دیدگاه

این روزها در ایران همه جا در فروشگاه‌ها، کافه‌ها و دیگر مکان‌های عمومی، جایی بر روی دیوار برگه‌ای می‌بینم که رعایت حجاب را هشدار می‌دهد. به‌خوبی می‌توانم به یاد بیاورم که پیش از جنبش مهسا چنین تذکرهایی در این حد و اندازه به چشم نمی‌آمد. همین برگه را بر روی دیوار در کافه‌ای در جایی در مرکز شهر تهران می‌بینم. یک قهوه‌ی ساده نود هزارتومان. می‌پرسم قیمت‌ها اروپایی شده است؟ مرد پاسخ می‌دهد همچنین اجاره‌بهای اینجا. می‌گویم در اروپا هم همین برگه‌ها روی دیوار هست؟ لبخند می‌زند. 

از جوانی که در مغازه‌ی آب‌میوه و بستنی‌فروشی کار می‌کند می‌پرسم آیا شما را مجبور کرده‌اند این برگه را بزنید. می‌گوید اینها را خودشان می‌آیند می‌زنند. ولی سپس چیزی می‌گوید که نمی‌دانم حرف دلش است یا از ترس می‌گوید: «ما که از صبح تا شب باید کار کنیم با حجاب مشکلی نداریم. اونا که دوست دارن راحت لباس بپوشن شکمشون سیره.» می‌پرسم: کسانی که راه می‌افتند همه جا این جور اطلاعیه‌ها را می‌زنند چطور؟ شکم‌سیر نیستند؟ پاسخی نمی‌دهد. پیش خودم گفتم شاید حرفش از ترس باشد. اما نمی‌توانم باور ‌کنم که یک سال پس از جنبش مهسا هنوز هم مردم چنان ترس‌هایی داشته باشند. شاید هم نظرش در حقیقت نظرِ بخشی از مردم در ایران را بازتاب می‌دهد. تردیدی نیست که بخشی از قشر سنتی و تهی‌دست اساساً نمی‌تواند خواسته‌های مترقی چون آزادیِ زنان داشته باشد.

اگر با نگاهی سخت‌افزاری بنگریم ممکن است نتوانیم دستاوردها را به‌درستی بازشناسیم. میوه‌های جنبش را باید با نگاهی نرم‌افزاری پیدا کرد.

لزوم دیدن کثرت و تنوع

ممکن است برخی از ما استدلال کنیم که توسعه و رفاه پایدار در میان قشر فرودست نیز پیوندی با آزادی و حقوق زنان دارد. اما شاید کسانی که صبح تا شب باید به فکر تأمین حداقل‌ها باشند قادر نباشند در ذهن‌شان چنان پیوندی را برقرار کنند. این بخش از مردم کم‌ترین تأثیر را از جنبش مهسا گرفته‌اند. با این همه اما باید در نظر داشت که حتا قشر فرودستِ سنتی هم دیگر چون گذشته چندان یک‌دست نیست.

به‌‌طور کلی هر تحلیلِ قابل اعتنا از اوضاع در ایران امروز ناگزیر است که از یک‌دست‌سازی پرهیز کند و نه چند بلکه چندین لایه‌ی اجتماعی-فرهنگی-اقتصادی را از هم سوا کند.

 آن بخشی از طبقه‌ی سنتی که (به‌خاطر تحصیلات دانشگاهی و یا فراغت و بی‌کاری) می‌تواند با دنیای مجازی و شبکه‌های اجتماعی ارتباط مداوم و معنادار برقرار کند با جنبش مهسا همراه است. کم نیستند جوانانی در شهرهای کوچک و کم‌برخوردار که با ارزش‌های این جنبش در نظر و عمل همدلی و همراهی می‌کنند. این همراهی‌ها در فعالیت‌های همدلانه‌ی در دنیای مجازی و یا فعالیت‌های مترقی در دنیای واقعی نمود می‌یابد.

Ad placeholder

دوقطب اصلی

برخی از تحلیل‌ها نیز، در حقیقت به بهانه‌ی واقع‌گرایی، بر جلوه‌های دوقطبی‌شدگیِ جامعه پس از جنبش مهسا انگشت می‌گذارند. اما به نظر می‌رسد اکنون دیگر تقابل اصلی میان عامه‌ی مردم و حکومت است. لایه‌های فردودستِ سنتی گرچه عمدتاً از اوضاع اقتصادیِ مصیبت‌بار رنج می‌برند و زین‌رو هیچ پیوندی میان مشکلات خودشان و مسائل زنان نمی‌بینند، اما چنین نیست که این لایه‌ها همه با حجاب اجباری همدل باشند.

