهای شهرهای گوناگون جهان تا خبرهایی که داغ می‌شوند، هر زمان صحبت از رابطه با همجنس بوده، صدای خامنه‌ای را در شبکه‌های اجتماعی می‌شنوم که تکرارش می‌کنند:‌

«ارزش‌های اخلاقی در آنجا، هیچ مانعی برای آزادی نیستند. مثلا نهضت همجنس‌بازی در آمریکا، یکی از نهضت‌های رایج است. افتخار هم می‌کنند. در خیابان‌ها تظاهرت هم راه می‌اندازند. در مجله‌ها عکس‌هایشان را هم چاپ می‌کنند. با افتخار هم ذکر می‌کنند که فلان تاجر و فلان رجل سیاسی جزو این گروه است. هیچ کسی هم خجالت نمی‌کشد و انکار نمی‌کند. بالاتر از این، بعضی اشخاصی که با این نهضت مخالفت می‌کنند، مورد تهاجم شدید بعضی از مطبوعات و روزنامه‌ها واقع می‌شوند که ایشان را نهضت همجنس‌بازی مخالف است! یعنی ارزش اخلاقی، مطلقا حد و مرزی برای آزادی معین نمی‌کند.» خامنه‌ای در شهریور ۱۳۷۷ در دانشگاه تربیت مدرس

جای روزنامه بگذارید توییتر، جای مطبوعات بخوانید فیلم و سریال. صدا همان صداست. لحن همان لحن خشنِ دریده است. این همان گویش مردسالاری است که از ابتدای کودکی با ما همراه بوده و علیه بدن حرف زده، علیه زن و جایگاهش داد کشیده، جدایی از حجاب اجباری را فاحشگی عنوان کرده، به ما یاد داده مرد باید مرد باشد و سالار باشد. مرد که با مرد نمی‌خوابد. مرد که عاشق مرد نمی‌شود.

این روزها که سراغ توییتر می‌روم، گسترده می‌خوانم که نمی‌شود مدافع افراد همجنسگرا مثل من باشی، مگر برای کاسبی باشد و دریافت بودجه (فاند). به آدم‌هایی مثل من می‌گویند «افراطیون جنسیتی». می‌نویسند همه‌جا را «عرصه نمایش» خود کرده‌اند. حالشان از ما بهم می‌خورد. نگران هستند چرا «خشتک‌مان را پرچم» کرده‌ایم و «امر خصوصی زیرلحافی‌مان» را نشان بقیه می‌دهیم. می‌گویند جنس فقط «نر و ماده» است. کلمه «لواط و لوط» در کلامشان جاری است.

خشونت کلامشان تمام نمی‌شود. درونشان یک خامنه‌ای عصبانی و دریده، فریاد می‌زند و خون طلب می‌کند. چقدر دیگر باید خون ریخته شود؟‌

معترض کوئیر، یک انسان واقعی است

چقدر در هفته‌های نخست جنبش ژینا، امیدوار بودیم. امیدواری من مشخصا عکس‌هایی بود که از اینجا و آنجای ایران می‌آمد. زوجی همجنس که دست در دست هم گرفته‌اند. همدیگر را می‌بوسند. در میدان آزادی. در میدانی در شهر اراک. یا در خیابانی نامشخص پرجم رنگین‌کمان بالا گرفته‌اند. یا بر دیواری نوشته‌اند «ترنس، کوییر، رهایی».

انسان‌های واقعی از جامعه چند میلیون نفری ال‌جی‌بی‌تی+ ایران در کنار بقیه به خیابان‌ها آمدند، به خیابان‌ها خواهند آمد تا نظام دیکتاتوری علی خامنه‌ای را سرنگون کنند. انسان‌های حقیقی که بهایی شگرف پرداخت کرده‌اند تا خود واقعی‌شان را پیدا کنند تا خود واقعی‌شان را دوست بدارند. می‌دانی چقدر سخت است که خودت را دوست بداری در جامعه‌ای که از معلم تا تلویزیون تا پادکست تا دوستت در توییتر تکرار می‌کنند تو بیمار هستی، تو ناسالم هستی، تو نباید وجود داشته باشی که صرف وجود تو، حالشان را به‌هم می‌زند.

می‌دانی چقدر سنگین است که هر مرتبه پستی در موضوع جامعه ال‌جی‌بی‌تی+ باشد، کسی پایینش ایموجی گه گذاشته است که یادآور شود و تکرار کند که تو هیچی نیستی. آدم باید خیلی با خودش کار بکند، قوی بشود، یاد بگیرد تا بتواند خود حقیقی‌اش را دوست داشته باشد. اگر علاوه بر ال‌جی‌بی‌تی+ بودن، بار اقلیت‌های دیگر قومیتی و مذهبی را هم به دوش بکشند که قدرت خارق‌العاده‌ای می‌خواهد تا با خودت مهربان باشی و مهربان بمانی. تا خودت را دوست داشته باشی.

تبدیل ناممکن به ممکن

این آدم‌های واقعی، در اعتراضات کنار شما ایستاده‌اند همان‌طور که هر کسی در هر کجایی باشی، در یک گوشه دوست، فامیل و آشناهایت، هم‌کلاسی و هم‌کارت، افراد جامعه ال‌جی‌بی‌تی+ واقعی وجود دارند. الزاما به تو نگفته‌اند که آدم درونشان کیست. دلیلی هم ندارد بگویند. می‌دانند که حکومت ظالم است و در عمق وجودشان درک کرده‌اند که جامعه ظالم‌تر است. علی خامنه‌ای را در تلویزیون دیده‌اند که علیه‌شان فریاد می‌زند و نوشته لبریز از خشم بقیه را هم در شبکه‌های اجتماعی خوانده‌اند. اما آب از سرمان گذشته است، چه یک وجب، چه صد وجب.