گذشته از بخش‌های فرهیخته و دانش‌آموخته در این لایه‌ها که گفتیم به‌واقع با جنبش همدل هستند، بخش‌های دیگر یا (به‌علت فقر اقتصادی و فرهنگی) به جنبش بی‌اعتنا هستند یا به‌طور غیرمستقیم در کفه‌ی جنبش جای می‌گیرند و وزن جنبش را بالا می‌برند، به این صورت که در اوضاع اقتصادی کنونی توجه حکومت به پوشش زنان آنها را عصبانی می‌کند.

انتظار و واقعیت

با اوج‌گیریِ جنبش، توقع‌ها درباره‌ی دستاوردهای جنبش هم اوج گرفت. خیلی زود شبکه‌های از چشم‌داشت‌ها پدید آمد که یک جامعه‌ی کمابیش آرمانی را به تصویر می‌کشید. برخی از این چشم‌داشت‌های پرشمار در آهنگ «برای» ساخته‌ی شروین حاجی‌پور نمود یافت. بدین‌سان بسیاری توقع داشتند که نظام سیاسی در ایران از بن و پایه زیر و رو شود.

اکنون که یک‌ سال از آغاز جنبش می‌گذرد می‌بینیم که چنان توقع‌هایی برآورده نشده‌اند. کسانی با منطق نومیدی استدلال می‌کنند که آن همه جنب‌وجوش هیچ نتیجه‌ای نداشت؛ می‌گویند دیدید که جمع‌اش کردند. برخی نیز انگشت اتهام را به‌سمت رسانه‌ها و کشنگران خارج از کشور می‌گیرند و می‌گویند که آنانی که مردم را برمی‌انگیختند و باعث شدند مردم آسیب ببینند اکنون کجا هستند.

حاکمیت نیز ناکامیِ جنبش در دستیابی به تغییرات بنیادی را نشان از اقتدار و ماندگاریِ خودش عنوان می‌کند. بازگشتِ گشت ارشاد قرار است حداقل به شیوه‌ای نمادین قدرت‌نمایی و دهن‌کجیِ هسته‌ی حاکمیت به نیرو و امیدی باشد که جنبش مهسا آفرید، تا بدین شیوه تحول‌خواهان دیگربار به سرخوردگی و نومیدی کشانده شوند.

Ad placeholder

دستاوردها

با این همه اما نباید دستاوردهای ارزشمند را نادیده بگیریم؛ ندیدن دستاوردها چیزی جز افتادن در دامِ سرخوردگی نیست.

اگر با نگاهی سخت‌افزاری بنگریم ممکن است نتوانیم دستاوردها را به‌درستی بازشناسیم. میوه‌های جنبش را باید با نگاهی نرم‌افزاری پیدا کرد.

تردیدی نیست که قدرت عقب‌نشینی کرده است. در موضوع پوشش زنان حاکمیت دارد دست و پا می‌زند. و البته هم‌هنگام از این موضوع بهره‌برداری می‌کند تا بر ناکارآمدی‌هایش به‌ویژه در زمینه‌ی اقتصادی و معیشت سرپوش بگذارد و حواس مردم را پرت کند. گرچه دستور به بازگشتِ گشت ارشاد داده‌اند، همه می‌دانیم که بازگشت به دوران پیش از [قتل] مهسا دیگر به هیچ روی شدنی نیست.

پس، به نظر نگارنده، وقتی درباره دستاوردهای جنبش بحث می‌کنیم درست این است که توقع‌ها را بیش از اندازه بالا نبریم؛ بهتر است چشم‌داشت‌ها را فقط در همان حوزه‌ی زنان و به‌ویژه در زمینه‌ی حجاب اجباری نگاه داریم، گرچه بی‌شک تأثیرات جنبش از این اندازه فراتر رفته است. اگر چنین کنیم خواهیم دید که دستاوردها بسیار ژرف و ریشه‌ای بوده است. اما اگر دستاوردهای کلی و فراگیر می‌خواهیم، مهم‌ترین دستاورد را باید در تغییر در نگرش ایرانیان دید. مهم‌تر از همه اینکه آگاهی در زمینه‌ی مسأله‌شناسی بسیار تقویت شده است. درک و آگاهی درباره‌ی اینکه مسأله‌ی ما چیست و چه نیست در طیِ یک سال گذشته بیش از پیش (شاید به اندازه‌ی چندین سال) افزایش یافته است. دیگر نمی‌توان مردم را با شبه‌مسأله‌هایی چون پوشش فریب داد. این تغییرِ نگرش در لایه‌های گوناگون جامعه بسیار گسترده و فراگیر بوده و بی‌شک در درازمدت به تغییرات واقعی راه خواهد بُرد.

Ad placeholder