واقعا فکر می‌کنید در میان ده‌ها هزار بازداشتی اعتراضات سال‌های اخیر، افراد جامعه ال‌جی‌بی‌تی+ نبوده‌اند؟ واقعا فکر می‌کنید کسی از میان ما کشته نشده است؟

نه، نمی‌توانیم و نمی‌خواهیم گرایش جنسی یا هویت جنسیتی هیچ کسی را حدس بزنیم. به‌خصوص اگر زنده نباشند به‌ویژه اگر قربانی قتل حکومتی شده باشند اما تا کی قرار است به صدای خامنه‌ای درون بقیه گوش کنیم و از خشم‌شان، بیشتر به حاشیه رانده شویم؟

تا کی قرار است تحمل کنیم که امواج بازی روانی نیروهای امنیتی از گروه‌های کوچک و بزرگ تلگرامی بلند شود و بعد موج بگیرد توسط کسانی که ادعا می‌کنند به «زن، زندگی، آزادی» باور دارند اما حالشان از ما به هم می‌خورد. اگر هم جلوی چشمانمان بالا نیاورند، سکوت می‌کنند. سکوتی که می‌گذارد خون ریخته شود. سکوتی شبیه به آدم‌هایی که ایستادند و تماشا کردند، وقتی گشت ارشاد دختر بیمار یک مادر را برد و زجه‌های مادر، ایستاده جلوی ماشین گشت، در تلاش برای عقب راندن ناممکن، فقط برایشان سوژه‌ای بود که ضبط کنند تا بقیه تماشا کنند. تا کی باید خون ریخته شود؟ چقدر دیگر باید خون ریخته شود؟

نامش را صدا بزن

در زبان انگلیسی، «نامش را صدا بزن» (Say her name) متمرکز رنج زنان در مقابل خشونت پلیس در آمریکا شروع شد و متمرکز خشونت علیه جنسیت استفاده می‌کرد. خشونتی که در این کشور متمرکز اقلیت‌های نژادی است. شبیه به خشونتی که نظام اسلامی و طرفداران نظریه اسلامی «لواط»، با خشونت تمام بسطش می‌دهند. خشونتی که اگر جان فرد را توسط دادگاه نگیرد، جان او را از طریق خانواده، یا بستگان می‌گیرد. یا آنچنان فشار را بر زندگی آدمی سخت می‌کند که جان خودت را بگیری.

نامشان را می‌دانی؟ نامشان را صدا می‌زنی؟

نامش علی فاضلی منفرد بود. بین دوستانش مشهور به علیرضا. ۲۰ سالش بود. برادر ناتنی و دو پسرعمویش او را در اهواز ربودند و او را کشتند.

نامش زانیار است. ۲۳ ساله که بود در سنندج، برادرش با چاقو به دست،‌ بازو و پشتش ضربه زد. یک فرد ترنس که حتی شکایتش را نتوانست جایی ثبت کند. اگر کمک یک نفر دیگر از خانواده نبود، کشته شده بود.

نامش ماریا است، نامی که بر رویش گذاشته بودند، ایمان سامی. ۲۰ ساله بود. در روز جهانی زن به‌دست برادرش در اربیل عراق کشته شد. عاشق آواز بود و مدافع حقوق زنان. در ۱۲ سالگی به اجبار ازدواج کرده بود. برادر ۱۸ ساله‌اش چون «آبروی خانواده را برده بود» هفت، هشت گلوله به او شلیک کرد.

نامش بنیامین غفاری است. وبلاگر ۲۰ ساله نان‌باینری و بازیگر تئاتر است. در گذر جنبش ژینا بازداشت شد. در ۲۵ بهمن، در آستانه نخستین جلسه دادگاهش، تلاش به خودکشی کرد.

نامش هه‌نار بود. زن ترنس کرد که در ۲۰ سالگی، در بامداد دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰ جان خودش را در شهر مریوان گرفت.  

نامش متین خلیل بیگی است. ۲۴ ساله و اهل اشنویه که نوشتند به دلیل «فشار و بدرفتاری خانواده و جامعه» جان خودش را گرفت.

نامش… نامش بریشان فقط ارزش ایموجی گه را دارد؟ حتی صرف وجودش «حالش را بهم می‌زند»، به درک! چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد تا مثال بعد مثال بنویسی، هنگامی که علی خامنه‌ای درون ما، سرنگون نشده است و دریده فریاد خشم می‌زند. چه فرقی می‌کند اگر خامنه‌ای نباشد اما صدایش درون ما زنده باقی مانده باشد؟

سال‌ها می‌گفتند «الان وقت صحبت از حقوق زنان» نیست. چند نفر مثل ژینا به قتل رسیدند تا باور کنیم الان، دقیقا الان وقت صحبت از حقوق برابر انسان‌هاست؟ چقدر دیگر باید خون ریخته شود تا باور کنیم آزادی و برابری کسب نخواهد شد مگر اینکه علی خامنه‌ای درون‌مان را سرنگون کرده باشیم؟ چقدر دیگر خون باید ریخته شود؟ شما تصمیم می‌گیری چقدر دیگر خون ریخته خواهد شد. از خودت شروع کن. از خامنه‌ای درونت که سرنگونش می‌کنی، گام بزرگ را بردار.